از همون دوران بلوغ و نوجوونی، نسبت به دیدن شورت خانوما از زیر دامنشون احساس عجیبی داشتم، حتی الان هم بازهم هیچ چیز بیشتر از دیده شدن شورت زن از زیر دامنش وقتی میشینه برام تحریك كننده نیست.
دوست دخترم می دونه كه اكه یه سكس خوب ازم بخواد باید یه شورت قرمز یا ابی با دامن سفید بپوشه، و در موقعش مثلا به طور اتفاقی و تصادفی طوری بشینه كه لحظه ای این شورت دیده بشه.
یادم میاد ١٥ سالم كه بود، تو اوج تشرح هورمونهای جنسی یك پسر به بدنش، رفت امد زنهای همسایه تو خونمون زیاد بود، چند زن همسایه داشتیم كه واقعا زیبا بودند و هیكل اسمونی داشتند. یكیشون اسمش ناهید بود ، حدود ٢٧ سال سن داشت و صورتی داشت با زیبایی كلاسیك. شوهر مذهبی داشت، واسه همین همیشه یه روسری سرش بود كه بیشتر جنبه فرمالیته داشت تا نماد مذهبی.
وقتی ناهید جون میومد خونمون، من ، با اینكه بچه فوق العاده تنبلی بودم، ولی می شدم غلام حلقه به گوش خونه، بدو بدو چای می اوردم و پذیرایی می كردم، تا دست اخر بشینم رو مبل روبروی ناهیدجون و منتتظر شم تا محض اتفاق، ناهید جون پاشو از هم باز كنه و شورتش از زیر دامنش دیده بشه.
البته همیشه هم این جریان موفقیت امیز نبود ، اما چند تا خاطره خوبشو یادمه،
یه بار ناهید جون سر ظهر امد خونمون و رفت تو اتاق پذیرایی و نشست رو مبل، یه دامن سیاه پوشیده بود تا رو زانوش و مثل همیشه یه روسری كوچیك سرش. با امدن ناهید جون، بنده شدم كدبانو خونه، دویدم چایی دم كردمو ریختمو ، شیرینی رو تو ظرف چیندم و بردم اتاق پذیرایی واسه ناهید جون وبقیه. خدا خدا هم می كردم كه رو مبل روبرو ش كسی نشینه، پذیرایم رو كردم و رفتم نشستم روبروش. مثل یه گرگ منتظر بودم تا ناهید جون كوچكترین اشتباه محاسباتی با پاهاش بكنه و لای اونا رو باز كنه . عین یه شیر تو بیشه منتظر شكارم بودم.
دیكه داشت یواش یواش حوصلم سر می رفت كه یهو از در پذیرایی ، گربه ایی كه تو كوچه پیداش كرده بودم و چند وقتی بود اورده بودمش خونه ، وارد اتاق شد. یادم رفت كه بكم، داستان ما داره تو زمان سی ، سی و پنج سال پیش می گذره و اون موقع هنوز حیوون خونگی اینجوری كه الان تو خونه ها وجود داره مرسوم نبود. گربه من كه فكر كنم ماموریت داشت تا منو شاد كنه ، صاف رفت طرف پاهای ناهید جون ، یهو ناهید كه این موجود پشمالو رو دید ، جیغی كشید و پاهاشو جمع كرد تو سینه اش و اورد بالا. از اونجایی كه رونهای خیلی تو پری داشت ، دامنش جمع شد و یه منظره خیلی زیبا پدید اورد.
چیزی كه من می دیدم، دو تا ساق پای تراشیده شده بود كه با یه جوراب توری نازك مشكی پوشیده شده بود كه بالا زانوش تموم میشد. بعد رونهای سفید و تپلش بود كه تا مثلت زیر شرتش ادامه داشت، در ادامه یه شرت ابی تیره بود كه روی كس تپلش كشیده شده بود.
من كه توقع همچین صحنه ای رو نداشتم، خشك شده بودم و ذل زده بودم به خط ها و انحناهای رانها و پایین كون ناهید جون . قلبم داشت از جاش در میومد. هیچ وقت اون دوتا نیم دایره قشنگ زیر كپلهای كونش كه رو از یاد نخواهم برد. با اینكه شرتش از همین شرتهای معمولی زنونه بود ، اما چون كشیده شده بود از زیرش پوست سفید كونش دیده می شد كه تضاد رنك زیبایی رو با تیرگی شرتش بوجود اورده بود. فكر كنم این جریان بیشتر از ده ثانیه طول نكشید اما عكس اون صحنه هیچ وقت از خاطر من نمی ره.
بقیه اش هم دیكه معلومه، اهل بیت داد زدند سرم كه این گربه تو ببر بیرون وووو
امیدوارم بجای فحش دادن شما هم نظرتونو بگین كه ایا دیدن شرت یه زن از زیر دامنش براتون همین قدر تحریك كننده هست یا نه؟
از خانومای عزیز خواننده هم می خوام نظر بدن كه تیا برای تحریك پسر مورد علاقتون از این ابزار استفاده كردین؟
نوشته: شاپور
زن مستاجرمون رو با شورت و سوتین مشکی داخل حیاط خلوت خونمون دیدم…
سال۸۷
اولش هر دو هول شدیم و رفتیم سریع داخل واحدهامون.
ولی از اون روز به بعد
با نیش خند بهم نگاااااااه میکردیممممم
تاااااا اینکه کصشووووو جررررر دادم آخرش…
در عین ناباوری،روزی که کردمش،بهم گفت
همون روز منتظر بودم بیای دنبالم داخل واحدمون
و جرررررم بدییییی…
زن ها هم از دید زدن مردهاااااا از بدن و لباسشون لذت میبرن
دیگهههه شورتشون که عاااالی تر…
این فتیش تو فقط برای اسم کامبیز باگِش باز شده,
شاپور فقط سولاخ میشناسه پَلَشت…
منم یبار زن همسایمون اومد خونمون ، در ورودی خونه ایستاده بود ، یه دامن نازک هم پاش بود ، من دراز کشیده بودم ، نور افتاده بود پشت دامنش لای پاش تو نور معلوم بود ، انگار شرت هم نپوشیده بود ?
یه مدت هم کارم شده بود دیدنش وقتی داره حموم میکنه از تو پنجره حموم ، چون خونمون پایگاه بود و شوهرش نظامی بود صبحا در خونه رو هم قفل نمیکرد چقد من کس و کونشو دید زدم خدا میدونه ، فقط مونده بود بکنمش که دیگه فرصت نشد
الان متوجه شدم نقطه جی کاربر ناصر39 سنشه. انگشت که بهش میزنی دادش هوا میره…
چه طوری پیرمرد؟
جریان جالبی بود منم.یکی دو بار این صحنه رو.تجربه کردم البته من پشت پنجره زیر زمینمون کمین می کردم تا زن همسایه که پله میره بالا زیر دامنشو.ببینم عالی و بی نظیر بود بهتر از این کسه شعرایی بو.یسری جقی می نویسن
لایک نه بابت تأیید کارو رفتارت،
بابت تصویر زیبائی که شورت ورانهای ناهید ارائه کردی.
تصویر سازیت عالیه پسر
تواگه از نزدیک کس دیده بودی و کرده بودی الان داستان یکی از اونارو مینوشتی نه این کسشرو
اينايي ك مسخره ميكنن همه حشري ام تقريبا همه ي دنيا اين فتيشو دارن حالشو ببر و داستانت تقريبا از خزعبلات مغزيه جقيا قابل باور تر بود
چقد ناصر٣٩ روي سن حساسه!!!
هرجا يكي ب ٤٠ ساله ها بگه پيرن دادش ميره هوا!!!
یا ننه بلقیس
هورمونهات از سر کیرت میاد بیرون
نکنه از کیونتم آدرنالین میزنه بیرون
آقا با یه حساب سر انگشتی اگه فرض کنیم شما ۱۰سالتم بوده باشه،و داستان مال ۳۰ سال پیش باشه،
شما یه حقی ۴۰ ساله هستی،
خیلی تبریک میگم
باز جای شکرش باقیه کونی نشدی
کیرم توی دهنت دیوث واقعا خیلی بیکاری امدی اینجا فقط کسشر بگی بری
حداقل ما دهه شصتی ها یا فسیل ها به قول بعضیا ، از خیلی از به اصطلاح جوون های امروزی بهتر هستیم ، حداقل تکلیفمون با خودمون روشن هست و میدونیم چی هستیم نه مثل برخی از دوستان که حتی نمیدونن جنسیتشون چیه !!! به قول یکی از همسنا اون قدیما ما پشت لبمون رو با ذغال سیاه میکردیم که مثل پدرانمون بشیم الان دوستان زیره ابرو برمیدارن و آرایش میکنن تا مثل مادرانشون بشن !!!دوست عزیزی که سن من و امثال من رو مسخره میکنی مطمیِن باش اگه تو با این همه ادعات توو دهه 50 / 60 بودی با اون شرایط و سختیها با وجود کمیته و سختگیری ها و نبود امکانات عمرا حتی نمیتونستی خودت رو حتی با دید زدن ارضا کنی چه برسه به کارهای دیگه ، چون نه جنمش رو داری نه شهامتش رو ، اگه تو به جای این دوستمون که داستان نوشته میبودی قبل از اینکه ناهید خانوم داستان از ترس گربه جیغ بزنه شما از ترست جان به جان آفرین تقدیم کرده بودی !!!
ازینکه اومدی یه چیز عادی و ساده ولی با هیجان و خواندنی تعریف کردی باید بگم اعتماد به نفس خوبی داشتی
بنظرم اینکه همه میان میگن طرف اینطوری پلنگ بود اینجوری خوردیم فلان طوری جر دادم واقعا کسشر و تکراریه
من رو هیز بازی خیلی کار کردم
یه مستاجر داشتیم میومد تو کوچه با زنای دیگه حرف میزد
تا صداش میومد زود میرفتم پشت پنجره از بالا پستوناشو دید میزدم
یه دفعه از حموم امدم بیرون خودمو خشک کردم یه شرت هفتی پوشیدم ، متوجه شدم عرقگیر و شلوارم تو تراسه ، همونطوری رفتم توتراس روبه روم رو پشت بوم دوتا مرد بودن منم دوروبر۱۳ سالم بودن یطوری منو به همدیگه نشون دادن و نگام کردن که حس کردم الان پرواز میکنن میان اینجا و کونم میزارن ، سریع رفتم تو خونه که خوردم زمین به گای سگ رفتم
خيلي قشنگ بود ،
لايق دويست تا لايك بود اين داستان
فیتیش داری پس