ساعت نه ونیم رسیدیم جلوی خونه آرش،یه مجتمع مسکونی شیک و لاکچری، ارش درو باز کرد رفتیم داخل ،وارد آسانسور شدیم ،طبقه پنجم…
از شدت هیجان صدای تپش قلبمو میشنیدم، مینا هم مضطرب به نظر میرسید و تند تند آدامس میجوید
ارش در آپارتمانشو باز کرد یه ست شلوارک و رکابی نایک تنش بود که خیلی بهش میومد و اندام ورزیدشو خیلی خوب نشون میداد…
با دیدن مینا چشماش برق زد ،گفت به به مینا خاااانوم…!! چه پرنسسی شدی دختر!
بعدش خیلی گرم تعارفمون کرد تو
دکوراسیون خونش خیلی شیک و با سلیقه چیده شده بود واصلا به یه خونه مجردی نمیخورد، بعد از کمی احوالپرسی و پذیرایی اومد ونشست پیش ما و دوباره با اون زبون چرب و نرمش مجلسو گرفت توی دستش ، با حرفاش حسابی مینا رو میخندوند وباعث میشد یخش زود اب بشه
تا ساعت یازده داشتیم کسشعر میگفتیم و میخندیدیم، من دیگه طاقت نداشتم، لاس زدن دیگه کافی بود ،دیگه باید میرفتیم سر اصل مطلب!
گفتم بچه ها موافقید بساط مشروب رو بچینیم؟ ارش گفت منکه خیلی پایه ام، مینا هم با حرکت سر موافقت خودشو اعلام کرد
جلوی شومینه و روی زمین بساط مشروب رو پهن کردیم، خودم ساقی شدم، مینا معمولا با سه چهار تا پیک حسابی مست میشد ولی اون شب میخواستم تاجایی که میشد بهش ویسکی بدم تا حسابی پاتیل بشه وهیچ اراده ای از خودش نداشته باشه تا هر کاری خواستیم بتونیم باهاش بکنیم
تقریبا دوسوم شیشه رو تموم کردیم چند نخ سیگار هم مابینش کشیدیم ،هر سه تایی حسابی مست وپاتیل شده بودیم
بالاخره ارش عملیاتو شروع کرد! دستشو انداخت دور گردن مینا وصورتشو برد سمتش ،مینا هم دستاشو حلقه کرد دور گردن ارش چشماشو بست و شروع کردن به لب گرفتن، با ولع تمام لبای همو میخوردن، زبون بازی میکردن، ارش زبونشو تا ته میکرد تو حلق مینا …
اخخخخ که چه صحنه ای بود! داشتم از حشریت میمردم، کیرم داشت میترکید ،کیر ارش هم بدجور سیخ شده بود واز زیر شلوارکش کاملا معلوم بود…
کامل لخت شدم یه تف انداختم کف دستم و شروع به مالیدن کیرم کردم…
ارش مینا رو کشید تو بغلش و تاپشو دراورد
سوتینشو زد بالا و همزمان که لب و گردن مینا رو میخورد سینه هاشم محکم میمالید…
بعد از چند دقیقه رفت سراغ شلوارش دکمه و زیپ شلوارشو باز کرد منم رفتم کمکش و باهم شلوار زنمو از پاش دراوردیم…
اندام مینا که برای من تو این چند سال عادی شده بود ودیگه خیلی تحریکم نمیکرد حالا بینهایت جذاب و سکسی به نظرم میومد و از دیدن تن لختش حسابی دیوونه شده بوده…
شروع به خوردن ولیسیدن انگشتای پاهاش کردم، نمیخواستم فعلا زیاد تو کارشون دخالت کنم ودوست داشتم بیشتر تماشاچی باشم…
صدای ناله های مینا بلند شده بود ،معلوم بود که دیگه حسابی داغ شده…
ارش بلند شد و در حالی که مینا تو بغلش بود رفت به سمت اتاق خواب،مینا رو خوابوند روی تخت ،خودش کامل لخت شد ،کیرش اونقدری که فکر میکردم بزرگ وکلفت نبود ولی بدم نبود ،نشست وپاهای مینا رو که از لبه تخت اویزون بود از هم باز کرد شرتشو دراورد و شروع به خوردن کسش کرد…
مینا هم موهای ارشو چنگ میزد و مدام میگفت جووووون بخور عشقم…
ارش زبونشو میکشید لای کسش و چوچولشو میک میزد و مینا رو هرچه بیشتر حشری میکرد، رفتم روی تخت بالای سر مینا نشستم وخایه هامو گذاشتم روی دهنش وسینه هاشو محکم میمالیدم
ارش بعد از اینکه از خوردن کس مینا سیر شد اومد روی تخت، دوتایی دراز کشیدیم روی تخت ودر حالی که کیرمون رو به بالا بود مینا به حالت داگی نشست و شروع به ساک زدن کرد برامون، با ولع تمام برای جفتمون ساک میزد…
بعد با کس نشست روی کیر ارش و شروع کرد به بالا وپایین کردن ،
من رفتم پایین تخت ایستادم واز پشت نگاشون میکردم ،اب کس مینا مالیده بود به کیر ارش ،معلوم بود که تو اوج لذته…
ارش محکم بغلش کرد منم رفتم روی تخت لپای کونشو باز کردم و آروم کیرمو کردم تو کونش و دوتای شروع کردیم به تلمبه زدن توی کس وکونش
صدای جیغ وناله های مینا پر شده بود توی خونه
مدام میگفت جوووون بکنید منو…
منو بگایین…
حرومزاده ها جرررم بدین پارم کنید…
با این حرفاش مارو دیوونه میکرد ومحکمتر تلمبه میزدیم…
چندین بار با ارش جاهامونو عوض کردیم و هر مدلی که فکرشو بکنید گاییدیمش…
اول ارش ارضا شد و ابشو خالی کرد توی کونش بعدش من ارضا شدم و همه ابمو ریختم تو کسش
کیرامونو کشیدیم بیرون و هر سه تایی ولو شدیم روی تخت،خیس عرق بودیم
بعد از چند لحظه احساس نفس تنگی شدیدی بهم دست داد، پا شدم و تلو تلو خوران رفتم سمت پذیرایی افتادم روی کاناپه وهمونجا خوابم برد یا بهتر بگم بیهوش شدم
صبح حدود ساعت ده بیدار شدم ،سردرد شدیدی داشتم، اولش گیج ومنگ بودم که کجام و قضیه چیه!
بعدش که به خودم اومدم پا شدم و رفتم سمت اتاق خواب، دیدم ارش و مینا لخت مادرزاد تو بغل هم خوابیدن، مینا خودشو مثل بچه ها جمع کرده تو اغوش ارش و اونم هم دودستی مینا رو گرفته تو بغلش
ودوتایی مثل خرس خوابن!!
با دیدن این صحنه دنیا تو سرم خراب شد،تازه فهمیده بودم چه گوهی خوردم!!!
مثل کسی که یه غذای لذیذ و خوشمزه خورده ولی بعدش حالت تهوع گرفته و میخواد همه رو بالا بیاره!
مثل سگ پشیمون شده بودم ولی دیگه کاری نمیشد کرد
بیدارشون کردم و به مینا گفتم که زود حاضر بشه تا بریم ،ارش خیلی اصرار میکرد که تا شب بمونیم ولی من قبول نکردم وفقط میخواستم که هرچه زودتر از اون فضا دور بشم
تو راه اصلا حرفی بین من ومینا رد و بدل نشدو هر دو سکوت کرده بودیم
از اون روز به بعد زندگی ما به کلی تغییر کرد، مدام با مینا جنگ ومرافه داشتیم، تو محل کارم اصلا تمرکز نداشتم و همش فکر میکردم نکنه ارش و مینا الان که من سر کارم باهم باشن !
مینا مدام با ارش جلوی من چت میکرد و کمترین توجهی به من نمیکرد ،خیلی زود فهمیدم که رابطه اونا جدی شده و مدام باهم در اتباطن،
البته نتونستم مچشونو بگیرم ولی مطمئن بودم که ارش خونه مارو هم یاد گرفته و بعضی روزا که من سرکارم میاد و ترتیب مینا خانومو رو میده…
داشتم از این وضعیت دیوونه میشدم ولی کاری ار دستم برنمیومد، آشی بود که خودم پخته بودم
چند بار با ارش حرف زدم وازش خواهش کردم که پاشو از زندگی ما بکشه بیرون ،حتی تهدیدش کردم وازش خواستم که ماجرای اون شبو فراموش کنه
ولی بی فایده بود، ارش میگفت که مینا ول کنش نیست ومدام بهش زنگ میزنه یا پیام میده…
یه شب مینا توی دعوا زد به سیم اخر و گفت که عاشق ارش شده ودیگه حسی به من نداره
بهم گفت که بعد از جداییش از شوهر اولش وقبل از اینکه با من ازدواج کنه با چند تا پسر دیگه سکس داشته…، با شنیدن این حرفا اتیش گرفتم و یه سیلی زدم تو صورتش اونم یه تف انداخت تو صورتم وگفت چیه؟ فکر میکردم خوشت میاد اگه بفهمی که زنت تا حالا زیر خواب چند تا مرد دیگه بوده! فکر نمیکردم ناراحت بشی!
خلاصه کمتر از یکسال بعد از حرکت اون شب کارمون به طلاق کشید و توافقی از هم جدا شدیم،
الان که این ماجرارو براتون تعریف میکنم تقریبا دوسال از جدایی ما میگذره ،چند وقت پیش به صورت خیلی اتفاقی فهمیدم که اون دوتا هنوز باهم در اتباطن و این من بودم که باخت دادم و زندگی قشنگمو خراب کردم
در اخر به دوستان متاهلی که همچین فکرایی تو سرشونه توصیه میکنم بیخیال این کارا بشن چون اخرش حتما پشیمون خواهند شد ونهایتا به همون فانتزی اکتفا کنن…
نوشته: مهدی
البته یه چیز دیگه هم نظرمو جلب کرد ، اینه که تم داستانت ب نظر مصنوعی میاد
3-4 مورد ضد و نقیض داخلش بود ک فکر آدم رو ب سمت ساختگی بودنش میکشید
اشاره مستقیم نمیکنم که کجا ، اما ی بار خودت داستان رو با دقت بخونی ، متوجه سوتی های کوچیکت میشی
من لايك كردم ، اما اخرش مردد موندم ، چند سطر چرت و پرت اخرش ، بيشتر شبيه ترو خدا ببخشيد ، غلط كردم ، دفه اخرمه هستش
يه عده كص خل ، مريض ، ميان تو سايت سكسي ، مي شند معلم اخلاق ، كص مغزا
ميشينه ، اول تا اخر اين نوع داستانا رو ميخونند ، بعد از جق ، شروع مي كنند فحش نوشتن كه اينا بده
خب كص ميخ نخون ، الاغ نخون ، خر كونت گذاشته بخوني بعد فحش بنويسي
من این اتفاق به سرم اومده، مثه قماره که بازندش من بودم
هرکی رفته سراق فانتزی و سکس دو نفره آخرش طلاق گرفته
مهم نیست داستانه یا خاطرهست، مهم اینه که در واقعیت اکثر اینگونه روابط پایان خوشی ندارن! دستی دستی بخاطر یه لذت زودگذر زندگیتونو به فنا ندین. بیخیال بعضی داستانهای خوشگل این سایت بشین که حتی اگه پایان خوشی داشته باشن، بسیار بسیار محدودن… این ریسکو نکنید که بعدش هرگز نمیشه جمعش کرد…
تناقض احمقانه ای وجود داره
گرچه میفهمم اونلحظات تحت تاثیر هیجانات و مستی و…و… لذتی بردید ولی الان که اینطور به فنا رفتید مسخرست که تلاش کنید در داستانتون باز اون لحظات را با شوق تصویر سازی کنید
بهر روی…
من و خانومم سالهاست در این روابطیم
تجربه های فراوانی هم داریم
الانم همهچی سر جاشه و زندگی با تمام اولویتهاش جاریه
اصل و اساس فقط در چند نکته ساده و در عین حال مهم نهفته ست
نفهمیدند خیلی ها که زن و شوهر و فرزند و خانواده را نمیشه با بازیگران فیلم پورن قیاس کرد. روابط گروهی احمقانه ترین کار ممکنه … هرگز نکرده ونخواهیم کرد
باید بنا را بر دوستی و روابط شاد و محترمانه گذاشت
رفت و آمد کرد. دوستی کرد. خوب و خوش و شاد بود در جمع… اجازه داد تا دوطرف باور کننکه با یه خانواده محکم طرفن که امکان آسیبی بهشون وحود نداره.دنبال عشق و عاشقی نرفت و اولویتهای خانواده را جدی دونست. حساسیتهای بیهوده را کنار گذاشت و باور داشت که این روابط فقط برای بهتر شدن روابط در زندگیه خانوادگی و روابط فیمابین دو دوسته… اگر همه درک درستی داشتن و حس و حال خوبی بهم داشتن و نه عشق و عاشقی. میشه در ارامش وتایممشخصی در دو اتاق جدا و در انتیت وملایمت وتمرکز و بدون ذره ای حساسیت به عمیق ترین لذتها به صورت ضربدری هم رسید و بعدش انگار نه انگار. گویی اتفاقی نیفتاده و هر کس میره دنبال زندگی خودش و اگر همه لایق بودن میشه اون دوستی رو سالیان طولانی ادامه داد
عزيزم ده ساله سكس سه نفره داريم انجام ميديم و هيچ وقت به هم خيانت نكرديم و هيچ وقت هم اين افكار تو ذهنمون نيومد
داستان آموزندهای بود
اما بعضیا در برابر فهمیدن مقاومت میکنن
مثل معتادا،میبینن تهش چه کثافتبه اما بازم میرن دنبالش
به نظرم اگه واقعا علاقهای این وسط باشه هرگز راضی به اشتراک گذاشتن زنشون یا بلعکس مردشون نمیشن
اگه عشق باشه هرگز کسی نمیتونه بودن عشقش رو با کسی دیگه تحمل کنه،عشق ناخودآگاه حسادت رو به همراه میاره
بنظرم بسکه فحشخورت تو قسمت اول سرریز شد اون چند سطر آخرو نوشتی مظلومنمایی کنی که کسی بهت بدوبیراه نگه…
تازه کسخول کونی، کاری نکردی که، یه کسکشی بودی زنتو دادی یکی دیگه هم زده توش، دمش گرم و مفت چنگش، حالا اگه خیلی ناراحتی بفرما کیر اینجانب را تناول بفرما که هرکی خورده بد نگفته
ضمنا اگه دوباره زن گرفتی بیار ما هم بکنیم، خدا از کسکشی کمت نکنه
حقته …خودت خاستی زنتو دو دستی تقدیم ی مرد دیگه کردی پس نیا اینجا چس ناله کن حقتهههههه
واقعا اینطور میشه؟ یعنی دنبال این کارا نباشم؟ یکی راهنمایی کنه ممنون میشم
ماجرای زیبای بود ولی نصایحت کاملا ساختگی و بی پایه زبود اتفاقا زوجی که همدیگه رو دوست داشته باشن با چنین برنامه های بیشتر وابسته میشن به همدیگه ولی خب شما از اول داستان قصد داشتی نصایح پایانی رو به کرسی بنشونی همین کا از اول زیبای ارش رو به رخ خودت کشیدی کاملا مشهود بود .ولی حالا من به عنوان یه زوج که تجربه داشته میگم واقعا اگه زوجی این حس رو داره حتما انجامش بده و اصلا نترسه که در اینده به مشکل برمیخوره بلکه مطمن باشه بعدش زن و شوهر علاقه بیشتری و وافری به هم پیدا کرده و اتفاقا همین هیجانش خودش یا شادی خاصی به زندگی میده
اینهمه میایید مینویسید که چه مرد بی قیرتی و کس.کشی از این حرفا!
اما نمیگید زیر آسمون این شهر هزاران زن متاهل دارند با قریبه سکس و به شوهرشون خیانت میکنند !
زنی که بخواد خیانت بکنه هیچچیزی جلوشو نمیتونه بگیره پس شوهر عاشق و فهمیده سریع متوجه میشه
و راهی جز تلاق یا یا چشمپوشی نداره
من به شخصه خیانتو نمیتونم تحمل بکنم و ترجیح میدم که زنم جلوی خودم اینکارو بکنه نه اینکه همیشه منتظر خیانت باشم
خیلی از مردها دلیل از سکس ۳نفره همین پیشگیری هست و موفق هستند در زندگیشون
بیقیرت بودن بهتر از اسکول بودنه***
آخرشو کلید اسرار کردی که، چی شد نه به اون اولش نه به این آخرش
در کل ریدی، نه به داستان به زندگیت ریدی
قسمت اول دیس دادم قسمت دوم رو هم نمیخاسم بخونم اما با تعجب دیدم جز داستان های هفته قرار گرفته و شروع کردم به خوندن،الان که خوندم پشیمون نیسم چون تجربه ای که کسب کردی و به اشتراک گذاشتی ارزش لایک کردن داره لایک 60تقدیم شما
من هم لین رابطه رو تجربه کردم با یه مجرد
در خوشبینانه ترین حالت این که اون پسر می زاره میره و زنتون تا آخر تو کف اون پسر (از نظر احساسی)می مونه
زن موجود پیچیده ایه خیلی زود عاشق میشه
هنوز که هنوز میگه عاشقش نیستم ولی من حرفش باور نمیکنم
اگر قصد انجام همچین فانتزی رو دارید
۱ فقط پسر باید با شما در ارتباط باشه
۲ پسر باید یه هتل بگیره و آخر شب به هم ملحق بشید به هیچ وجه تو خونتون راه ندید
اگه من بودم به جای آرش
پررو نمیشدم
طرفو به گوه خوردن نمینداختم از کرده اش.
اصلا شماره زنشم نمیگرفتم
یا اون اگه داشت خطمو عوض میکردم تا اینکه اجازه بدم بازم شوهرش اونو بیاره برام
این لذتش بیشتره
اون کصافت آرش خیلی بی معرفتی کرده در مقابل این خوبیی که اصلا نظیرشو بسیار نادر میشه پیدا کرد.در عالم
در نهایت غربتی که شما داری رو درک میکنم بسیار بسیار دردناکه.
خدا صبر بده بهت عزیزم
قلبت خوب و پاک بوده
فکر نمیکردی اینجوری بشه
اشکالی نداره
این دنیا آخرش چیه مگه که غصه هم بخوری.
آیه قران میگه …کل شی ء فان… سوره االرحمن برو پیداش کن
هر چیزی که مصداق شیء هست فانی شدنی ست
من
شما
مینا
آرش
همه و همه
اما قسم میخورم من اگه بجای اون کصافت بودم هیچوقت کاری نمیکردم که از کرده اش طرف پشیمون بشه
چون عاشق این نوع سکس هم هستم
شده دوستی داشتم از شدت دوست داشتن و عشقم این پیشنهادو بمن داده بود.ولی چون به زنش یهویی گفته بود با واکنش تند همسرش مواجه شده بود.که خیلی تو ذوق من خورد.و ناراحت شدم
خیلی دوست داشتم باشم باهاشون
نظر من ١٨٠ درجه مخالف ايشون هست چون من و همسرم بيش از پنج ساله انواع فانتزى هارو انجام داديم و زندگيمون روز به روز شيرين تر شده ،،،، تو اين موضوعات جنبه طرفين خيلى مهم كه تا آدم جديد ميبينن همسرشون يادشون نره
خیلی وقتا گفتم ، آخر گروپ همیشه یه نفر باخت میده
دیگه باید زرنگ باشی و بدونی اگه احتمال از دست دادن آیندت زیاده ، واردش نشی
اینکه دوستان داستان مینویسن ک رفتیم گروهی سکس کردیم و تا آخر عمر با خوبی و خوشی زندگی کردیم ، مال قصه هاست