پرستاران (۳)

1400/07/22

...قسمت قبل

بابت تاخیر طولانی عذرخواهی میکنم
.
.
صبح روز بعد با صدای مرضیه بیدار شدم ، داشت آماده میشد که بره:

-بلند شو دختر؛ الان دیرت میشه!
+دیرم میشه! برا چی؟
-ساعت 9 صبحه، باید بریم درمانگاه! الان دکتر جلالی پدرمونو درمیاره.
+اخ…راست میگی؛

از جا پریدم که لباسامو بپوشم، یادم افتاد دیروز که اومدم هیچ لباسی برای درمانگاه نیاوردم و لباسام معمولیه و مناسب اونجا نیست.

+مرضیه من نمیتونم بیام، لباس نیاوردم.
-لباس… لباس برا چی؟
+خنگ خدا؛ به نظرت با چادر بیام؟!
-لباسای من اندازت نمیشه؟!
+بعید میدونم. بیخیال، حداقل تو زود برو که برسی، من در خونه رو قفل میکنم و میرم. به دکتر جلالی هم بگو که حال من خوب نبود… راستی اصلا میتونی بری؟ مگه شکمت درد نمیکرد؟
+نه بابا؛ من دیگه پوستم کلفت شده، اوایل تا یه هفته نمیتونستم راه برم ولی الان دیگه عین خیالمم نیست!!

مرضیه لنگ لنگان از خونه زد بیرون و منم تنها موندم خونه.
ظرفای دیشب نشسته بود و خونه ریخت و پاش. من میدونستم که مرضیه آدم شلخته‌ایه ولی نه دیگه تا این حد!. ظرفا رو شستم و آشپزخونه رو یه دستمال کشیدم، بعد رفتم سراغ جاروکشی و…
دو ساعتی گذشت، دیگه نا نداشتم تکون بخورم با این حال هنوز خونه برق نمیزد، منم دیگه بیخیال شدم و نشستم پای تلوزیون.

مرضیه یه تلوزیون خیلی گنده داشت که جون میداد برای فیلم نگاه کردن. گاهی اوقات بهم زنگ میزد میگفت که فیلم جدید گرفتم بیا با هم نگاه کنیم.یادمه کشو زیرتلوزیونیش هم پر سی دی بود، نزدیک دویستا شایدم بیشتر…
منم دیگه احساس غریبی نمیکردم و گفتم یه فیلم برا خودم بزارم بعد برم، رفتم جلو کشو میز رو باز کردم دیدم وای چه خبره!، من تا آخر شب باید دنبال یه فیلم خوب بگردم، این گشاد حتی روی سی دی ها هم چیزی ننوشته، فکرشو که کردم یادم اومد که هر فیلم رو فقط یه بار دیدم و بار دوم مرضیه میگفت که نه تکراری میشه، پس دلیلش گشادی این خانوم بوده، البته با اون کیری که میره توش از لحاظ فیزیکی هم گشاد محسوب میشه.

خلاصه تا نیم ساعت کار من این بود که سی دی میزاشتم تو دستگاه و در میاوردم، دیگه داشتم بیخیال میشدم، این همه دردسر برا یه فیلم نمی‌ارزه، کشو پایینی رو باز کردم دیدم دقیقا مثل بالاییه گفتم دیگه ولش کن فیلم خوب هم پیدا کنم دیگه حسش رفت، یه لحظه چندتا سی دی دیدم که روکش سبز داشتن و روشون نوشته بود، تعجب کردم! چرا فقط اینا روشون نوشته داره؟
نوشته ها هم نامفهوم بودن، یکی شون نوشته بود قرمز ، یکی نوشته بود میز ، یکی نوشته بود نیمه …من متوجه نمیشدم، گفتم یکی رو امتحان کنم من که این همه وقت تلف کردم، روی یکیشون نوشته بود بعد فارغ التحصیلی، گفتم شاید مال مهمونی اون شبه احتمالا منم باید توش باشم.

سی دی رو گذاشتم و موندم تا بالا بیاد، تصویر یه تخت بزرگ بود تو یه اتاق شیک ولی قدیمی هیشکی هم توش نبود زمانشم دو ساعت و نیم بود، به نظر هم دست ساز بود ولی هیچ اتفاقی نمی افتاد تا یه دفعه دیدم یه مرد هیکلی از پشت دوربین با یه حوله دور کمرش اومد جلو، من که تازه دوهزاریم افتاده بود استپش کردم و بلند شدم سرپا ، قلبم شروع کرد به تندتند زدن انگار که کار خیلی بدی کرده باشم یا خیلی حشری شده باشم نمیدونم چم شده بود ولی به هر حال تصمیم گرفتم که فیلم رو قطع کنم.

چرا این کارو نمیکردم؟! نمیدونم حس کنجکاوی بود یا حشریت ولی یادمه با اینکه میدونستم کار اشتباهیه و شاید از اینکار پشیمون بشم باز فیلم رو ادامه دادم.
مرده اومد جلو ی دوربین شروع کرد از روی حوله کیرشو نشون دادن انگار که خیلی بهش افتخار میکرد از روی حوله چیز زیادی معلوم نبود ولی قطعا کیرش خیلی بزرگ بود، منم چشمم به اون کیر افتاد یواش دستم رو بردم زیر پیرهنم و آوردم بالا و شروع کردم به مالوندن نوک سینه هام.
همین طوری از روی حوله با خودش ور میرفت تا در باز شد و صدای یه زن اومد بلافاصله فهمیدم که مرضیه ست اونم خودشو حوله پیچ کرده بود و داشت با یه حوله دیگه موهاشو خشک میکرد.

-شهریار!! آب حموم زیاد گرم نیست!؟
+آره سر صبحی رفتم دیدم یه گنجشک افتاده داخل آبگرمکن پاک گند زده بود به اجاق، مجبور شدم بازش کنم تمیزش کنم.

  • طفلکی! آخه گنجشک از کجا اومده داخل آبگرمکن؟
    +والا چی بگم؟! راستی من دوربین رو روشن کردما!
    -الان!؟ پس چرا نمیگی؟ چرت پرت وسطش نگم؟!
    +مگه برا کسی میگیری؟ برا خودمونه. حالا بیا جلو دیگه شروع کنیم تا حافظش پر نشده، مثل قبلی جای خوبشو نمیگیره.
    -باشه اومدم

مرضیه اومد طرف دوربین و نشست رو زانوهاش جلوی مرده، هر دوشون حوله تنشون بود، مرضیه شروع کرد به عشوه اومدن.
-وای اینجا رو باش! ماره تو آستینت اومده تا اینجا!؟ میخوای با این چیکار کنی؟ هااا!؟
+(با نیشخند)مرضیه میدونی اگه بیش از حد حشریم کنی چی میشه؟
-آره میدونم، شاید دلم بخواد که این دفعه زیادی حشری بشی و تلافی این همه دوری رو دراری؟!
+اووو این دفعه چت شده؟ قبلا از این حرفا نمیزدی؟سرت به جایی خورده؟
-آره از شیش ماه فقط خودارضایی بدون ارضاع دیگه داشتم دیونه میشدم، فقط این یک شبو بهت اجازه میدم هر کاری دلت خواست باهام بکنی، باید هر جوری شده از دلم دراری! وگرنه دیگه نه تو نه من؟!!
+دختر داری دیونم میکنی الانه که دیگه عقل از سرم بپره!

کیرش داشت بلند میشد و حوله رو به جلو حل میداد مرضیه هم دستش رو از پایین حوله برده بود تو و داشت کیرشو میمالید و از روی حوله با لباش داشت عشوه میومد. منم دیگه زد به سرم و گفتم گور پدر همه چیز، بلند شدم و پیراهن و شروارمو درآوردم و با یه شرت نشستم روی شروارم و با انگشت میکردم داخل خودم.

-دارم میبینم! حوله دیگه جا نداره، ولی هنوز کامل سفت نشده، درسته حشریم ولی وقتی اینو از نزدیک میبینم ترس برم میداره، تازه یادم میاد که چه خبره؟
+(با کنایه)میخوای بیخیال بشی بزاریم برا بعد؟شیش ماه نبودی شاید دردت بگیره؟!
-به هیچ وجه! درسته بهت گفتم هرکاری دلت خواست بکنی ولی یادت باشه باید از جونو دل مایع بزاری، میخوام کاری کنی که از چشمام اشک بیاد و گلوم از جیغ زدن بگیره، میخوام اون حسی که برا این کیر دیگه جا ندارم و مجبور میشم به گشاد شدن، اون لحظه ای که تا میلیمتر آخرش میره تو، اون حالتی که درد با لذت قاتی میشه رو یادم بیاد.

مرضیه قطعا داغ بود و داشت هزیون میگفت ولی این حرفاش داشت دیونم میکرد. مرضیه گفت بسه دیگه حولتو درار ، من یه لحظه قلبم وایساد، آروم حوله رو درآورد بیرون و کیرش افتاد جلوی صورت مرضیه، من تا جایی که میشد انگشتم رو فشار دارم تو خودم تا لحظه ای که پاهام شروع کردن به لرزیدن. این دیگه چیه؟ بلندیش به کنار چرا اینقدر کلفته؟ مرضیه میگه میلیمتر آخر؟!!
مرضیه با دو دست گرفتش و لبش رو گاز میگرفت…
-مممم… چه سری چه دمی عجب پایی!

مرضیه با دستاش شروع کرد به بالا و پایین رفتن و گاهی اوقات با لباش روی کیرش رو آروم بوس میکرد و نگاه بالا میکرد و میخندید. جالب بود که من منتظر بودم براش ساک بزنه ولی انگار مرضیه از این کار خوشش نمی اومد و فقط به صورت خیلی سکسی روی کیرش رو بوس میکرد و با دستاش بالا پایین میکرد.
یه کمی گذشت و همچنان مرضیه داشت با کیرش ور میرفت که یه دفعه بلند شد و حلش داد روی تخت و گفت: حالا نوبت منه!

چند قدم رفت عقب و شروع کرد به باز کردن حولش، اونم درازکش با کیرش بازی میکرد. آروم و با عشوه یواش یواش جلوی حولشو باز کرد تا سینه هاش درومد بیرون و خیلی آروم بقیه حوله رو درآورد و حوله افتاد روی زمین، بدن براق و کاملا برهنه مرضیه افتاد بیرون. بدنش یه تار مو هم نداشت و کاملا ورزیده بود به حدی که تیکه های شکمش پیدا بود، سینه ها و رون های خوشفرم که دور یکی از رون هاش یه تیکه حلقه مانند بود به رنگ سفید که بینهات زیبا و سکسی بود.

+اووو… اون چیه؟ جدیده!؟ قبلا از اینا ندیده بودم!
-این؟… خوشگله؟ بهم میاد؟! بهش میگن رون بند عروس؟!
+مگه میشه چیزی بهت نیاد با اون بدنی که داری؟

مرضیه اومد و کنارش به بغل دراز کشید و یه دستش رو گذاشت روی کیرش و شروع کرد به بالا و پایین…

-خودتم بیکار نموندی! نسبت به قبل خیلی لاغر شدی؟ قضیه چیه؟
یه دست کشید به موهاش و…
+دیگه باغ کار زیادی داشت، تازه دفعه قبل که با هم بودیم خیلی چاق شده بودم وسطش نفسم گرفت و دیگه نتونستم ادامه بدم ، از خودم بدم اومد.
-(با خنده)هه منو باش که فکر میکرم چون من داشتم از حال میرفتم دیگه ادامه ندادی، فکر کنم “میخوام بکنمت تا از حال بری” منظورت بود!.

از روی تخت یه دفعه بلند شد و مرضیه رو کشید لبه تخت و پاهاش رو باز کرد و سرش رو برد وسط. مرضیه هم که شوکه شده بود فقط رو تختی رو با دستاش مشت میکرد و نگاه به پایین میکرد.
+دیگه خودت خواستی خانوم کوچولو! من دیگه عقل از سرم پرید!
شروع کرد به لیس زدن به شکلی وحشیانه، طوری که مرضیه دستش رو گذاشت روی دهنش که صداش در نیاد و مثل کرم به خودش میلولید که مرده دستش رو کشید و گفت جلوی خودت رو نگیر، کسی صدات رو نمیشنوه و شروع کرد به دوباره لیس زدن.

یه لحظه استپش کردم، بدنم داشت از حرارت میسوخت و انگشتم دیگه جون نداشت. همون طوری که انگشتم تو خودم بود به دیوار تکیه دادم و به پایین نگاه میکردم. خیس عرق شده بودمو واژنم قرمز و ملتهب شده بود.
من دارم آخه چه گهی میخورم؟! ناسلامتی مرضیه دوست صمیمی منه. اگه بفمه دارم با فیلم سکسش خودارضایی میکنم چکار کنم؟ اونم وقتی کیر مردشو دیدم؟ آخه من چمه؟ چرا خودمو با اون کیر لعنتی تصور میکنم؟ انگار منم که دارم پاره میشم!

با اینکه خودمو سرزنش میکردم ولی دیگه مهم نبود، تازه به جای خوبش داره میرسه. توی همون حالت تکیه داده شورتم رو هم درآوردم و پاهامو کامل باز کردم تا دیگه نیاز نباشه با یه دست شورتم رو نگه دارم.
پلی رو زدم. مرضیه داشت آه و ناله میکرد و همش به خودش میپیچید. کمی به این حالت گذشت تا زمانی که مرضیه شروع کرد به لرزیدن. بدنش مثل اینکه برق بگیرش میپرید تا زمانی که آروم شد و سرش رو انداخت رو تخت، مرده هم بلند شد و شروع کرد دور اتاق چرخیدن. مرضیه پاهاش رو انداخت پایین و همون طوری لبه تخت ساکت موند و فقط صدای نفساش میومد.

مرده یه قوطی فلزی آورد که یه در پلاستیکی شفاف داشت. اومد پیش مرضیه و گفت: بیا بزن فرمول جدیده!
-(با نیشخند) فرمول جدید؟
+آره! دادم عطاری سفارشی برام درست کرد! خیلی گرون گرفت خیلی هم سفارشش رو کرد!

مرضیه بلند شد و نشت لبه تخت. دستاش رو برد توی روغن و ریخت روی خودش و با دو دست شروع کرد به مالیدن واژنش. دوباره دست کرد توی روغنو این دفعه با انگشت روغن رو میکرد تو خودش تا جایی که واژنش شروع کرد به چکیدن. مرضیه یه دفعه شروع کرد به تندتند مالیدن خودش…

-اوه…اوه…این دیگه چی بود؟ داره میسوزونه! نکنه فلفل توش ریخته؟
+بهش گفتم یه چیز بهم بده که دو طرف رو داغ کنه و سرحال نگهشون داره. از طرف دیگه سوراخ‌بازکن باشه و ضرری هم نداشته باشه. فقط گفت به چشمات نزنیش!
-باور کن این عطاریه نصف آزمایش هاشو روی ما دوتا انجام داده!

مرضیه دستاش رو روغنی کرد رو شروع کرد به ماساژ کیرش و بعد به پشت دراز کشید و پاهاش رو برد بالا و باز کرد.
+خوب خودتو چرب کن که زیاد اذیت نشی . اصلا میخوای یکم بریزم توش تا شل بشه؟
مرده روغن رو آورد جلو و با دست دیگش واژنش رو باز کرد، سرش رو کج کرد و ریخت داخل مرضیه. اونم شروع کرد به مالوندن خودش .

روغن رو گذاشت کنار و کیرش رو آورد جلو و انداخت روی شکم مرضیه تا یادش بیاد با چی طرفه. مرضیه یه بار بهم گفته بود تا سر نافم میاد ولی اینکه با چشم خودم ببینم یه چیز دیگه بود. مرضیه با اون بدن ورزیده (ژیمناستیکارش) باز نگرانی از صورتش میبارید، اگه من بودم مطمعنم کارم به پارگی و درمانگاه میکشید!

+خوب دیگه نوبت آقای بیله!
-(با خنده)آقای بیل؟ برادر دسته بیله؟
+هههه! نخیر آقای بیل بابای دسته بیله.
-هه هه ! جوکات مثل خودت مسخرست…(نگاه به پایین) فقط اولش رو آروم برو تا باز بشم.

اونم آروم رفت عقب و سر کیر روغنیش رو با دست گرفت. مرضیه هم با دو دستش لبه های واژنش رو تا جایی که میشد از هم باز کرده بود. سر گنده کیرش رو آروم گذاشت روی واژنش و شروع کرد به فشار دادن، مرضیه هم چشماش رو بست، یه نفس عمیق کشید و سرش رو انداخت روی تخت.
واژن مرضیه داشت همیطور بازتر و بازتر میشد تا جایی که سره کیرش یه دفعه پرید تو. مرضیه ازجا پرید و با دستش کیرش رو گرفت.

-اوه…اوه…یواش…یواش برو!
واژن مرضیه مثل یه پوست دوم محکم دور کیرش رو گرفته بود و انگار داشت به زور گش میومد. مرده همین طور فشار رو بیشتر میکرد تا از کیرش بیشتر بره تو، مرضیه هم هی بیشتر تقلا میکرد و همش بی قرار بود.
+آروم باش دختر! دفعه اولت که نیست؟ یکم تحمل کن تا باز بشی.
-مممم اووه…دست خودم نیست خوب! خیلی درد میگیره انگار که داره پاره میشه.
همین طوری به فشار دادن ادامه داد تا نصفش رفت داخل. صورت مرضیه مچاله شده بود و پشت دستش رو گاز میگرفت. این دفعه شروع کرد به عقب رفتن تا جایی که سره کیرش فقط تو بود. دوباره رفت تو و همین کار رو تکرار میکرد ولی تا نصفه میرفت داخل و عمیقتر نمیشد. واژن مرضیه به حدی به کیرش چسبیده بود که لبه های واژن با کیر میومد بیرون.

صورت مرضیه نشون میداد که هنوز فقط درد رو احساس میکنه و خبری از لذت نیست. من با دیدن این صحنه داشتم دیوانه میشدم، تقلا کردن مرضیه برای جا کردن کیری به این بزرگی برام جالب بود، آخه چرا کسی باید این همه به خودش فشار بیاره تا به این کیر اسب عادت کنه؟ مگه بعدش قراره چه لذتی داشته ‌باشه؟

چند دقیقه همین حالتی گذشت و مرضیه به نظر آروم میومد و با هر بار فشار آه میکشید، به نظر که داره به کلفتیش عادت میکنه و درد، کم کم جاش رو داره به لذت میده. واژن مرضیه قرمز شده بود و هر از چند گاهی مرضیه دست میزاشت روی پایین شکمش و آروم ماساژ میداد تا از داخل آروم بشه.

+خوب دیگه! داری گرم میشی. همین قدر خوبه یا برم عمیق تر؟
-هنوز کمی درد داره. ولی یواش یواش برو عمیق تر!

رون های مرضیه و برد بالا و به عقب و جلو کردن ادامه داد که یهو وسطش وایساد و رون‌های مرضیه رو سفت بغل کرد و شروع کرد به فشار دادن که باعث شد خیلی از کیرش یهو بره تو، مرضیه از جا پرید و سعی میکرد با دستاش جلوشو بگیره ولی واکنشش به سختی بار قبل نبود.

+به نظر زیاد اذیت نشدی! یکم تحمل کن تا بقیشم بکنم تو…
-(با صدای بریده)اوووووه…برو…تو که تا اینجا اومدی… بقیشم بکن تو…

آروم یه بالشت سفت گذاشت زیر باسن مرضیه که باعث شد بیاد بالاتر و واژنش بیفته بیرون. یهو دستاش رو ستون کرد و خودش رو از تخت جدا کرد، نگاه مرضیه نشون میداد که هنوز آماده نیست، بعد تموم وزنش رو انداخت رو مرضیه و تمام اون کیر یه دفعه ناپدید شد. مرضیه شروع کرد به تقلا کردن و جیغ بلندی کشید، با دستاش روی شکمش قسمت زیر نافش رو هی فشار میداد مرده هم همون طوری ثابت موند. بعد دستای مرضیه رو برد بالا و زیر دستش نگه داشت که نزاره مرضیه تکون بخوره، تا به کلفتی و بلندیش عادت کنه.

مرضیه صورتش قرمز و متورم شده بود و خیس عرق بود، داشت از چشماش اشک میومد و با حالت گریه مانندی میخندید که باعث شد مرده یه کمی فشار رو کم کنه و دستاش رو رها کنه.

+نه دیگه! گریه کنی قلبم میشکنه، تا اینجا که خوب اومدی دیگه گریه نداره؟!
با همون حالت گریه و خنده با داستاش چشماش رو پاک کرد
-گریه نمیکنم…فقط بلندیش سرویکسم رو فشار میده که دردم میگیره.
+چی چیتو؟سرویسک دیگه کجاست؟
-آه…دهانه رحم…اون دیوار آخر که داری هی فشارش میدی…آه…من میگم دردم میگیره تو هی فشارش میدی؟
+هه هههه! ببخشید. خب میخوای الان چیکار کنم؟میخوای…
-نه کاری نمیخواد کنی فقط همین طوری بی حرکت وایسا تا بهش عادت کنم اون روغنه هم کم کم داره اثر میکنه.

هرچند مرده بیکار نتونست بمونه و شروع کرد به بوسیدن گردن و صورت مرضیه گاهی اوقات هم لباش رو آروم بوس میکرد، مرضیه چشماش رو بسته بود و همکاری میکرد ولی دستاش پایین بود و کیرش رو گرفته بود که شیطنت نکنه.
حالت سختی بود برای مرده،ولی خودش رو نگه داشته بود و داشت با مرضیه عشق‌بازی میکرد. سرش رو آورد بالا…

+خب از دانشگاه بگو؟ اونجا دوستات به خوشاندامی و خوشرویی تو هستن؟
-(با خنده) تو هم وقت گیرآوردی؟! ولی آره اونجا خوشگلتر و خوشاندام‌تر از منم هست.
+(نوک بینیش رو بوس کرد) خوشگلتر از تو مادر نزاییده ولی ازشون بگو تا حواست پرت بشه.
-(با نیشخند)مرتیکه منحرف!این کیر اسبو کردی داخل من بعد اسم یکی دیگه رو میاری؟خجالت نمیکشی؟!
+نه به جان خودم فقط از سر کنجاوی و اتلاف وقت میپرسم.
-آره تو هم راست میگی!

-اونجا زیاد دوست نداشتم فقط 5 تا بودیم که همیشه باهم میپلکیدیم.
+جزئیات؟ چه شکلی‌ان؟ چه کار میکنن؟ کجان؟
-ای وای بر تو…
+بگو دیگه… اذیت نکن…
-باشه بابا…آه…تکون نخور!
-یکشون سپیده ست، افغانیه و چشم ها بادومی داره، خیل سادست و خیلی هم مهربونه خیلی هم درسخونه ولی یه کمی توپولیه و پر خوراکه.
یکیشون …سارا ست بچه کرجه و خیلی چرب زبونه. کلاس رقص میره و بدن خیلی خوشفرمی هم داره، همیشه حراست دانشگاه به طرز لباس پوشیدنش گیر میدادن اونم اصلا به چپش حساب نمیکرد کسیو
یکیشوووون…بهاره که ازدواج کرده بچه شیرازه لهجه غلیظی هم داره، اون غول گروهه قدش وزنش زورش از همه بیشتره، شوهرشم یه غول بی‌شاخ و دمی مثل خودشه که بدنسازه. چیز عجیبش اینه که بوره و چشاش آبیه صورتش یه طوریه که انگاه مال این بدن نیست، صورت زیبا و بدن غول داره! کلا عجیب چیزیه؟
آخرییم زهراست…
به زودی…

ادامه...

نوشته: endالمومنین


👍 10
👎 1
57201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

837400
2021-10-14 02:25:35 +0330 +0330

به زودی ؟ هفت ماه دیگه نشه 🤦😂

0 ❤️