خواهرزن سکسی من

1397/08/19

سلام اسمم احسانِ.الان 36 سالمه و بچه ی شمال هستم حدود 11 ساله ازدواج کردم.ورزشکارم و تقریبا خوشتیپ هستم.از روزی که با همسرم مریم آشنا شدم و باهم نامزد کردیم و ب خونشون رفت و آمدم شروع شد خوشم از خواهرش که 5 سال از خودش کوچیکتر بود هم می اومد.اسم خواهرش مژگان بود.اونموقع که ما نامزد کردیم خانمم 19 سالش بود و مژگان خواهرش 14 ساله ولی خیلی هیکل قشنگی داشت.بگذریم ما ازدواج کردیم و حدود 3 سال از ازدواجمون گذشت و معمولاََ یا خانمم خونه ی مامانش میرفت شبها یا اونا می اومدن.خیلی باهم قاطی بودیم و منم هرروز بیشتر ب اندام مژگان توجه میکردم که دیگه کامل شده بود و 17 سالش بود.
بیشتر اوقات بلوز تنگ می پوشید با دامن و پای لخت. وقتی نور ب دامنش میخورد کاملا پاهاش و شورتش معلوم بود داشت دیونم میکرد.هرچی بهش نخ میدادم اصلا توجه نمیکرد و بهم راه نمیداد.آرزوم بود یه بار باهاش سکس کنم.چن بار اتفاقی میرفتم خونشون تنها بود توی خونه ولی خیلی ازمن میترسید خیال میکرد میخام بهش تجاوز کنم ولی باهاش حرف زدم و همه چیز رو بهش گفتم ولی قبول نمیکرد و همش منو پس میزد.دیگه ازش کاملا ناامید شدم و بیخیالش شدم ولی چون دوسش داشتم همه ی کارهاشو من براش انجام میدادم.دبیرستان میرفت بعضی وقتها خودم میرسوندمش و کارهای درسیش رو هم بمن میگفت منم واقعا دیگه بدون چشم داشت براش انجام میدادم و اونم فهمیده بود که دیگه من دنبال سکس کردن باهاش نیستم و کاملا بهم اعتماد کرده بود.
یه روز غروب بهم یه نامه داد گفت جوابش رو بنویس برام بیار.خوندم نامش رو و خیلی تعجب کردم.من واقعا فک میکردم مژگان رسوخ ناپذیر و بی احساسه که من نتونستم در مدت 3 سال بهش نزدیک بشم ولی برام نوشته بود که عاشقِ یکی از پسرهای فامیلشون هست که ساکنِ یه استان دیگه است و همش ب اون فک میکنه و ازمن خواسته بود با اون پسره ارتباط بگیرم و راضیش کنم تا با مژگان دوست بشه.یهویی یه تکون خوردم و بازم افکار شیطانی و سکسیم در مورد مژگان بیدار شد.من نمیتونستم ب اون پسره چیزی بگم چون برام اُفت داشت ولی هزارتا نقشه کشیدم که بواسطه ی ارتباط با اون پسره بتونم ب مژگان دسترسی پیدا کنم.
من چن تا دوست دوران دانشجویی داشتم که با دعا نویسها در ارتباط بودن و مژگان هم در جریان بود بهم گفت برام یه دعا بنویس که مهر من ب دل پسره بیافته … خلاصه سرتون رو درد نیارم من زجر زیادی کشیدم تا تونستم بهش نزدیک بشم یه مدت با یه خطِ ناشناس بهش پیام میدادم و تونستم کاملا رامش کنم و بعدا بهش گفتم که احسان هستم و چون بهم راه نمیدادی مجبور شدم با یه خط ناشناس بهت پیام بدم.
اینا همش مقدمه بود که بدونید من تقریبا 4 سال زحمت کشیدم تا تونستم بدستش بیارم.
یه روز که خیلی بهش اسرار میکردم برای بوسیدن و لمس کردنش بهم یه پیام داد که برق از سرم پرید؛ نوشته بود من آدم گستاخی هستم کاری میکنم که ازم سیر بشی اینقد بهت حال میدم!!!
گفتم پس توهم بلدی و منو اذیت میکنی؟؟
چن باری باهم تنها شدیم و لب بازی کردیم و سینه هاش لمس میکردم.تا اینکه یه روزعصر بهم پیام داد و گفت خانواده برا شب جایی دعوت هستن من درس دارم نمیرم امشب ساعت 7 غروب خودتو برسون.
منم لباس ورزشی پوشیده بودم که برم باشگاه ولی نرفتم و زود رفتم خونه ی مژگان.
اول تا تونستیم لب گرفتیم و بدنش رو کامل لمس کردم و لیس زدم یه تاپ تنگ سفید تنش بود با یه دامن کوتاه مشکی و چسبون زیرش هم یه شورت سفید و سکسی پوشیده بود.
شروع کردم خوردن سینه هاش که خیلی سفت و خوش دست بود سینه هاش 75 و سفت با نوک صورتی و رو ب بالا. کلا بدنش ورزشکاری بود دقیقا شکمش سیکس پک داشت و سفید و توپر بود. اینقد سینه هاشو خوردم که دیگه داشت داد میزد.اومدم پایین تر و روی شکمش لیس میزدم و اروم دامنش رو زدم بالا و شروع کردم ب زبون کشیدن روی کوصش از روی شورت.لای شورتش رو زدم کنار و زبون کشیدم روی چوچولش داشت داد میزد و جیغ میکشید چه کوصِ صورتی و قشنگی داست بوی گُل و عطر میداد واقعا مست میکرد آدمو.چنان سرمو وسطِ پاهاش فشار میداد که داشت سرم میترکید.درحال خوردن ارضا شد یکبار و تمام آبش اومد توی دهنم ولی بقول خودش اولین بارش بود که ارضا میشد و طعمش همیشه روی زبونشه. ول کن نبود و دوباره میگفت بخور برام منم فقط میخواستم اونو ب اوج لذت برسون که دیگه اون از من بخواد و اون بیاد دنبال من. چنان با دستش کیرم رو فشار میداد که داشت زخم میکرد کیرمو.میگفت بزارش دم کوصم.گذاشتمش روی چوچولش و هی تکون خوددم باور کنید چنان پشت سرهم جیغ میکشید که ترسیدم همسایه ها بفهمن. خلاصه توی یه ساعت سه بار ارضاش کردم و خودم هم آخر سر گذاشت لای کونش و ارضا شدم و آبم رو ریختم روی کمرش. اصلا بلد نبود ساک برنه و هیچی از سکس بلد نبود یواش یواش حسابی در طول 4 سال که باهم سکس میکردیم راهش انداختم.
من سکسهای زیادی داشتم ولی تا حالا دختر ب این میزانِ حشریت ندیدم.
فوق العاده بود.
4 سال باهم بودیم و حداقل هفته ای یکبار سکس میکردیم تا اینکه خواستگار براش اومد و منم بهش گفتم ازدواج کن و برو سر زندگیت . عالی بود
اگه خوشتون اومد بگید تا چن تا از سکسهای خوبمون رو براتون بنوبسم.
دقیقا عین واقعیت رو گفتم و یک ذره هم حتی اغراق نکردم

ادامه…

نوشته: احسان


👍 6
👎 21
75657 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

729551
2018-11-10 20:58:16 +0330 +0330

ذهنت بيماره

0 ❤️

729560
2018-11-10 21:12:59 +0330 +0330

تو دهن تو ارضا شد اونوقت طمعش رو زبونه اونه؟؟؟

6 ❤️

729572
2018-11-10 21:26:39 +0330 +0330
NA

احساس میکنم این داستانو رو یه سایت دیگه خوندم دیسلایک ک مبارکت باشه یه پیشنهادم بهت بدم که شاید یکم درست شی اول اینکه شما رو بیار به همون روش جق سنتی یعنی دنبه اب کن با اون بزن و دوم این که سری بعدی خواستی بنویسی اون دیلو رو از تو کونت دربیار

1 ❤️

729602
2018-11-10 23:02:39 +0330 +0330
NA

عالی بود .خواهر زن واقعا حال داره کردنش دمت گــــــــــرم

0 ❤️

729620
2018-11-11 02:15:17 +0330 +0330

منم میخوام خواهرزنامو بکنم خیلی بچه هستن.خیلیم بهشون مالوندم یکم ک سنشون بره بالا دوتاشم میکنم

0 ❤️

729643
2018-11-11 07:40:35 +0330 +0330
NA

خب برو زود بکنش دیگه طول نده

0 ❤️

729644
2018-11-11 07:43:58 +0330 +0330
NA

برو زود مژکون جنده رو بکون دیگه خاکتو سرت بدبخت اشغاله جنده

0 ❤️

729646
2018-11-11 07:46:07 +0330 +0330
NA

هیکله گوز ماله مژکون هیکلیم نداره که برو هیکل ریدمالی رو بوکون

0 ❤️

729647
2018-11-11 07:48:19 +0330 +0330
NA

سیکس پکش رو قبر بابات بود چش کوره با سینه 75

0 ❤️

729655
2018-11-11 08:29:54 +0330 +0330

کیر همون دعا نویس با زاویه 45درجه تو کونت

0 ❤️

729665
2018-11-11 10:23:22 +0330 +0330
NA

منم شرایطم دقیقا مثل توئه ولی قرار نیست به زنم خیانت کنم و با خواهرش رو هم بریزم. خواهر زنم مثل خواهر خودمه. تا حالا هم هیچوقت به چشم یه ابزار سکس بهش نگاه نکردم. تو بیماری.

0 ❤️

729672
2018-11-11 11:20:55 +0330 +0330
NA

احسان عنه مژکون دهنت

0 ❤️

729674
2018-11-11 11:54:10 +0330 +0330

درود

0 ❤️

729692
2018-11-11 14:14:42 +0330 +0330
NA

کلا فقط یک کلمه:گوه خوردی دیوث جقی

0 ❤️

729715
2018-11-11 19:35:51 +0330 +0330

What the Fuck (dash) (dash) :(

0 ❤️

729783
2018-11-11 22:38:47 +0330 +0330

اینجا فقط شاه ایکس رو میخاد

1 ❤️

729871
2018-11-12 15:33:14 +0330 +0330

من یه داستان واقعی نوشتم بدون دروغ و اغراق.ولی بعضیها بهشون میگن لاتِ مجازی.چون اینجا کسی نمیشناسه کسی رو هر گوهی لایق خودشون هست میخورن.آخه اون عقب مانده ای که گوه زیادی میخوری تو کونِ مرغ هم گیرت نمیاد بعد میای برا من زرت و زرت میکنی.ببند اون دهن گاله ات رو. عین داستان واقعی بود اجباری برا دروغ پردازی ندارم.اگه نمیتونی بخونی پس نیا اینجا چرت و پرت بنویس

0 ❤️