اجاره اتاق با مخلفات (۴)

1396/08/27

…قسمت قبل

با بیرون اومدن از خونه غلام حس میکردم کسی داره دنبالمون میکنه. حس اشتباهی نبود و موتور سواری تا امیر کلا دنبالمون اومد و وقتی وارد بابل شدیم و کنار رستورانی نگه داشتیم خیالش راحت شد و برگشت. ناهار را که خوردیم ماشین احسان را تو پارکینگی همان نزدیکی برای یک شب گذاشتیم و به سمت بابلسر حرکت کردیم.
تو راه کلی آرتیست بازی در آوردیم که مبادا با رفتن تو خونه سرور برای اون مشکلی درست بشه. وقتی به سرور زنگ زدم که با زینت بیان بیرون تا بریم و گشتی تو شهرهای اطراف بزنیم مخالفت کرد و دوست نداشت آشنایی تو خیابون ما را ببینه و براش حرف در بیاد.
خوبی خونه سرور این بود که کسی پیشش نمیومد و اگر هم میخواستند بیان قبلش زنگ میزدند. ماشین را خونه دوستش که یک کوچه باهاش فاصله داشت گذاشتیم و قدم زنان رفتیم خونش. ساعت 3 بعد از ظهر بود و باران داشت تندتر میشد و پاکی هوا لذت خاصی داشت. میدونستم با پا گذاشتن تو اون خونه یک رابطه ای را میخوام با زنی چهار سال بزرکتر از خودم شروع کنم که بدتر از خودم تو سکس پایانی نداره. زنی که یکسالی بود رابطه جنسی نداشت و حالا میخواست با هم خیلی چیزها را تجربه کنیم.
شب قبل خیلی با هم حرف زده بودیم و ایده هاش برای رابطه داشتن مثل خودم بود. قرار ما یک دوستی کامل بود و نه ایجاد رابطه عشقی ، چون هم من و هم او میدونستیم امکان عشق و عاشقی برای هردو ما متصور نیست.دوست داشت سکسی نامحدود و متنوع را تجربه کنه و شاید رفتار و روراست بودن من براش موضوعی بود که جالب بود. اما دل بستن سریع سرور را به خودم حس کرده بودم.
از ظهر تا سه بعدازظهر بیش از 7 یا 8 بار زنگ زده بود و دوست داشت زودتر برم پیشش.
میدونستم رو من حساس شده و عشقبازی اون روز صبح که با تمام وجود و احساسش بود ، تاثیر زیادی رو این فکرش داشت. بودن زینت تو خونه سرور میتونست کمک بزرگی باشه تا متوجه بشه رابطمون در چه حد هست و نباید وابسته بشه.
حقیقتش هردو را دوست داشتم و هرکدام ویژگی خودشون را داشتند. زیبایی بی حد زینت و سن کم او و اندام متناسب چیزی بود که هر مردی را شل میکرد. اما سن سرور و مهربانی و روراستی او مزیتی بود که نمیشد بین این دو انتخابی داشته باشی.
وارد خونه که شدیم احسان سریع شلوارک پوشید و رو کاناپه ولو شد. زینت هم بیدار شده بود و نشست کنار حسام و روش لم داد. پیش سرور تو آشپزخونه رفتم و داشت چای دم میکرد. آرام بهم گفت: من روم نمیشه جلو احسان بغلت کنم . خندیدم و گفتم: هر وقت خواستی میریم تو اتاق بغلم کن.
خونه اش دو تا اتاق داشت که اتاق خواب خودش بزرگ بود و احسان با سر مدام اشاره میکرد برو تو اتاق. نمیخواستم به زور رابطه ای که دوست نداشت را به سرور تحمیل کنم. واسه همین گذاشتم شرایط خود به خود پیش بره. زینت اومد تو آشپرخونه و گفت: وحید جون! اگه ناراحت میشی با احسان باشم بهم بگو. گفتم : چرا من ناراحت بشم؟ مگه میخواد منو بکنه؟
سرور با خنده گفت: تا دیروز فکر میکردم ایشون مریم مقدسه اما میبینم تو جنده بازی دست کمی از شبنم نداره! گفتم: شبنم کیه؟ خندید و گفت: چیه رادارت به کار افتاد؟ خندیدم و بوسیدمش گفتم : نه بابا ! اسمش تو این بارون تحریکم کرد!
تعریف کرد که دختر داییشه و تا حالا با داشتن 25 سال سن سه تا شوهر کرده و کلی مهریه از هرکدوم گرفته و الان هم تو خزرشهر ویلا داره و مهمونهای آنچنانی میبره .واسه خودش خانوم رییسی شده.
با خنده گفتم: تو فامیلتون کسی هست که زیرآبی نرفته باشه؟ اخم کرد و گفت: آره .چی فکر کردی.
دیدم بهتره بحث را به برنامه شب بکشم تا ببینم اگه با احسان یار بشه عکس العملش چی میشه.به احسان ندا دادم زینت را ببره تو اتاق و شروع کنند تا من هم سرور را آماده کنم. بار اولی نبود که با احسان گروپ سکس میکردیم. اما این بار حس خوبی که به سرور پیدا کرده بودم منو با تردید روبرو کرده بود. میخواستم سرور با میل خودش این کار را بکنه و اگه تمایلی به تجربه این نوع سکس داره هوسی باشه که زودگذر باشه و کنارش باشم.
با سرور روی کاناپه نشستیم و احسان و زینت تو اتاق خواب شروع کردند. درب اتاق را باز گذاشته بود و ما هم روبروی در نشسته بودیم. وقتی زینت زانو زد و شروع به ساک زدن کرد سرور سرش را انداخت پایین و گفت: پاشو در را ببند. دستش را گرفتم و گفتم: بذار زنده تماشا کنیم. سرش پایین بود که گفت: یکوقت من قاطی میکنم و فحششون میدم. خواستم از اون حس بیاد بیرون و واسه خودش باشه.
سرش را بلند کردم و لبهاش را بوسیدم. احسان و زینت لخت شده بودند و زینت با ولع ساک میزد. دست سرور را گرفتم و رو کیرم گذاشتم. دیگه داشت با دقت سکس اونها را نگاه میکرد. تحریک شده بود و دستم را که بردم تو شورتش کاملاً خیس بود. همدیگر را بغل کرده و کامل لخت شده و سکس احسان و زینت را تماشا میکردیم.
هیچکدام عجله ای نداشتیم و خیلی آرام تو عالم خود سیر میکردیم. نیم ساعتی گذشته بود و اون دوتا مشغول لیسیدن هم بودند که سرور هم شروع کرد. خیلی قشنگ ساک میزد و انگار تمام وجودم را میخواست از کیرم بکشه بیرون. فهمیده بود که با ساک زدن حتی بدون دوپینگ کردن آبم نمیاد برای همین تا تونست خورد و بیضه هامو مکید.
صدای ناله های زینت دیوونه اش کرده بود و خودش پیشقدم شد تا بریم تو اتاق. غول شهوت حاکم شده بود و با داخل شدن تو اتاق و دیدن سر احسان که لای پاهای زینت مشغول خوردن بود باعث شد کنار زینت دراز کشیده و پاهاش را باز کنه تا من هم شروع کنم.
احسان که کس سرور را دید با تعجب به من نگاه میکرد رو به سرور کرد و گفت: فکر نمیکردم تو این سن نانازت به این خوشگلی باشه! سرور که مست لیسیدن من بود لبخندی تحویلش داد که متوجه شدم بدش نمیاد این نوع رابطه را بیشتر تجربه کنه.
شروع به کردن که کردم احسان هم همزمان با من شروع کرد و با اشاره به زینت رفت تا با لب گرفتن سرور را بیشتر تحریک کنه. اول کمی مخالفت کرد اما وقتی زینت شروع کرد دیگه ول کن زینت نبود. زیبایی زینت هر زنی را از مخالفت منصرف میکرد. احساس میکردم کیرم مثل سنگ شده و فقط آرام عقب و جلو میکردم چون میدونستم سرور بیشتر خوشش میاد.
میدونستم باید قبل از اینکه ارضا بشه یارهای خودمون را عوض کنیم تا بعد ارضا شدن پشیمون نشه و کار نصفه نیمه بمونه. جای خودم را به احسان دادم و کنار سرور دراز کشیدم و مشغول سینه هاش شدم. اینقدر مست بود که تا چند ثانیه ای متوجه نشد و وقتی فهمید جلوی صورتش را گرفت و گفت: خدا بگم چکارت کنه وحید! دیگه حشر اجازه نداد حرفی بزنه و آروم در گوشش گفتم: لذت ببر و به چیزی فکر نکن.هر وقت دوست داشتی بگو زینت بره کنار و من و احسان دوتایی بکنیم.
با چشمهای قشنگ و خمارش نگاهی کرد و گفت: نه خوبه . احسان جاش را با من عوض کرد و من شروع کردم. ناله های سرور به فریاد بدل شده بود و داشت ارضا میشد. با ولع کیر احسان را ساک میزد و زینت هم لبهاش را در اختیار من گذاشته بود. با دست کس زینت را میزدم و از اومدن آبم خبری نبود.
سرور و زینت با هم ارضا شدند و احسان هم تمام آبش را رو سینه های سرور خالی کرد. سرور با خنده گفت: دهنت را سرویس میکنم اگه یکبار دیگه بشینی پا منقل! تو که نرمالی دیگه چرا تقویتش میکنی؟
با خنده نگاهشون میکردم که سه تایی مست سکس کنار هم ولو شده بودند و گفتم: نقشه داشتم سه تاییتون را بکنم. دیگه شهوت پایین اومده بود و شوخی و خنده محیط را عوض کرده بود. نمیخواستم هیچکداممون وقتی ارضا میشیم از کاری که کردیم پشیمون باشیم و ترجیحاً فراموش بشه.
سرور خودش را پاک کرد و بلند شد گفت : پاشو کارت دارم و من را کشید برد سمت حمام. تو حمام پشت کرد و گفت : دولا میشم کارت را بکن تا آبت بیاد. نیم ساعتی تو حموم بودیم و دیدن کونش باعث شد بیشتر تحریک بشم و با کون دادن آبم را بیاره. این بار تقریباً راحت تر رفت تو و گرمی و تنگی اون کارم را ساخت!
ساعت 7 شب شده بود و هنوز تو تخت دو نفره چهارتایی دراز کشیده و تو بغل هم بودیم. گپ میزدیم و شوخی میکردیم و دیگه خجالت سرور هم ریخته بود و به خواست من و احسان که میخواستیم لز او و زینت را ببینیم جواب مثبت داد. مدام تکرار میکرد تا حالا این کار را نکرده و زینت با خنده میگفت یادت میدم.
این تجربه را با احسان داشتیم و دو سال قبل بود که تو تهران و نمایشگاه کتاب دو تا دختر خاله اهوازی به پستمون خوردند که وقتی رفتیم گوهر دشت، جاکشها با هم حالشون را کردن و ما تماشاچی بودیم و آخر هم نذاشتن کاری باهاشون بکنیم . انگار که جاخالی میخواستند و ما جاکشی اونها را کردیم!
بلند شدیم و لخت تو خونه میچرخیدیم و تدارک شام را میدیدیم . احسان من را کناری کشید و گفت: دمت گرم. این زن خوبیه و مشخصه که اهل تیغ زدن نیست. حیفه نگهش دار. با خنده گفتم: میخوای تو بگیرش من هم کمکت میکنم! داشتیم میخندیدیم که سرور گفت: چی شده ؟ پشت سر ما حرف نزنید. گفتم: نه دعوا سر اینه که کی زید کی بشه! زینت اومد جلو و گفت: من که زن هردوتای شمام! سرور هم کم نیاورد و گفت: دیدید گفتم این جندست! اصلا حرف نزنید من هنوز خجالت میکشم. به خدا تا حالا چنین کاری نکرده بودم.
احسان رفت و از پشت چسبوند بهش و گفت: حالا بد بود یا خوب؟ سرور برگشت و در حالیکه من را نگاه میکرد گفت: تجربه بی نظیری بود. میترسم بد عادت بشم! رفتم سمت کیفم و بسته ای را که براش به عنوان کادو خریده بودم در آوردم و رفتم جلو. بسته را که بهش دادم بوسیدمش و گفتم: ما تازه با هم شروع کردیم و فکر نمیکنم به این زودی ها از هم سیر بشیم. زینت داشت نگاه میکرد و حس کردم با دادن کادو به سرور حس بدی پیدا کرد. سرور که بسته را باز کرد لباس ابریشمی خواب گل بهی رنگی بود که تا بالای رانش بود و خیلی به پوستش میومد. من را بغل کرد و تشکر کرد و زینت نگاه میکرد.
به طرف زینت رفته و بغلش کردم و لبهاش را بوسیدم و بسته دوم را در آوردم و خودم باز کردم . شورت و سوتین ست و زرد رنگی بود که وقتی سوتین را براش بستم و شورت را پوشید صد برابر خواستنی تر شده بود. بغلم کرد و مدام میبوسید و جلوی آینه قدی خودش را برانداز میکرد.
سرور خنده ای کرد و گفت: اگه تا الان به لز با زینت شک داشتم الان دیگه کاملاً موافقم! هنوز حرفش تمام نشده بود که صدای زنگ در اومد. همه جا خورده بودیم و سریع لباس پوشیدیم. وقتی ایفون را برداشت قیافه اش بهم ریخت. غلام بود که اومده بود دم در .از قرار معلوم بچه هاش را آورده بود شهر و اومده بود بهش سر بزنه.
میدونستم تو خونه راهش نمیده چون پای آیفون گفت دوستش شهلا از تهران با مادرش اومده نمیتونم بیام بیرون. از قرار اومده بود دنبالش تا شام ببره بیرون و دعوای ظهر را از دلش در بیاره. از پنجره سالن که نگاه کردم تنها بود و به سرور گفتم بره دم در تا شک نکنه.
از آیفون صداش را گوش میدادم که شماره من را میخواست تا زنگ بزنه و واسه دو هفته بعد دعوتم کنه. سرور هم میگفت من ندارم اما اصرار داشت که مهناز گفته بهت شماره داده! میدونستم تحریک از طرف مهناز بوده و او ازش خواسته تا این کار را بکنه.
چند دقیقه بعد که اومد تو کلافه بود و میگفت: غلام گفته آقا وحید از من دلخور شده و میخوام بیاد تا واسش بره سر ببرم! خندیدم و گفتم : شل میومدم ،بره خودش ندا را سر میبرید کس کش!
زینت پرید وسط و گفت: به اون بچه اینجوری نگاه نکنید! با تمام پسر بچه های محل آمپول بازی کرده و مثل مادرش حشریه! احسان با تعجب گفت: آخه سنی نداره که بفهمه کیر چیه! زینت که داشت چای میریخت گفت: به سن نیست، شاید آبش نیاد و از ارضا شدن سر در نیاره ولی تو این سن از مالیدن و مالیده شدن خوششون میاد. من که اینجوری بودم!
خندیدم و گفتم : تو اگه تو اون سن گیرم میفتادی حتماً میکردمت! با خنده و شوخی فضا را عوض کردم تا استرس اومدن غلام از تن سرور بره بیرون. میدونستم قضیه ندا اذیتش میکنه و این را اون روز کاملاً از رفتارش فهمیده بودم. رو صندلی جلو اپن نشستم و در حالی که داشت از یخچال مرغ در میاورد تا شام درست کنه گفتم: شام درست نکن .زنگ میزنیم غذا میگیریم چون با بیرون بودن غلام و مهناز نمیشه بیرون بریم . نشست روبروم و پرسیدم: هنوز تو فکر ندا هستی؟ نگاهی کرد و گفت: آره . نمیخوام این بچه تو اون خونه باشه. گفتم : چیزی هست بگو. میدونستم چیزی غیر از ندا داره اذیتش میکنه. احسان و زینت تو حمام بودن و تنها بودیم.
بعد کلنجار زیاد گفت: من هم سن ندا بودم که تو همون خونه باغ زمانی که بزرگتر بود و هنوز تکه تکه نشده بود از طرف یکی از همسایه ها که زن و بچه داشت سوء استفاده شدم.
حدس میزدم و حساسیتش به این مورد منطقی بود. وقتی همسایه میاد خونشون کسی نبوده و همه سر زمین مشغول کار بودن که او هم میبردش تو اتاق و با لیسیدن و لاپایی بهش تجاوز کرده بود. همین غلام که پونزده سالش بود میاد خونه و میبینه و فرداش به دختر همون همسایه که همسن سرور بود تجاوز میکنه و پرده دختر بچه را میزنه. غوغایی میشه و اون دختر میشه زن اول غلام و میدنش به او.
این وسط سرور داغون میشه جوری که تا سی سالگی از ازدواج فراری میشه و وقتی هم زیر بار حرف مردم ازدواج میکنه سه سال بیشتر دوام نمیاره و جدا میشه. اشک میریخت و تعریف میکرد و وقتی بغلش کردم هق هق میزد. بلندش کردم و بردمش رو کاناپه و میبوسیدمش و میخواستم آرومش کنم.
باید فراموش میکرد اما بیشتر تو این سالها پرورشش داده بود. خودش میگفت: وقتی بزرگتر شدم و شوهر کردم طاقت نیاوردم و بهش گفتم دیگه فامیل شدیم اما اون روز چرا اون کار را کردی بهم جواب داد هر بار که میدیدمت حواسم به کون طاقچه ای تو بود و شلوار تنگ تو تحریکم میکرد.
الان هم میبینم ندا اونجور میگرده عصبی میشم.چون پسرها تو ده به کون گوسفندها رحم نمیکنند و مگه میشه از اون که بر و رویی هم داره بگذرند؟
باید فراموش میکرد اما متاسفانه تجربه نداشتم که تو بچگی سوء استفاده یعنی چی ؟ چون خودم همیشه سوء استفاده چی بودم!!!
وقتی از زن اول غلام پرسیدم متوجه شدم پسر بزرگی داره که بیست و هفت سالشه و از وقتی غلام مهناز را گرفته سه تا بچه زن اولش اصلا سراغش نیومدن.با اومدن مهناز هم زن اول را طلاق داده و زمین و کلی از باغ را داده به سه تا بچه زن اول که پسر بودن. سرور بنگی شدن غلام را هم کار مهناز میدونست و با اومدن ما به اونجا کم و بیش متوجه چیزهایی شده بود.
مهناز به من گفته بود که بیشتر به خاطر کیر غلام که خیلی بزرگه عاشقش شده. از یک دختر سیزده ساله که 23 سانت کیر را ببینه و هضمش کنه انتظاری بیش از این نبود!
بچه ها از حمام بیرون اومده بودند و لخت جلوی ما میچرخیدن. دستش را گرفتم و گفتم: نگران نباش .یک فکری به حالش میکنیم. بلند شدم و احسان را صدا کردم تو اتاق. داشت خودش را خشک میکرد که با سوال من جا خورد.
حاضری بریم زینت و سرور را صیغه کنیم؟ بهت زده نگاهم کرد و گفت: دیوونه شدی؟ تو که اهل تعهد نیستی! گفتم: برای سه ماه صیغه میکنیم اگه مشکلی نبود یکساله میکنیم. این دوتا حیفن و اگه بریم و خبری ازشون نگیریم مخصوصاً زینت زود خراب میشه.
احسان موهاش را داشت مرتب میکرد و گفت: فیلم ایرانی زیاد دیدی شدی آرتیست؟ گفتم :آخه الاغ جون. بچه های خوبی هستن و با داشتن اونها هم ضرر نمیکنیم. میتونند بیان کرج و آخر هفته ها هم بیاییم شمال و دیگه از یک زن چی میخوای؟
احسان نگاهی کرد و گفت: صیغه کنیم دیگه نمیتونیم عوض بدل کنیم ها! گفتم : باشه نکن. من صبح میبرمشون و جایی را پیدا میکنم و هر دو را صیغه میکنم. تو هم خواستی بیا کیر منو بخور!
احسان سرش را پایین انداخت و گفت: راستش میخوام زن بگیرم! شاخ در آوردم و از طرفی خوشحال شدم. گفتم : حالا اون بدبخت کیه که باید با تو کنار بیاد؟ خندید و گفت: خانم محبی !
حدس میزدم که گلوش پیش منشی خودمون باشه و انتخاب بی نظیری بود. از قرار حرفاشون هم زده بودن و عروسی افتاده بودیم.
تصمیم من هم جدی بود و هنوز با سرور مطرح نکرده بودم. میدونستم زینت قبول میکنه و سختی کار سرور بود که ممکن بود هوو شدن با جاری سابقش را قبول نکنه.

نوشته: وحید


👍 30
👎 4
36992 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

662361
2017-11-18 21:04:00 +0330 +0330

پس کی این سریال کیری تموم میشه

2 ❤️

662386
2017-11-18 22:46:49 +0330 +0330

کِی میری روستای مجاور پس؟ نکنه میخای شورای اسلامی روستا بیان دنبالت؟
باید همون قسمت اول تمومش میکردی،زیادی فانتزی شده دیگه.

1 ❤️

662396
2017-11-19 00:12:18 +0330 +0330

کم ببند همیشه ببند
تخم نا بسم الله خودتو نکنی یهو
اسم شبنم تو اون هوا تحریکت میکنه …اوووووفییییی
سو استفاده چی کی بودی تو …خخخخ(dash)

0 ❤️

662405
2017-11-19 03:45:46 +0330 +0330

ریاست جمهوری تین همه سفر استانی میرفت، هیشکی بهش کص نداد
این داداچ جقی همه رو کرده
والا اگه
“بردپیت”
“تام کروز”
“کلینت ایستوود”
اومده بودن ایران و میرفتن شمال انقد بهشون آمار نمیداد کسی
در کل قلم ات تو کونت بسه دیگه، ننویس

1 ❤️

662414
2017-11-19 06:33:42 +0330 +0330

سلطان سلیمان هفته ای یه کص میکرد شر میشد تو دیگه عنشو در آوردی کل روستا رو … (dash)

0 ❤️

662428
2017-11-19 14:06:19 +0330 +0330

یارو نوشته "میخواستی اهوازیا روبدجلوه بدی " انگار توی بقیه شهر‌ها دختر حشری گیر نمیاد!
(dash)
بگذریم…
وحید جان موضوع داستانت خیلی خوبه و از اون مهم تر قلم زیبایی داری و برای من مهم نیست که واقعا اتفاق افتاده یا با ذهن خلاق خودت ساختی با اینکه بنظرم خیلی به یک داستان واقعی شبیه هست!
منتظر ادامه داستان هستیم… :)

0 ❤️

662437
2017-11-19 18:04:56 +0330 +0330

یه جا میگی احسان یه جا میگی حسام نرینی عمو جقی با داستانا تخیلیت

0 ❤️

662529
2017-11-20 19:57:50 +0330 +0330

نگفتی کوس و کون سرورو دو نفره گاییدین یا نه

0 ❤️

662601
2017-11-21 05:00:06 +0330 +0330

داستانت کشش داره
البته افت محسوسی داشت
اما یادت باشه زنی رو که اول بکنی بعدش نمی تونی عقدش کنی
در ضمن گاف داستان در همین داستان صیغه نهفته هست اگر کسی بخواد تعهد داشته باشه نیازی به عقد و صیغه و کوفت و زهرمار نیست
کم نیستنند دوستانی که سالیان سال به هم متعهدند و برعکس افراد متاهل اعم از زن و مرد که اسناد زیر ابی هستنند

1 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها