حسادت کامی (۱)

1399/10/18

دوستان گلم این داستان تقریبا سکسیه و حکایت از شروع عشق بین دوتا دختر داره .خطاهای گفتاری و نوشتاری رو ببخشید . توی ماشین نشسته بودم چشم دوخته بودم به چشم و دهن کامی و به صحبتاش گوش میدادم
استرس گرفته بودم…+کامی چی باید بپوشم یعنی؟
_یعنی چی چی باید بپوشی ؟نگاهش ب من طوری بودک یعنی فیلم بازی نکن برای من +چیه چرا اینجوری نگاه میکنی؟؟خب تاحالا پارتی نرفتم بخدا، تمام مهمونیا و پارتی های زندگی من خلاصه میشده ب چهارتا تولد خونوادگی و عروسی و یا مهمونی دخترونه خودمونی . بخدا استرس گرفتم نمیدونم چی بپوشم ؟!بعدشم کسیو نمیشناسم بیشتر حس بد دارم _امین و ریحانه هم هستن +فقط مشروب میخورن میرقصن دیگه ؟یا از این مهمونیاس ک دوستانه اس همه میشینن صحبت میکنن ی ذره هم میرقصن
_مینا سرمو خوردی +واا مگه چی گفتم
_خب ی چیزی بپوش بیا دیگه ی پیرهنی چیزی
ن ی مهمونیه واقعیه +بداخلاق عصبی
جرات نکردم ازش بپرسم الان ک کروناست ماسکم میزنن یا نه !
گفتم:+پس کفش پاشنه بلند و پیرهن بپوشم ؟کادوهم باید بخریم ؟چپ چپ نگاهم کرد و من خندم گرفت
+ندونستن ک عیب نیست ای بابا
پوفی کشیدو راه افتاد و من دلشوره ی فردا رو داشتم

ب محض اینکه درب اسانسور بسته شد لب تو لب شدیم وقتی ب طبقه چهارم رسیدم با اکراه لبمو از لبش جدا کردم و دستمو از روی شلوار ب کیرش کشیدم ،دستشو از دور کمرم رها کرد و خدافظی کردیم !
ساعت دو شب بود و خسته تر از اونی بودیم ک سکس کنیم یا حال داشته باشیم خونه ی همدیگه بریم .بعد از کار با امین و ریحانه رفتیم بیرون و شام خوردیم بعدش رفتیم خونه امین و تا الان خونه ی اون بودیم خداییش هم خیلی خوش گذشت از بس خندیدیم .
امین همکار کامی بود و بعد از مدت کوتاهی از دوستیه ما ،با دوست دخترش ریحانه ب جمع ما اضافه شدن .
قرار شد فردا رو نرم سر کار ک وقت استراحت داشته باشم فردا شب سرحال باشم .

مثل همیشه لخت ایستاده بودم جلوی ایینه و بدن خودمو بررسی میکردم! موهای خیسم روی پوستم حس بدی بهم میداد .زود بدنمو لوسیون زدمو و شروع کرد ب خشک کردن و سشوار کشیدن موهام.
س چهارروزی بود ک سکس نداشتمو واقعا حشری بودم دلم کامی رو میخواست چرا امشب باید ب جای بغل دوست پسرم باید تو مهمونی باشم ک ن توی عمرم رفتم ن میشناسم کسیو ؟!!
جلو موهامو یکمی کوتاه کردم ک وقتی میزنم پشت گوشم بازم بیاد رو صورتم. ی ارایش ملیح و خوشگل کردم ،ی پیرهن صورتی روشن بندی پولکی چسبون پوشیدم تا وسطای رونم.خیلی ب پوست سبزم میومد !
موهای مشکیمو اتو کرده دورم رها کردم .
ب بدنم روغن برنزه زدم ک کمی برق بیوفته رو پوستم .
گوشوارمو گوشم کردم و دوتا النگو انداختم توی دستم .
گردنمو خالی بیشتر دوست داشتم ترقوه و سرشونه هام بیشتر ب رخ کشیده میشدن!
کفش پاشنه بلند مشکیمو هم پوشیدم و ادکلن و روی خودم خالی کردم .ی کم ب ممه ها و کونم نگاه کردم !
کاش پسر بودم با ی دختر مثل خودم دوست میشدم !
کامی خیلی خر شانسی .در زدن !اومد تو و محکم منو ب خودش چسبون و رژ لبمو با لباش خورد .نفس کم اوردم و خودمو کشیدم عقب .
_وای وای نمیتونم مینا باید الان بکنمت چ هیکلی داری !دستشو برد ب کمربندش بازش کنه
نشستم روی مبل و پیرهنمو دادم بالا شورتمو از روی کسم زدم کنار ،بیا کامی میخوامت …!
بدون معطلی کیرشو کرد توی کس خیسم .
بعد از دو سه دقیقه ترسیدم دیر بشه و کامی راضی کردم الان بیخیال بشه .رژم قرمزمو تمدید کردم و همونو با وسایلم برداشتم،لباس پوشیدم و رفتیم .ساعت نه بود
کامی داشت با امین صحبت میکرد ک هنوز نرسیده بود و تو جاده بود
+استرس دارم !!اینجا سکسم میکنن ؟_دلت میخواد اینجا سکس کنیم ؟
+ن چ ربطی داشت پرسیدم فقط
_سکس نمیکنن ولی کارای دیگه میکنن .هیجان داشتم !
توی کوچه مورد نظر پارک کرد، داشت توی ایینه ماشین موهاشو چک میکرد .
چقدر خوشم اومد از اینکه از این شلوار کوتاه مردونه ها با کالج نپوشیده و مردونه و سکسی تیپ زده !
چشم تو چشم شدیم ._امشب دوست پسرتو میدزدن
+تورو ک کسی نگاهت نمیکنه ولی منو احتمالا میدزدن
_غلط کردی !+یکی دیگه منو بدزده من غلط کردم؟!
_خب تقصیر توعه !
+ن توباید حواست باشه دوست دختر هلوتو ندزدن
_حواسم هست هرکس بهت نگاه کنه میکنمش !
+عَیى.خندید.
وارد ساختمون شدیم و کامی با یک پسره سلام احوال پرسی کرد و مارو بهم معرفی کرد منو راهنمایی کرد سمت ی اتاق و گفت بفرمایید اونجا .
مانتو و شالمو ب رگال اویزون کردم و خودمو تو اینه برانداز کردم .
ی دختر مو مشکی باریک عروسکی ک بیشتر از چهره ی نمکیش اندامش مورد توجه بود !
نفس عمیق کشیدمو رفتم بیرون از اتاق
از بدو ورود دختر پسرا و ی قسمتی از سالن مشخص بود
کامی تا منو دید خودشو ب من رسوند و رفتیم داخل سالن نورهای نقطه ای و موزیک حس خوبی بهم میداد
ب زور شاید پنجاه نفر میشدیم بیشتر معذب شدم .
شاید اگر بیشتر بودیم کمتر احساس میکردم توی چشمم و راحت تر بودم !
اصلا خدا منو برای مهمونی و شلوغی درست نکرده
تنهایی بهتر از همه اس کاش توی خونم بودم .
با چندتا دیگه از دوستای کامی و دوست دخترا و بعضا همسراشون اشنا شدم و رفتیم سمت بار ک از خودمون پذیرایی کنیم.
کامی در تمام لحظات دستش پشت کمرم بود و حس بهتری داشتم. دوتا گیلاس شراب ریخت
_ بخور ی کم راحت شی !+من خوبم عزیزم
_مشخصه+امین کی میرسه پس
_میاد دیگه چکار ب اون داری
+با ریحانه کار دارم بیاد تنها نباشم _با من تنهایی ؟!
+نه ولی اون خانومه
_اون بیاد تورو یادش میره الکی منتظرش نمون!ازخودت پذیرایی کن بریم وسط خوش باشیم
اولی رو زودی سر کشیدم ،دومی رو ریختم !
گیلاسمو گرفتم دستمو رو ب جمعیت ایستادم و دخترا رو بررسی میکردم! ببینم چی پوشیدن و چکار میکنن .
اکثرا عملی بودن و این موضوع اعتماد ب نفسمو میبرد بالا !کامی دستشو گذاشت روی شونمو گفت سینه هات خیلی بیرونه +بقیه هم همینطورن !
_بقیه ب ما ربطی ندارن .
+توی خونه ک دیدی لباسمو ،سیخ میشه کورم میشی؟ کامی ناراحت شد و رفت ی سمت دیگه!
عصبی شده بودم از این فضولی ها و گیرای بیخودش
دست من نیست سینه هام اینجوریه تازه سوتین هم نپوشیده بودم ک حجیم تر و برجسته تر به چشم نیاد فقط نوک ممه هامو نیپل زده بودم ک معلوم نشه !
ی پیک برای خودم الکل ریختم و رفتم بالا .ب خودم قول دادم این اخریش باشه امشب !
عرض سالن و طی کردم و رفتم سمت پنجره کنارش تکیه دادم ب دیوار و سیگارمو روشن کردم ی نگاه ب شب تاریک میکردم ی نگاه ب دختر پسرایی ک ب هم چسبیدن و بعضیا لب تو لب بودن !
کامی اومد پیشم و صحبت میکرد بامن ،ولی چشم من روی ی دختر مونده بود و حواسم ب کامی نبود !
موهای مشکی بلند لاغر و کمر باریک کون و رون تپل برنزه بینیش سربالا بود و پیرسینگ داشت !
خیلی خوشگل بود ب نظرم و ی انرژیه زیادی از سمتش ب سمت من میومد!دوست داشتم نگاهش کنم و توی ذهنم خیال پردازی کنم .کامی دستمو گرفت و رفتیم وسط !منم کله ام کمی داغ شده بودو حسابی واسه کامی هنر نمایی میکردم و خودمو تو بغلش جا میکردم .چشمم ب ریحانه و امین افتاد و رفتیم پیش اونا بعد از احوال پرسی صحبتای معمول رفتیم ی گوشه پیش هم نشستیم .
+ریحانه جون کامی گفت ک همه رو میشناسی اره ?
_اره تاحدودی
+از همینجا برام میگی ازشون ?
_اره عزیزم کدومو بگم ?
+مثلا اون دختره ک لباس ابی پوشیده خوشگله ?!
_اون سمیراست دوست پسرشم ک باهاشه علیه.
+مرسی عزیزم
_دیگه کیو بگم کامران بهت معرفی نکرده ؟!
+مرسی بیبی همینو میخواستم بدونم چندتا رو هم کامی گفته بهم !
_چرا حالا فقط سمیرا رو پرسیدی ؟!
+هیچی ب نظرم خوشگله ازش خوشم اومد .چند لحظه نگاهم کرد!+جونم
_خندیدو گفت:کامران تحویل بگیر!
شوکه شدم توی دلم گفتم کیر توی چشمت بره ک نمیشه بهت اعتماد کرد! کامی:جانم چی شده :
_مینو اماره دخترارو از من میگیره !
حس کردم مچم رو گرفتن !کامی هم ن گذاشت ن برداشت گفت :
-اره من بهش گفتم سعی کن با بقیه دخترا ارتباط بگیری باهاشون دوست شی ک انقدر معذب نباشه!
تو کونم از حرف کامی عروسی شد و ب ریحانه نگاه کردم .
ریحانه هم جواب نگاهمو با یک نیشخنده موذیانه و شرورانه داد .!
نورا کمتر شد و سالن تاریک تر شد !
منو کامی هم دوباره رفتیم وسط چسبیده ب هم وول میخوردیم .بغلش کردم .
+مرسی عشقم ک جلوی ریحانه پشتم دراومدی .
همینجور ک دستش روی پشتم حرکت میکرد گفت :
_من همیشه پشتتم البته اگر زبون درازی نکنی ?!
+خب تو همیشه گیر میدی !
_خوشت میاد پسرا سینه هات رو دید بزنن !
+ن ولی خب نمیتونم خوشگلیامو بِكَنم بندازم جلوی گربه !_من گربه توام بده برات بخورم …
هردومون کمی مست و گیج بودیم …

ی سیگار روشن کردم ،نشسته بودم ب تماشا و تقریبا بلند اهنگو میخوندم .ضربان قلب من تند میزنه میخواد اروم بزنه …چشمم خورد ب گوشه سالن ک سمیرا ایستاده بود و داشت منو نگاه میکرد فاصله مون چهار متر هم نبود!کپ کرده بودم! نمیتونستم چشم ازش بردارم ارتباط چشمی قوی ای بینمون برقرار شده بود !دلم لرزید ،کشش عجیبی نسبت بهش احساس میکردمو انگار ک خیلی وقته میشناسمش .ب نظر خودم شبیه هم بودیم!حدود پنج شیش ثانیه چشم تو چشم بودیم ک چشمشو گرفت و سمت دیگه ای رو نگاه کرد .ب خودم لعنت فرستادم ک دستم رو شده باید زودتر ازش چشم بر میداشتم !رفته بودم تو فکرش…همیشه نسبت ب همجنس خودم،ن هرکسی !دوستایی ک دوستشون داشتم و صمیمیت زیادی بینمون بود ،ی حسی داشتم ولی تاحالا ب غریبه حسی نداشتم.ولی سمیرا انگار مهره مار داشت و منو بدجوری به خودش جذب میکرد !
پنج ثانیه نگاه چشم تو چشم اتفاق معمولی ای نیست !
هیجانی شده بودم و لزرش خفیفی رو توی بدنم حس میکردم.تصمیم گرفتم دزدکی نگاهش کنم .
از دیدن موهاش بدنش پاهاش و هرچیزی ک بهش مربوط میشد لذت میبردم. و از نظرم خیلی سکسی و زیبا میومد! شهوتی نمیشدم !ولی لذت میبردم قشنگ بود .فارغ از تمام این ها ، چیزی این وسط بود ک باعث کشش من ب سمتش میشد !.اصلا دیگه حوصله کامی رو نداشتم.ب دوست پسرش حسودیم میشد و دوست داشتم الان با من باشه .هیچ وقت توی عمرم بلد نبودم سر صحبت و اشنایی رو با کسی باز کنم .با چشم تعقیبش میکردم .از دوست پسرش جدا شد و رفت سمت بار بدون معطلی با سرعت خودم و رسوندم اونجا .بدون توجه بهش دوتا گیلاس شراب ریختم، متوجه نگاهش شدم .بهش لبخند زدم .
_اولین باره شمارو میبینم !
+بله ،ب تازگی با کامی اشنا شدم امشب باهم اومدیم .
اره شنیده بودم کامران کات کرده !سکوت…الکی ایستاده بودم چیزی نداشتم بگم !حتی نمیتونستم پیش قدم بشم !
-سمیرا این مینا دوستمه ک بهت گفتم .صدای ریحانه بود !!با تعجب نگاهش کردم امشب بار دومی بود ک غافلگیرم کرد .دستشو دراز کرد:
-خوشوقتم مینا جون .+منم همینطور .
لبخند زدم و معذب گیلاسارو گرفتم دستم ک ریحانه یکیشو ازم گرفت و گفت بخوریم ب سلامتی اشنایی شماو لیوانشو اورد جلو !!زیر پوستی پشمام ریخته بود .ب سمیرا نگاه کردم دیدم ریلکسه لیوانارو زدیم ب هم و رفتیم بالا !س تایی ب سمتی رفتیم و ایستادیم .
ریحانه رو نگاهش کردم بهم چشمک زد ک از چشم سمیرا دور نموند بیشتر معذب شدم.+متولد چندی سمیرا من هفتادو دو ام ._عههههه منم هفتادو دوام بهت کمتر میخوره +مثل تو _مرسی مهربون .
ریحانه ب بهانه امین رفت و مارو تنها گذاشت.
من پرام ریخته بود و ب دلیل مستی ی کم راحت تر شده بودم و کمتر میتونستم خوددار باشم و راحت تر ارتباط برقرار میکردم .
+سمیرا دیدمت حس کردم خیلی وقته میشناسمت .خندید:_مثل پسرا حرف نزن!
+جدی میگم !
_میدونم منم همینطور تاحالا کجا بودی ?!
+از الان ب بعد مهمه !مشغول صحبت درباره ی شغل و کارمون بودیم .سعی میکردم توی نزدیک ترین حالت بهش بایستم. همه چیزش منو جذب میکرد نگاهش برق خاصی داشت دوست داشتم توی بغلم بگیرمشو دستمو بندازم دور شونه اش هم دیگه رو نگاه کنیم و صحبت کنیم !دلم براش میتپید !الان ک مینویسم فکر میکنم ک چجوری میشه ک یک دفعه از اول بدون هیچ شناختی از کسی خوشم بیاد و از شانس خوبم این حس دو طرفه باشه؟! و باهم اشنا بشیم ؟!
-سلام کامران خوبی
حضور کامران و کنارم حس کردم و با ترس نگاهش کردم انگار ک دزدی کردم کامران هم با بی محلی نگاهم کرد سرم هم گیج میرفت کمی .
_قربونت دوست دختر مارو گرفتی ول نمیکنی خسته شدم از بس خودمو سرگرم کردم !ی دقیقه قرضش بده !سمیرا خندید :اره الان علی هم شاکی میشه من برم ،خوش باشین .و رفت …آه چقدر کنارش ارامش داشتم !دست کامی و گرفتم و دستمو محکم فشار داد:
_چی میگفتین؟!صدام کش دار شده بود و پررو شده بودم +درمورد کار،تومزاحم شدی !
_محکم کمرمو گرفت و تقریبا هولم داد ک بشینیم .
سیگارشو روشن کرد.خواستم ازش بگیرم دستشو کشید کنار .+عههههه کامییی بده دیگههههه .
_کافیه برا امشب، خودتو جمع کن !
+چی میگی مگه بابامی ؟!مهمونی برای خوشگذرونیه دیگه مجلس رسمی ک نیست .+بدههههه
نگاهم کرد !بااخم و دختر کش !!
سیگاره توی مخم رفته بود .دست خودم نبود .
صورتمو نرم بهش نزدیک کردم ب لباش نگاه کردم تا با این کارا مغلوب بشه!ب سینه هام نگاه میکرد،سیگار وداد دستمو منو بغل کرد. صورتو لباش و ب سرم فشار داد و اروم و سریع سینه هامو لمس کرد .با حس سنگینی نگاه سرمو چرخوندم و دیدم ک سمیرا داره نگاهم میکنه !
دیگه همه چیز سریع تر شده بود و همه جا میچرخید .
ب بیس اهنگ حساس شده بودمو دلم میخواست بپرم کامی بیا برقصیم !اهنگ (اسکریم اند شوت بریتنی) داشت منو ب پرواز دعوت میکرد.دست کامی و کشیدم و رفتم وسط از شادی روحم میخواست پرواز کنه !یکی از دستای کامی رو گرفتم و بپر بپر میکردم و سعی میکردم با هر تکونی ک ب بدنم میدم موهامو ب ی طرف هدایت کنم. رقص خودمو با رقص نوری ک بهم میخورد تصور میکردم و میچرخیدم دستمو انداختم دور گردن کامی و لبامون قفل شد پایین تنش و بهم چسبوند و کیرشو حس میکردم ولی اصلا توی فاز سکسی نبودم!
لبامو جدا کردمو نا محسوس دنبال سمیرا میکشتم …+کامی بیا این طرف تر .خودمو بهش نزدیک کردم اون حواسش نبود همینجور ک بالا پایین میکردم دستمو دور کمرش گذاشتم ک متوجه من شد !
چهارتایی باهم میرقصیدیم من دیگه خیلی داشت بهم خوش میگذشت!جو گیر شدم دستشو گرفتمو باهم بپر بپر میکردیم خندش گرفته بود و من بیشتر جذبش میشدم دلم میخواست صورتمو ب صورتش بچسبونم و لبای صورتیش و ببوسم …موزیک تموم شد و دیجی داشت صحبت میکرد._چقدر انرژی داری مینا !؟
+اره من خیلی شیطونم ی جا بند نمیشم .کامی پرید وسط: ببین من چی میکشم از دست این وروجک !
خودمو لوس کردم عههههه کامیییی.علی :کامران معرفی نمیکنی؟دوست دخترم مینا ،ایشون هم علی جان پسر عمه امین هستش.سکوت شد همزمان نگاه منو مینا ب هم افتاد !مطمئن بودم توی چشماش چیزی رو میدیدم ک توی چشم های خودم هم بود!.+وای چقدر گرمه برم ی چیزی بخورم_مینا منم میام .
برگشتم و کامی و نگاه کردم بهم چپ نگاه کرد !
نمیدونم ک چرا چپ نگاه کرد،نمیدونم ک چرا ب نگاهش حساس شده بودم ؟!!..اصلا از کجا میفهمید ؟چقدر تیز بود!ی کم نوشابه خوردم.
_مینا با کامران زندگی میکنی؟+ هم اره هم نه همسایه ایم ._عهه؟!جالب شد اول دوست شدین بعد همسایه شدین یا ن از اشناییتون بگو …؟

ساعت سه نصف شب بود .با کامران روی تخت بودیم و داشت کونمو جر میداد حسی نداشتم !یعنی انقدر مشروب خورده بودم ک ن تنها بو و مزه متوجه نمیشدم بلکه درد رو هم نمیفهمیدم فقط وقتی کیر کامی میومد بیرون و دوباره میرفت توی کونم حسش میکردم !
سنگین بودم و خوابم میومد منتظر بودم زود تمومش کنه ولی انگار خیال اومدن نداشت،چهره و چشمای سمیرا همش جلوی چشمم بود .میخواستم زودتر شماره سمیرا رو سیو کنم و باهاش ارتباط برقرار کنم !با حس ریختن اب کامی روی کمرم ،خیالم راحت شد و چشمام بسته شد

ادامه...

نوشته: Mastewine


👍 25
👎 2
22801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

785164
2021-01-07 01:25:54 +0330 +0330

خوب بود.لایک

2 ❤️

785201
2021-01-07 03:21:18 +0330 +0330

Reza_sd77
مرسي از ايراداتي ك گرفتي دفعه بعد درست ميكنم .هر صحبت و تو ي خط ننداختم ك طولاني نشه مثلا 😅
مينا و مينو يكيه ب هردو اسم صدام ميكنن

4 ❤️

785207
2021-01-07 03:40:43 +0330 +0330

Eldorado5555
ممنونم ❤️

1 ❤️

785209
2021-01-07 03:42:13 +0330 +0330

SADRA-DARK
مرسي صدرا جون 🥰❤️

1 ❤️

785218
2021-01-07 03:56:13 +0330 +0330

👍

1 ❤️

785219
2021-01-07 04:04:09 +0330 +0330

ShivaBanoo
خيلي ممنونم ازت شيوا جان ك وقت گذاشتي و خوندي
راستش اينكه هر مكالمه رو توي خط مجزا نزاشتم دليلش اينه ك يكي از نويسنده هاي سايت گفت ب هم بچسبون همه رو ك داستان طولاني نشه 😢
مرسي سعي ميكنم بعدي بهتر باشه 🙏🏾❤️🥰

3 ❤️

785221
2021-01-07 04:06:25 +0330 +0330

Reza_sd77
راستي رضا جون هر دختري ك بينيش سربالاست يا پايين تنش تپل تر از بالا تنه اشه مثله كونش عملي و تزريقي نيست چ ربطي داشت 😐

3 ❤️

785288
2021-01-07 15:19:26 +0330 +0330

خب داستان قشنگی بود…
باید اعتراف کنم که غافلگیر شدم وقتی تم لز گرفت… انتظارش رو نداشتم…

قلمتون روان بود و راحت افکارتون رو منتقل کردید…
کمی شتاب در صحنه‌سازی ها و شخصیت پردازیهاتون دیده میشد، که بهتر بود، حالا که داستان دنباله‌دار هست، روی این موضوع بیشتر کار میکردید…

ضعفی که بخوام بهش اشاره کنم، روی پاراگراف بندیهاتون هست که اصلا رعایت نکردید و تک و توک غلطهای املایی و یه غلط مفهومی که دیده شد… (یه جا گفته بودید “از نظرم” که باید “به نظرم” باشه…

در کل داستان خوب هست و کشش مناسبی برای دنبال کردن داره…

قلمتون مانا…

Lor Boy

3 ❤️

785290
2021-01-07 15:25:16 +0330 +0330

Lor_Boy
مرسي ك خوندي و نقد كردي🙏🏾❤️

2 ❤️

785299
2021-01-07 16:46:02 +0330 +0330

negarmmm
مرسي عزيزم 🙏🏾❤️

2 ❤️

785311
2021-01-07 19:47:08 +0330 +0330

لایکــ11عسیسم ❤️

1 ❤️

785312
2021-01-07 19:50:25 +0330 +0330

mistrs_l
مرسي ميسترس جان 🥰🙏🏾

2 ❤️

785320
2021-01-07 21:46:39 +0330 +0330

منتظر ادامش هستم
عالی بود ممنون 😍

1 ❤️

785321
2021-01-07 21:49:06 +0330 +0330

آميب
مرسي اميب جان 🙏🏾❤️

0 ❤️

785544
2021-01-09 03:46:30 +0330 +0330

عجب داستانی بود اوففففففففففففففف
از اولش سیخ شده بود تا آخرش
من عاشق این داستانای اروتیکم
لطفا بازم بنویس
ممنووووووووووووووون

1 ❤️

785546
2021-01-09 03:49:45 +0330 +0330

hotvampireboy
ميسيييي 🥰☺️

1 ❤️

786039
2021-01-12 05:34:16 +0330 +0330

خدایی هر کی بخواد بگه
دروغه و از این دست حرفا
چرت تلاوت کرده

خیلی خوبو عالی و با جزئیات شرح دادید.

لایک 18تقدیم شما.

1 ❤️

786150
2021-01-13 00:04:41 +0330 +0330

مرسي از لطفت hamed9876zanjan

0 ❤️