مزد رفاقت (۵ و پایانی)

1399/09/30

...قسمت قبل

روز دوم عید رسیدیم شیراز.کلی گشتیم تا یک خونه مناسب پیدا کردیم .ما طبقه دوم و صاحبخونه طبقه اول . دو سه روزی سرگرم گشت و گذار شدیم . روز پنجم صبح رفتیم بیرون و ساعت یازده برگشتیم .وارد حیاط که شدیم چند نفر توی حیاط داشتن خداحافظی میکردند . سلامی کردیم و رد شدیم . یکی با لهجه شیرازی صدا کرد آقا سعید !! با خودم گفتم اینجا که کسی منو نمیشناسه لابد اسم یکی از مهمونا باشه ،توجهی نکردم و ادامه دادیم . دوباره از فاصله نزدیکتر : آقا سعید ! برگشتیم به طرف صدا وای ، بابای نوشین بود!! مثلا میخواستیم خبردار نشن ! سلام و رو بوسی کردیم به بابا و مامان معرفی کردم .با تعجب گفت : اینجا چکار میکنید؟ پس چرا خبر ندادید ؟به جای من بابا توضیح داد و با عذرخواهی ، بهانه دید و بازدید ومهمونی های عید رو آورد . ولی بابای نوشین عصبانی شد ،و شروع کرد به خودش بد و بیراه گفتن : چند ساله زحمت بچه های من روی دوش آقا سعیده!کدوم مهمونی باید از شما عزیزتر باشه؟ گیر سه پیچ داد جمع کنید بریم خونه خودمون !بدون اینکه منتظر ما بمونه زنگ زد خونه و گفت ناهار مهمون داریم. هرچی مابیشتر بهونه میآوردیم و اصرار کردیم، بیشتر لج میکرد . چاره ای نبود . وسایلمون که در حد دوتا چمدان بود رو جمع کردیم رفتیم پایین خودش هم رفت با صاحب خونه، که همکار و دوستش بود صحبت کرد .اجازه هم نداد حساب کنیم وفقط خداحافظی کردیم . آدم یکدنده ای بود . خودش هم با ماشین ما اومد و رفتیم خونه شون .کلید انداخت رفتیم تو، یک خونه دو طبقه ویلایی سنتی ودلنواز . جلوی در خونه پر کفش بود. خودش گفت فک وفامیل حاج خانم اومدن عید دیدنی. در خونه رو با یک یالله باز کرد و رفت تو: بفرمایید . حال و پذیرای بصورت L بود که همه جمع شده بودن قسمتی که به درب ورود دید نداشت . فقط خانمشون از توی آشپزخونه اومد بیرون . من آخرین نفر وارد خونه شدم .به خانمش که سلام کردم. صدا زد سیما ببین کی اومده! سیما که داشت کارتون میدید برگشت، سمت ما. مثل تیری که از چله رها میشه ،با جیغ کر کننده : آخ جون عمو سعید . خودش رو رسوند به من و پرید تو بغلم و پشت سرش نیما خودشو رسوند. بغلشون کردم و بوسیدمشون .نوشین و ملیحه و بعد هم کلی آدم هاج و واج ومتعجب، اومدن سمت ما .نوشین یک شلوار جین گشاد و پیراهن ساده مجلسی پوشیده بود و موهاشو با کلیپس انداخته بود پشت سرش . نکته جالب توجه آویزان کردن نقره جات کادوی من برای تولدش بود . اومد جلو با تعجب وصدای بلند سلام کرد و با مادرم روبوسی کرد و به قول خودش از بس ذوق زده و دست پاچه بود با منم رو بوسی کرد . با حرکت نوشین تا فیهاخالدونم سرخ شد و خیس عرق . سرم و انداختم پایین. نوشین برای اینکه کم نیاره به بابا هم دست داد و خوش آمد گفت. بعد از خوش و بش با مهمونا و تبریک عید نشستیم . نوشین وملیحه وسایل پذیرایی آوردن ونشستند .سیما چسبیده بود به من و در گوشم صحبت میکرد. ملیحه که دیده بود من خجالت کشیدم و سرم پایینه ،میخواست حرکت نوشین رو توجیه کنه یا شایدم هم جلوی فامیل داشت ماست مالی میکرد. با خنده گفت :نوشین توی ایام عید فکر میکنه همه دایی و عمو و فامیلن، همه رو میبوسه. نوشین نگاهش کرد: ملیحه، توی این چند ساله کدوم یکی از این فاملیا که میگی اندازه سعید به دادمون رسیده ،کمکمون کرده ودستمون رو گرفته ؟کی اندازه سعید توی این مدت زحمت من وبچه ها رو کشیده ؟ ندیدی سیما ونیما چقدر از دیدن سعید خوشحالن؟ نه من اشتباهی نکردم ،من تا آخر عمر مدیون سعید هستم . سعید از همه فامیلا برای ما فامیلتره!!! در ادامه هم از بابا و مامانم کلی تشکر کرد.راستش از حرفای نوشین احساس غرور و لذت داشتم . سعی میکردم نگاهش نکنم و با آقایون وبیشتر باباش صحبت میکردم. .توی این گیر ودار سیما هم چرب زبونی هاش گل کرده بود،آروم در گوشم گفت:عمو چقدر خوشتیپ شدی ، بذار یک عکس ازت بگیرم !!گوشی رو گرفت، هر چی اشاره کردم و گفتم نه، گوش نکرد و رفت عقب که عکس بگیره .یهو همه زدن زیر خنده !!!سرم رو که برگردوندم ، دیدم همه زوم کردن روی رفتار من و سیما .نوشین با صدای بلند گفت، سعید خدا وکیلی چی میگید شما دوتا که هیچ وقت پچ پچ تون تموم نمیشه ؟همش فکر میکنم چیزی بین تون هست !سیما بدون توجه به بقیه عکس رو گرفت. با خنده بوسش کردم وگفتم حالا خوب شد آبروی منو بردی ؟چند دقیقه ای با صحبت و خنده گذشت ،خانما رفتند بساط ناهار رو آماده کنند وما هم سرگرم صحبت شدیم. نوشین روی بوفه داشت تایپ میکرد .ملیحه هم اذیتش میکرد وتیکه بهش مینداخت. پیامش اومد .وای سعید :قربونت برم ،خیلی سورپرایز شدم ! ولی دارم برات!! مگه عید نیست ،چرا تو منو بوس نکردی؟بعدش هم تو با اجازه کی خوشتیپ کردی؟با استیکر بوسه نوشتم خودت با اجازه کی اینقدر جیگر شدی و دلبری میکنی؟ ارسال کردم و گوشی رو گذاشتم کنار. ملیحه ایستاده بود بغلش و گوشی رو نگاه میکرد و میخندیدند . سفره رو انداختن و ناهار رو خوردیم . تا ساعت حدود 4 با فامیلاشون گفتیم وخندیدیم. وساعت 4 همه با دعوت و تعارف به ما رفتند .صحبتهای ما هم خودمونی تر شد .باباش قضیه رو گفت !نوشین اخماش رفت تو هم . با توجیحات بابا ومامان ظاهرا قانع شد ولی سعی میکرد با صحبت نکردن با من ناراحتیش رو نشون بده . به شوخی پیام دادم :نوشین خانم :حق نداری به من کم محلی کنی ؟ دل من بشکنه ،کی باید جوابشو بده ؟اگر ناراحتی من برم !! ارسال کردم . بلند شد رفت سراغ گوشیش نگاش نکردم ! پیام داد خیلی پرویی !! و اومد نشست روبروم .گوشی رو گذاشتم کنار و سعی کردم ادای دلخوری در بیارم و نگاش نکنم . تا غروب چندتا پیام داد ولی سر به سرش گذاشتم و باز نکردم. خوشبختانه اینقدر خانواده خونگرم و خوش سخنی بودند که به سرعت بابا و مامانم یخشون آب شد و جیک توجیک شدند غروب باباش گفت طبقه بالا در اختیار شماست وسایلتون رو ببرید بالا .به نوشین و ملیحه گفت در بالا رو باز کنید. تعارفات بعدی ما هم برای رفتن فایده ای نداشت ومن رفتم وسایل رو از تو ماشین آوردم بردم بالا . یک نیم طبقه یک خوابه بود و مجهز بود .نوشین نشسته بود روی مبل .وسایل چمدونا رو گذاشتم زمین . ملیحه رفت بیرون نوشین بلند شد در و بست :دستم رو گرفت .گونه ام رو چند بار بوسید :وای سعید منو ببخش .لبش رو رسوند به بازوم .سعید معذرت میخوام !!آستینم رو کشید بالا، دوزاریم افتاد میخواد چکار کنه، ولی دیر شده بود و گاز رو گرفت .بد فشار میاد .هم خندم گرفته بود هم درد وحشتناکی داشت !! نوشین نکن جاش میمونه دیوونه !!غلط کردم ،با دست اشاره میکرد تکرار کن! باشه ، غلط کردم غلط کردم . ول کرد و محکم بغلم کرد . لبش رو گذاشت روی لبم تند تند میبوسید .دستم رو انداختم زیر باسنش وکشیدمش بالا پاهاش رو حلقه کرد دور باسنم .سعید نمیدونی چقدر خوشحالم که اومدی !یک لب ازش گرفتم. نوشین جونم عیدت مبارک ،منم خیلی خوشحالم که میبینمت .یکم قربون صدقه رفتیم .که یکی زد به در .قلبم اومد تو دهنم . دستی کشید روی لب من و فاصله گرفت بیا تو ملیحه .ملیحه با خنده های شیطانی :بسه بچه ها ،بیایید بریم پایین زشته ! اصلا پایین نرفته بود وپشت در مونده بود . با خنده گفتم من امروز توی این خونه سکته نکنم خوبه !! سه تایی خندیدیم.و ملیحه رفت و ما هم پشت سرش رفتیم .توی راه پله نوشین چند تا بوسه زد جای گازش وعذر خواهی کرد .رفتیم تو مجید نامزد ملیحه هم برای شام اومد. بعدشام نوشین پیشنهاد داد بریم بیرون. باباش گفت شما جوونا برید ماهم فردا با حاج آقا و حاج خانم خودمون میریم . با ماشین مجید رفتیم و تا ساعت 2بیرون بودیم وکلی خوش گذشت. مجید که رفت خونه خودشون .منم شب بخیر گفتم و رفتم بالا مامان پایین خوابیده بود و بابای نوشین اومده بود بالا. جای منو پهن کرده بودن توی اتاق. هوا عالی بود فقط یک شلوارک پوشیدم وپتو کشیدم روم وبعد از چندتا پیام بازی با نوشین ، خوابیدم .صبح احساس کردم یک چیزی روی لبم کشیده میشه!گوشه چشمم رو باز کردم، نوشین داشت انگشتاش رو میکشید روی لبم . حتما کسی بالا نیست که شیطنتش گل کرده.چشمام سنگین بود با حالت خواب آلود گفتم من ممه میخوام ! پتو رو پرت کرد اونور !بفرما اینم ممه !وپیرهنشو داد بالا و نوک پستوناش رو گذاشت روی لبم یکم زبون زدم و آروم گفتم بسه دیگه ، بذاربخوابم . باشه بخواب الان حالیت میکنم !بند شلوارکم رو باز کرد و شلوارکم رو کشید پایین وسر کیرمو گذاشت توی دهنش. دستم رو بردم وکیرم رو گرفتم که بکشم بیرون ،با خنده و التماس گفتم نوشین تو رو خدا نکن!.ااا پس نمیخوای بیدار شی ؟ بلندشد ونشست روی سرم . با برخورد کوس نوشین با لبم انگار برق گرفتم!چشمم رو کامل باز کردم ، نوشین کامل لخت بود !!با خنده گفتم نوشین داری چکار میکنی؟ یکم کوس وکونش رو مالید روی صورتم و بلند شد .صدای تلوزیون پایین میومد.خواستم بلند شم با علامت هیس نذاشت و دراز کشید روم .بوسی زد روی لبم ،چی شد سعید خان : فقط با طعم کوس ،بیدار میشی؟ بصورت پچ پچ گفتم نوشین خل شدی ؟ این چه وضعشه ؟الان یکی میاد بالا !!با حرص :آره خل شدم ،هنوز شاکیم !باید حسابی عذر خواهی کنی و از دلم در بیاری! گفتم خوب پاشو لباس بپوش، تا عذر خواهی کنم !نه خیر زرنگی ؟باید منو بکنی!!خندم گرفته بود: نوشین برگشتیم تهران قول میدم سیر بکنمت .سعید اذیتم نمیکنی ها؟من اینجا میخوام!!از روم بلند شد شلوارکم رو کشید پایین و با غیض گفت سعید اگر میخوای آبرومون نره ، پاشو سریع تمومش کنیم .راستش از استرس داشتم عصبی میشدم. نوشین هم انگار دیوانه شده بود .شلوارکم رو کامل درآورد .پاهام رو باز کرد و چمباته زد و سر کیرم رو کرد توی دهنش.زل زده بود توی چشام و کیرمو میک میزد …چند ثانیه میک زد .گوشامو تیز کرده بودم که مبادا کسی از پایین بیاد .خایه هام رو گرفت توی یکدستش ودست دیگش کیرمو مالش میداد از دهنش کشید بیرون : حسابی حال میکنی اینجوری از خواب بیدار میشی نه؟ دوباره کرد توی دهنش . با خنده گفتم نه الان فقط دلم میخواد بذارم کونت! دوباره کشید بیرون گفت خوب پاشو ببینم چند مرده حلاجی؟ بلند شدم نشستم. سرش رو محکم گرفتم نوشین الان استرس دارم بذاریم برای یک وقت مناسب !بلند شد لبم رو بوسید . سعید اینقدر نق نزن !پاشو ،حسمو خراب نکن .گفتم پس بلندشو لا اقل در اصلی رو ببند ! بستم عزیزم تو شروع کن!!! چاره ای نبود .گفتم این که کوتاه نمیاد بذار سریع تمومش کنم .یکم لباش رو خوردم . توی این چند سکسی که باهاش داشتم، بیشترین نقطه تحریکش خوردن کوس وکونش بود .پس درازش کردم و مستقیم رفتم توی پاهاش .زبونم که رفت توی کوسش با صدای بلند گفت آخ جووون!!سریع سرم رو برداشتم وبا حالت عصبی نگاش کردم . خندش گرفت دست گذاشت جلوی دهنش ،ببخش سعید .خوب لعنتی نمیدونی چه حالی میده ؟دوباره رفتم پایین وشروع کردم لیس زدن وخوردن . پاهاش رو جمع کردم وزبونم رو بردم در سوراخ کونش و چند بار زبون زدم بهش وکشیدم روبه کوسش . و چندبار تکرار کردم .انگشتم رو خیس کردم و مالیدم به کونش نوشین چشماش رو بست .چند بار چر خوندم وفشار داد ولی نکردم توش .اومدم کنارش ونوک پستونش رو کردم توی دهنم .دستم رو بردپایین یکم با چو چولش بازی کردم وسه تا انگشتم رو با فشار کردم توی کوسش . با انگشتام تلنبه میزدم و شستم رو همزمان بالای کوسش میمالیدم .نوشین که دید عجله و استرس دارم ، دستاش رو گذاشت دو طرف صورتم :سعید یک لحظه صبر کن! منو نگاه کن !با تعجب نگاش کردم.بوسی زد روی لبم، سعید قربونت برم ، ببخش اذیتت کردم. نگران نباش کسی خونه نیست !همه بیرونن !فقط خودمونیم .گیج بودم . مکثی کردم تا حالم جا اومد .خوابیدم روش دوتا بوس از لباش گرفتم :با خنده گفتم نوشین دیروز و امروز خیلی بهم استرس دادی ،ولی باز دلم نمیاد تنبیه ات کنم!!لبم رو کشید توی دهنش و شروع کرد خوردن.کیرم که افتاد بود لای پاش ، داشت سفت میشد. نوشین سر کیرم رو گذاشت در کوسش و یکم فشار دادم .گفت بذار خیسش کنم . گفتم پاشو بریم روی مبل . رفتیم تو حال . نشوندمش روی مبل وسر پا ایستادم جلوش، حسابی کیرم رو خورد وخیس کرد . سعید تو بشین ،تا بشینم روش .باسنم رو گذاشتم لب مبل نوشین رو به من اومد جلو و پاهاش رو گذاشت طرفین پام .آب دهنم رو ریختم توی دستم ومالیدم به کوسش،تنظیم کردیم و نوشین آروم نشست .باحال بود کیرم تا ته میرفت تو.لبای نوشین رو کردم توی دهنم ودستم رو انداختم زیر باسنش کمک نوشین بالا وپایینش میکردم . لبشو ول کردم و پستوناش رو آوردم بالا و به نوبت میک میزدم . نوشین هم دیگه بالا و پایین نمیکرد و روی پاهام جلو عقب میشد . چند دقیقه ای توی همین حالت کردیم و بلندش کردم گفتم رو به دیوار زانوهات رو بذار روی مبل و قنبل کن!.عسلی رو کشیدم جلو و نشستم . دستام رو گذاشتم روی باسنش ویکم از هم باز کردم .سرم رو بردم جلو چندتا بوس زدم روی هر دو سوراخش .نوک زبونمو چرخوندم رووی چوچول و کشیدم تا روی سوراخ کونش .بوس ریز میزدم ومیرفتم تا بالای کوسش و از بالای کوسش زبون میکشیدم تا بالای کونش وهمزمان با دستام باسن وپهلو هاش رو نوازش میکردم. چندباری که تکرار کردم ،صدای نفسهای نوشین بلند شد .و با حرکت باسنش خودش هم کمک میکرد نوازش و لمس بیشتر با کوس وکونش داشته باشم .چند لحظه ای صرف خوردن لبه ها ولیسیدن داخل واطراف کوسش کردم وبا شستم سوراخ کونش رو ماساژ میدادم .بلند شدم :نوشین یکم برام بخور تا بکنم تو . نوشین سریع نشست وکیرم رو کرد توی دهنش ،درحال بازی با خایه هام کیرم رو کامل خیس کرد دوباره برش گر دوندم به حالت قنبل و رفتم پشتش .کف زبونم رو رو کشیدم روی کوس وکونش .هرچی آب توی دهنم بود خالی کردم روی سوراخ کونش وسر کیرم روتنظیم کردم و آروم فشار دادم تو.وای سعیید. یکم باسن و گودی کمرش رو نوازش کردم وبه آرومی کشیدم بیرون و دوباره کردم تو و هی تکرار کردم .با نوک انگشتام میکشیدم پشتش وبا نوازش بردم وپستوناش رو گرفتم .نفسای نوشین کم کم به ناله تبدیل شد و هر لحظه رنگ صورتش سرخ تر میشد سرو سینه اش رو از روی تاج مبل جدا کرد،یکم به کمرش قوس داد دستاش رو گذاشت رو دستام که پستوناش رو نوازش میکردم چند دقیقه ای همراهی کرد ودوباره سینه اش رو چسبوند به مبل کمی سرعتم رو بیشتر کردم و انگشتم رو رسوندم به کونش .وهمزمان با تلنبه هام و کونش رو ماساژمیدادم و هر چند لحظه یک فشار میدادم تو .نوشین که تند تند نفس میزد و ناله میکرد برگشت سمت من، سعید،سعید بذار بخوابم میخوام کامل حست کنم . چندتا تلنبه محکم زدم و بغلش کردم بردم توی اتاق روی تشک وخوابیدم روش .پاهاش رو آورد بالا .سعید محکمتر بکوب . زل زدم تو چشمام :چشم قربونت برم . وریتم رو تندتر کردم .با ضربات من پستوناش بالا و پایین میشد .دستاش رو از زیر بغلم حلقه کرد دور کمرم و کشید تو آغوشش .سرخی صورت وخماری چشاش نشون میداد چیزی باقی نمونده ،پس لبام رو قفل کردم رو لباش وسرعتم رو تاحد ممکن زیاد کردم . چند ثانیه ای با سر وصدای زیاد بالا و پایین شدم وتخلیه شدم توش با پاشیدن آبم توی نوشین دستاش رو قفل کرد و حرکتم رو گرفت .چند لحظه ای لب وصورت همو غرق بوسه کردیم و ولو شدیم. 10 دقیقه ای توی اون حال موندیم .نوشین نگاهی به ساعت کرد .عزیزم پاشو یک دوش بگیر تا زنگ بزنم ملیحه اینا بیان ! مگه کجان؟ لبخند ی زد .بابا اینا که صبح رفتند .ملیحه هم بچه ها رو برد بیرون . گفت هر وقت کارتون تموم شد زنگ بزن بیارمشون .سفت بغلش کردم نوشین ممنونم بابت همه حس خوب ولذت بخشی که بهم هدیه دادی !!
پایان
ممنون از همه دوستان بابت حوصله و لطفشون
از عزیزانی هم که غلط املایی اذیتشون میکنه پوزش میخوام

نوشته: سعید


👍 47
👎 2
31201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

782579
2020-12-20 05:59:39 +0330 +0330

عجب
خدایا یکی از همین رقابت‌ها نصیب ما کن
😂😂😂😂😂😂

2 ❤️

782618
2020-12-21 00:13:04 +0330 +0330

قشنگ بود نگارشت هم عالی بود معلومه وقت گذاشتی براش ارزشمند بود

1 ❤️

782998
2020-12-23 14:29:08 +0330 +0330

کاش ادامه داشت

3 ❤️

784558
2021-01-02 18:41:49 +0330 +0330

ای نویسنده ی این داستان قشنگ ، دمت گرم ، اگه واقعیته که واقعا خوشبحالت و خوش باشی
اگرهم داستانه که واقعا زیبا نوشتی

2 ❤️

784900
2021-01-05 15:15:28 +0330 +0330

عالی بود ولی ای کاش ادامه میدادی

3 ❤️

792067
2021-02-15 23:10:32 +0330 +0330

افرین
خوشم اومد
دمت گرم
🌹🌹🌹🌹💐💐💐💐💐💐

1 ❤️

792491
2021-02-18 00:36:45 +0330 +0330

افرین
خوشم اومد
دمت گرم
🌹🌹🌹🌹💐💐💐💐💐💐

1 ❤️

914686
2023-02-11 15:13:55 +0330 +0330

قشنگ بود ❤️ 😎

0 ❤️