رباب کون کجه (۳)

1397/09/07

…قسمت قبل

گرمی افتاب تو صورتم اذیتم می کرد و تو خواب و بیداری بودم و شره شدن عرق رواز رو گونه ام به گردنمو حس میکردم که یهو نوازش نسیمو رو پوست صورتم احساس کردم . اما نسیم موضعی بود و لبامو نشونه میرفت و عجب اینکه بوی ادامس خروس نشان میداد . چشمامو از روی کنجکاوی باز کردم و یه صورت زیبا و فوق العاده تو دل برو با چشمهای درشت و کمی پف زیرش که عاشقش بودم رو روبروی خودم دیدم . اره رباب بود که موهاشو دور صورتم ریخته بود و داشت تو صورتم فوت میکرد که گرمم نشه . رباب خوشتیپ بود و شیطون اسم سوفیا برازنده تر بود براش و معرکه راه میرفت . نرم و با ملودی . همه چیش دخترونه بود به جز گه گاه لاتی حرف زدنش . وقتی تو خیابون راه میرفت مثل سرو بود و توی بغلم مثل قو . خداییش اگه تو یه کشور غربی بدنیا اومده بود سوپراستار میشد . عشوه ها و اطواراش خیلی ناز بود و اصلا به روحیه ی به ظاهر خشنش نمیومد . یهو زد تو خاکی و گفت پشو جوجو پشو ! د پوشو بهت میگم ازت دلخورم و الان لبتو گاز میگیرم و خونشو میخورم . گفتم دلخور واسه چی ؟ گفت دیشب اوردمت اینجا ضربه ات کنم اما تو ازادکار بودی و نامردی رفتی زیر دوخم و خاکم کردی عشق من . للهی دیشب خاکم کردی زیر پات . دیونتم . پا نمیشی ؟ لبمو گاز گرفت و خون انداخت و مکیدش . فکرشو نمیکردم انقدر حال بده . داشت بااین کاراش میرفت تو مخم . حسی که داشت و که چجوری انتقالش میداد دیوونم میکرد و با اینکه تو کارش وارد بود و همش طعمه شو زیر ذره بین داشت ولی یه ترسی تو چشماش بود . شاید ترس از دست دادن . نمیدونم ولی خبر نداشت که این ترس رو به منم انتقال داده بود و حس میکردم مال منه . داشتم مثل خودش فکر می کردم و می گفتم باید مال من باشه . اون نمیتونه مال من نباشه و مثل خودش حاضر بودم همه چیمو بهش بدم . حالا که سالها گذشته میدونم که تو اون مدت کم نمیتونسه همش عشق باشه و بیشتر من شیفته ی صفای رباب شده بودم . رباب مشدی بود . رباب با صفا بود .
باالاخره بلند شدم و گفتم ساعت چنده ؟ گفت 9 . گفتم بجمب کله کنیم طرف تهرون تا سه نشده . گفت نمیشه . امشبو رزرو شدم زیر کیر جنابعالی . یعنی از صبح چندتا زنگ زدم و ردیف کردم امشبو اینجا بمونیم و ویلای یه اشنا رم ردیف کردم میریم شهرک دریاکنار و کلید ویلا رو از فلانی میگیریم و حال . ولی اول بریم شهر یه چیزی بریزیم تو حندق بلا که از گشنگی مردم . تا اومدم بگم دکی اینو باش مگه به این علکیاس , یهو پرید رومو اول لبامو خورد و بعد گفت خفه . میگم خفه . بمیرمم نمیزارم الان بری . دیشب مال تو بودم . امشب مال منی جوجو . گفتم اقام کونم میزاره . چپ چپ نیگام کرد و گفت اونکه پادشاهیته اگه بدونی من میدم کیا کونت بذارن اگه بری امشب . به در خونه نمیرسی . عصبانی نگاش کردم یهو به حالتی که بخواد مصنوعی گریه کنه گفت تورو قران نرین تو حالم . من الان مست عشقم . یهو از دهنم پرید و گفتم منم همینطور ! ساکت شد چند لحظه , یهو دوید و دو تادستامو گرفت و زل زد تو چشام و گفت تو چشام نیگا کن ! با توام تو چشای من نیگا کن ! یهو زد زیر گریه و دو تا دستامو بوسیدو لبامو چسبید و اشک میریخت و منم اشکام سرازیر شد و سرشو فشاردادم تو بغلم و چونمو گذاشتم رو موهای قشنگ سرش . داشت می لرزید . تاحالا لرزش شوق رو بغل نکرده بودم . چه دردناکه , چه با عظمته , چه لحظه ای بود ! پر احساسی غریب و پر دلتنگی ولی دوست داشتنی . خدا این جور جاهاس که روتو کم میکنه . کم اوردم . اره من پیش رباب کون کجه کم اوردم . انقدر زلال بود که تو عشقش یه ذره کوچولو بودم تو ایینه بغلش که حالا حالا ها باید تخته گاز برم که تصویرم تو این ایینه شفاف قابل دیدن باشه .
یهو گفت قبول اما نهارو اینجا میخوریم . میخوام ترکت بشینم منو ببری اسب سواری . همیشه ارزوم بوده ترک اسب عشقم بشینم و تو باد کنار دریا بتازیم .رباب همیشه یه ایده جالب برای خوشگذرونی و عشق ورزی دونفره داشت . شاید چون دوستای زیادی نداشت . حتما هممون تقریبا یه رفیق داشتیم که با بقیه فرق میکرده و جای ده تا رفیقو پر میکرده ! رباب این ریختی بود . قید صبونه رو زدیم و رفتیم تو ساحل اسب کرایه کنیم . میگفت چموششو بده مارو ببره تو ابرا . یارو شمالیه اول یه اسب داد که به قاطر گفته بود زکی ! رباب خار یارو رو صاف کرد و رفت از رفیقش یه ترکمن پشت سیاه گرفت اورد که خود توسن بود و مثل باد میرفت . رباب دستاشو محکم قلاب کرده بود دور کمرمو جیغ میکشید و میگفت خداجون دوست دارم . گفت نیگر دار میخوام بیام جلوت روبروی هم بشینیم . گفتم خطرناکه . گفت بیشین بینیم باو . اومد جلو روبروم نشست و بغلم کرد و دیگه سلانه سلانه میرفتیم و لب تولب شدیم و دستاشو انداخت گردنم و منم دور کمرش صفت چسبیده بودمش مثل شیشه عمرم .
قرارشد نهارو توراه بزنیم و نشستم پشت فرمون و هرازو اومدیم پایین و رباب هم واسه اینکه تو راه راحت باشه و هم چون هوای شمال چسبناکه و دوش هم نگرفته بودیم یه تاپ رکابی و یه دامن کلوش تا سر زانو پوشیده بود که راحت باشه . توراه دست منو ازرودنده ورداشت بردزیردامنش گذاشت رو کسش و میمالید به کسش بعد انگشت سبابه مو اورد بالا کرد تو دهنش و لیسیدن و مکیدنش و دست دیگشو کرد تو شرتشو مالیدن کس خودش انگشتمو دومرتبه برد رو کسش و کرد تو و باانگشتم چوچولشو میمالید . با دست دیگش شروع کرد از رو شلوار کیرمو مالوندن و زیپمو کشید پایین و کیرو کشید بیرون و افتاد به ساک زدن و لیس زدن تو پیچا خدایی بود نرفتم تو دره و چون شیطون بود گازشم میگرفت ولی یواش . گفتم تو از مرگ نمیترسی ؟ گفت قبل تو باشه نه .
نمیدونم چی انقدر داغش کرده بود و چنان با حرارت کیرمو میخورد که تا نافم عرق کرد و دست بردم و دامنشو زدم بالا و محو کون عالیش شدم . معمولا کون تو شلوار سکسی تره . اما این بد مصب خود حوا بود . شلوارکیلو چند ؟
دیگه طاغت نیاوردم پیچیدم تو فرعی و زدم تو جنگل و ماشینو دفن کردم لا درختا و چنان ترمز زدم که از کیر کنده شد و مثل وحشیا پریدم پایین و در عقبو وا کردم کشیدمش دمر انداختمش رو صندلی عقب و شورتشو چنگ زدم از کونش پاره کردم و شلوار و شرتمم باهم کندم و افتادم روش . یه خر تف زدم سر کیرم گذاشتم در سولاخ کونش و سرش که رفت تو دسامو دور کتفاش قفل کردمو با اخرین زور فشار دادم تو کونش و میخواستم واقعا جربخوره . دو دستی کوله پشتیمو که ته صندلی عقب بود چنگ زدو به دندون گرفت و با فریاد خفه تو گلوش گفت اره جوجوی من جر بده این کونو . یه ضرب پارش کن . فتحش کن . رحم نکن به این جنده ی خارکوست . تو مثل موغولایی بیرحمانه میکنی . باید تلافی تمام دخترایی که قبل من گاییدی بکنی . همش سهم من بوده . بگا منو . زیر خوابتم . من عاشق کون دادن به توام . با حرفاش دیونم میکرد موهاشو گرفتم کشیدم که در نره چنان کمرو گود کردو کون میزد به کیرم که داشتم پرت میشدم بیرون از ماشین . نعره زدم بده من کونو درسته قنبل کن تو بغلم . گفت دارم با روده هام ساکش میزنم که ابم با فشار پاشید تو روده ش و هنوز موهاش تو چنگم بود که برگشت و با لبخند لبامو خورد .
بلندش کردم و بوسیدمش و بوییدمش که از رو قدردانی قلبی بود . بزرگی میگفت عشقو تو بستر پیدا کن و ببین چقدر واست مایه میذاره اونوقت میفهمی که چقدر روح و جسمش مال تووه !
انقدر مشدی بود نمیخواست شرمندش بشم و گفت بلندشو کوس و کونتو جمع کن بریم نهار . صبونه هم که کیر خوردیم. دوتابی خندیدیم . رفت از تو ساکش یه شورت مشکی عین قبلی دراوردو پوشید . رفتیم دم اب ترش یه رستوران اسمی بود که پاتوق تهرونیا بود و غذاهاش هم معرکه بود , هم گرون . ماشینو که خاموش کردم صدای بزن بکوب میومد از تو رستوران . رباب گفت بدو بریم انگار عروسیه . باز یکی دادن غریبونو گذاشت کنارو ادم شد نشست سرسفره عقد . باز هردو خندیدیم و وارد رستوران شدیم دیدیم بعله یه اتوبوس دانشجوی دخترو پسر دارن میرن اردو تو شمال از طرف دانشگاه . زمان شاه این چیزا طبیعی بود و مثل اروپا بود . حتی بعضی از دخترا با مایو داشتن میرقصیدن و یکی هم داشت تمپو میزد .
ما هم سر یه میز دونفره نشستیم و تماشاشون کردیم و چند دیقه بعد بفرمازدن که بیاین برقصین !
خلاصه یه تنفسی گرفتن و چایی خوردن . یکی از دخترا گفت به رباب خوشگلم تو هم بیا وسط خجالت نداره ماهم مثل تو رقص بلد نیستیم . خواست به رباب حال بده . اما دیر شده بود رباب رگ غیرتش زده بود بالا . گفت جوجو این پتیاره چی گفت ؟ گفت رقص بلد نیسی ؟
پاشد یه ور دامن کلوششو گره زد به یه طرف تاپش که یه رون زیباش افتاد بیرون که همه پسرا کف کردن و رفت بالای میز خودمون , صدازد اهای مزغون چی عربیم بلدی بزنی با تمپوت ؟ پسره گفت بله . بیا رو این میز وسط برقص که بزرگتره . اون رو میوفتی . گفت شرمنده فقط صورت حساب این میز پرداخت شده ! حالا ببند و اتیش کن بریم . پسره شروع کرد با ریتم تند عربی زدن و رباب چه کرد . دخترا کف مرگ شدن که این رو این یه ریزه جا چجوری عین میوندار زورخونه ها چرخ میزنه و مثل دم مارزنگی کمرشو میلرزونه و بالانس میزنه . خودمم کوپ کردم و میزو دودستی مثل جونم گرفته بودم . رباب غوغا کرد و اخرشم تمپو چی کم اورد و از بس حس گرفته بود و محکم میزد که پوست تمپو پاره شد و رباب خودشو انداخت تو بغل من و همه رستوران بلند شده بودن کف میزدن . حتی راننده های کامیون از بیرون پشت شیشه جمع شده بودن .

ادامه دارد …

جاجرودو که رد کردیم موتور ماشین یه صدای عجیبی میکرد . اومدم پیاده شم رباب گفت بی خیال این دفه اولش نیست . این انگلیسای خارجنده ماشین مونگولاشونو میفرسن واسه ما . گفتم این ماشین امریکاییه ! گفت عه امریکاییه ؟ واسه همینه عین تو خارکوسه تودل بروه ! گفت رسیدیم تهرون سرشو کج کن برو نمایندگیش تو عباس اباد بدم ممد گوزو درستش کنه . گفتم ممد گوزو کیه ؟ گفت خیر سرش سرپرست تعمیرگاس . یه رو که واسه چکاپ رفتم ماشینمو بزارم پیشش , یه رقاص داشتیم جنوبی بود و خوش کون . ممده تا این از ماشین پیاده شد و کونرو دید اچار از دسش افتاد و التماس و ایه که اینو واسه من جور کن . هوای ماشینتو همیشه دارم و تا بتونم همیشه میزنم رو گارانتی . ما هم جورش کردیم و پری شب رفت پیشش و فرداش سوژه کافه شد و همه ممد گوزو رو ندیده میشناختن . پری میگفت وقتی کونم گذاشت و تلمبه میزد , بجای من اون میگوزید . گفتم کون تو که از من پاره تره ! گفت نه بابا عباس مشدی شاگردم امروز نهار از خونه ابگوشت اورده بود . این ابگوشته از ظهر تا حالا دهنمو گاییده . نمیدونم ننش این تو ریده بود شاید . رسیدیم تعمیرگاه صدازد معد اقا ! یهو یه یارو کچل و سبزه با کمی شیکم که پرانتزی راه میرفت . به اصطلاح گشاد گشاد . اومد از اون دور و رباب گفت ممد گوزو این توفه س . یهو دوتایی ترکیدیم از خنده . ماشینو تحویل دادیم و اومدیم بیرون تاکسی بگیریم که یهو یه موتور هوندا چارسیلندر 750 داشت از اون ورخیابون نمه میرفت رباب دیدش و انگشتاشو حلقه کرد و یه صوت بلند کفتربازی زد موتوری دیدش دورزد اومد پیش ما . گفت جون ؟ رباب چونه یارورو هل داد به طرف من گفت, با شوماس .
قبل اینکه درگیری پیش بیاد رباب حواسش جمع بود , گفت گفتم تو که داری میری امیریه , خالی نرو اب بندیش بهم می خوره (یه اصطلاح واسه موتور و ماشین نو میگن) . یارو با نمه رفتن و کس چرخ زدنش تو خیابون معلوم بود یه نمه خلاف میزنه . یه پوزخندی زدو گفت سوارشین . رباب اومد بره ترکش شونشو نگه داشتم و نذاشتم ترک یارو بشینه و اول خودم نشسم و اخر رباب . گفت د همین غیرتت منو کشته . توراه من دسم رو زانوهام بود و رباب دساش دورمن . یهو گفت خوب الان میوفتیم که . گفت توام کمر این ان ننه رو بچسب . پسره چپ چپ نیگا کرد . رباب گفت بچه کجایی ؟ گفت مخصوص , سینا . بلدی؟ رباب گفت په تو بچه محل مصطفی تکیه ای ؟ یهو پسره شوکه شد و تند برگشت گفت مگه اقامصطفی رو میشناسی ؟ رباب گفت کی ؟ یارو گفت اق مصطفی . رباب گفت نوچ . نکردمش . من و خودش زدیم زیرخنده . رباب گفت چقدر تو بی اقایی کشیدی که به اون میگی اقا . بدبخت اون هرسال که پول حمالی امسال تورو جمع میکنه واسه هیئت نصفیشو سرمیز خودم خرج میکنه . تازه بهش میگن مصطفی تکیه ! نیگرداربابا نیگردار . گفت بیخیال میرسونمتون بانو .رباب جوابشو نداد . یارو رو کرد به من گفت دس بالا مریض , شاکله زدی ! رباب گفت سیکتیر بابا . خلاصه پیاده شدیم . رباب تو لک بود . گفتم چته ؟ پکری ؟ گفت خار مارو اخر همین کس مغزا صاف میکنند .
گفتم موتور دوس داری ؟ گفت داری ؟ گفتم اره خوبشم دارم . گفت 4 سیلندر ؟ گفتم سوزوکی 1000 که اون موقع بالاترین بود . گفت رباب بیمیره راس میگی ؟ گفتم توومیری ! گفت اره همیشه همینو بگو . گفتم اگه بگم من بیمیرم چی ؟ دهنمو گرفت گفت خارکوسه باهات تو این یه مورد شوخی ندارم .بقلش کردم و دور خودم انقدر چرخوندم تا از ته دل می خندید . دیگه طاقت غم ربابو نداشتم به ابلفضل . گفت منه خرو بگو باید میفمیدم موتور سواری . تموم راه وزنتو باکونت نگه داشتی و زد زیر خنده و گفت قربون کونتم میرم جوجو . برو خونه ترو تازه کن موتورو ورداربیار شاه کلتو ببر فرح زاد شام بزنیم . گفتم نوکرتم اما قرارمون چارراه لشکر . گفت چرابه این دوری ؟ گفتم ما هردو مال یه محلیم . اصلا نمیتونیم دوروورا بپریم . حالا هم یه تاکسی بگیر برو خونه . منم قدم زنون میرم .
رفتم خونه کل و کثیف بودنم خودش کمک کرد مادرم قبول کنه کوه بودم دیرو تا حالا . رفتم دوش گرفتم و به یخچال ناخنکی زدم و کمی خستگی در کردم و تیپ کجوال یا اسپرتی زدم و رفتم سراغ اکله . گوشه باک موتورم وحید رفیقم که مغازه پارچه نویسی داشتن با قلم خیلی ریز نوشته بود اکله , اکله . موتوربازا تونخ این چیزابودن و متوجه ش میشدن . از زیر زین لنگو ورداشتم و تو حوض حیاط خیس کردم و یه حالی به باک و دسته و فنرای اکله دادم و نیش استارت روشن شد و عادت داشتم اول دو تا گاز درجا میدادم و میگفتم , اکله , اکله و بعد میزاشتم دنده و میزدم بیرون . مامانم اگه اینجور موقع ها تو حیاط بودو داشت رخت پهن میکرد رو بند میگفت معلومه با این دیسکو رفتنا و سوسول بازیا , اخرشم یه اکله گیرت میاد . بهش میگفتم زری گلم , می خوامت به مولا . میگفت گمشو گمشو . پدرسگ چه ادکلانای با کلاسیم میخره . منه زنه جاافتاده رو از را بدر میکنه چه برسه به این جوجه مینی ژوپیا ( دامن خیلی کوتاه تا زیر لنبرا که اون زمان مد بود) . چی شد ؟ باز داری میری یللی تللی ؟ کاشکی تورو مثل عمت ایکبیری زاییده بودم که انقدر این دم بختیا خرت نشن و ناله نفرینمون نکنن . می گفتم زری جون می خوامت . زدم بیرونو سر پل سعید ایلخانیو دیدم با هزارش . بینمون کل بود و همیشه با نیگا کری میمدیم و تا خیابون امیریه برسیم تک چرخ میزدیم و انقدر موتورو سینه می کردیم که گلگیر عقب میکشید زمین . همیشه هم من میپیچیدم بالا طرف بالا شهر , اون میرفت پایین تو بچه های مختاری و خانی اباد بور خورده بود . یه مشت نرگدای برقونی و اهن فروش . دور میدون منیریه که باید میپیچیدم طرف چارراه لشکر که با ربی جونم قرار داشتم چندتا کس داهاتی بزک قرمزی داشتن اب میوه میزدن دوتا بوغ زدم نیششون رفت تا خط جیششون و پشبندش یه یک و دوی اسمی کشیدم کل خیابون لرزید و کاسبا فوشم میدادن . اخه زیر اگزوزام دو تا سوراخ ریز زده بودم موتورم صدا B52 میداد . رسیدم سر لشکر جلو اداره پست که کره ای ها ساختنش دیدم رباب مخ یه کو سه رو کار گرفته و گرم جیک تو جیکن و طرف چه داشبورد و صندوق عقبی داشت . کون تاقچه پسونا مشک . یه بوق زدم رفتم تو پیاده رو پلوشون . رباب اول یه تاچ کیس دادو بعد گفت اینم همون پری رفیقمه که بهت گفتم . گفتم اهان ممد…ِخود پری گفت گوزو سه تایی خندیدیم . گفت پریو الان یهو اینجا دیدم و تعجب کردم . برگشته اینجا دنبال اپارتمان میگرده . خدافظی کردیم و گازشو گرفتم طرف فرحزاد . هوا ابری بود و ملس . پاییز تازه شروع شده بود و هنوز سرد نشده بود . اون موقعها تهران خیلی بارندگی و برف میشد . حتی بعضی سالا تو فروردین هنو داش برف میمد .ربی جونم یخ کرده بود و منو چسبیده بود . چندتا یک و دو کشیدم تو پارک وی ترسید . گفت توام کم خر نیسیا . نم نم بارون میزد . خسه بود گفت یواش برو . من با موتور که نمیخوام حال کنم . من میخوام پشت موتور با جوجک جونم حال کنم . گفت از کون پری خوشت اومد اره ؟ تا اومدم بگم استقفرالله گفت برو کونی . با منم یه یه یهههه ؟ گفت بزار اپارتمانشو بگیره ! جورش میکنم یه شب بری زوررو بدیو بیای . گفتم بی خیال عشقم . گفت من اینو واسه محکم کاری میکنم که از تو مخت بیاد بیرون . گفتم یعنی سه تایی ؟ با پشت دست نازش زد تو دهنم گفت اون ننته که اورجی میده . ما اهلش نیسیم .یه شب کون این جنده بزاری دیگه میفهمی بعد سوفی مادر نزاییده شاه کوس . اونوقته که مثل روح میوفتی دنبال کونم .
رسیدیم فرحزاد و یه سلطانی دبش با دوغ و سالاد زدیم یه جوجه اضافیم سفارش داد ببره واسه فردا نهارش .بعد شام خسه بودیم و دو تایی رو همین تخته یوری روبروی هم دراز کشیدیم و گفت من جمعه ها و شنبه ها بیکارم و برنامه هامونو اینجوری میریزیم . اما شماره خونمو میدم هرروز باید صداتو بشنوم . شبا تا از کافه بیام و لش شم شده 4 تا 11 میخوابم و تا دوازده دوشمم گرفتم . دوست داشتی بیا پیشم تا 4 هم به خودم میرسم و میرم سرکار . گفتم بهتره تو محل اصلا اوتو ندیم و اسه اسه بپریم . گفت اما یه شمال دوروزه بهم بدهکاری . قرار شد جمعه با هم بریم استخر رویال ونک که تو یه باغ بزرگ روبروی هتل رویال ونک بود و توش دوتا استخر با دما و معمولی که اولی تو سرما ابش گرم میشد اخه روباز بود . الان فکر کنم شده هتل هما و باغو استخر روبروشم جمع شده و ساختن . درست نمیدونم . اون زمان خیلی با کلاس بود و پر کس خارجی تو هتلش و استخرش با مایو دو تیکه میلولیدن . تو تهران اقلا دویست هزارتا امریکایی زندگی می کردن . نهاررم همون جا لب اب بزنیم . حتی تو استخرم مشروب واست میووردن اگه طلبه بودی ! عصرشم بریم قصر یخ پاتیناژ یا اسکیت رو یخ بازی کنیم . برام جالب بود ربابم همه اینارو بلد بود . حالا من تو دیسکو دختر موند بالا زیاد دیت میکردم و توشون بور خورده بودم و بابام هم چون یه پسر داشت همه جوره خرجم میکرد . اما رباب با کی اومده بود و اسکیت بلد بود ؟ خلاصه گفتیم بعد اسکیتم میریم دیسکو. بعدش … بعدش … گفت میریم خونه من . گفتم نشد دیگه عسلم محل خط قرمزمونه . تا مکان امن جور نشه خونه نمیریم . گفت ریم . گفت فکر اونجاشم کردم . پری همین امروز فرداس که اپارتمانو بگیره الانم خونه دوسش تو نیرو هواییه . خونرو که گرفت اخر هفته ها میگم بیاد خونه من بتمرگه یه کلیدم واسه من بسازه . یه کونم به تو بده . حله ؟ برگشتنه از فرحزاد دو تا اب زرشک تگری بالا میدون شاپور زدیم و پری تاکسی گرفت و منم گازشو گرفتم سمت خونه . سر پل رسیدم دم دکه یخی دیدم یه مشت مچدیه ته ریش شیپیشو ه ریغونه تند تند گفتن مرگ بر شاه از ترس کونشون که ساواک نریزه دررفتن .
دو روز بعد زنگ زدم به ربی جونم با زیدم هم همون روز دعوا زرگری را انداختم و بهم زدم . گوشیو ورداشت گفت الو گفتم اگه عشق منی بی جولو . جیغ زد . گفت نوکر کیرتم . دلم واست یه ذره شده جوجوی قشنگم . عکسیو که رو اسب گرفتیم زدم به ایینه توالتم . باید قابش کنم . همش ماتیکی شده و انواع روژ روش مالیده شده از بس ماچش میکنم . یه جیغ دیگه زد و گفت مژده . پری خونه گرفته فردا ظهر میریم خونشو همدیگه رو میبینیم و باهاش هماهنگ میکنم که تو زنگ زدی . ساعت 4 هم من میرم سر کار تو هم بمون و برو روکار . قهقه خندید .
فرداش طبق قرارمون ساعت 1 در خونه پری بودم تو خیابون طوسی پایین لشکر . یه خونه یه طبقه با حیاط نقلی و بانمک . جنوبی هم بود و هیچ دیدی نداشت . البته اون موقع خیالی نبود مملکت ازاد بود . اما دخترا واسه راحتی خودشون اینجوری دوست داشتن . ربی و پری هردو شبا عادت داشتن لخت می خوابیدن . دوتا رز قرمز یکیش با روبان قرمز و یکیشم باروبان صورتی خریدم و قرمزه رو دادم به رباب , صورتی رم به پری زیر خواب جدیدم . رباب پشت در رفت تو بغلم اما پری رفت تو . رو میز سه تا گیلاس بود و یه شیشه جانی واکر با یه شیشه کران رویال . هردو سنگین خور بودن هم رباب هم پری کلا کافه ای ها یا وودکا میخوردن یا ویسکی .یه ظرف شیرنی ترم بود . معلوم بود اینارو رباب اورده .دو ساعتی خوردیم و گفتیم و خندیدیم . از ممد گوزو گرفته تا ممد سیاه دربون میامی که هرروز تو چرت دم در میامی میره تو جوب .ساعت 4 رباب بلند شد بره سر کار پری هم دنبالش رفت بدرغش کنه صداشونو میشنیدم . پری میگفت جا کش چقدر خوش تیپه . من که فکر نکنم دلم بخواد از زیر این بلند شم دیگه . رباب گفت نترس بلندت میکنم خودم . پری گفت رباب من تورو مثل خواهرم دوست دارم . این پسره زخمیت میکنه و میره . گفت من تا تهش هستم . تو میگی زخمیت میکنه ! گفت هوسیم کردی . اصلا فکر نمیکردم اینا با مام بپرن . دفه بعد منم باهاتون میام دیسکو و یه جوجو منم می خوام . رفت و پری هم درو بست اومد تو .
ادامه دارد …

نوشته:‌ الف.ع


👍 13
👎 2
10974 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

732693
2018-11-28 21:19:26 +0330 +0330
NA

آخرم اون آق مصطفی ها مارو بگا دادن…
لایک دوم
چه غم انگیز دیدن آینده تو گذشته

1 ❤️

732703
2018-11-28 22:08:02 +0330 +0330

لایک عالیه همش منتظر ادامشم کاش تموم نشه هیچوقت

2 ❤️

732763
2018-11-29 07:23:42 +0330 +0330

لایک
قلمت شیرین و خوندنیه و تلخ

0 ❤️

732790
2018-11-29 11:13:02 +0330 +0330

بژی ادامه بده دوس من

0 ❤️

732821
2018-11-29 18:29:42 +0330 +0330

ایول دمت گرم، درد و بلات تو سر عمو کاندومی

0 ❤️

732955
2018-11-30 12:00:51 +0330 +0330

عامو تو خوب می نویسی. بنویس. دست کم اراجیف من دراوردی برخی را ندارد

0 ❤️

733001
2018-11-30 17:38:40 +0330 +0330

واقعا عالی بود
یه نویسنده ی فوق العاده
آدم دقیق خودش رو توی اون فضا احساس میکنه
ولی گاهی آدم احساس میکنه قلو شده دیگه
در کل دمت گرم
امیدوارم قسمت پایانیش زودتر آماده بشه

0 ❤️

733378
2018-12-02 12:37:18 +0330 +0330

بابا ترمز.
دو قسمت اول داستان با لحن داش مشتی نوشتی.این قسمت رو امروزی
حالا هر چی بنویس بینیم چی میشه.
هلاک نوشته هاتم

0 ❤️