صبا

1395/02/08

روزای تکراری سپری میشود هر روز بیشتر از دیروز مشکلاتم قد میکشید ترم چهار بودم فقط سی واحد پاس کرده بودم پول شهریه این ترم نداشتم بدم به بهانه درس خوندن تو شهر غریب مونده بودم ولی درسم نمیخوندم فقط خودم سر کار میزاشتم هر روز واسه تور کردن دخترای دانشگاه به دانشگاه میرفتم تا وقتم سپری شه
اسمم امیره بیست سه سالمه تو لاین یه گروه دانشگاه داشتیم با اکثز بچه های دانشگاه صمیمی بودم اونجا بود با صبا اشنا شدم و فهمیدم از من خوشش اومده باهش بیشتر اشنا شدم و بهش پیشنهاد دادم قبول نکرد هر روز صمیمی تر میشودیم با اینکه نمیگفت دوسم داره و فقط میگفت براش مهمم همیشه میگفت ولی همین که به دست اوردنش برام سخت بود برام لذت پیدا کرده بود جذابیتش دو چندادن و با اینکه به خودم تلقین میکردم که هبچ وجه عاشق نمیشم و میگفت نسبت بهش حسی ندارم ولی با اومدن اسمش گوشام تیز میشود هر جا که اسمش میودم لرزه عجیبی بر اندامم وارد میشود
یه روز دعوتش کردم بریم بیرون باهش رفتم شاهگلی تولد من بود اونجام نهار تو رستوران تشریفات که صاحبش دوسمت بود .اونجا برای اولین برام بعم گفت که دوسم داره هنوز اون مظلومیت خاص تو چشامش یادمه اون روز بهترین حس دنیا رو داشتم هر روز بیشتر عاشقش میشودم و دیگه حتی نمیخواستم باهش رابطه پیدا کنم و اونم دوسم داشت هر روز بیشتر صمیمی میشودیم هر روز از دانشگاه تا خونشون میبردمش دوساتم که هیچ کدوم باورشون نمیشود منی گه تو یه ماه با سه دختر بودم الان عاشق این دختر شدده بودم . بهم تیکه مینداخن که توی که دخترا دیگه منتتو میکشن پادوی این شدی خدمتکار شخصیش شدی
عیچی برام جز نظر عشقم مهم نبود
اما چه گویم که روزگار طاقت خوشبختی ما را نداشت جلوی عشق ما سنگی نهاد بر من ال من لعنت نماد
چون اویزونش شددم شاید ازم گریزون شد نمیدونم ولی با اینکه شش ماه از این رابطه میگزره هر روز بیشتر غصه خاطراتش تو ذهنمه
امتحانت شرووع شده بود ساعت هفت صبح رفتم دنبالش که ببرمش دانشگاه وقتی به دانشگاه رسیدم ساعت امتحان موکول شده بود به ساعت ده گفتم حیاط سرده چون اوسط زمستان بود بریم خونه ما اونم قبول کرد رفتیم چون دو نفر از دوستانم تو خونه بودن از پنجره ای که همکف حیاط بود ردمش تو اتاق دیگه اونا تو اتاق دیگه خواب بودن
ابروی هر یاری در گرو یار اوست ارزوی هر دلی رسیدن به دلدار اوست
سر ساعت رفتیم دانشگاه امتحانش داد بعد امتحان باز برگشتیم خونه کسی خونه نبود وقتی رسیدم تو خونه همون جلوی در بغلش کردم رفتیم تو خونه دراز کشیدم کنارم نشست تو چشاشش زل زدم باهش میحرفیدم واقعا میخواستمش اصن به فکر ایجاد رابطه نبودم گوشیم زدم به باند اهنگ مرا ببوس برای اخرین بار برو خدا نگه دار رو گزاشتم دلش پر شد اشکای همچو الماسش از روی گونه هاش سرازیر شد ببا دستام پاکش کردم چون گفته بودم میرم شهر مون بر میگردم بغلش کردم کاری میکردم اروم شه همیشه میگفت بغل من تنها جای امنه کل زندگیشه سرش رو شونه هام بود دستام که رو صورتش بود بوسید اروم دم
گوشش میگفتم هیچ چقت تنهاش نمیزارم
بر لبم بگذاشت لب یعنی خموش طعم بوسه برد از سرم عقل هوش
از خود بی خود شدم صبا روو مال خودم میدونستم نوازش میکردم شروع کردم به بوس کردن صورتش با دستام بازو هاش فشار میدادم هنوز گرمای صورتش رو حس میکنم با موهاش باز میکردم ولی لعنت به من که جلوی نفس خودم نگرفتم دستام بدنش میمالوند تو چشاشش زل زدم شروع کردم به خوردن گردنش هیچ نمیخواستم خودم ارضا شم اون لحضه فثط اون واسم مهم بود یه جوری میخواستم به اوج ارگاسم برسونمش دکمه های مانتشو که رنگی قهوای داشت باز کردم از روش تاب ابیش با سفیدش شروع کردم به مالوندن سینه هاش صدای اه ناله هاش به گوشم میرسید بیشتر دیونه ام میکرد میخواستم عشقم تو اوج لذت ببین
م هیچ لذتی از این بالاتر نیست که صدای عشقت وقتی داری لذت میبره بشونی مانتو در اوردم پاهش انداخت دور کمرم بلندش کردم تا بتونم سوتینشو باز کنم اروم خوابنودمش با دستام سینه هاش فشار میدادم زبونم اروم میکشیدم روی نوک سینه هاشو تا شروع کردم به خوردن کامل سینه هاش کمرشو بالا میارود خودش بهم فشار میداد از خوردن سینه هاش خسته نمیشودم هر بار بیشتر سینه شو میمیکیدم نوک سینه هاش متورم شده بود
بوی تنش بهترین خاطرات تموم عمرم بود هنوز گرمای تنش رو بدنم حس میکنم شروع کردم به کشیدن لبام رو تنش تا روی نافش اومدم شکمش بوس میکردم دیگه به اوج حس خودش رسیده بوده و بدنمو چنگ مینداخت روش دراز کشیدم و با دستام از رو ساپورتش شروع کردم به مالیدن کسش با ارمش خاصی نگاهش میکردم گردنمو بوس میکرد دستاش دو صورتم بود انگشتم رو کسش بالا پاییین میکردم تا ارضا شد دستم اروم بین پاهش بی حرکت گزاشتم ادامه دارد …
با گوشی تایپ کردم غلط املایی داشت شرمنده ام

نوشته: EZEL


👍 1
👎 4
29416 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

538883
2016-04-27 21:47:39 +0430 +0430

غلط املایی که اوووووف ! یه ویرایش میکردی بدک نبودا! به ولله حتی با موبایلم شدنیه ! فقط یه کون تنگ و اراده ی محکم میخواد ?
عرضم به حضورت که این همه که شعر تلاوت کردی آخرش چی شد؟!
نه سر داشت نه ته! ما که سر در نیاوردیم !

1 ❤️

538889
2016-04-27 22:25:16 +0430 +0430

اون شعرای وسط داستان چی بود!!!حالا هر چی بود حس شاعری منو تحریک کرد منم دو بیت واست بنویسم
ای که در جام طلا می میخوری … کله ی کیر مرا کی میخوری!
یا مثلا
شنیدم شاعر شدی … در کون دادن ماهر شدی
حالا برسیم به نقد داستان:تو به امید مخ زدن میرفتی دانشگاه بعد که یه نفر آدم حسابت کرده نوشتی روزی با دو سه نفر بودی و بقیه منتت رو میکشیدن که باهات باشن!!!تناقض تا کجا؟!!!
آخرشم که ریدی بعد 6 ماه نوکری کردن فقط کسشو مالیدی؟!!!
ننویس گوه خوردی که ادامه دارد.

0 ❤️

538894
2016-04-27 22:50:08 +0430 +0430

ریدم تو داستانت
درازمیکشه با دست راست مینویسه بادست چپ جلق میزنه

0 ❤️

538896
2016-04-28 02:27:20 +0430 +0430

(liar)

0 ❤️

538901
2016-04-28 03:43:30 +0430 +0430

عجب دیگه دستگاه فوشالوزیستم خراب شده فشم نمیاد

0 ❤️

538909
2016-04-28 05:28:00 +0430 +0430

داستان گفتی
برای اخرین بار
برو خدا نگهدار
اگر بمانی میشی سربار
کس شر گفتی
اینبارم مث هربار
برو خدا نگهدار
جلقتو بزن با گلنار!

0 ❤️

538931
2016-04-28 10:18:49 +0430 +0430
NA

اخه این چه طرز داستان نوشتنه پر بود از غلط املایی
اون شعر ها هم که نگوووووو

0 ❤️

538939
2016-04-28 12:29:52 +0430 +0430

بنظرم پیک صبا یه بلیط بگیر برگرد ولایت
ادامه دارد و برا بچه محلیات تعریف کن.همین یه قسمتم تو عمل انجام شده قرار گرفتیم و خوندیم.
سفر خوب و خوشی را برای شما ارزومندیم

0 ❤️

539118
2016-04-30 04:07:39 +0430 +0430

کیرم تو کس مامانت با این نوشتنت.

0 ❤️

539154
2016-04-30 13:39:18 +0430 +0430

پر از غلط املایی بود ، ننویس لامصب

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها