باغ (۲)

1400/01/22

...قسمت قبل

سلام دوستان لطفا ابتدا قسمت قبل رو بخونید و نظرات و انتقاد های
سازنده تون رو برام کامنت کنید .

رسیدیم ، بیا پایین که قراره امروز رو هیچوقت دیگه نتونی از ذهنت پاک کنی .
سرمو بلند کردم و لبهاشو بوسیدم و رفتم پایین …

دست هامون رو به هم قفل کردیم و شروع کردیم قدم زدن توی باغ .
بالاخره سکوت خوشایندی که توی باغ حکم فرما بود رو شکستم و گفتم :
سیاوش این دوستت سیامک ، وضعش خوبه ؟!! آخه اینجا به نظر گرون میاد .
_ چیه دنبال مورد بهتر میگردی ؟؟!
با خنده گفتم مگه از تو بهتر هم هست و لبامو گذاشتم روی لب هاش .
با گرمای لب و حرکات دستش روی بدنم ، آرامشی که گم کرده بودم رو بهم هدیه میداد .

بقلم کرد و برد توی اون خونه ی کوچیکی با نمای آجری که توی باغ بود و مستقیم منو برد توی اتاق خواب و روی تخت پرتم کرد و خودشو انداخت رو من

زود شروع نکردیم؟؟
_ عشق که زمان نمیشناسه .

خندید و شروع کرد لب هام رو خوردن و لباس هام رو هم در میاورد .
بعد از چند دقیقه کاملا لخت تو بقل همدیگه بودیم .
همینطور که دستش بدنمو نوازش میکرد داشت با چشم های بسته سینه هام رو لیس میزد .
چشم هام رو که غرق در شهوت و لذت بود روی هم گذاشتم با دستم موهای سیاوش رو پیچ و تاب میدادم .
انگشت سیاوش رو یهو توی کصم حس کردم و آه بلندی کشیدم .
عاشق این حرکات غیر منتظره ی سیاوش بودم . لذت سکس رو دو برابر میکرد

سرشو برد پایین تر و چند بار کصم رو لیسید . بلند شد و با همون حس تسلط همیشگیش نسبت من ، یهو منو چرخوند و به حالت داگی قرار داد و
چند تا ضربه ی محکم به کونم زد . کیرشو گذاشت جلوی کصم . توقع داشتم طبق معمول چند دقیقه کیرشو روی کصم بکشه تا حسابی منو دیونه ی خوش بکنه و با در خواست من داخل بکنه اما یهو …
یهو تا انتها کیر کلفتشو کرد تو کصم که یه جیغ کشیدم و با خنده گفتم :

امروز خیلی عجله داری ها .
_ هیسسسسس… امروز واست یه سوپرایز بزرگ دارم .

شروع کرد به عقب و جلو کردن .
صدای ناله هام به قدری بلند شده بود که اصلا صدای برخورد بدن سیاوش به کونم رو نمیشد شنید .
یه ضربه ی محکم که به کونم زد باعث شد چشم هامو باز کنم که یهو یه چیزی دیدم که خشکم زد …


همون مرد کچل با ریش های بلند و مشکی که …
همون عوضی که میخواست بهم تجاوز کنه .
حالا کاملا لخت و همینطور که داشت با یه دستش کیر گنده و تیره رنگشو میمالید و با اون یکی دستش گوشیشو نگه داشته بود و داشت فیلم میگرفت ، سمت ما میومد .

تمام بدنم یخ کرده بود ، اصلا نمیتونستم هیچکاری انجام بدم . انگار که داشتم خواب میدیدم .
یه جیغ بلند کشیدم و اومدم بلند بشم که سیاوش منو از پشت گرفت .

به به !!! دوست عزیزمون هم تشریف آوردن .
_ سیاوشش…! اینجا چه خبره ؟!!
عزیزم نمیشه که من با تو اینجا حال کنم ولی به صاحب باغ حال ندیم که …
_ منظورت چیه سیاوش ؟!! این دوستته ؟؟ این همونه که …
عههه میدونم این کیه… بابا ساختگی بود !! اون روز بهت تجاوز نمیکرد ، قرار بود بیام و نجاتت بدم .
_ ها ؟؟!!! سیاوش ، منظورت … منظورت چیه ؟!!!
دست هامو محکم از پشت گرفته بود و سرشو به گوشم نزدیک کرد و گفت :

ببین عشقم ما یه عالمه از اون موقع هایی که زیر من از لذت آه میکشیدی فیلم گرفتیم ‌، میدونی که اگه همکاری نکنی با ما …
_ چی از جون من میخوای عوضی ؟؟!!
با خنده ی کثیفی گفت :
هیچی… فقط شل بگیر و لذت ببر .
بیا جلو دیگه سیامک چرا خجالت میکشی ؟؟ خانوم خودتونه …
بعد با اون حرومزاده شروع کردن بلند بلند قهقهه زدن .


سیامک گوشیش رو روی دراور طوری تکیه داد که کامل و واضح بتونه از ما سه نفر فیلم بگیره .
من هی خودمو تکون میدادم تا بتونم خودم رو از شر دست های سیاوش خلاص کنم ، ولی هر چی بیشتر سعی میکردم سیاوش وحشی تر میشد و دستم رو میپیچوند که درد شدیدی رو از اعماق وجودم حس میکردم .
دیگه بیخیال فرار شدم و فقط جیغ و داد میکردم که شاید یکی صدام رو بشنوه و به داد من برسه .
سیامک اومد جلو و گفت : هیسسیس!!! آروم باش جنده کسی نمیشنوه .
ولی من هنوز داشتم فریاد میکشیدم که سیامک محکم زد توی صورتم .
اتاق چند لحظه ای غرق در سکوت شد که سیامک گفت : میدونی اگه
فیلم های دادنت ، به شوهرت یا از اون بد تر به محل کارت برسه
چی میشه که ؟!! پس خفه شو و هر کاری گفتیم رو انجام بده .

دیگه نتونستم تحمل کنم و اشک هام سرازیر شدن . خون به مغزم نمیرسید ،
همش فکر میکردم همه ی اینا یه خوابه ! یه خواب وحشتناک !!
ولی … ای کاش واقعا خواب بود .

سیاوش روی رون هام نشسته بود و دستم رو نگه داشته بود .
سیامک چونم رو گرفت و کمی فشار داد و صورتم رو رو به بالا گرفت . با پشت دستش روی صورتم کشید و اشک هام رو پاک کرد و گفت :
اوخییی …خشگل خانوم نمیدونستی جندگی دردسر داره ؟!!
بعد با سیاوش شروع کردن به خندیدن .
تحملم تموم شد و با صدای بلند گفتم :
حرومزادگی چطور ؟!! اونم دردسر داره ؟؟!!

چک دوم رو محکم تر از قبلی خوردم تا حساب کار دستم بیاد .

جوجو کوچولو اینجا زیاد کصشر بگی گرون تموم میشه واست .
حواستو جمع کن ، مثل همیشه کصتو بدع و برو .
دوباره شروع کرد به خندیدن و همزمان کیرشو آورد سمت دهنم و روی لبام کشید و گفت بخور .
منم هیچ کاری نمیکردم ، انگار که یه مجسمه شده بودم که گفت :
عهههه!!! اینطوریه جوجو کوچولو ؟؟! هنوز نفهمیدی پس …

رفت و گوشیمو آورد و رمزشو از سیاوش پرسید و رفت توی واتساپ و شماره ی شوهرم رو پیدا کرد و آورد جلوی صورتم و گفت :
فکر کنم دلت میخواد با شوهرت ویدیو کال کنی . درسته ؟؟؟
درسته ؟؟؟ چک سوم رو هم زد و گفت با تو ام جنده پولی … چیکار کنم ؟؟
زنگ بزنم یا آدم میشی ؟؟
به چشم هاش با تنفر نگاه کردم و دهنم رو باز کردم .
کیرش رو آورد جلو و توی دهنم عقب و جلو کرد .
حالم داشت از خودم به هم میخورد . از سادگیم …
یعنی احمق تر از من هم بین این جمعیت هفت هشت میلیاردی زمین وجود خارجی داره اصلا ؟!! معلومه که نه !!!
مو های قهوه ایم رو توی دستش مشت کرد و کیرشو تا ته کرد توی دهنم .
دیگه نفسم بالا نمیومد و داشتم عوق میزدم که کیرشو در آورد .
یکم که حالم جا اومد دوباره کارشو تکرار کرد و ایندفعه تا جایی پیش رفت که چشمام داشت سیاهی میرفت .
کیرشو در آورد و میکشید روی صورتم .

سیاوش که تا اینجا فقط نظاره گر بود ؛ پاهام از هم دیگه باز کرد و گفت : آخ آخ میدونی چند وقته تو کف این کونم ؟؟ تو هیچوقت نمیذاشتی از پشت بکنم ولی حالا …

جفت دستام رو با یه دستش گرفت و انگشتشو تفی ‌کرد و گذاشت روی سوراخ کونم و محکم فشار داد .
خییلی درد داشت اما سعی میکردم غرور خودمو حفظ کنم و بروزش ندم .

سیامک حرومزاده هم دوباره شروع کرد کیرشو عقب و جلو کرد توی دهنم .
سیاوش انگشتشو از کونم کشید بیرون که منم تونستم یک نفس راحتی بکشم کیرشو گذاشت روی سوراخم و محکم هل داد داخل .
دیگه نتونستم تحمل کنم ، درد رو تو بند بند وجودم حس میکردم .
با اینکه کیر سیامک تو دهنم بود ، صدای جیغم گوش خراش بود .
سیاوش شروع کرد به تلنبه زدن که چشمام سیاهی میرفت و دیگه هیچی نمیفهمیدم .
سیامک فریادی کشید تمام آبش رو توی دهنم خالی کرد و گفت : بخور جوجو کوچولو … بخور … وگرنه …
دیگه نای مقاومت نداشتم و فقط میخواستم این روز لعنتی زود تر تموم بشه .
مجبورم کرد تا آخرین قطره شو قورت بدم و بعدش رفت نشست روی زمین و با کیرش بازی میکرد .
من همونطوری بی جون افتاده بودم روی تخت و حتی دیگه ناله هم نمیکردم که سیاوش هم ارضا شد و رفت دستشویی و برگشت .
من چشمامو هم نمیتونستم باز نگه دارم که سیامک رفت و یه سطل آب سرد آورد و یهو ریخت رو بدنم و گفت : پاشو برو خونتون دیگه جنده . اینجا جنده خونه نیست که .
کل بدنم هم مثل ذهن آشفتم شوک شد .
هر دوتاشون شروع کردن قهقه زدن که سرم و بلند کردم و با چشم های نیمه باز به سیاوش نگاه کردم .
چجوری آدما انقد لاشی ان ؟؟ انگار نه انگار تا همین یه ساعت پیش من عشقش بودم . شاید هم فقط من عاشقش بودم ؛ ولی … مگه میشه انقد خوب نقش بازی کرده باشه من مطمعنم اونم عاشقمه .
ناگهان زبان سرخم گفت :
ازتون شکایت میکنم و بدبختتون میکنم و سر سبزمو بر باد داد .
سیامک بلند شد و با خنده گفت :
پس هنوز توجیه نشدی !!!
سیاوش بیا که هنوز کارمون تموم نشده …

ادامه دارد …

نوشته: معلم


👍 6
👎 1
24601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

803369
2021-04-12 00:25:17 +0430 +0430

عععع خوبه فقط منتظر یه پایان فوق بد برای همه نقش های داستانت هستم نمیدونم چرا 😂 💀

1 ❤️

803411
2021-04-12 03:02:57 +0430 +0430

سزای زن شوهر داری که خیانت میکنه همینه ، صد بار بدتر از این سرش بیاد کنه.

2 ❤️

803425
2021-04-12 05:00:03 +0430 +0430

مادر آدم نفهم رو گاییدم
آخه آدم حسابی الان ننه من به بابام نده
باباهه به تخمشمحساب نمیکنه
اونوقت تو فکر کردی که عاشقته 😳 😳 😳

2 ❤️

803486
2021-04-12 15:34:22 +0430 +0430

چجوری آدما انقد لاشی ان ؟؟ چجوری میتونن به شوهرشون خیانت کنن که اینطوری گاییده شن؟؟

1 ❤️