لز ناتمام

1392/08/24

سلام!من لزناکم یکی از کاربرای شهوانی26سالمه متاهلم ولی بچه ندارم.شوهرم مهران که مرد نیست فرشتست 3سال پیش باهاش ازدواج کردم.تنها جنس مخالفیه که تو تمام عمرم باهاش رابطه داشتم!
از همون نوجوانیم فهمیدم که هیچ علاقه ای به جنس مخالف ندارم.این بود که با لز آشنا شدمو به قول یکی از دوستان فهمیدم که تا میشه توی بغل یه دختر یا زن نرم ولطیف خوابید چرا پسرای زمخت وخشن؟
البته مهران اینجوری نیست اون خیلی خوش قیافستو تیپهای قشنگی هم میزنه و پوستش از پوست منم نرم تره!کلا دخترای زیادی آرزوی داشتنشو دارن.در ضمن از همون اول علاقمو به لز بودن بهش گفتمو اونم گفت:مشکلی با این قضیه نداره!انصافا هم روی حرفش وایساده.
البته منم اونو کاملا آزاد گذاشتم وحتی از 5تا پارتنر دائمی که دارم دو تاشون دوست دخترای حال حاضر مهرانن!ولی نه من نه مهران هیچ علاقه ای به 3نفره نداریمو تا حالا هم تجربشو نداشتیم.
یکی دیگه از اون 5 تا پارتنرمم فاطمست!اولین کسی که باهاش لز کردم.اون برخلاف من بعد از ازدواج تمایلشو به لز از دست داد و فقط هر از چند گاهی به یاد قدیما با من لز میکنه.آخرین بارم وقتی که حامله بود باهاش لز داشتم!اون یکی از خاطره انگیز ترین لزهام بوده و بعد از اون خیلی دوست دارم که بازم با خانومهای حامله یا شیرده لز کنم که متاسفانه هنوز نشده.
اما بریم سراغ داستان!داستانی که با اصرارlessara63 عزیز واستون مینویسم:
همونطور که گفتم من تا حالا با 17 نفر لز داشتم که 5 تاشون این کاره بودن ولی 12 تای دیگه که اکثرا هم از آشناها و دوروبریام بودن با اصرار من در عمل انجام شده قرار گرفتنو 3تا شونم بعداز اون ماجرا دوستیشونو باهام بهم زدند که یکیشون همین رزیتاه که امروز ماجراشو تعریف میکنم!
رزیتا همسایمونه یه زن قد کوتاه 8-37ساله نسبتا چاق با پوستی سفید و چشمهای عسلی که انصافا خوشگله.هر وقت میدیدمش قند توی دلم آب میشد و من همیشه به بهانه های مختلف میرفتم خونشون واسه دید زدن اون سینه های بزرگ و خوش فرمش!خوش به حالم روزی بود که لباسهای تنگ و چسبون تنش بود واگه میشد چاک سینه یا ساق پاشو ببینم اونروز خیس میشدم!
اما به دو دلیل نمیشد تو خونشون کاری کنم:اول اینکه رزیتا 3تا بچه داشت!محمد که هم سن وسال مهران بود(مهران 4سال از من کوچیکتره)دخترش فاطمه که 10 سالش بودو یه پسر 6-5ساله به اسم پرهام که بیشتر موقع ها فاطمه و پرهام خونه بودن.دوم اینکه:محمد و مهران رفیق بودنو مهران همیشه میگفت:رزیتا نه!!اگه شر بشه جواب محمدو چی بدم؟باید با بی آبرویی از اینجا بریم!
اما من دست خودم نبود.رزیتا رو میخواستم!
زمستون پارسال بود!یه روز صبح که مهران رفت سر کار منم پا شدم رفتم سراغ فیلمهامو به طور مشخص یکی از فیلمهای سمی پلینتون عزیزم!(اینم بگم که من اسمم…ه!اما میخوام سمیرا باشم و به عشق سمی پلینتون دوست دارم همه سمی صدام کنن)خلاصه فیلمو دیدمو خیلی حشری شدم نیاز داشتم که با یکی مچ بشم ولی میدونستم که اون لحظه کسی در دسترس نیست!
ذهنم رفت سراغ رزیتا.همیشه وقتی به لز با رزیتا فکر میکردم سریع خودمو بیخیال میکردم اما نمیدونم اونروز چی شد که نتونستم!
پا شدم رفتم در خونشون از پشت آیفون گفتم:رزیتا جان ظهر مهمون دارم اگه میشه بیا کمکم.اونم گفت:الان میام!برگشتم خونه و تو فکر این بودم که اگه پرهام باهاش بود چطوری دکش کنم که دیدم آیفون زنگ خورد.خدا رو شکر پرهام باهاش نبود!با خودم گفتم:بیخیال همه چی امروز باید هر طوری شده با رزیتا حال کنم هر چی میشه بزار بشه!
اومد داخلو رفت تکیه شو داد به پشتی و نشست.گفتم:صبحانه خوردی؟گفت:لنگ ظهره تو تو فکر صبحانه ای!ناهار مهمون داری و هنوز هیچی نکردی؟گفتم:خالم اینا(خالمو میشناخت)زنگ زدند گفتند:داریم میریم مشهد ظهر اونجا وایمیسیم واسه استراحت!یه دفعه ای شد گفتم توهم بیای سریع ناهارو درست کنیم تا نیومدن.گفت:حالا میخوای چی درست کنی؟گفتم:نمیدونم!!گفت:وااااا!هنوز تصمیم نگرفتی؟
چادر گل گلیش هنوز سرش بود!روباز گرفته بودش نگاهم روی سینه های تپلش بود که از زیر بولوز کاموایی زردش داشتن دیوونم میکردن.تو فکر افتادگی سینه هاش بودمو اینکه سینه هاش تا کجای شکمش آویزون شدن؟
رفتم پیششو گفتم:چادرتو بده بردارم!چادرشو که از سر برداشت دیدم موهاشو نسکافه ای کرده و از پشت بسته.از خود بیخود شدم همچین با چادر دستشو گرفتمو لمس کردم که از تعجب چشماش گرد شد!همینطور که چادرو مینداختم به چوب لباس گفتم:مبارکه!گفت:چی؟گفتم:رنگ موهات!
با چشمهای خمارم رفتم پیششو روی دو پام نشستم جلوش دستاشو گرفتمو گفتم:یه چیزی میگم نه نگو!گفت:چی؟بیچاره خیلی تعجب کرده بود تا حالا اونقدر بهش نزدیک نشده بودمو اونجوری نکرده بودم!!!
گفتم:بیا بدن همدیگه رو ببینیم!گفت:چی میگی؟گفتم:بیا دیگه منو تو هر دو زنیم اینکه… داشتم حرف میزدم که دستشو از تو دستم در آورد و گفت:پس مهمونی بهونه بود؟هلم داد کنارو رفت سمت چادرش.گفت:از همون اول باید حدس میزدم جنده ای!پا شدم رفتم دنبالش گفت:مهران میدونه کس کشی میکنی؟گفتم:داری اشتباه میکنی!خواستم دستشو بگیرم که محکم دستشو کشید کنار و گفت:اصلا شاید واسه خود مهران کس کشی میکنی!
بازوشو گرفتم بر گردوندمش سمت خودم با دو دست بازوهاشو گرفتم تا زیر گردنم بود محکم چسبوندمش به دیوار و گفتم:رزیتا اجازه میدی منم حرف بزنم؟به حرمت دوستیمون!گفت:دیگه دوستیی نمونده.داد زدم:رزیتا بزار حرف بزنم.ساکت شد!گفت:بگو.دستمو گذاشتم رو شونه هاش آروم هلش دادم پایینو گفتم:بشین!
نشست رو پاهاش منم همونطور جلوش نشستم زانوهامو چسبوندم به زانوهاشو گفتم:رزیتا منظور من لزه!فقط داشت نگام میکرد.گفتم:میدونی لز چیه؟لز یعنی همجنس بازی!دست چپمو گذاشتم رو سینه هاشو مالوندم.سینه هاش خیلی پر بودن جا نمیشدن توی دستم!
سرشو انداخت پایینوگرفت تو دستاشو با لحنی تهدید آمیز گفت:دستتو بکش کنار آبرو ریزی نکن!گفتم:رزیتا بیا!دستشو گرفتم بردمش پیش سیستم واسش همون فیلم سمی پلینتونو گذاشتم.گفتم:ببین!منو تو هر دو زنیم پای هیچ جنس مخالفی وسط نیست که اسمشو بزاریم بی آبرویی وخیانت!!
با چشمهای اشک آلود و صدای ملتمسانه گفتم:اصلا فکر کن تو استخری!اونجا هیچکدوم از همجنسهای خودت بدنتو نمیبینه؟من داشتم حرف میزدمو اون چشماش گرد شده بود به صفحه کامپیوتر!فکر کنم اولین بارش بود داشت یه فیلم لز میدید!
یه دفعه پرسید:پس مهران چی؟اون ارضات نمیکنه؟گفتم:سکس فرق داره!من چون مهران رو دوست دارم هر وقت بخواد واسش کم نمیزارم ولی خودم علاقه ای به سکس ندارم.دوست دارم با همجنس خودم رابطه داشته باشم!گفت:یعنی الان بدن منو ببینی ارضا میشی؟همجنس بازیم شد کار؟که چی بشه؟گرفتمش بغلمو گفتم:خیلی چیزا!لبمو چسبوندم رو لبش شروع کردم به خوردن اون کاری نمیکرد!یدفعه خودشو کشید کنار گفت:تورو خدا آبروریزی نکن اگه مشکلت اونه تو هم زنی.اشکال نداره.جلوت لخت میشم ولی بهم دست نزن!من 3تا بچه دارم!گفت:اگه قبول میکنی تا لخت بشم!گفتم:باشه قبول!
شروع کرد اول کش موشو در آوردو موهاشو باز کرد تو یه چشم به هم زدن بولوز و دامن شلواری مشکیشم درآورد!
باورم نمیشد که این رزیتاه که لخت جلوم وایساده!چشمام به شکم تپلو رونای پرش بود دستم روی کسم داشتم خودمو میمالوندم!گفتم:شرت و سوتینتم درآر.گفت:نه دیگه از این بیشتر در نمی آرم!گفتم:رزیتا جون بچه هات خیلی حالم خرابه!گفت:تو مشکل روانی داری به خدا از این به بعد دیگه اسمتم نمیارم.خواست لباساشو بپوشه رفتم پیشش خیلی حالم خراب بود!
از زیر سوتینش سینه هاشو گرفتم!گفت:برو کنار به جان پرهام الان جیغ میزنم که همه همسایه ها بریزن اینجا!ملتمسانه گفتم:بزار سینه هاتو ببینم تا ارضا بشم فقط سینه هاتو!چپ چپ نگام کرد.از پشت چفت سوتینشو باز کرد سینه های تپل و آویزونشو بهم نشون داد!
خیلی قشنگ بودن!حتی تو فیلمها هم اونجور سینه هایی ندیده بودم.سینه های درشت وسفید ونوک برجسته با یه هاله قهوه ای خیلی پررنگ که نوک سینه هاشو دیوونه کننده کرده بود.گفتم:رزیتا نمیخوای من لخت بشم؟گفت:من مثل تو احتیاجی به این کثافت کاریها ندارم.با شوهرم خودمو ارضا میکنم!
گفتم:باشه!پس فقط دراز بکش تا سینه هاتو بخورم گفت:دیگه داری خیلی پررو میشی!خانوم عزیز دوستی منو تو دیگه تموم شد تورو بخیر و منو به سلامت.سوتینشو گرفت دستش که بپوشه یه لحظه رفتم جلوش خم شدمو سینه های نرمشو گرفتم دستمو سر یکیشونو کردم تو دهنم!
موهامو گرفت تو دستش پرتم داد کنار و گفت:برو گم شو کثافت عوضی!
دیدم خیلی عصبانی شده و صداشو بلند کرده. دیگه فایده نداشت.گفتم:باشه لباساتو بپوشو برو!سریع رفتم قرآن آوردم!وقتی برگشتم تو اتاق دیدم لباساشو پوشیده داره شلوار میپوشه!گفتم:به این قرآن قسم بخور جایی حرف نمیزنی آبرومون بره.گفت:از بابت من خیالت راحت باشه من جایی نمیگم تو هم نگو هرچند که فکر نکنم تو جنده اصلا آبرو واست مهم باشه.بیچاره مهران که گیر تو افتاده!
بغض کرده بود از تو پذیرایی چادرشو برداشتو بدون خداحافظی رفت!از اون به بعد هر وقت منو میدید یا نگام نمیکرد یا بدون اعتنا رد میشدتا اینکه عید تو کوچه دیدمو یدفعه بدون مقدمه سلام علیک کرد و سال نو رو بهم تبریک گفتو باهام یه رو بوسی معنی دار کرد!چند وقت بعدشم اومد در خونمونو سیخ کبابامو قرض گرفت.هر چند تو نیومد چون مهران خونه بود!
10 12 روز پیشم در مغازه دیدمش گفت:ببخشید اونروز باهات بدرفتاری کردم منم گفتم:توببخشید!اونروز نمیدونم چی شد دست خودم نبود!اونم گفت:اشکال نداره!پیش میاد.
بعد از اونم هر وقت میبینمش خنده ها و ادا اطوارهای خاصی در میاره.از همون اداهای اول آشناییهای لزی!دوستای لزم میدونن چی میگم!
می خوام دوباره بهش نزدیک بشمو نظرشو راجع به لز عوض کنم اگه جور بشه قول میدم داستان لز کاملم با رزیتا رو هم اینجا بنویسم!
برام دعا کنید…

نوشته:‌ لزناک


👍 4
👎 2
82922 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

404177
2013-11-15 16:32:39 +0330 +0330
NA

تو با پسر بچه 19 ساله ازدواج کردی؟؟؟ لزتو میکردی شوهر واسه چیت بود؟؟؟ (با فرض واقعی در نظر گرفتن داستانت!!!)

0 ❤️

404178
2013-11-15 16:57:48 +0330 +0330
NA

عجب…
یعنی باور کنیم؟
نه باور کنیم؟پسر دخترنما!
حالا نما هم نه ولی خیلی پستی دوستان لز میدونن چی میگم.

0 ❤️

404179
2013-11-15 17:59:45 +0330 +0330

برات دعا کنیم ؟ :D
میدونین مشکل کجاست ؟ مشکل این که بعضی از دوستان فکر میکنن فقط پسرای که خود ارضایی میکنن مغزشون از کار میفته و توهمات مغز بیمارشون رو اینجا تحویل دیگران میدن در صورتیکه برای خانوما هم همین مورد صدق میکنه :D
از بس لز کردی و خود ارضایی کردی که واقعا روانت پاک مشکل پیدا کرده و این چرت و پرت ها رو بجای داستان تحویل ماها دادی :))
من که شخصا برات دعا میکنم که شفا پیدا کنی =))

0 ❤️

404181
2013-11-15 19:12:39 +0330 +0330
NA

شما که به دعا اعتقاد داری خوب یه نذری چیزی برای یکی از این اقایون اینجا بکن خدا عوض تو میده یه بوسی لبی لوچه ای

0 ❤️

404182
2013-11-16 04:44:49 +0330 +0330
NA

17 تا پارتنر؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چه خبره؟؟؟؟؟؟؟؟
من خودم لزم ولی بنظرم اهل هر گرایشی باشی باید احساسی سکس یا لز کنی و سعی کنی تعداد پارتنرات کم باشه

0 ❤️

404183
2013-11-16 07:33:58 +0330 +0330
NA

“شوهرم مهران که مرد نیست فرشتست 3سال پیش باهاش ازدواج کردم.تنها جنس مخالفیه که تو تمام عمرم باهاش رابطه داشتم!”
هیچ خانمی با این طرز فکر و میزان علاقه به شوهرش حاضر نمیشه که

“حتی از 5تا پارتنر دائمی که دارم دو تاشون دوست دخترای حال حاضر مهرانن!”

بنابر این:
Nothing But Bullshit

0 ❤️

404185
2015-09-05 18:34:50 +0430 +0430

سمی! جان "خودت خواستی با این اسم صدات کنیم"بدنمینویسی,در مورد لز,برای آقایون دیدنش جذابه و هرکیم بگه نیست دروغ میگه,البته در مورد آقایون نمیتونم اینو بگم biggrin .اما داستان,بد نبود,مرسی

0 ❤️

652902
2017-09-18 16:01:36 +0430 +0430
NA

اکثر خانوماک میگن لز …اصلا میدونید لز یعنی چی؟چرا غربی ها میگن لز؟…کسی ک لز باشه دیگ تمایلی ب جنس مخالف نداره نه از لحاظ عادفی نه جنسی…گرایش داره فقط ب جنس خودش…نکنه زن همجنسبازه …ازدواج میکنه باجنس مخالف بد میگ من لزم!!!نه خانوم عزیز شما همجنس بازی…همجنسگرایم نیستی.لزم نیستی…ب این میگن علاقه داشتن سکس با همجنس خودت…این لز نیست…قابل توجه خانومای عزیز…

0 ❤️