اولین سکس من با دخترخاله متاهل

1392/11/12

سلام. من اشکان هستم 24 سالمه، این داستان که میخوام واستون تعریف کنم کاملا واقعیه و برمیگرده به 6 سال پیش وقتی که من 18 سالم بود. من یه دختر خاله دارم به اسم ناهید که حدود 15 سال از خودم بزرگتره، یه شوهر بداخلاق و بددل هم داره که اونو از همه ی فامیل جدا کرده و تنها جایی که اجازه رفت و آمد بهش میده خونه ما و خونه ی مادرش بود
ناهید چهارتا بچه داره که 3 تا بچه ی اولش دختر و بچه ی آخریش که بعد از سکس با من بدنیا اومد پسره (اشتباه نکنید بچش از من نیست هااا)
ناهید چهره ی معمولی داره قد کوتاهی هم داره ولی با اینکه 3 تا بچه بدنیا اورده بود ولی هیکل خوبی داشت و همین باعث شده بود توجه منی که اون زمان تو کف سکس بودم رو به خودش جلب کنه. از اونجایی که ناهید اجازه رفتن به خونه ی فامیل رو نداشت و جایی رو نداشت که بره یه روز از هفته رو با 3 تا دخترش میومد خونه ی ما و از صبح تا بعد از ظهر اونجا میموند، برای همین رفت آمد ها بود که با ما خیلی راحت شده بودن و جلوی من و برادر بزرگ تره من روسری سرش نمیکرد و ما هم اونو با اسم کوچیک صدا میکردیم. من بدجوری رفته بودم تو کفش و منتظر یه فرصت بودم تا نهایت استفاده رو ازش بکنم، اینم بگم که طرف یکم سر و گوشش میجنبید و همش یه جورایی میخواست ما رو از این موضوع مطلع کنه برای مثال شبکه 3 یه برنامه داشت که در مورد ازدواج بود و ما هم نشسته بودیم و داشتیم نگاه میکردیم که آخونده گفت مرد میتونه علاوه بر زنش یه زن رو به صیغه ی خودش در بیاره و حتی صیغه رو هم خودش میتونه بخونه و از این حرفا که یدفعه ناهید برگشت گفت که چرا زن ها نمیتونن این کارو بکنن، چه اشکالی داره یه زن هم بتونه یکی رو صیغه ی خودش کنه و بعدشم شروع کرد به خندیدن که یعنی دارم شوخی میکنم، این حرفا باعث شده بود من دل رو به دریا بزنم و یه جوری از کاری که میخوام بکنم مطلعش کنم، یکی از روزایی که خونه ی ما اومده بود و دخترهاش همراهش نبودن من با کلی ترس در حالی که یه برگه دستم بود و داشتم خط خطیش میکردم یه گوشه از برگه نوشتم که میخوام یه چیزی بهت بگم، بعد از کمی مکث گفت به من، منم اروم گفتم اره، گفت خوب بگو گوش میکنم، قلبم داشت از دهنم میزد بیرون، گفتم هیچی، گفت خوب بگو گوش میکنم منم که خیلی ترسیده بودم بلند شدم رفتم تو اتاقم و بهش گفتم که بعدا بهت میگم، وقتی رسیدم تو اتاقم همش به این فکر بودم که نکنه اتفاق بدی بیفته که دوباره دل رو زدم به دریا و رفتم پیشش و بهش گفتم کی خودت خونه تنهایی که زنگ بزنم و بهت بگم چی میخوام بگم، اونم گفت اوکی هر وقت تنها بودم خبرت میکنم، چند روزی گذشت که زنگ زد و به مامانم گفت با من کار داره، وقتی گوشی رو گرفتم دستم گفت من تنهام گوشی رو قطع میکنم چند دقیقه دیگه زنگ بزن و کارت رو بهم بگو، به مامانت هم بگو یه کار کامپیوتری داشتم گفتم اوکی و گوشی رو قطع کردم، بعد از چند دقیقه تلفن سیار رو بردم تو اتاق خودم و زنگ زدم خونشون، سلام کرد و پرسید چی میخواستی بگی اون روز که نگفتی حالا بگو، عرق از پیشونیم پایین میومد، کلی کس شعر سر هم کردم و گفتم میخوام یه چیزی بهت بگم ولی میترسم، گفت نترس بگو، بهش گفتم اوکی میگم ولی شرط داره شرطشم اینه بعد از اینکه حرفم رو زدم گوشی رو قطع میکنم و بعد از یه دقیقه زنگ میزنم اگه از حرف من خوشت نیومد بود که کلا بیخیال بشو و بین خودمون بمونه اگه هم که خوشت اومد که در موردش صحبت کنیم (کاملا معلوم بود که میدونست من چی میخوام بگم و خودش هم بعدن بهم گفت که میدونسته) گفت اوکی قبوله بگو، منم گفتم من دیوونه سکس با دختر خالم شدم و گوشی رو قطع کردم، واسه یه لحظه ترسیده بودم، توی اون یه دقیقه که وقت داشتم تا زنگ زدن به همه ی اتفاق های بد فکر کردم و گوشی رو برداشتم و بهش زنگ زدم منتظر اولین عکس العملش بودم، گفتم خوب خندید و گفت میدونستم میخوای اینو بگی، گفتم خوب، گفت باید فکر کنم و بعدش بهت خبر میدم، گوشی رو قطع کرد بعد از 10 دقیقه زنگ زد و گفت باشه قبوله ولی به شرطی که این موضوع بین خودمو خودت بمونه و به هیچکس نگی، منم که هنوز تو شوک قبول کردنش بودم سریع گفتم خیالت راحت باشه، بعدشم گفت روز های زوج میتونی بیای مثلا فردا دختر کوچک ها مدرسه هستن دختر بزرگه هم میره باشگاه، منم گفتم باشه فردا میام، اونم گفت باشه ساعت 4 منتظرت هستم، تا فردا توی مخم تمام حرکات سکسی رو که توی فیلم های پورن یاد گفته بودم رو مرور کردم و همون روز هم رفتم خیابون و با کلی خجالت کشیدن یه اسپری تاخیری خریدم، روز موعود رسید یعنی فردای اون روزی که باهاش تلفنی صحبت کردم، رفتم حمام و همه ی بدنم رو تیغ کشیدم و بعد از حمام منتظر موندم تا ساعت 3:30 که کیرم رو اسپری بزنم، رفتم تو اتاقم و یکم اسپری زدم، بعدش گفتم نه کمه یکم دیگه زدم بازم فکر میکردم کمه همینجوری پیش رفتم تا اینکه نصفش رو خالی کردم رو کیرم، راه افتادم سمت خونشون، تو راه هنوز باورم نمیشد که دارم میرم که ناهید رو بکنم، که رسیدم در خونشون زنگ رو زدم و در رو باز کرد و منم رفتم تو، یکم رفتم تو دیدم نیستن ولی در حال باز بود که یه دفعه صدا کرد بیا تو من بالام، خونشون ویلایی بود، چند تا پله میخورد تا بری بالا و یه زیر زمین هم داشت. رسیدم بالا تو حال که دیدم دختر خالم با یه تاپ تنگ و یه شلوار لی تنگ که همه ی بدنش از زیر لباسا معلوم بود با یه لبخند اومد به استقبالم و باهام دست داد و با حالتی شیطنت آمیز گفت : که دیوونه سکس با دختر خالت شدی ؟؟ منم خجالت میکشیدم و چیزی نگفتم، گفت کجا راحت تری اینجا یا اتاق بچه ها یا زیرزمین منم از ترس اینکه یه وقت سر و کله ی کسی پیدا نشه و اگه هم پیدا شد من از توی زیر زمین در برم گفتم زیرزمین، اونم گفت باشه، رفتیم زیرزمین یه جای خیلی مرتب و شیک بود اصلا شبیه زیرزمین ها نبود راحت میشد اونجا زندگی کرد و یه اتاق هم داشت منو برد تو اتاق و یه رخت خواب توی اون اتاق پهن کرد و اومد سمتم، منم که مثل این بچه خنگ ها هنوز خجالت میکشیدم گفتم میشه چراغ رو خاموش کنی گفت اینم از چراغ و اومد سمتم و شروع کردیم به لب گرفتن، وای خیلی حرفه ای لب میگرفت و منم داشتم حسابی حال میکردم و شروع کردم به در آوردن لباس هاش، اونم لباس های منو در آورد، بعد از اینکه لباس هاشو در آوردم خوابوندمش رو زمین و شروع کردم به ور رفتن با سینه هاش و اونم که حسابی حشری شده بود و از این بی تجربگی من لذت نمیبرد اومد روی من و شروع کرد به لیس زدن بدن من و بعدش گفت میخوای واست چی کار کنم که منم گفتم هر کاری که بلدی رو واسه من انجام بده که اونم با یه خنده گفت باشه، رفت پایین و کیرمو گذاشت تو دهنش و شروع کرد به ساک زدن من خنگ هم نمیدونستم که باید بهش بگم که اسپری زدم و بعد از کمی خوردن با یه حالت بهت زده گفت اسپری زدی گفتم اره که دیدم اومد بالا و گفت که لبام سر شده، پیش خودم گفتم باید کاری کنم که حسابی لذت ببره و یه سکس خوب رو تجربه کنه و خوابوندمش و شروع کردم به لیس زدن بدنش اول گردنشو خوردم بعدش یکم با زبونم با گوشش بازی کردم و بعدش رفتم سمت سینه هاش و حسابی خوردمشون که دیدم دوباره حشری شده و داره لذت میبره که کیرمو گرفت جلوی کسش و با یه فشار فرستادمش تو، واااااااااااااااااااای حسابی داغ بود داخل کسش، معلوم بود خیلی حشری شده و شروع کردم به تلمبه زدن، یواش یواش صداش در اومد و معلوم بود تو فاز خودشه و داره حال میکنه، منم بعد از کمی تلمبه زدن هی کیرمو میکشیدم بیرون و دوباره میکردم تا ته داخل که اونم با هر بار حرکت من یه آههههههی میکشید، یه 10 دقیقه ای تلمبه زدم و بعد برشگردوندم و حالت سگی خوابید و دوباره کیرم و کردم تو کسش و دوباره تلمبه زدم این روال به خاطر اسپریه ای که زده بودم 40 دقیقه طول کشید تا اینکه میخواست آبم بیاد و ازش پرسیدم آبم رو چی کار کنم اونم گفت قرص میخورم بریزش توم و منم با فشار همه ی آبم رو توی کسش خالی کردم.
بعد از اینکه هم من هم اون خودمون رو شستیم من ازش تشکر کردم و بهش گفتم که خیالت راحت باشه که این رابطه بین خودمون میمونه، و اومدم خونه.
بعد از اون داستان طبق اتفاق هایی که افتاد و اینکه اون برادرش رو توی یه سانحه از دست داد و عزا دار شد و سر همین موضوع رابطه ی شوهرش با فامیل بهتر شد به من گفت که دیگه نمیخواد با من رابطه داشته باشه و از رابطمون هم پشیمون بود. بعد از دو سال هم حامله شد و بچه ی چهارمش رو بدنیا آورد. و من هم این راز روی توی دل خودم نگه داشتم و تا به امروز به کسی نگفتم و الان هم رابطه ی فامیلیه خوبی باهاشون داریم و انگار که اتفاقی نیفتاده

نوشته: اشکان


👍 6
👎 4
307922 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

411459
2014-02-01 04:03:22 +0330 +0330
NA

داستان اصلى رو ول كنين
داستان استاد مكس ماهونى عزيز منو سرحال آورد،از خنده روده بر شدم مكس عزيز
خيلي دوستت داريم
بازم از اين داستانها بذار كه چند خطش مي ارزه به ٢٠ تا از داستانهاي شهواني

0 ❤️

411460
2014-02-01 05:08:22 +0330 +0330
NA

مرسي مكس مثل هميشه عالي بود.

0 ❤️

411461
2014-02-01 08:06:52 +0330 +0330
NA

ایول مکس. دمت گرم. خیلی قشنگ بود.

0 ❤️

411462
2014-02-01 09:29:27 +0330 +0330
NA

من که داستان نخوندم . ولی مکس دمت جلیز ولیز :D :D همچین ی نمه خستگی از تنم رفت رفیق .

0 ❤️

411463
2014-02-01 10:18:15 +0330 +0330
NA

والامنم داستانوهنوزنخوندم.سیوش کردم توگوشی تابعدبخونم اماچشمم به نظردوستان بالاخص جناب آقای ماهونی عزیزخوردنتونستم نخونم وانصافاحال اومدم وخستگی یک روزکاری ازتنم درومد.
بایداعتراف کنم سالهاست که به طبق عادت به این سایت میام فقط بخاطرخوندن داستانهاش البته بصورت مهمان وهیچ علاقه ای به عضویت نداشتم واعتراف میکنم خیلی وقتااین نظریات دوستان بیشتر به من حال میده.خداوکیلی بعدازسایت آویزون وداستانهای آرا هیچ نوشته دیگه ای نظرموجلب نکرده.البته نویسندگان خوب تواین سایت هم هستنداما آرا یه چیزدیگه بود.
ودرآخرمن تمام داستانهارو داشتم امامتاسفانه ازسیستمم پاک شدن ازدوستان خواهش میکنم اگرکسی فایل داستانهای آرا رو داره اینجا آپ کنه تابقیه هم بخونن ولذتشوببرن

0 ❤️

411464
2014-02-01 12:07:24 +0330 +0330
NA

بلکککککک محشره . منم کاراشو خیلی دوست دارم.

0 ❤️

411465
2014-02-01 17:16:20 +0330 +0330
NA

Kos gofti
dige nanevis

0 ❤️

411466
2014-02-01 18:29:13 +0330 +0330
NA

مرسی مکس عزیز. کلی خنده لازم داشتم امروز که با خوندن کامنت هات و داستانی که گذاشته بودی ، منظور حاصل شد و سر حال اومدم . زنده باشی استاد.

0 ❤️

659749
2017-10-27 05:11:11 +0330 +0330

آفرین که اینقدر راز داری کردی…نگفتی نگفتی یهو به عالم گفتی.شوخی کردم.دلستانتم کامل نخوندم ولی چون پسر خوبی هستی لایک کردم. ?

1 ❤️

712874
2018-08-24 19:58:02 +0430 +0430

خوب بو و زیبا

0 ❤️

816397
2021-06-22 01:40:26 +0430 +0430

ما ۲۴ سالها خاطرات خوبی داریم از این قضایا خخخخ حاجی ولی حواست باشه کلا اسپری میزنی باید بشوری کیرتو هم تو دیوار نمیکنی هم طرف بی حس نمیشه اگه انقد بی تجربه نبودی سکس خوبی داشتی الان کیر خورت بود بدجور البته حتما خودت دیگه تو کفش نیستی تو کف هرکی باشی میکنیش بدون شک

0 ❤️