گل زیبای من (۲)

1400/09/09

...قسمت قبل

چند روزی بود بخاطر سرماخوردگی شرکت نمی‌رفتم نه اینکه خیلی شدید باشه چون خانواده ساناز خیلی روی بیماری حساسن و حتی سرماخوردگی به این بی اهمیتی رو خیلی بزرگ میکنن منم از این موقعیت استفاده کردم و یه چن روزی تصمیم گرفتم تا استراحت کنم انصافا النازم خوب بهم می‌رسید و دو روزه حالم خوب شد تصمیم گرفتم بخاطر این همه زحمتی که بعد از فوت ساناز برام کشیدن ببرمشون رستوران و هم یه غذای بیرونی بعد مدت ها بخوریم هم یه کادوی کوچک بهشون بدم رفتم پایین که بهشون بگم شب بریم بیرون در زدم فاطمه خانوم اومد دم در
-:سلام امیر جان خوبی چیزی شده
+:ممنون نه چیز خاصی نشده میخاستم بگم اگر امشب کاری ندارید باهم بریم یه رستوران خیلی وقته جایی نرفتیم
-:ممنون از لطفت اما من امشب خونه یکی از دوستام دعوتم نمیتونم بیام میخاین تو و الناز برین اونم دلش گرفته
+:اشکالی نداره؟
-:نه عزیزم چه اشکالی برید بهتون خوش بگذره برو بالا حاضر شو النازم میگم آماده شه
+:باشه پس فعلا
رفتم بالا از توی کمد یه کت و شلوار مشکی با یه لباس سفید زیرش پوشیدم موهامو سشوار کشیدم بعدش یه عطر سکسی که ساناز عاشقش بود زدم از اینکه تصمیم داشتم تا با خواهرش ازدواج کنم عذاب وجدان نداشتم چون تا لحظه ای که زنده بود چیزی براش کم نذاشتم و هیچوقت به دختر دیگه ای نگاه نکردم سوئیچو برداشتم رفتم پایین قبل از اینکه در بزنم خود الناز با امین اومدن بیرون
+:سلام بدش به من امینو
-:سلام
امینو گرفتم چن تا بوسش کردم با دیدنش یاد مادرش می‌افتادم همونقدر زیبا و بانمک سوار ماشین شدیم و به سمت رستوران میرفتیم امینم تو بقل الناز بود
+:راستی الناز تصمیم داری بری دانشگاه؟
-:آره میخام برم حسابداری بخونم
+:به به پس یه رقیب جدی پیدا شد
-:نه بابا میخام کمک دست تو و مامان باشم
+:خیلی هم عالی هنوز ثبت نام نکردی؟
-:نه هفته بعد میرم
+:پس یادت باشه باهم بریم برای ثبت نام
-:اوک
وارد رستوران شدیم یه رستوران باغی زیبا رفتیم تو یکی از آلاچیقا نشستیم و غذامونو خوردیم دیگه وقت کادو دادن بود
میدونستم عاشق لباسه بخاطر همین یه مانتو که نه خیلی گشاد بود نه خیلی تنگ براش خریدم با یه شلوار و کفش قهوه ای که قطعا یکی از زیبا ترین ست هاست
+:بفرما اینم بخاطر اینکه خیلی دختر خوبی بودی و نذاشتی بعد ساناز افسرده بشم
-:دستت درد نکنه امیر
+:تعارف بسه ببین حالا خوشت میاد یا ن
امینو گرفتم تو بقلم بوسه ای به سرش زدم و محو تماشای الناز شدم که سعی داشت سریع کادوشو باز کنه
-:ممنونم امیر خیلی قشنگه ببخش منو ولی من برات چیزی نخریدم
+:مبارکت باشه فقط به شرطی که رفتیم خونه بپوشی ببینی بهت میاد یا ن بعدشم همینکه تو کارای امینو میکنی و هوای منو داری بهترین کادوعه واسم
-:ممنون
راهی خونه شدیم میخاستم هر جوری شده امشب بهش بگم چه حسی دارم وارد خونه شدیم دیدم هنوز فاطمه خانوم برنگشته پس بهترین موقع همین لحظه هستش قبل از اینکه پیاده بشه بهش گفتم
+:الناز جان یه لحظه بشین کارت دارم
-:امین خوابش برده بزار ببرمش تو تختش توهم حرفتو همونجا بزن
+:نه تو ماشین راحتترم
-:باشه من امینو میزارم میام الان
بعد 5 دقیقه اومد تو ماشین
-:جانم امیر
+:ببین این حرفایی که میخام بهت بگم شاید کمی شوکه کننده باشه اما ازت خواهش میکنم دربارش فکر کنی قبوله؟
-:امیر داری نگرانم میکنی چیزی شده؟
+:نه ببین خودت میدونی ساناز چقد برام عزیز بود و هر دومون عاشقانه همو دوست داشتیم اما بعد از مرگش ضربه شدیدی بهم وارد شد و دوباره تنها شدم درسته هم تو هم فاطمه خانوم ذره ای بهم بی توجه ای نکردین اما خب من نمیتونم تا آخر عمر تنها باشم و میخوام ازت اینو نزاری روی پرروییم
معلوم بود قیافش تغییر کرده و تعجب کرده از این حرفای من بنظرم کمی هم عصبانی شد که کسی میخاد بیاد جای خواهرش
-:حالا این دختر خانوم خوشبخت کیه که دل امیرو برده
+:انقد عصبانی نشو الان بهت میگم این دختر خانوم بنظر شما خوشبخت خود تویی الناز خواهش میکنم ازت الان هیچی نگو دو روز به حرفام فکر کن من نه آدم بدیم نه آدم هیزیم مطمئن باش اگه ساناز الان زنده بود حتی ذره ای نه به تو و نه به کس دیگه ای فکر نمیکردم ولی خب الان تنهام و نمیتونم تا آخر عمر تنها بمونم بالاخره همه مثل فاطمه خانوم قوی نیستن و به یه همدم نیاز دارن الانم برو استراحت کن و به ازدواجمونم فکر کن شبت بخیر
بدون خداحافظی بعد از چند ثانیه پیاده شد و رفت منم ماشینو پارک کردم و رفتم بالا و به حرفایی که زدم فکر کردم فقط امیدوارم جوابش نه نباشه که اگه اینطور باشه از این به بعد خیلی کارم سخت میشه
فردا صبح ساعت 8 بیدار شدم که همراه مادرخانوم برم شرکت قبلش تو واتساپ به الناز پیام دادم که امین خوابه میارمش پایین مواظبش باش خداحافظ که دیدم آنلاینه و گفت نمیخواد بیاریش خودم یه یربع دیگه میام بالا فعلا
اون روز کارا واقعا زیاد بود و از اول صبح فقط با کمی استراحت مشغول کار بودیم که مادرخانومم اومد تو اتاقم
-:امیر جان ناهار از بیرون سفارش دادم چون کارا خیلیه نمیرسیم بریم خونه
+:باشه مشکلی نیست
بعد ناهارم بکوب کار کردیمو واقعا خسته شده بودم اما هنوز ساعت 5 بود و تا 8 خیلی مونده بود و دیگه نمیتونستم تحمل کنم که فاطمه خانوم گفت امیر جان برو خونه خیلی خسته شدی امروز بعد از ظهرم نخوابیدی منم یه دو ساعت دیگه میام با تشکری از شرکت اومدم بیرون و رفتم خونه
وارد خونه که شدم النازو دیدم که داره امینو تو تختش تکون میده تا خوابش سنگین شه با سلامی بهش فهموندم که اومدم لباس مناسبی نداشت یه دامن تا بالای زانو و یه تاپ که نوک سینه هاش نشون میداد سوتین نپوشیده
-:سلام امیر کی اومدی؟
+:همین الان راحت باش مامانم یخورده وقت دیگه میاد من برم حموم دوش بگیرم یکم خستگیم رفع شه
باشه ای گفتو مشغول تکون دادن امین شد سریع رفتم حموم و انقد هیجان داشتم که با الناز تنهام سریع پشمامو با موزر زدم تا وقت کمتری ازم بگیره و ته ریشامو نزدم تا یکم جذاب‌تر بشه چون وقتی میزنم بیبی فیس میشم اومدم بیرون از حموم و حولمو تنم کردم و مشغول خشک کردن موهام شدم که دیدم الناز همچنان داره امینو تکون میده رفتم از پشت بقلش کردم و دست چپمو گذاشتم روی شکمش دست راستمم گذاشتم رو جفت سینه هاش
-:امیر نکن الان مامان میاد میبینه زشته
+:عزیزم قربونت برم اولا که مامان طول میکشه تا بیاد نگران نباش بعدشم خوشگل خانوما جوابت چیشد
دستاشو رسوند به دستی که روی شکمش بود اما هیچ تلاشی برای اینکه برداره دستمو انجام نداد
-:تو مگه نگفتی دو روز هنوز دو روز نشده که
+:حالا من یچی گفتم بگو دیگه به جون خودم خیلی میخامت
-:آخه مامان و بقیه چی میگن
+:تو نگران مامان نباش مطمئن باش خوشحالم میشه بقیه هم مهم نیستن ما مگه برای بقیه زندگی میکنیم تو جواب خودتو بگو
-:آخه اینجوری که تو بقلم کردی مگه میتونم نه بگم
+:الهی قربونت برم
حالا که تو دستام بود بهتر می‌فهمیدم این دختر چقد به علائق من نزدیکه از دخترایی که قد کوتاه داشته باشن با هیکل توپر خیلی خوشم میاد چون قد خودم 184 و این اختلاف قد خیلی لذت‌بخشه از لحاظ هیکلی چون دو سالی بود که با ساناز میرفتن باشگاه هیکل جفتشون عالیه قدم که ساناز 168 بود که الناز از اونم کوتاه تره و تقریبا باهم یه 20 سانتی فاصله داریم موهاشو که دم اسبی بسته بود وا کردم و سرمو بردم بین موهاش و از ته دلم بو کشیدم واقعا عالی بود اونم هنوز دستاشو با دست چپم رو شکمش حرکت میداد که یواش یواش دستمو بردم سمت کصش همراه با دستای خودش وارد شرتش شدم و کص صیقلی و صافشو لمس کردم معلوم بود موهاشو زده و یه چندتا مو تیغ تیغ فقط حس میشد رفتم دم گوشش زمزمه وار گفتم
+:الناز چقد کصت گوشتیه دلم میخاد بخورمش
دیدم خیلی داره به خودش میپیچه گفتم خودتو آزاد کن که آهش تو اتاق پیچیده شد و حالمو حسابی جا آورد اما از ترس اینکه امین بخاطر سروصدا هامون بیدار نشه و گند نزنه تو حالمون همونجوری بقلش کردم و بردم اتاق بقلی که مال منو ساناز بود و گذاشتمش وسط تخت دیگه داغ کرده بودم و تحمل نداشتم اما دوست داشتم که خیلی طول بکشه عشق بازیمون بخاطر همین نشستم زمین و از مچ پاهاش گرفتم و دونه دونه انگشتاشو براش خوردم و بین انگشتاشو لیس زدم که سرخی صورتش نشون میداد موفق شدم رفتم بالاتر روناشو لیسیدم و رسیدم به شورتش که چندتا بوسه از رو شرت به کصش زدم که باعث شد بدنش بلرزه و شرتشو کشیدم پایین و ترشحات کصش باهاش کش اومد و کمی هم آب دور کصش بود یه کص صورتی بدون هیچ گوشت اضافه ای این کارم باعث شد تا دستاشو بزاره رو صورتش تا منو نبینه اما بدون توجه به کاراش دستامو از زیر تاپش رد کردم و درش آوردم فقط الان دامن پاش بود که دوس داشتم همونجوری بمونه و دستام بدون مزاحمتی سینه هاشو لمس کرد و نوکاشونو میکشیدم و یه لیس به کصش زدم و آبشو خوردم که دیگه دستاشو از جلو چشاش برداشت و با تمام وجود آه کشید مزه کصش کمی شور بود اما بدم نیومد و به کارم ادامه دادم و همزمان با خوردن کصش دستامو همه جای بدنش میکشیدم و هراز گاهی قربون صدقش میرفتم بلند شدم و دراز کشیدم رو تخت و ازش خواستم تا با کصش بیاد بشینه رو صورتم تا اونجوری براش بخورم سریع کاری که گفته بودمو انجام داد و ایندفعه علاوه بر خوردن کصش با دستام لپای کونشو می‌مالیدم و اون زیر لذت می‌بردم از تکون هاش معلوم بود که حالش خیلی بده و بعد از چندتا تکون دیگه با یه جیغ خودشو خالی کرد و  آبش پاشید تو صورتم
-:آهههههه
اومد پایین از صورتم و ولو شد رو تخت
-:ببخشید نتونستم خودمو نگه دارم بزار الان برات دستمال میارم
با زبونم تموم آبشو خوردم
+:نمیخاد عشقم
با دیدن این صحنه لبخندی زد دستشو بردم سمت کیرم و از روی حوله لمسش کرد که بلافاصله با کمک خودش حوله رو در آوردم و کامل لخت شدم وقتی کیرمو دید چشاش برق زد و کیرمو تو دستش مشت کرد و مشغول نگاه کردن و دست کشیدن شد
+:دیدنی نیستا خوردنیه
لبخندی زد و کلاهک کیرمو بوسید که آهی از ته وجودم کشیدم و اونم رفته رفته کارشو بهتر انجام می‌داد و منم بیشتر دیوونه میشدم چون بار اولش بود دندون میزد اما همینکه میدیدم کیرم تو دهن النازه خودش کافی بود چن دقیقه ای ادامه داد و با دستاش تخمامو می‌مالید و کیرمو ساک میزد که بهش اشاره کردم آبم داره میاد اما بدون توجه به حرفم به کارش ادامه داد و لحظات آخر سرشو سفت گرفتم و چندتا تلمبه محکم تو دهنش زدم و کیرمو تا آخر بردم تو دهنشو ارضا شدم همینطور که نفس نفس میزدم
+:دیوونه نمیگی یهو بدت میاد
-:حالا برابر شدیم
داشت کیرمو با دستاش میچلوند تا کامل تخلیه شه که کشیدمش تو بقلم و روم دراز کشید و سرشو گذاشت رو سینم
+:عشقم چون بار اولت بود بهت ارفاق کردم اما دفعه بعد مطمئن باش میکنمت
سرشو بیشتر تو سینم فرو کرد و نیم ساعتی با هم عشق بازی کردیم و سر به سر هم گذاشتیمو بهش گفتم برو پایین یه حموم برو مامان یواش یواش میاد دیگه یه بوسه ای به لبام زدو رفت پایین

این داستان ادامه دارد…

نوشته: BIG


👍 14
👎 7
46101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

845345
2021-11-30 11:50:35 +0330 +0330

اخی چقد راحت داد بهت
مادرزنتم که قشنگ میفرستت وسط مکان
بابا مردم کسخل نیستن که انقد اراجیف رو باور کنن

1 ❤️

845394
2021-11-30 19:51:22 +0330 +0330

داستان خوبیه.
طولانی تر بنویس و جذاب ترش کن.

0 ❤️

845454
2021-12-01 02:36:58 +0330 +0330

فاصله داستان گذاشتنت زیاده

0 ❤️

845536
2021-12-01 18:35:53 +0330 +0330

کص ننت عقده ای
مگه جنده بهت نرخ بالا گفته که اینجوری حیوانی رفتار کردی؟
البته اگه راست گفته باشی

0 ❤️

849868
2021-12-26 09:25:22 +0330 +0330

بدونِ هیچ پیش‌زمینه ای، سینه هاشو گرفتی و دستتو کردی توی شورتش؟
تو خوبی… تو خیلی خوبی، تو اصلا حرف نداری، بهتر از تو نداریم…
کُــُــُــُــُسسســــــــخُُـُــُــُــُـلخان…

1 ❤️

874185
2022-05-15 17:55:57 +0430 +0430

خواستگاری قشنگی بود !!! هنوز جواب نداده سکس و…
دوست گلم , اینجا ایرانه تایلند نیست . کلا دیس

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها