اولین بار که دیدم مامان داد (۱)

1399/10/08

این اتفاقا که میخوام براتون تعریف مال سال حدود 75 میشه یعنی از اون سال که اولین سکسش بود شروع شد

مامان من اون سال حدود 27 سال سن داشت ما شهرستان زندگی میکنیم و مادربزرگم اینا تهران زندگی میکردن

مامان من یه زن سفید با سینه و اندام متوسط مثل همه الکسیس نیست

جریان از اونجا شروع شد که ما تابستونا همیشه میومدیم خونه مادربزرگم تهران و 3 ماه رو کلا اینجا بودیم بابام که کارمند اداره بود یه هفته نهایتا میتونست بیاد بمونه و بعد میرفت شهرستان
من نمیدونم مامانم از کجا با یه نفر دوست شده بود به اسم علی اوایل برای اینکه کسی شک نکنه مامان منو همراه خودش میبرد به بهانه خرید اما میرفتیم پیش علی اونم هر دفعه ما میرفتیم در مغازه رو میبست راستی مغازه علی یه مغازه بود که انتهای اون مغازه یه اتاق تقریبا 12 متری بود برای عکس کرفتن یه زیرزمین هم داشت که دمو دستگاهای چاپ عکسو کاترو اینا توش بود ته این زیرزمین یه اتاقک بود که ورودیش همیشه یه پرده جیر مشکی آویزون بود میگفت اینجا تاریک خونس برای ظاهر کردن عکسا خلاصه ما هر وقت میرفتیم مغازه رو میبست میبرفتیم توی زیرزمین اونا حرف میزدن منم به خیال اینکه چیزی نیست دارن حرف میزنن با دمو دستگاهای تو زیرزمین ور میرفتم یه روز مامان صبح اول وقت به همه گفت ما داریم میریم بازار شاید نهارم بیرون بخوریم منم که میدونستم چخبره چیزی نگفتم اما عجیب بود داریم اول صبح ساعتای 9 بود تقریبا میریم خلاصه رفتیم پیش علی کلا مغازه بسته بود فقط درو برای ما باز کرد ما رفتیم تو اون روز تا رفتیم تو علی مثل همیشه یه سری خرتو پرت برای من خریده بود چیپسو پفکو اینا اما اون روز یه دستگاه سگا هم آورده بود گذاشته بود تو اتاقی که مخصوص عکاسی بود اون زمان اصلا سگا یا میکرو رویای تمام بچه ها بود من که دیدمش از خوشحالی بال دراوردم گفت اینو از خونه آوردم بشین تا دلت میخواد بازی کن منم بچه خبر نداشتم چخبره اینا با هم برنامه گذاشتن خوشحال نشستم پای بازی اونا هم مثل همیشه رفتن پایین تو زیرزمین البته بدون سرخر.

نمیدونم چقدر گذشت اما چون فقط یه فیلم تو سگا بود منم از بازی فوتبال زیاد خوشم نمیومد خسته شدم صدای تلویزیونه هم زیاد بود سرسام گرفته بودم اومدم برم پایین که با وسایل تو زیرزمین بازی کنم تا از پله ها رفتم پایین صدایی مثل صدای ناله از مامان شنیدم هنوز نمیفهمیدم چخبره اما آروم رفتم پایین صدا از توی اون اتاق تاریکخونه میومد رفتم جلو صدای مامان تابلو میومد آروم از پشت دیوار اومدم سرمو ببرم جلو ببینم چخبره ترسیدم کسی ببینتم دراز کشیدم روز زمین سرمو آروم کشیدم جلو دیدم به به یه میز ته تاریکخونه بود که سینک ظرفشویی داشت مامان رو لبه میز خم شده بود علی هم شلوارش رو زمین بود پشت مامان بود داشت میکردش من اولش ترسیدم اصلا حس عجیبی داشتم اما نمیدونم چرا همونجوری موندم تا نگاه کنم چون از پایینم داشتم نگاه میکردم کامل هم کیر علی رو هم کوس مامانو میدیدم علی هم هی تلنبه میزد بعد چندتا عقب جلو کردن کیرشو در میاورد دوباره تا ته میکرد تو کوس مامان با هر دفعه این کارو میکرد مامان یه آه میکشید اونم تا دسته میکرد تو هنوز لبه های کوس مامان که دور کیر علی بودو یادمه نمیدونم چقدر گذشت اما علی کم کم تلنبه زدنشو تند ترو تند تر کرد تا میخواست آبش بیاد کیرشو کشید بیرون آبشو ریخت پشت رونای سفید مامان مامانم همونطوری ولو شده بود روی میز تا اینجا رسید من سریع خودمو جمعو جور کردم رفتم بالا اما همش فکرم توی دادن مامان بود که علی چجوری کرده بودش اما از اون به بعد کار مامان شده بود هر چند روز یه بار میرفتیم پیش علی همیشه هم به من میگفت به کسی نگی میریم پیش عمو علی منم نمیدونم چرا اما خوشم میومد میره میده میگفتم نه چیزی نمیگم مامانم که خیالش از من راحت بود یه جورایی کم کم جلو من با علی راحت تر بود یه روز که علی برده بودش منم رفتم پایین نگاه کنم اما نمیدونم از کجا مامان فهمیده بود من میرم دادنشو میبینم موقع برگشت منو برد توی یه پارک کلی باهام حرف زد که همه آدما یه نیازی دارن همش تقصیر باباته که یه سری اتفاقا تو زندگی ما میوفته و خلاصه از این حرفا منم فهمیده بودم میدونه من دادنشو میبینم بیشتر میترسیدم ازش و بیشتر میترسیدم که اگر چیزی به کسی بگم زندگیمون از اون جهنمی که هست بدتر بشه خلاصه با زبون بی زبونی بهش فهموندم که من مشکلی ندارم من به کسی چیزی نمیگم فقط دست از سرم بردار. خلاصه اون روز برگشتیم خونه.

یه هفته بعد شد تقریبا صبح به مامان بزرگم گفت میخوام برای برگشت سوقاتی بخرم و رفتیم بیرون منم که میدونستم چخبره رفتیم تا رسیدیم پیش علی اونم خوشحال در مغازه رو بست اما این دفعه مامان میدونست من میدونم میخوان سکس کنن برای همین خیلی راحت بود جلوی من دیگه تا رسیدیم مانتوشو دراورد شلوارشم دراورد که گرممه با یه شرتو تی شرت به علی گفت گرمه چقدر یه بستنی شربتی چیزی برو بخر بیار مردم از گرما علیم هم تعجب کرده بود هم راست رفت بیرون تا بیاد مامان هی شوخی میکرد با من میخندید آخرشم تا قبل اینکه علی بیاد یهو به شوخی برگشت گفت توام بدت نمیاد خیلی چیزا میبینیا پدرسوخته منم خندیدم تو همین حرفا بودیم علی با چندتا نوشابه بستنی و کسشر اومد تو مامانو علی نشستن رو یه مبل که تو زیرزمین بود بستنی میخوردن حرف میزدن منم بستنیمو برداشتم رفتم بالا پای بازیم البته بیشتر برای این رفتم که اونا به کارشون برسن رفتم سگا رو روشن کردم اما منتظر بودم سر صداشون بیاد خلاصه یه چند دقیقه گذشت برگشتم از راه پله ها رفتم پایین این دفعه دیگه مامان با خیال راحت بود که من از جنده بازیش خوشم میاد دیگه نرفته بودن تو اون اتاق همونجا رو مبل مشغول شده بودن مبله هم یه جوری بود کامل مامان دیده بود من اومدم پایین اما به کارشون ادامه داده بودن من وقتی دیدمشون دیدم دارن از هم لب میگیرن مامانم یه پاشو آورده بود بالا علیم داشت کوسو کونشو میمالوند شک نداشتم مامان منو دیده که از پله ها اومدم پایینو رفتم پشت دیوار اما انگار دوست داشت من تماشاش کنم علی یکم که مالوندش مامان شروع کرد به باز کردن کمربندو شلوار علی همینکه شلوارشو باز کرد کیرشو کشید بیرون خم شد براش ساک میزد اونم سر مامانو گرفته بود رو کیرش عقب جلو میکرد یکم که مامان براش ساک زد علیم لختش کرده بود مامان برگشت به علی یه چیزی گفت که اون یه خنده کیری کرد بعد مامان برگشت حالت داگی لبه مبل نشست علیم اومد بیاد پشتش که از کنار پاش مامان چشم تو چشم به من نگاه کرد لبخند زد علیم اومد جلو گفت از کون بکنمت واقعا؟ مامان همونطور که روش به من بود گفت امروز هر کار دوست داری باهام بکن اصلا جرم بده علیم هیچی نگفت یه توف انداخت لای کون مامان کیرشو گرفت تو دستش کرد آروم تو کونش مامان صورتش قرمز شده بود چشاشو بسته بود فقط آه میکشید میگفت آرومتر اونم کم کم داشت کیرشو فرو میکرد تو کون مامان یکم نگه داشت بعد دوباره فشار دادو عقب جلوش میکرد من کامل کوس مامانو از لای پای علی میدیدم خیس خیس شده بود برای اولین بار حس کردم سر کیر خودمم خیس شده علی یکم کیرشو تو کون مامان عقب جلو کرد تا جا باز کنه کم کم شروع کرد به عقب جلو کردن مامان هم دیگه فکر کنم منو یادش رفته بود چشماشو بسته بود با دهن باز داشت آهو اوه میکرد علی هم تندتر تلنبه میزد مامان هم از درد هنوز صورتش قرمز بودو ناله میکرد لبه مبلو با دستاش فشار میداد من وقتی اون صحنه رو داشتم نگاه میکردم برای اولین بار حس کردم کیرم سرش خیس شده راست شده خودمم دلم میخواست برم بکنمش همینطور که علی داشت از کون میکردش من نگام به تخمای علی بود که موقع تلنبه زدن چجوری عقب جلو میشدنو آب کوس مامان که روی رونش ریخته بودو برق میزد علی علی دیگه داشت کم کم آبش میومد که کمر مامانو محکم گرفت کیرشو تا ته فشار داد تو وقتی داشت آبش میومد مامان دیگه چشماشو باز کرده بود با چشمای خمارش منو نگاه میکردو یه لبخند رو لباش بود منم که حسابی حال کرده بودم از دادنش

ادامه...

نوشته: قورباقه


👍 80
👎 22
329301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

783657
2020-12-28 00:31:19 +0330 +0330

چشمای عقابی داری که با این همه جزعیات میبینی
با میکروسکوپ هم میدیدی اینهمه دقیق نمیشد

3 ❤️

783670
2020-12-28 00:58:06 +0330 +0330

خیلی عالی بود
کاش ‌منو‌ مامانم رو جلوی هم میگاییدید

0 ❤️

783673
2020-12-28 01:14:59 +0330 +0330

خوب بود

0 ❤️

783677
2020-12-28 01:44:45 +0330 +0330

من نمیدونم چجور به ذهنتون خطور میکنه دریاره مادر یه همچین داستانایی سر هم کنید،حتی فکرشم عذاب آوره

6 ❤️

783680
2020-12-28 02:01:49 +0330 +0330

آخه کونی مامانت ۲۷ داشت تو چند سالت بود

4 ❤️

783687
2020-12-28 02:15:51 +0330 +0330

هیچی دیگه شما همه چیو همه چیو با جزعیات ازونموقع یادته هیچی دیگه برادر هیچی

2 ❤️

783692
2020-12-28 03:22:20 +0330 +0330

ننت زنده س ؟
پس چرا جنده س ؟ 😁 😁 😁

0 ❤️

783705
2020-12-28 06:26:43 +0330 +0330

آفرین صدآفرین ،قسمت بعد یادت نره

0 ❤️

783731
2020-12-28 14:43:13 +0330 +0330

ادامه بده بچه کونی و از اینکه جلو مامانت با کیرش بازی کردی و لیس زدی کیر علیو و کوس مادرت خوردی هم تعریف کن

1 ❤️

783742
2020-12-28 19:41:34 +0330 +0330

لا دکتر اگه داشته بنویس

0 ❤️

783776
2020-12-29 00:52:45 +0330 +0330

هم مامانت جندست هم خودت کونی
صرف نظر از دروغ و راستت ، تحریک کننده بود .

0 ❤️

783789
2020-12-29 01:25:06 +0330 +0330

من نميدونم كدوم كير كغزي اينو لايك كرده
اخه كدوم كسخلي درمورد مامانش اينارو مينويسه
مادر جنده بودن ك افتخار نداره

1 ❤️

783815
2020-12-29 02:51:08 +0330 +0330

ای قرماقه حقه باز

0 ❤️

783836
2020-12-29 06:19:55 +0330 +0330

خایه های علی می خورد محکم رو کس مامانت با چشمای خمارش نگاهت میکرد و لب خند می زد دستای علی رو کمرش - منم می خوام

0 ❤️

783945
2020-12-30 00:25:42 +0330 +0330

هیچ مادری دلش نمیخواد بچش دادنش رو تماشا کنه هرچقدر هم که جنده باشه. توهمات ذهن مریضته که خاطرات کودکیت رو با جزئیات مضخرفش تعریف میکنی. امیدوارم تو گیم نت یه فصل کونت بذارن تا دیگه کسشعر نبافی

0 ❤️

784181
2020-12-31 03:09:21 +0330 +0330

از بچگی بی غیرت بودی؟ تفففففففففف ب غیرتت،تففففف

0 ❤️

784534
2021-01-02 11:19:24 +0330 +0330

ادامه اش رو هم بزار

0 ❤️

785199
2021-01-07 03:20:21 +0330 +0330

خوب نوشتی کاش خودتم میرفتی کمک عمو علی

0 ❤️

785328
2021-01-07 23:11:56 +0330 +0330

ریدم توی دهن تو و دبیر ادبیاتت.قورباقه نه اسکل،قورباغه

0 ❤️

785349
2021-01-08 00:57:08 +0330 +0330

***من فقط یه سوال دارم
اون موقع که مادرت ۲۷ ساله بوده تو چند سالت بود؟
اگر ۷ سالت هم بوده باشه چجوری سر در میاوردی؟
الان باید این متنی ک گذاشتی رو باور کنیم؟؟؟؟

0 ❤️

785937
2021-01-11 20:07:27 +0330 +0330
9_7

معلومه که داستانش رو خودت ساختی ولی نویسنده ی خوبی هستییی خخخخخخخخ 😂 😂

0 ❤️

786533
2021-01-15 08:28:32 +0330 +0330

بلاخره ترامپ موفق شد دست این جماعتی که تو شهوانی منبر میروند و دیگرون رو موعظه میکنند رو کرد وی گفت این افراد فرزند خونده های مصباح یزدی هستند که مصباح موفق شده بوده اونا رو از این منجلاب بیرون بکشه و به راه راست هدایت کنه و هر وقتی که به خونه اونها میرفته اینها اولش غیرتی میشدنو برای حاج آقا شاخ شونه میکشیدن برای اینکه خون و خونریزی نشه حاجی میگفته هنوز شماها کاملن به راه راست راست هدایت نشدین هنوز یه خورده کجه که به حول و قوه الهی اون یه ذره کجی هم امشب راست میکنم و ازشون قول گرفته اونها هم اینکار خیرو ادامه بدن دوستان زیاد ازشون خرده نگیرن اونها به حاجی قول دادن

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها