از روی حماقت (۲)

1397/08/18

…قسمت قبل

قسمت سوم

-کدومشو دوس داری
-اون ابیه .خیلی خوشششگله
-دوس داری داشته باشیش؟
-اره ولی پول ندارم.درضمن خیلی هم گرونه نمی ارزه
-بیا بریم تو ببینیمش حالا
-ن دیوونه میگم خیلی گرونه بیا بیرون.بیا بیا عه.وای خدایا این چ احمقیه

از اون لباس خوشش میومد.براش خریدم.قیمتش مهم نبود.ارزش اون برام خیلی بیشتر از پول ی لباس بود.اون رویام بود.رویاهام بود.حس ارامشم بود.
بعد از اون باری ک توی باغ فردوس دیدمشو اون حرفارو بم زد 24 ساعته بهش فکر کردم .انقدی ک دیگه ب هیچ چیزی جز اون فکر نمیکردم .نمیدونستم میتونم باهاش کنار بیام یا ن .اینکه قبلا سکس داشته ی چیز طبیعی بود برام.اما اینکه این کارو برای پول انجام داده باشه رو نمیتونستم باهاش کنار بیام.از ی طرفم همش ب این فکر میکردم ک اون برای خودشو مادرش .برای خوردو خوراکشون اینکارو کرده.چاره ای جز این نداشته.باید میکرده.وگرنه چطوری میخواسته حتی شکم خودشو سیر کنه.واقعا قدرت اینو نداشتم ک تصمیم بگیرم بمونه پیشم یا ن .اما میدونستم اگه بگم اره آینده سختی داریم.
ی مدتی ک گذشت فهمیدم واقعا نمیتونم بدون اون باشم.کل فکرمو گرفته بود.تصمیم گرفتم باهاش حرف بزنم و اگه شرایطمو قبول کرد باهم بمونیم.
روزی ک دیدمش خوشگل تر از همیشه شده بود.عوضی انگار میدونست ک میخوام باهاش اوکی باشمو میخواست بیشتر دلمو ببره.با هم رفتیم ی کافه توی ولیعصرو حدود سه چهار ساعت با هم حرف زدیم.ی پسر 3 ساله داره ک کلا پیش پدرش زندگی میکنه .هر چی از دلیل طلاق گرفتن ازش پرسیدم بهم جوابی نداد و فقط میگفت ک تقصیر شوهرش بوده.هفته ای 2 تا حتی 6 بار سکس میکرده و بخاطرش پول خوبی در میاورده .اما ب چ قیمتی.با هم در مورد هر چیزی حرف زدیم .حتی ب شوخی ازش درباره ایدز هم پرسیدم ک با کیف زد تو صورتمو واقعا از دستم ناراحت شد.با هم کلی حرف زدیم .بهش گفتم ک میخوام باهاش بمونم و میتونم بهش تضمین بدم ک کل خرج زندگیشو بهش بدم.ولی در عوض فقط باید با من باشه و هم نیاز های منو برطرف کنه و هم فقط من نیاز های اونو برطرف کنم.بهش گفتم ک دیگه حق نداره با کسی سکس کنه و حتی حرف بزنه .بجاش هر وقت ک خواست میتونه با من باشه و منم در مقابل هر خرجی ک داشته باشه رو بهش میدم.ی چند ساعتی در مورد همین چیزا صحبت کردیمو سعی کردم اصلا نشون ندم ک چقدر بهش وابسته شدمو دوسش دارم.اخرشم بم گفت ک باید فکر کنه و اگه جوابش مثبت بود بهم خبر میده.تا نزدیکای محدوده خونشون رسوندمشو از هم جدا شدیم.برگشتم سمت خونه .ی حس خوبی داشتم.فکر میکردم ک جوابش مثبت باشه چون دیگه میشناسمشو با شناختی ک ازش دارم بهش پیشنهاد دادم.کلی هم راه مناسب جلوش گذاشتم.یکی دو روزی گذشتو من دیگه انتظار داشتم بهم زنگ بزنه و خبرشو بم بده.اما کماکان زنگ نزده بود
سه چهار روز از قرارمون گذشت اما کماکان زنگ نزده بود .جمعه بود.منم خونه بودمو مغازه نرفته بودم.ساعتای 3 اینا بود ک یکی زنگ خونه رو زد.تعجب کردم.چون من کسی رو نداشتم ک بیاد خونمون.با خونوادم رابطه خوبی نداشتمو فکرنمیکردم ک اونا باشن.با هر فکری ک بود رفتم ک درو باز کنم
-رویا ؟؟؟؟
-نکنه میخوای جلو در وایسم بهت جوابمو بدم؟؟؟
اومده بود سمت خونمون.درو براش باز کردمو تا بیاد بالا زود یکم خودمو مرتب کردم .خدارو شکر خونه همیشه مرتب بود.در اتاق رو باز کردو کفشاشو در اوردو وارد خونه شد.
-به به .چ خونه تمیزی داری اقا سامان.فکرشو نمیکردم انقد مرتب باشی.
-تو اول بگو ادرس اینجارو از کجا پیدا کردی.
-از اردشیر گرفتم.مث اینکه خبردار شده بود ما با هم حرف زدیم.منم بهش گفتم میخوام ببینمش ادرس خونتو ازش گرفتم.

نشست روی مبل و منم روبروش نشستم.ی قهوه براش ریختمو شروع کردیم ب صحبت کردن.بم گفت ک با شرایطی ک گذاشتم مشکلی نداره ولی باید قول بدم ک سر حرفام هستم.منم بهش تضمین دادم ک تا وقتی ک با من باشه مشکل مالی نداره.از لحن برخورداش و حرف زدنش معلوم بود ک میتونیم با هم بمونیم.منم از اینکه اومده بود خونم خوشحال شده بودم.اومد کنارم نشست و خودشو نزدیک تر کررد بهم.منم از فرصت استفاده کردمو بالاخره شالشو از سرش در اوردمو بهش گفتم ک میتونه راحت باشه.میخواست یکمی اذیت کنه و مانتوش رو در نیاورد اما خودشو بیشتر نزدیک کرد بهم.طوری ک دیگه چسبیده بودیم ب هم.سرشو اروم گذاشت رو شونمو منم دستمو گذاشتم روی گردنشو داشتم لمسش میکردم.همینطور ک دستم روی گردنش بود لبمو اروم اروم کشیدم روی صورتشو بردم روی لباشو اروم لباشو بوس کردم.چند تا بوس از روی لباش کردمو شروع کردم ب خوردنشون.خودمو جا بجا کردمو و رویا رو هم با فشار لبام روی لباش ب عقب کشیدم.طوری ک دراز کشیده بود و با کمرش تکیه داده بود ب دسته مبل.منم اوومدم روش و با ی ولع زیاد لباشو میک میزدم.دستمو بردم پشت گردنشو ب سمت لبام فشار میدادم.یکمی شل شده بودو پاشو ب سمت بدنم فشار میداد.دیگه وقتش بود ک مانتوشو در بیارم.اروم اروم دستمو بردم سمت دکمه های مانتوش

دونه دونه بازشون کردم و از تنش در اوردم.ی تیشرت صورتی زیرش پوشیده بود بای شلوار کش جذب مشکی.تیشرتش ب طرزی جذب بود ک سینه هاش داشت پارش میکرد.وقتی برجستگی سینه هاشو دیدم ناخداگاه دستم رو گذاشتم روش و شروع کردم ب فشار دادنش

سینه های فوق العاده ای داشت.یکم بعدش دوتا دستام روی ممه هاش بودو داشتم فشار میدادمشون.صدای آه کشیدنش بالاخره در اومدو با شنیدنش من بیشتر تحریک شدم.دیگه کاملا روی مبل دراز کشیده بودو منم روش بودمو داشتم با دستام ممه هاشو میمالیدم.دیگه تحریک شده بودو من میتونستم تیشرتشو در بیارم.بلندش کردمو تیشرتش رو از بدنش در اوردم.خدای من.سینه هاش ب حدی خوش فرمو برجسته بود ک کیرم داشت شلوارمو پاره میکرد.از روی سوتین سفیدش یکمی مالیدمشو بعد از اون سوتینش رو باز کردم .اما نزاشت بهشون دست بزنم.

بلند شد از جاش و افتاد روی من و حالا من بودم ک روی مبل دراز کشیده بودم.با سینه هاش یکمی روی صورتم مالید و خیلی زود تیشرتی ک تنم بود رو دراورد.از روی لبام تا روی شکمم رو بوس میکردو پایین میرفت.تا رسید ب شلوارم.شلوارمو از توی پام در اوردو فقط شرت پام بود.بزرگی کیرم از زیر شرت هم حواسشو جلب کرد.با دست روی شرتم میکشیدو آه میکشید.منم ک دیگه کامل راست کرده بودم صدام داشت کم کم در میومد.شرتمو از پام در اوردو کیرمو گرفت تو دستاش
-اااهههه سامان چ کیری داری .این میخواد بره تو دهنم؟
-اره دیگه.باید ساک بزنی برام.بکنیش تو دهنت کیر کلفتمو
ی لیس از پایین کیرمو روی تخمام زد تا نوک کیرم و بعد از اون از پایین کیرم شروع ب خوردن کرد.لباشو کشید روش و اورد بالای کیرم.اروم اروم کیرمو میکرد توی دهنشو ب جایی رسید ک تا ته رفت تو دهنت.شروع کرد ب ساک زدن و سرشو بالا پایین میکرد روی کیرم.بلند شدمو رو مبل نشستمو اونم جلوم زانو زدو داشت کیرمو خوب ساک میزد.دستمو بردم توی موهاشو با دستام سرشو بالا پایین میکردمو هی کیرمو تا ته توی دهنش نگه میداشتم تا بره تو حلقش.عوضی ی ساک زن حرفه ای بود و یدونه دندون نمیزد.کیرمو چند دیقه ای ساک زدو من دیگه حشری شده بودم.بلند شدمو اونم بلندش کردم.گرفتمش تو بغلمو گذاشتمش روی میز.شلوارشو از پاهاش در اوردم.پاهاشو باز کردم تا کوسشو براش بخورم.ی لیس زدم روی کوس خوردنیش ک دیگه جیغش در اومده بود

با نوک زبونم روی کوسش و لمس میکردمو اونم بیشتر حال میکررد.سرمو با دستش فشار میداد سمت کوسشو منم با زبونم داشتم چوچول کوسشو لیس میزدم.یکمی گذشت ک دیگه صداش در اومده بودو ازم میخواست ک کیرمو بکنم تو کوسش

منم پاهاشو گذاشتم روی شونه هامو کیرمو گذاشتم دم سوراخ کوسش.سر کیرمو میمالیدم روی کوسشو اون التماس میکرد ک بسه و کیرمو بکنمش تو کوسش.کیرمو اروم اروم فشار دادم توی کوسشو همینطور فشار میدادم توش.انقد فشار دادم تا کیرم تا ته رفته بود توی سوراخ کوسشو دیگه وقتش بود ک جلو عقبش کنم.شروع کردم ب جلو عقب کردن کیرم تو کوسشو یکمی ک گذشت این کارو باسرعت بیشترو محکم تر انجام میدادم.خیلی تحریک شده بودم و چون سکس انچنانی نداشتتم میترسیدم ک آبم بیاد و همچی خراب شه .کیرمو در اوردمو یکمی کوسشو خوردم .فهمیده بود ک میترسم ابم بیاد.بلند شد.فکر کردم ک ناراحت شده اما رفتو از توی کیفش ی قرص سوپر کینگ دول در اورد.
ی لبخند بهم زدو گفت ک از قیافم معلوم بوده زیاد سکس نداشتم.ی بارم خودم بهش گفته بودم ک مث اردی حرفه ای نیستم .ی ده بیست دیقه ای با هم حرف زدیمو لبای همو خوردیم تا قرصه اثر کنه و دوباره کارو شروع کردیم.دستاشو گذاشت روی همون میزو خم شد سمت من .کونشو قمبل کردو داد سمت بالا.منم ی چند تا زدم روی کونشو کیرمو دوباره توی سوراخ کوسش فرو کردم.دستاشو از پشت گرفتمو محکم کیرمو فرو میکردم توی کوسش.تند تند جلو عقب میکردمو کل بدنش با کوبیدن کیرم تو کوسش تکون میخورد.خم شدم روش و سینه هاشو گرفتمو باسرعت بیشتر کیرمو تو کونش جلو عقب میکردم.داغ داغ بودمو دیگه خیلی از کارام دست خودم نبود.برشگردوندم رو ب خودمو بردمش چسبوندمش ب دیوارو مث اون مهمونی ی پاشو بلند کردمو گرفتم تو دستمو کیرمو دوباره توی کوسش فرو کردم.بغلم کرده بود کاملو در گوشم آه میکشیدو تقاصا میکرد ک تند ترو بیشتر فرو کنم کیرمو تو کوسش.منم هر چقد ک میتونستم کیرمو میکوبیدم ب بدنشو میکردم تو کوسش.ی چند دیقه ای همینطور کیرم تو کوسش بود ک از تو کوسش در اوردم.انداختمش روی مبل و خودم رفتم پشتش خوابیدم.از پشت بغلش کردمو کیرمو کردم تو کوسش.پاهاشو اوردم بالا و با دستم گرفتمش.کیرمو تند تند جلو عقب میکردمو دیگه کم کم داشت صداش در میومد ک تمومش کنم.منم هر جقد ک بیشتر میگفت بیشتر تحریک میشدمو تند تر میکردم تو کوسش.تا جایی ک دیگه ازم خواهش میکرد تمومش کنم.منم سریع تروو محکم تر کیرمو تو کوسش فرو میکردم .داشت آبم میومد ک بهش گفتن بلند شه و جلوم زانو بزنه.اونم همینکارو کردو منم از جام بلند شدمو بعد از یکم مالیدن کیرم ی آه بلند کشیدمو ابمو ریختم روی سینه هاشو کیرمو کردم تو دهنش .سرشو تا جایی ک میشد فشار دادم سمت کیرم.از شدت بی حالی افتادم روی مبل و رویا همچنان داشت کیرمو برام ساک میزد تا دیگه از راستی در اومدو اونم بیخیال شدو اومد کنارم .

تو این فکر بودم ک ی کاری کنم بهش خوش گذشته باشه .پس دست ب کار شدمو بلندش کردم بردمش دوباره روی میزو پاشو باز کردم . انگشتامو کردم توی کوسشو شروع کردم ب تکون دادنشون توی کوسش تا ازضا شه.بعد از جند دیقه ای ک تکون دادم بالاخره ارضا شدو بیشتر از قبل شروع ب آه کشیدنو صرو صدا کردن کرد.بعد از ارضا شدنش بغلش کردمو بردمش روی تخت.بعد از چند دیقه حرف زدن و حرفای احساسی ب هم توی بغل هم خوابمون برد.

بعد از یکی دو ساعت از خواب بیدار شدیمو هر دو ی دوش گرفتیمو لباسامونو پوشیدیم.بدون شک یکی از بهترین روزای زندگیم بود و واسه منی ک خیلی سکس نداشتم بهترین سکس زندگیم بود.بعد از این ک لباسامونو پوشیدیم یکمی با هم حرف زدیمو منم بعدش سوار ماشینش کردمو تا نزدیکی خونشون رسوندمش.بهش گفتن ک اگر پولی چیزی خواست میتونه بهم بگه و منم بهش میدم.بعد از اون روز دیگه رابطه خوبی با هم داشتیمو حد اقل دو روز یک بار همدیگه رو میدیدیم.تا بعد از اون سکس دو هفته با هم سکس نکردیم تا سکس بعدیمون. اما کل تهرانو با هم زیر پا گذاشتیم.ی روز بیرون بودیمو میخواستم برای هفته بعدش خوشحالش کنم.چون هفته بعدش اولین ماهگرد رابطمون بود.بردمش سمت دربندو رفتیم توی ی رستوران ک نهار بخوریم.
-رویا ی سوال ازت بپرسم؟
-جان دلم
-تا الان راصی بودی از رابطمون .خوشحال بودی توش .پشیمون نشدی از قبول کردن پیشنهادم؟
-نه .برای چی باید ناراضی باشم

-کلی پرسیدم .میخواستم ببینم اگه جیزی هست بهم بگی ک یوقت مشکل بینمون ب وجود نیاد
-ن عزیزم همچی خوبه
-پس بزار بهترش کنم.هفته دیگه سه روز بازار تعطیله .از طرفی ماهگرد رابطمون هم هست .میخواستم ک اگه اوکی باشی ی سفر سه روزه با هم بریم شمال.چطوره؟
-واههای سامی تو چقد ماهی.معلومه ک اره .بریم کلی خوش بگذرونیم باهم .خدایا مرسی ک بالاخره روی خوب زندگی رو هم نشون دادی

خوشحال بودم ک خوشحاله و لذت میبره از با هم بودنمون.بهم گفت ک میاد با هم بریم اما بهتره بریم قبلش لباس بخریم.منم قبول کردم ک با هم بریم و هم ی چرخی بزنیم برا لباس هم همدیگه رو ببینیم.دو سه روز بعد از اون روزی ک رفتیم دربند قرار گذاشتیم ک بریم برای خریدش.
توی ی پاساز داشتیم چرخ میزدیم ک دیدم ی لباس توجهشو جلب کرد.قیمتش رو زده بود 350 هزار تومن.برای منی ک برجی پونزده شونزده تومن در میاوردم چیزی نبود ولی برای اونی ک سر پناهی تا قبل از من نداشت خیلی زیاد بود.دیدم خوشش میاد منم گفتم بریم تنت کن.تنش کردو من توی چشماش خوشحالی رو میدیدم.از اون لباس خیلی خوشش میومد اما چون فکر میکرد خودش قراره حساب کنه یا من خوشم نمیاد از اینکه حساب کنم نمیخواست بخره.بعد از این ک از تنش در اورد رو ب مغازه دار کردو
-خانوم خیلی ممنونم ولی …
-مبارکتون باشه .ایشالا ب شادی بپوشین.حساب شد
اومده بودم بیرون مغازه و منتظر بودم ک بیاد بیرون.
-سامی چرا حساب کردی بهت گفتم گرون بود میخواستم خودم بدم عه.
-مث اینکه بهت گفتم من کمکت میکنم ن؟دوس داشتم این لباستو بهت بدم.دیدم خوشت اومده گفتم باید مال توباشه.
-تو بهترین مرد دنیایی بخدا.مرسی عشقم.
سرشو فشار میداد روی سینم.با هم یکمی قدم زدیمو ی چند تا لباس و کفش دیگه گرفتیمو سوار ماشین شدیم ک برسونمش.نزیکای خونشون بودیم ک همونجای همیشگی وایساادم
-راستی رویا تو نمیخوای خونتونو بم نشون بدی؟
-چیزی نداره ک دیدنی باشه اما اگه دلت میخواد باشه.از این سمت برو

وارد ی محله ای شده بودیم ک اصلا جای مناسبی نبود.کوچه های تنگ شلوغ توی پایین شهر.بالاخره سر کوچشون رسیدیمو بهم گفت ک جلو تر نریم تا براش توی محل بد نشه.
-رویا جان.اینو بگیر پیشت باشه (ی کارت بانکی با نام سامان سزاوار)
-برای چی باید داشته باشم اینو؟
-ی کارت بانکیه وصله ب حساب خودم.تا سقف سه تومن توی ماه میتونی برداشت کنی ولی سعی کن

زیاد ولخرجی نکنی ک کلاهمون تو هم تره خخخخ.
-نگران نباش من خانوم قانع و بسازی ام.مرسی عزیزم بابت امروز .بابت کل این روزایی ک پیشم بودی.
-فقط یادت باشه ک ما ها ب هم چ قول هایی دادیم.یادت نره
-چشم.میبینمت .برم ساکمو جمع ونم ک بهترین سفر عمرم تو راهه
-مراقب خودت باشی.

از هم جدا شدیمو منم برگشتم سمت خونه.ی حس خوبی داشتم ک تونسته بودم راضی نگهش دارم.از نظر مالی هم فکر میکردم ک مشکلی نداره و میتونه شرایطشو بهتر کنه.تو این فکر بودم ک توی سفرمون چطور خوشحالش کنم.اما چون عقدنامه نداشتیم نمیتونستیم بریم هتل یا هر جای دیگه ای.تو همین فکر ها بودم ک یاد علی بجه محلمون افتادم ک اصالتا مازندرانی بودو فکر میکردم ک میتونه جایی روبرامون اوکی کنه.


روی حماقت
قسمت چهارم

وای سامان بدبخت شدیم.داره میاد سمتمون میخوای چی بش بگی حالا
وااایی رویا ساکت شو ی لحظه .استرس نده چیزی نیس میاد ی سوال میپرسه میره

-سلام.گواهی نامه. کارت ماشین .بیمه نامه
-سلام خسته نباشید.چند لحظه… بفرمایید
-کجا تشریف میبرین ؟
-میریم سمت جواهرده.البته از جاده عباس آباد داریم میریم ک اونجارو هم ی چرخی زده باشیم.
-نسبتتون با خانوم ؟
-عه… همسرم هستن .
-همسر؟؟؟ولی فکر نمیکنم. از نظر سنی میخورن ک بزرگ تر از شما باشن.
ی لحظه به حدی عصبی شدم ک میخواستم بیام پایینو با دستای خودم جلوی همه خفش کنم.بی ناموس داشت رویا رو دید میزد
-فکر نمیکنم ظاهرو سنش به شما ربطی داشته باشه جناب.ارتباطی نداره.با این حال اگه میخواین از صندوق عقب توی ساک عقدناممون رو بیارم براتون؟
چند تا نگاه عجیب بهمون کرد .قلبم داشت وایمیستاد.کدوم عقدنامه .رسما داشتم دروغ میگفتم بهش .اگه میگفت نشون بده بدبخت بودم.

-بفرمایید.سفر بخیر
-خسته نباشید ممنون.

خدارو شکر.ولمون کرد.قلبم داشت کنده میشد از جاش.خدا بهمون رحم کرد واقعا.قیافه رویا دیدنی بود.از ترس داشت میلرزید.مث این دخترایی ک با دوس پسرشون بیرون رفتن گشت گیر داده.انگار ن انگار خودش ی بچه داره.

صب زود بود ک رفته بودم سمت خونشون.ساعت حدودا 6 اینطورا بود.قرار شد زود راه بیوفتیم ک هم روز تو جاده باشیم و طبیعتو ببینیم هم برسیم ب موقع.با علی ک صحبت میکردم تونست ی ویلای خوب ک البته من هنوز ندیده بودمش سمت جنگل های جواهرده برامون اوکی کنه.برای داییش بود.قبلا داییشو دیده بودم.مرد خوبی بود.شمارش رو هم ازش گرفته بودم ک رسیدیم اونجا بهش زنگ بزنم.
به خونه رویا ک رسیدم بهش زنگ زدم .طبق معمول منتظر بودم ک بیاد سر کوچه تا بریم اما بهم گفت ک بیام داخل کوچه.وسطای کوچه بودم ک دیدم جلوی ی در کوچیک وایساده و با دست نشون میده ک همونجا ماشین رو پارک کنم.با هم وارد خونشون شدیم.ی حیاط کوچیک داشت ک با بند رخت ب هم وصل شده بود.صدای قربون صدفه رفتن ی پیرزن میومد ک مطمئنا مادرش بود.در اتاقشون رو باز کرد .اومد توی حیاط و منو دید
-رویا جان آقا سامانی ک میگفتی ایشونه؟
-اره مامانجان خودشه.قربونش برم الهی
-الهی همیشه خوشبخت باشین با هم.مث اون شوهر اولت عوضی نباشه .
خندم گرفت .پیر بود تو دلش چیزی نبود بنده خدا ولی حرفای قشنگی میزد.از حرفاش پی بردم ک رویا بهش گفته شوهرشم.چون داشت منو مث دامادش تعریف میکرد.اومد نزدیکمو صورتمو گرفت و مث همه ی پیر زنا دوتا ماچ کردو برامون دعا کرد ک سالم بریمو بیایم.وضعیت خونشون اصلا خوب نبود.خعلی قدیمی بود ب حدی ک من فکر میکردم با ی بادو طوفان خراب شه .ب هرحال وسایل رو گذاشتیم توی صندوق ماشینو راه افتادیم.
-مادرت بود دیگه اره؟
-اره.مث اینکه از تو خعلی خوشش اومده .
-مث اینکه بهش گفتی شوهرتم؟مگه شوهرتم؟
-ن ن ن سامان تورو خدا برداشت بد نکن.مجبور بودم.خو پیر زنه چیکارش کنم نمیتونم بهش بگم دوس پسرمی ک .هزارتا فکر میکنه
-اشکالی نداره حالا گفتی دیگه .کاریش نمیشه کرد.
ی لبخند معنی دار زدو سرشو گذاشت روی شونم .
-کاش ی شوهر مث تو داشتم.حداقل یکی ک شرایطمو مث تو درک میکرد.
-فعلا ک منو داری نیازی هم ب شوهر نداری.
-تو هم بالاخره ی روزی ازدواج میکنی میری دیگه
-اره .شایدم ازدواج کردمو اومدم کلا پیشت دیگه
ی لحظه سکوت بینمون رو گرفت .شوکه شد.فکرشو نمیکرد ک این حرفو بزنم.
-جدی ک نمیگی.
-نمیدونم.شاید اره .شاید ن .معلوم نیس حالا فعلا خعلی زوده
از ته دل خوشحال بود.اینو توی هر کلمش میفهمیدم.ن بخاطر حرفم.بخاطر اینکه با هم خوش بودیم.هم من لذت میبردم هم اون.منم از خودم راضی بودم ک تونسته بودم ی زن افسرده رو خوشحال نگه دارم.و هرکاری ک میتونستم براش میکردم
-خونمون رو دیدی؟ اصلا ب خوشگلی خونه تو نبود ن؟
-خونتون ن ولی اون محبتی ک مادرت نسبت بهت داره ارزشش خعلی بیشتر از خونه بود.از کار قبلت خبرداره؟
-ی بوهایی برده بود اما ن کامل.دیگه اگه تونیومده بودی گندش داشت در میومد.سامی خعلی دوسم داره.نگرانشم واقعا.میترسم چیزی از قبلا بفهمه .سکته میکنه میمیره.
-نگران نباش دیگه نمیفهمه.تموم شده رفته اون قبلا.

با هم حرف میزدیمو مسیر رو طی میکردیم.جلوی ی سوپرمارکت نگه داشتمو هر چیزی ک برای بین راه لازم بودو برداشتمو دوباره ب مسیرمون ادامه دادیم.توی جاده کرج بودیم .میخواستیم از چالوس بریم با اینکه میدونستم کلی ترافیک هست ولی میارزید ب خوشگلی جادش.
اولای جاده چالوس رسیده بودیم ک گشت جلومون رو گرفت .خداروشکر ک تونستیم ردش کنیمو ب مسیرمون ادامه بدیم
قبل رویا داشت وایمیستاد.یکمی ک گذشت ارامش دوباره بهمون برگشت و شروع کردیم ب گفتنو خندیدن.
-سامان
-جان سامان
-اگه پلیس گیر میداد عقدنامه رو نشون بده میخواستی چیکار کنی؟
-میرفتم پایین ی پنجاهی میزاشتم تو جیبش تموم میشد میرفت
-اگه قبول نمیکرد؟
-بدترین حالتش این بود ک سفرمون خراب میشد دیگه .زنگ میزدن ب مامانت .زنگ میزدن ب مامانم .خخخخ
-باز خدارو شکر تموم شد رفت
-اره ولی باید ی فکری بکنیم دیگه .دفه بعدی شاید نزارن بریم.
-مثلا چیکار؟
-من ک تورو نمیگیرمت.باید بریم ی عقد نامه جعل کنیم
با ی لحن خنده دار گفتم ک ناراحت نشه .واقعا میخواستم باهاش شوخی کنم
-هر هر هر.بخوای هم من بله نمیگم .هم خوشگلم هم خوش اندام.کلی هم دلت بخواد
-جوووووون .معلومه ک دلم میخواد اخه کی از تو خوشششگل تره توله سگ
-خوبه حالا شما بودی ک چند وقت پیگیر من شده بودی میخواستی با من اوکی شی ها .یادت رفته؟
-ن عزیزم یادم هست.هنورم پیگیرتم عشقم.تو مال خودمی .حالا چرا عصبی میشی
عشق میکردم وقتی میدیدم اینطوری با غرور حرف میزنه .خوشم میومد ازش.از بودن باهاش لذت میبردم.وقتی کنار هم بودیم.من نمیدونستم ک واقعا عاشقشم یا هنوز بخاطر میل جنسیمه ک باهاش خوبم.ولی هر چی ک بود خوشم میومد از بودنش کنارم.
اما رویا مث من نبود.اون واقعا ب من مث ی تکیه گاه نگاه میکرد.مث مرد زندگیش.از طرز حرف زدنش گرفته تا رفتارش.ازته ته ته دلش خوشحال بود ک یکی رو داره کنارش باشه و نیازهاشو همه جوره برطرف کنه.داشت تماما لذت میبرد از بودن کنارم.میترسیدم از روزی ک شاید نشه دیگه کنار هم بمونیم.اون موقع دیگه معلوم نبود چ بلایی سرش میاد .
میانه راه بودیم ک ی جا زدیم کنار و ی چایی خوردیمو چند تا عکس گرفتیم.موقع سوار شدن بود ک دیدم در عقب رو باز کردو رفت اونجا نشست.
-چرا رفتی عقب ؟
-خستم میخوام یکم دراز بکشم .
-باشه عزیزم راحت باش.
راه افتادیمو یکمی از مسیر نگذشته بود ک دیدم بلند شدو نشست پشت صندلی من
دستاشو گذاشت روی سینه هامو داشت میمالید روی بدنم.صورتشو ب گوشم نزدیک کردو در گوشم آه میکشیدو حرفای سکسی میزد.منم خوشم اومده بودو داشتم حال میکردم با این کارش.یکمی ک گذشت شروع کرد ب لیس زدن گردنمو داشت میک میزد.من دیگه تحریک شده بودمو کیرم راست شده بود.اونم از این بابت خوشحال بود.هی بش میگفتم توله نکن پشت فرمونم اما اونم میدونست ک حرفم از ته دل نیست .اومد جلو نشست و خودشو کج کرد سمت من.اروم اروم دستشو نزدیک کیرم کردو وقتی بهش رسید شروع کرد ب مالیدنش از روی شلوار.همینطور با دستش کیرمو میمالید و یکم ک گذشت کلمه های شلوارمو باز کردو دستشو کرد تو شلوارم .داشت با دستش میمالید کیرمو و دیگه دکمه بالای شلوارمو باز کرد تا راحت تر بگیره تو دستش.دستشو روش بالا پایین میکردو اروم اروم اه میکشید و میدیدم تو چشاش ک دلش میخواد ساک بزنه برام.سرشو اروم نزدیک کیرم کرد
-اوه اوه .بلند شو بلند شو رویا خودتو مرتب کن .
زود خودمو مرتب کردمو دکمه هامو سریع بستم
-چی شده مگه
-لعنتی ترافیکه نمیبینی ماشینارو .الان یکی میاد کنارمون میبینه .
-اه.نمیزاره دو دیقه با این کیر کلفت راحت باشیما.
-جووووووون بزار برسیم یطوری راحتی رو نشونت بدم جیغ بزنی .
ادامه مسیر رو طی کردیمو یکمی هم تو ترافیک موندیم اما بجاش از منظره خوشگل چالوس لذت بردیم.دیگه ساعتای 12 بود ک ب جنگل های عباس اباد رسیده بودیم.رفتیم تو یکی از رستوران های تو جنگل ک منظره دیدنی تری داشت توی ی الاچیق نشستیمو ی نهار مشتی زدیم.
-چند ساعت دیگه میرسیم؟
-میتونستیم از جاده رشت بیایم زود تر برسیم اما خودت گفتی از اینور بیایم.الان میرسیم ب خود عباس اباد .بعدش رامسر .بعدش دیگه میوفتیم اولای جاده جواهر ده .باید زنگ بزنم محسن دایی علی ببینم کجای جواهر ده باید بریم.
-خوبه دیگه.کل شمالو میگردیم .
-تو با من باش من کل ایرانو میگردونمت

سوار شدیمو راه رو ادامه دادیم.ب عباس اباد رسیدیم و رفتیم کنار دریا یکمی نشستیمو دوباره مسیر رو ب سمت رامسرو جواهر ده ادامه دادیم.ب ابتدای جاده ک رسیدیم از خوشگلی اونجا قشنگ تعجب کرده بودیم.فوق العاده بود.ی مه رغیق گرفته بود جاده رو ک به زیبایی هاش اضافه میکرد.رویا سرشو از شیشه ماشین بیرون کرده بودو داشت برای خودش اواز میخوندو منم از خوشحالی اون خوشحال بودم.زنگ زدم ب محسن دایی رفیقم ک ببینم کجا باید بریم.یکمی بالا رفتیم کوه های جواهر ده رو ک سرسبزو خوشگل بود.تا رسیدیم ب ی منطقه ای ک ی جاده خروجی داشت .جاده رو رفتیم تو.ب ی ابادی رسیدیم ک خونه هاش روستایی بود ولی فوق العاده خوشگل.چوبی و با همون روال خونه های قدیمی شمال.ته اون آبادی دو تا ویلا ساخته بودن ک معلوم بود برای مسافره چون مردم اونجا همشون خونه های سنتی داشتن اما اون ویلا فوق العاده لوکس بود.ب در ورودیش ک رسیدیم دیدم محسن وایساده.
-سلام سامان جان چطوری خوبی؟علی خوبه ؟خونواده خوبن؟
-سلام اقا محسن خدارو شکر.
-اقا اینم ویلایی ک خواسته بودین ترو تمیز .فقط خدا وکیلی تعارف نکن خونه ما یکمی پایین تره میتونین بیاین اونجا ی شامی بزنیم باهم.
-دست گلت درد نکنه اقا محسن .
وارد ویلا شدیم.دیگه رویا قشنگ داشت از خوشحالی ذوق میکرد.هی عکس هی استوری هی سلفی.ویلاش خوشگل بود خدایی.رویام شدید خوشش اومده بود
هر از چند گاهی میومدو هی قربون صدقم میرفت ک اوردم اونجا و میگفت ک خوشحاله قراره کلی کنار هم خوش بگذرونیم.از حسی ک داشت خوشحال بودم.انگار زندگی دوباره رو برگردونده بودم بهش.اما هنوز اون ترس لعنتی رو داشتم.اما بهش توجه نمیکردم.وسایلو داخل ویلا بردیمو زود ی چایی گذاشت ک بخوریمو یکم خستگی راه از تنمون بیرون بره.ب محض اینکه چایی رو گذاشت رفتو لباساشو عوض کردو ی لباس راحتی جذاب پوشید.از اونایی ک چشم هر مردی رو میگیره.اومدو با ی لحن اشوه دار کنارم نشستو شروع کرد بام حرف زدن.منم باهاش هم صحبت شدمو مشغول عشق بازی کردن با هم شدیم
دیگه وقتش بود ک دست ب کار شمو لذت این سفری ک با هم اومده بودیم رو چندین برابر کنم.اما حیف ک اون توله سگ حرفه ای تر از این حرفا بود و بعد از اینکه یکمی سینه هاشو مالیدم بلند شد و گفت ک بریم توی جنگل ی چرخی بزنیم.عوضی هی داشت منو دنبال خودش میکشوند و دلبری میکرد.خوب بلد بود چطوری منو بکشونه سمت خودش.یکمی توی خونه باهاش ور رفتمو بعد از یکی دو ساعتی ک یکمی استراحت کردیم تا خستگی راه از بین بره لباسامونو عوض کردیم تا بریم توی جنگل.
روستای فوق العاده زیبایی بود.نزدیکای همون ابشار معروف جواهر ده.انقدی ک میشد پیاده تا اونجا رفت.هوا نزدیکای تاریکی بودو نمیشد زیاد دور شد اما یکمی توی همون سرسبزی های اطراف چرخ زدیمو برگشتیم سمت ویلا.از مغازه نصفه و نیمه ای ک توی روستا بود وسایل ی شام ساده رو گرفتیم و بردیم توی ویلا تا بتونیم ی چیزی درست کنیم بخوریم.رویا مث همیشه ب محض وارد شد ب ویلا لباسای راحتیشو میپوشیدو من از لحظه ای ک وارد ویلا میشدیم چشام دنبالش بود.
توی اشپز خونه پشت گاز وایستاده بودو داشت شامو درست میکرد ک رفتمو از پشت بغلش کردم
-عشششق من چ زحمتی میکشه .خانوم اومده بودیم دو دیقه خودتونو ببینیم ک
-بالاخره لطفای اقاشونو باید یطوری جبران کنه دیگه .
برگشت سمت من و بغلشو برام باز کرد.منم گرفتمش تو بغلم
-سامان بهترین روزای عمرم کنار تو میگذره.تا قبل از بودن تو واقعا چیزی برای خوشحالی نداشتم.حالا تو شدی بهترین دلیل زنده بودنم.واقعا نمیدونم اگه ی روزی بری چکار میخوام بکنم
-فکر آینده نباش.همونطوری ک فکرشو نمیکردی با ی پسری مث من اوکی شی .نگران جیزی نباش ما پشت همیم.
فشار دستامو پشت کمرش بیشتر کردم .لبامو نزدیک صورتش کردمو ی بوس سفت از روی لباس کردم.دستمو بردم پایین تر روی کونشو شروع کردم ب مالیدنش
-توله شروع نکن.گشنمونه بزار شامو بیارم بعدش کار دارم باهات.
-جووووووون.من عاشق این کاراتم لعنتی.اوکی پس من برم بشینم بازی پی اس جی رو ببینم

رفتم جلوی ال سی دی و کاناپه جلوش لم دادم و زدم شبکه سه تا بازی پاریسن ژرمن رو ببینم.دوس داشتم اون تیمو.هنوزم دارم.بعد از ی چند دیقه شامو اوردو نشستیم با هم شامو خودیم و گفت ک میخوااد بره توی آشپز خونه تا ظرفارو بشوره ک نمونه.لعنتی مث ی زن خونه دار همه کارارو انجام میداد.من دیگه حواسم ب بازی پرت شده بودو توی جو بازی بودم دقت نکردم ک رویا اومد رفت توی اتاق خواب .حموم توی اتاق خواب بود.وسطای بازی بود ک گفتم برم توی اتاق خوابو بالاخره شروع کنم ک دیدم رفته حموم.دیگه کم کم داشتم عصبی میشدم از دستش.برگشتمو با ی قیافه عصبی نشستم تا بقیه بازی رو ببینم.یکمی ک گذشت دیدم در حموم باز شد و منم بهش توجهی نکردم.اونم بیرون نیومد پیش من.یکمی ک گذشت صدای اومدنش ب سمت خودمو حس میکردم.قلبم دوباره تپش گرفت.اومد توی اتاق اصلی .با ی صحنه ای مواجه شدم ک تو عمرم ندیده بودم.ی لباس خواب فوق العاده سکسی پوشیده بود ک رنگ زرشکی تیره داشت.ی رژ لب زرشتی جیغ هم زده بودو موهاشو هم کامل باز کرده بود .لباسش فوق العاده بود.ی شرت سکسی توری ک فقط جلوی کوسشو گرفته بودو ی سوتین خوششگل ک زیر ی پیرهن مانند توری داشت سینه هاشو خوشگل تر از همیشه نشون میداد.ب محض دیدنش از جام بلند شدم.رفتم سمتشو ب محض رفتن سمتش دویید سمت اتاق خوابو درو روم بست
-لعنتی چیکار داری میکنی چرا اذیت میکنی میشکونم درو ها
-جوووون بشکون ببینم زورت چقده .من ک میدونم نمیتونی
-رویا درو باز کن .باز کن لعنتی تورو خدا اذیت نکن
-جوووون دیدی چ بدنی دارم .باید اعتراف کنی ک من خوشششگل ترین زن این دنیام
-عزییززمم تو خوششششگل ترین زن هر دو جهانی باز کن لعنتی
بالاخره آروم قفل درو باز کردو منم بعد از چند ثانیه مکس درو باز کردم .دیدم دراز کشیده روی تخت و داره انگشتای دستشو گاز میگیره.منم سریع تیشرتمو در اوردمو خودمو انداختم روش.تا جایی ک تونستم لباشو میک زدمو خوردم دیگه اثری از رژ لب هاش نمونده بود.پاهاشو دور کمرم گره کرده بودو بدنشو هر چ بیشتر میچسبوند بهم.دستاشو انداخته بود دور گردنم و سفت فشار میداد سمت خودش.منم بیشتر میک میزدم لباشو و با دندونام لباشو میگرفتمو میکشیدم.دستاشو از دور گردنم باز کردمو دستای خودمو گذاشتم روش.از روی لباش اومدم روی گردنشو شروع کردم با ولع لیس زدنشون.صدای ناله هاش بلند شده بودو تحریک شدنشو حس کرده بودم.بعد از میک زدن گردنش و لیسیدنش اروم نوک زبونمو میکشیدم سمت پایین .با دستم سوتینش رو کشیدم پایین و ممه هاشو گرفتم توی دستم.یکمی مالیدمشون و بعد از فشار دادنشون شروع کردم ب لیسیدن اونا.با زبونم روی نوک سینه هاشو لیس میزدمو بعد از تکرار چند بار با نوک زبونم با نوک سینه هاش بازی میکردم.تحریک شده بودم ب حدی ک دلم میخواست ی سکس خشن باهاش داشته باشم .پس افتادم ب جون سینه هاش.شروع کردم ب میک زدن سینه هاش ب حدی ک کبودی اونارو با چشم خودم میدیدم و جالب این بود ک رویا از این کارم خوشش اومده بود.هر چقد بیشترمیگذشت بیشتر میک میزدم و بیشتر کبودی روی سینه هاش میومد. نوک ممه هاشو با دندون میگرفتمو اروم گازشون میزدم .با دستام چند تا محکم زدم ب سینه هاش ب حدی ک دیگه کامل سرخ شده بود.منم سوتینشو باز کردمو شلوارو شورت خودمم در اوردم.دوباره برگشتم روش.یدونه زدم در گوشش و گردنشو با دستم گرفتم.صورتمو نزدیک لبش کردمو محکم لباشو میخوردم.عوضی میخندید و میدونستم ک دیگه خوشش اومده.ناله میکردو بین ناله هاش میگفت ک میخواد امشب کوسشو جر بدم.کیرمو گذاشتم لای ممه هاشو اونم فهمید ک باید ممه هاشو سمت کیرم فشار بده.گذاشتم لای ممه هاشو شروع کردم ب جلو عقب کردن.اونم همینطور اه و ناله میکرد انگار ک کیرم تو کوسشه.بعد از چند دیقه بلند شدمو یطوری روی تخت نشوندمش ک کوسش لبه ی تخت بود.خودمم پایین تخت نشستم روی زانوهامو داشتم با ولع کامل کوسشو میک میزدمو میخوردم.از پاییین کوسش زبونمو میکشیدمو میلیسیدم تا زیر شکمش.با نوک زبونم میکردم توی سوراخ کوسشو توش تکون میدادمو زبونمو میچرخوندم.با اینکه زیاد داده بود ولی انصافا همیشه از تمیزی چیزی کم نداشت .مخصوصا وقتایی ک میدونست با هم سکس میکنیم.بعد از یکمی خوردن کوسش دیگه وقتش بود ک اون حال بده بم .بلندش کردم .زانو زد جلوم و کیرمو گرفتم تو دستمو کردم توی دهنش.تا جایی ک میشد فشار میدادم توی حلقش .انقدی ک خم شده بود روی تخت و داشت میزد روی پام ک از دهنش در بیارم.کیرمو از دهنش کشیدم بیرونو یکمی نفس نفس زدو بعد از ی خنده دیگه شروع کرد ب ساک زدن.با ی دستش میمالید کیرمو و پشت اون میکردش تو دهنش.دو تا دستاشو گذاشت پشت پامو سرشو میاورد جلو و کیرمو میکرد توی دهنشو در میاورد و هی پشت هم این کارو تکرار میکرد.کیرم خوب خیس شده بود.دیگه وقتش بود ک بره تو کوشش.بلندش کردمو روی تخت داگ استایل خمش کردم خودمم رفتم پشتشو کیرمو گذاشتم روی سوراخ کوسسش و شروع کردم ب مالیدن سر کیرم تو کوسش.التماسم میکرد ک بکنم توی کوسش و من هی کشش میدادم تا بیشتر تحریک شه.انقدر مالیدم تا بلند شد و روب من کرد.دستشو گذاشت روی گردنمو با ی لحن عصبی و حشری بم گفت ک باید امشب جرش بدم.منم دیگه صبر کردن رو تموم کردمو کیرمو یجا با همون استایل داگی کردم تو کوسش.ی جیغ کوچیک زد.خیالم راحت بود ک صدا بیرونم بره کسی نمیشنوه چون فاصله داشتیم با بقیه خونه های روستا.شروع کردم ب تلمبه زدن و محکم کیرمو میکوبیدم ب کوسش.هر چقد بیشتر میگذشت بیشتر تحریک میشدو بیشتر میخواست کوسشو بگام.منم ک دیگه اصلا رفتارم دست خودم نبودو از کل وجودم حشری شدن میریخت و فقط جلو عقب میکردم تند تر.برش گردوندم و خوابوندمش روی تخت و پاهاشو دادم بالا و کیرمو گذاشتم دم سوراخ کوسش.با توف یکم کیرمو خیس کردمو فشار دادم توی کوسش ک با لبخند شروع کرد ب اه کشیدن.داد میزد و اره میگفت و معلوم بود ک داره حال میکنه.دستمو گذاشتم روی کوسشو مالیدمش تا بیشتر حال کنه.اونم فقط ناله میکردو سینه هاشو میمالیدو میکرد تو دهنش.هر چقد ک میتونستم تند تر این کارو انجام میدادمو دیگه خودمو اورده بودم روش و پاهاش قشنگ روی هوا بودو من هی بیشتر کیرمو میکردم تو کوسش.صدای ناله هاش زیاد تر شدو من بیشترین حد تحریک شدنو تجربه کرده بودم.برشگردوندمو روی شکم خوابوندمش .کیرمو گذاشتم لای پاشو اروم اروم نزدیکش میکردم ب سوراخ کونش
-ن .سامان از کون ن.خواهش میکنم درد میگیره من نداشتم از پشت تا حالا
-خفه شو حواسم هست .اذیتت نمیکنم
-سامان تورو خدا ن .خواهش میک…آااااااآااییییییییییییی
کیرمو اروم فشار دادم توی کونش.سر کیرم رفت توش.وقتی گفت تا حالا نداشته مطمئن بودم ک زر میزنه ولی وقتی سر کیرم رفت توش مطمئن بودم ک تا حالا از کون نداده.نمیخواستم اذیتش کنم اما ب حدی تحریک شده بودم ک هیچی حالیم نبود.کیرمو در اوردمو بردم جلوی صورتش تا ساک بزنه.اونم ب خیال اینکه بیخیال شدم خوب برام خوردو کیرمو طوری خیس کرد ک آب دهنش ازش میریخت.منم برگشتم پشتشو سر کیرمو کردم تو کونش.ب حدی درد میکشید ک قسمم میداد تمومش کنم اما انگار گوشام نمیشنید.هر چقد بیشتر جیغ میزد بیشتر فشار میدادمو کار ب جایی رسید ک دیگه مقاومت میکرد.چند بار با دستش زد بهم ک تمومش کنم اما من کنترلمو از دست داده بودم.دوباره برشگردوندم و پاهاشو انداختم رو شونه هام.با اب دهنم دستمو خیس کردمو مالیدم در سوراخ کونشو کیرمو گذاشتم دم سوراخش.یکمی مالیدم روشو بعد بای فشار کردم تو کونش.طوری جیغ میزد انگار داره جر میخوره.واقعا هم همینطور بود.سوراخ کونش ب حدی تنگ بود ک کیرم ب زور میرفت توش.تا نصف کیرم تو کونش بودو همونطور جلو عقبش میکردم اما یکم ک گذشت و دیدم راهش کمی باز شده کیرمو با ی فشار محکم تا ته کردم تو کونش.ی جیغ بلند زد من ترسیدم ک دیگه صدا برسه ب خونه های دیگه با اینکه درو پنجره ها بسته بود.با ی دستم دستاشو گرفتم بالای سرشو و با اون یکی دستم دهنشو گرفتم ک صداش بیشتر نشه.کیرم تا ته توی سوراخش بود اما بازم سه چهار تا ضربه دیگه زدم تا اخرین ذره کیرم توی کونش باشه.دیگه کم کم جیغو دادش داشت ب گریه میرسید منم شروع کردم ب جلو عقب کردن کیرم توی کونش.همینطور کیرمو فشار میدادمو با هر بار فشار من سوراخش بیشتر باز میشد.اما اون کماکان داشت ب طرزی درد میکشید ک اشک توی چشاش جمع شده بود.محکم ترش کردم.کیرمو میکوبیدم توی سوراخ کونش و جلو عقب میکردم .ب جایی رسید ک دیگه سوراخش باز شده بودو اون درد اول رو نداشت و دیگه وقتش بود ک پوزیشنمونو عوض کنم.کیرمو در اوردمو اوردمش لب تخت .زانو زد و دستاشو باز کرد روی تخت و منم رفتم پشتش.دستاشو از پشت گرفتمو شروع کردم ب فرو کردن تو کونش.چند دیقه ای جلو عقب کردم.صدای آه کشیدنش تغییر کرده بود.دیگه جیغ نمیزد زیاد و ب نظرم میومد ک داره خوشش میاد کم کم .منم تند ترش کردمو بیشتر و محکم تر جلو عقب میکردم.دیگه فقط اه میکشیدو صدای حرف زدنش در اومد .داد میزد میگفت جرم بده.کونمو جر بده و با حرفاش من هی بیشتر تحریک میشدم.بلند شدمو وایسادم تا برام ساک بزنه دیگه کم کم داشت آبم میومد .منم سریع برشگردوندم.بلند شدیمو همونطور ک ایستاده بودیم کیرمو گذاشتم دم سوراخ کونش و یکم خمش کردمو فشارش دادم تا بره توش.دیگه راحت تر از اولش فرو میکردم چون باز شده بود .یکمی جلو عقب کردم تا آبم بیادو وقتی احساس کردم داره میاد تند ترش کردمو اونم ک فهمیده بود دارم ارضا میشم بیشتر آه میکشیدو سرو صدا میکرد .دیگه داشتم ارضا میشدم ک کیرمو در آوردمو نشوندمش جلوم و کیرمو کردم تو دهنشو آبمو توی دهنش خالی کردم .تا جایی ک تونستم کیرمو تو حلقش فشار دادمو اونم تا قطره آخر آبمو میک زدو خورد
از شدت خستگی افتادم روی تخت و دراز کشیدم اونم اومد کنارمو توی بغلم خودشو جا کرد .برگشتم رو به اون و گرفتمش توی بغلم و دستمو بردم روی کوسشو شروع کردم به مالیدن .دو تا از انگشتامو کردم توی کوسشو شروع کردم تند تند تکون دادن هی تند ترش میکردم تا ارضا شه .بعد از یکم ناله کردن سسسفت منو توی بغلش فشار میداد و یکم بعدش ارضا شدوپاهاشو سمت شکمش جمع کردو فهمیدم ک اونم ارضا شده .دوتایی توی بغل هم دراز کشیدیمو شروع کردیم به حرف زدن
-لعنت به تو سامان.امشب یکی از بهترین شبای زندگیم بودو در عین حال یکی از سخت ترین هاش .لعنتی من تا الان از کون نداده بودم .
-اولش فک کردم زر میزنی ولی انقد تنگ بود ک فهمیدم راست میگی.ببخشید اصلا دست خودم نبود خعلی داغ شده بودم
-تو وقتی حشری میشی هیچی حالیت نیس.حالا چطوری راه برم عوضی میسوزه
-ای جووون .خودم کولت میکنم عشقم .خوشت اومد از امشب
-اره لعنتی .بهترین سکس های زندگیمو دارم با تو تجربه میکنم .دوست دارم
-منم دوست دارم عشقم .لبو بیار ببینم
یکم لباشو خوردمو از شدت خستگی جفتمون همونطوری خوابمون برد.
صبح از خواب بیدارشدم ولی رویا کنارم نبود .ی لحظه ترسیدم .تازه از خواب بلند شده بودم ی لحظه فکرای چرتو پرت زد به سرم .سریع از جام بلند شدمو دووییدم سمت اتاق اصلی ک دیدم صدای رویا از تو آشپر خونه میاد
-بلند شدی بالاخره آقاخوابالو
-وای رویا خدا لعنتت کنه سکته کردم .ی چیزی میگفتی بعد بلند میشدی خو
-دیگه گفتم خسته شدی دیشب انقد تلمبه زدی توله .گفتم بیدارت نکنم .خودم بلند شدم رفتم ی دوش گرفتم گفتم چایی رو دم کنم تا تو بیدار میشی .هیچی نداریم مرد .بلند شو برودو تا نون بگیر بیار بخوریم
-خخخخ .چشم زن الان میرم .فقط بوس صبانه مارو بده بعد .
ی دامن کوتاه پوشیده بود ک بیشتر میخورد شرت باشه تا دامن با ی تیشرت نارنجی ک سینه هاشو مث همیشه انداخته بود بیرون .رفتم از پشت بغلش کردمو کیرمو چسبوندم به کونشو دستمو گدذاشتم رو سینه هاش و فشارش دادم سمت خودم
-اخ دیشب چه حالی دادی بم توله .تو زندگیم نداشتم سکسی مث دیشب
-آره دیگه لذتش برا تو بود دردش برا من .البته دروغ نگم منم خوشم اوممده بود ولی اشک منو در آوردی لعنتی
-اشکال نداره بجاش امروز فقط لبخندتو میبینم .میخوایم کلی خوش بگذرونیم
لباسمو پوشیدم زدم بیرون و رفتم توی روستا .ی نونوایی توی روستا بود ک نون محلی میداد .ی چیزی شبیه نون بربری اما خعلی نازک ترو سفید .اما هر چی بود بوی خوبی داشت .رفتم و چند تا نون گرفتمو از همون مغازه دیشبی یکمی پنیر محلی و کره گرفتم .مزه خوردنی هاشون فوق العاده بود .برگشتم سمت ویلا و حین راه از طبیعت فق العاده و هوای عالی اونجا لذت بردم .رسیدم به ویلاو وسایل تحویل خانوم دادمو رفتم ک دوش بگیرم .
صبحونه رو با هم زدیمو بالاخره آماده شدیم تا بریم بیرون.فاصله اونجا با دریا حدود 40 دیقه بود سر همین تصمیم گرفتیم اول بریم جنگل هارو بگردیم و بعد بریم دریا .توی جاده بودیم ک از این تاپ های بلندی ک نمونشو فقط توی شمال میبینین توی راه دیدیم .رویا اسرار داشت ک سوار شه ولی من واقعا جرئتشو نداشتم .رویا رو سوار اون تاپا کردمو با اولین هولی ک دادمش صدای جیغ زدنش شروع شد تااز تاپ پیاده شد .همینطور ک با هم وقتمون رو میگذروندیم من هی بیشتر عاشقش میشدمو هر بار ک لبخند میومد روی لباش من بیشتر از کار خودم راضی میشدم و احساس قدرت میکردم ک تونستم زندگی یکی رو تغییر بدم .دیگه کم کم داشت میزد به سرم ک باهاش ازدواج کنم اما میدونستم این کار اصلا عقلانی نیس. به خودم میگفتم پس تا وقتی ک بتونم باهاش میمونمو بهش شادی میدم . خودمو با این افکارگول میزدم .با بوس محکمی ک از روی لپ هام کرد ازفکراومدم بیرونو به جنگل پیماییمون ادامه دادیم .هر جا ک کسی نبود لبای همو میخوردیمو هر جا میشد بغل هم بودیم .طرفای ظهر بود ک گفتیم بریم سمت دریا تا ی دل سیر تنی به آب بزنیم .بین راه بودیم ک ی رستوران وایسادیم نهار خوردیمو دیگه آماده بودیم برا دریانوردی .
رسیدیم به یکی از ساحل های رامسرو واردش شدیم .یکمی با هم توی آب رفیمو همدیگه رو خیس کردیمو بعد از ی نیم ساعتی بهش گفتم ک میخوام سوار جت اسکی شیم.از یکی از ادمایی ک اونجا بود ی جت کرایه کردیمو سوارش کردم و باز جیغ و داد و لبخند هایی ک برای من شده بود مایه زندگی.سعی کردم اونروز تماما هرکاری بکنم تا خوشحال باشه و انصافا هم توی این کار موفق بودم .به حدی ک خودش اعتراف کرد ک اونروز بهترین روز زندگیش بوده .با ی بدن خسته و کوفته برگشتیم سمت ویلاو اولین کار جفتمون دوش گرفتن بود ک شن ها ازدنمون بیرون بریزه
-اول من
-اول من .مرد خونه اول میره دیگه
-خانم ها مقدم ترن .تازه من از تو بزرگ ترم احترام نگه دار
-بله بله بفرمایید .
-یا میخوای دوتایی بریم ؟
-جووووون من ک موافقم .
سریع لباسامو کندمو تمام لخت رفتیم توی حموم .یکی از بهترین لحظه های عمرم بود .بر خلاف تصورم ک فکر میکردم بازم سکس کنیم فقط مسخره بازی در آوردیمو خندیدم .اونقدی ک صدای جیغو داد دیشب میومد همونقدر صدای خنده میومد از تو حموم .بالاخره از دوش دل کنیدمو اومدیم بیرون .میخواست دوباره شروع کنه شام بپزه که بهش گفتم میخوایم بریم رامسر
زود ماشینو آتیش کردیمو دوباره برگشتیم سمت رامسر .رفتیم یکی از رستوران های ساحلی رامسر و ی شام مشتی کنار هم زدیم بعد از یکم قدم زدن دوباره برگشتیم سمت ویلا.ب ویلا ک رسیدیم انقدر خسته بودیم ک فقط هرچی تنمون بود در آوردیمو روی تخت افتادیم .رویا رو از پشت بغلش کردمو دستامو گذاشتم روی سینه هاشو کیرمو چسبوندم به کونش. اونم ک خوشش اومده بود کونشو بیشتر میمالید به کیرمو با همون استایل خوابمون برد
فردای اونروز ک دیگه اخرین روزی بود ک شمال بودیم وسلیلمونو جمع کردیمو تا ظهر یکم دیگه توی روستا گشتو گذار کردیمو رفتیم. بعدشم راه افتادیم سمت طهران .طرفای ساعت هشت بود ک رسیدیم دم خونشون و دیگه باید از هم بعد سه روز جدا میشدیم
-سامان واقعا ممنون .بدون شک بهرین سفر عمرم بود
-وظیفم بودعزیزم .ایشالا سفرهای بعدی بیشترم خوش میگذره
-واقعا نمیدونم اگه نمیومدی تو زندگینم چیکار میکردم
-فعلا ک هستم .قراره خوشحالی بسازیم برا هم
-سامان واقعا با کل زنونگیم دارم بهت تکیه میکنم .میخوام ی چیزی بت بگم
-جانم بگو
-بدون تو میمیرم .واقعا حالا ک طعم خوشی رو چشیدم دیگه نمیتونم مث قبل باشم .باید کنار کسی باشم ک معنی عشقو بهم فهمونده تا الان
-عشق منی .منم بی تو نمیتونم لعنتی بدجوری دلمو بردی .پیش همیم دیوونه
بعد از کلی دردو دل توی ماشین بالاخره از هم جدا شدیمو برگشتم سمت خونه .برگشتم به تنهایی هام وفکرو خیالام .اما خوشحال بودم ک دارمش کسی رو ک مایه خوشحالیمه .فردا شنبه بودو باید میرفتم سر فروشگاه .پس زود تر خوابیدم …

ادامه…

نوشته: Samisow


👍 12
👎 0
9368 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

729388
2018-11-09 21:23:17 +0330 +0330

برام جالب بود
تبریک میگم
لایک
امیدوارم باز شاهد نگارشتون باشیم
و البته قویتر و بی اشتباه

0 ❤️

729493
2018-11-10 10:14:56 +0330 +0330

قشنگه .جذبش شدم لایک

0 ❤️

729657
2018-11-11 08:44:05 +0330 +0330

عالی بود.مث قسمت های قبلش .منتطرم ببینم بالاخره ب کجای کار میرسه این عشق یهویی.ولی جذابه دوسش دارم

0 ❤️