به سختی چشمامو باز میکنم
هیچ تصویر واضحی نمیبینم
محکم پلک میزنم
همه چیز دوره سرم میچرخه
چشمام سیاهی میره
دستی روی گونه هام کشیده میشه
با بغض میگه: خورشید چیکار میکنی با خودت
با گیجی میگم: مهتاب تو اینجا چیکار مبکنی
دستمو تکیه گاه میکنم ک روی تخت بشینم
سوزش وحشتناکی توی مچم حس میکنم
-آخـــــــــــــــــ
مهتاب کمکم میکنه بشینم زیر لب سرزنشم میکنه و ناسزا میگه
دستم باند پیچی شدس تازه یادم اومد چه غلطی کردم
مهتاب لبه ی تخت نشسته چقد ناراحت ب نظر میاد خدا بکشه منووو
+خورشید نمیخوای باهام حرف بزنی خواهری?
نفس عمیقی میکشم: چی بگم خواهر
+اگه زبونم لال اتفاقی واست میوفتاد چی???
اشک تو چشماش حلقه زده
-فعلا ک متاسفانه میبینی ک چیزی نشده
+خورشید چرا انقد ضعیف شدی تو اینجوری نبودی تو محکم تر ازین حرفا بودی چی شدی اخه
-شکستنم خوردم کردن
اشکام ناخوداگاه جاری میشه با هق هق داد میزنم وقتی بچمو تو نطفه خفه کردن شکستم وقتی علیمو ازم گرقتن شکستم نمیبخشمشون بخدا نمیبخشمشون خدا هم ببخشه من نمیبخشممممممم همه چیزم رو ازم گرفتن
دیگه ب چه امیدی زندگی کنم? خستم خستهههه
مهتاب هم گریه میکنه
بغلم میکنه سرمو رو شونش میزارم بیشتر هق هق میزنم…
+باشه خواهری غلط کردم اروم باش دورت بگردم
از خودم جداش میکنم : پاشو برو خونت من هیچییم نمیشه خیالت راحت
لبخند تلخی میزنم : من محکومم ب زندگی
°°°
+اجی کجایی??
-چته مهتاب چی شده چرا صدات گرفته???
+هرجا هستی سریع بیا خونه من
-میگم چی شده چرا کلاس نیومدی???
+بیا فقط
و قطع کرد
ساعت 4 بعد از ظهر یه روز سرد زمستونی!
وسایلمو جمع میکنم بی توجه ب استاد از کلاس بدو بدو بیرون میزنم ب سمت ماشینم میرم و راه خونه مهتابو پیش میگیرم
قلبم داره میاد تو حلقم
وای خدایا ب خیر بگذرون
زیر لب صلوات میفرستم
بالاخره رسیدم
پله ها رو 4 تا یکی بالا میرم
در بازه
خونه نسبتا تاریکه
-مهتاببببب???
صدای موسیقی توی فضا میپیچه
دنبال صدا میرم
دوس دارم وقتی که
چشماتو میبندی
با من به دردای
این دنیا میخندی
آروم میشم بگی
از غما دل کندی
بیا به هم بگیم
دوســت دارم
دوســـ دارم من
اون چشمای قشنگتو
دارم واست میخونم
این اهنگتو
هرچی میخوای بگو
از دلت تنگت تو
(سرش رو از روی گیتار بلند میکنه و نگام میکنه حتی تو اون تاریکی هم چشمای عسلیش برق میزنه)
بیا به هم بگیم
دوست دارم
اره دوســـــت دارمـــــ
یهو همه جا روشن میشه
همه باهم تولدت مبارک میخونن
از خوشحالی داشتم ذوق مرگ میشدم
ب سمتش میرم محکم بغلش میکنم
-وای علی عاشقتمممممممم
+خفم کردی توله سگ اروم باش
و میخنده
-اصلا نمیدونستم تولدمه
+خودمون میدونیم خنگی
کفشمو سمت مهتاب پرت میکنم : تو یکی خفه شو نصفه جون شدم تا اینجا
همه میخندن
میرم تو اتاق مهتاب از بین لباساش یه تاب بلند مشکی مجلسی خیلی خوشگل پیدا میکنم و روی جوراب شلواریم میپوشم و یه صندل طلایی پاشنه تخت
موهای لختمو دم اسبی میبندم
مژه های بلندمو ریمل میکشم
یه رژ قرمز خوشرنگ
تو اینه یه بوس واس خودم میفرستم
و بیرون میرم همه روی مبل ها منتظر من هستن مهتاب رو دسته ی مبلی که روش نیما هست نشسته سحر هم واسه سعید میوه پوست میگیره دنیا و میلاد هم دارن سحرو مسخره میکنن و اداشو در میارن و سحر بیجاره هی حرص میخوره اون وسط فقط امیر تنها نشسته تو چهرش غمو میخونم
+اوهوو خانومو باش چه جیگیری شدی با لباسای ماااا
علی یکی میزنه تو سرش: چشم نداری خانومم ازت خوشگل تره
نیما: داشی دس رو خانوم ما بلند کردی نکردیااااا
مهتاب لبخند پهنی میزنه پاشو با ناز میزاره روی اون پاش
نیما با خنذه میگه: حالا خودمونیما ولی خورشید ازت سره ب چشم خواهری
مهتاب جیغ میزنه: نیمـــــــــــــــــا
همه میخندیم
چه شبه خوبیه امشب
کنار علی میشنم دستشو دور کمرم حلقه میکنه سرمو رو شونش میزارم موهامو میبوسه
بچه ها اهنگ گزاشتن و وسط در حاله رقصن دسته علیو میکشم و همراه بقیه میشیم
وسط رقصیدن چشمم ب امیر میوفته که با حسرت ب ماها نگاه میکنه ب سمتش میرم
-نبینم پکری داوشی
+خوبم
-نمیای برقصی؟
+هه با کی؟ اون که نیست
علی با خنده میگه اگه اوردمش چی؟
+نمیاد
صدای اف اف میاد
علی بازم میخنده: بیا دیدی اومد
امیر با عجله سمت در میره
فرشته توی چارچوب در ظاهر میشه
-نامرد دلم یذره شد
امیر لبخند میزنه و محکم در اغوشش میگیره
رو نوک پنجه هام وایمیستم و لپ علی رو میبوسم : تو خیلی خوبی مهربونم
+اره همه میگن
-ای مرض هم بهت رو دادممممم
ریز ریز میخنده
وقتی میخنده کلی جذاب تر میشه
خب دیگه وقته بریدن کیکه
یه کیک دو طبقه شکلاتی
مهتاب فیلم میگیره
همه تولدت مبارک میخونن
چشمامو میبندم
از خدا میخوام دوستامو ازم نگیره
ارزو میکنم علی رو ازم نگیره
و
شمع ۲۰ سالگیم رو فوت میکنم …
همه دست میزنن
نیلو با چاقو میرقصه کسخل عروسیم که نیس
کیک رو میبرم
کادو هام رو با کلی تشکر از دوستام میگیرم
موقع کادو دادن علی میشه
همه ساکتن
تو چشام نیگا میکنه
یهو زانو میزنه یه جعبه کوچیک رو از جیبش در میاره و رو ب من میگیره
+خورشید خانوم زن ما میشی؟
°°°°
محمد از وقتی به هوش اومدم باهام سرده
حرف نمیزنه
واسم مهم نیس کاش بره گمشه نیاد اصلا
حالم بهتر شده چند روز اخیر ب بد ترین شکل ممکن گذشت
باید یه فکری کنم اینطور نمیشه تا کی عاخه؟
اول باید محمد رو راضی کنم
بعد علی رو پیدا کنم
دوش میگیرم
موهامو خشک میکنم
ارایش ملایم مثل همیشه
مانتو کوتاه مشکی یه کت صورتی کوتاه
جین مشکی
نیم بوت صورتی
شال مشکی
مثل قدیما شدم
البته فقط یه خورده هه
میدونم کجا باید برم
+خانوم جایی میرین؟
-بتو ربطی داره دختره ی چاپلوس؟ بیا برو زنگ بزن محمد امار بده خجالت نکش
از پشت رو شونم میزنه: لازم نیس زنگ بزنه. اوه اوه ارا بیرا کردین مادمازل جایی تشریف میبرین؟
لعنتی فقط اینو کم داشتم
باز محمد سگ شده
محمد دو حالت داره
یا عاشقه یا سگه
باید باهاش خوب باشم وقت لج نیس
خودمو مظلوم گرفتم زل زدم تو چشماش
-خب عاخه خست شدم از خونه
+زنگ میزدی باهم بریم
-نه ک خیلی باهام حرف میزنی. تو ک قهری همش
خم میشه لبامو میبوسه
ایییی چندش
مهناز داره با حرص نگامون میکنه
+قوربونت برم خب بیا الان بریم دستمو میکشه
-اخــــــــــ
+وای ببخشید عشقم
حوصله بیرون رفتن نداشتم
-میشه نریم؟ حالم خوب نیس
+هوووف باشه
شامو با هم خوردیم
یک ساعتی میشه که روی کاناپه جلوی تیوی کنار محمد نشستم
+خوب بود؟
-چی؟
+فیلم دیگه
-اها اره خیلی
+انگار خسته ای
-اره برم بخوابم شب بخیر
هوووف لباسم رو با یه لباس خواب عوض میکنم و زیر پتو میرم و ب پهلو میخوابم. کاش سرو کله محمد پیدا نمیشد و امروز میرفتم جایی که باید…
از پشت محکم بهم میچسبه دستشو دور کمرم حلقه میکنه گردنمو میبوسه
حسه مقاومت ندارم
اروم میگیرم تا کارشو انجام بده
کیر باد کردشو از رو لباس ب کونم میماله
لباسمو بالا میزنه
شرتمو پایین میکشه
هیچ مقاومتی نمیکنم
دستشو لایه پام شیار کسم میکشه
داغی کیرشو لای پام حس میکنم
اخخخخخخخ عوضی همشو با ی فشار داخل میکنه
درد بدی همه وجودمو میگیره
اشک تو چشام حلقه میزنه
محکم تر تلمبه میزنه
بی صدا اشک میریزم
+ااااه
همیشه با همیم
ایول ایول
رفیق راهمی
ایول ایول
غریبه ها ولی میگن عجیبه ادمیم ک ما همیشه با همیم ایول ایوال
°°°
نوشته: دختر افتاب
به نظر من زیاد حاشیه رفتی داستان حشو زیادی داره این نظر منه نظر بقیه هم محترمه
دوستان قسمت هایی از داستان ک با خط چین جدا شده منظور بازگو کردن گذشتس. داستان دو زمان رو داره تعریف میکنه.لم داستان به این شکله که یک مقدار گنگ و مبهمه لطفا عجول نباشید همه ابهامات بر طرف خواهد شد
و اینکه خورشید همزمان با دو نفر نیست و خیانتی به شوهرش نکرده قسمت هایی ک مربوط به علیه مربوط ب زمان کذشتش
خوب بود.یه جورایی خیلیها همچین مشکلی رو باهاش روبرو میشن.
مرسی ادامه اشو بنویس ببینیم به کجا میرسه
Manam dusesh dashtam, moteasefane kheyli az dokhtara hastan ke eshgho shohareshun ye nafar nistan o adam ta tu donyashun nabashe nemitune darkeshun kone, rastesh man hatta moteaseram shodam, montazere edame hastam
ادمین کونت میخاره انگار؟؟ این توی لیست نبود سریع آپش کردی خاک بر سر هرچی کس پرسته… دوستانی که داستان یا هر کس شعری میفرستن من بعد زیرش اسم یه کس آفتاب گردونی چیزی بنویسن حله…
نگارنده چیزی که میخواستم بهت بگم رو بکجا چننین شتابان فرض کن دوستانی که با این پیام ادمین مواجه شدن گرفتن چی گفتم…
به شدت اعصاب خرد کن و خاله زنکی. اصلا معلوم نیست سرش کجاس ته اش کجاست، فقط رد و بدل احساسات خرکی.
متاسفانه اولشم ننوشته مواظب وقت با ارزش خود باشید اينه که منم مواظب نبودم. (dash)