گولم بزن! (۳)

1399/09/09

...قسمت قبل

گرچه اول این دفتر با نت ها ی موسیقی پر شده ولی الان دارم با نت های خوبی و بدی پرش میکنم! خوبی های کسالت بار و بدی های دلپذیر! اینبار این ها، آهنگ واقعی ذهن من رو میسازن ولی حتی مطمعن نیستم جرات نواختن یا گوش دادن بهش رو داشته باشم ! دفتر عزیزم قلب سفید تو تنها مأمن و سنگ صبور سیاهی های منه !چه خوبه که کلمات عادت کردن به سُر خوردن از ذهن و قلبم روی برگه های تو! راستش امروز هر آرشه ای که میکشم من رو به دیروز پرت می‌کنه به تجربه ی گناه جدیدی که خودخواسته انجامش دادم . گذاشتم گولم بزنه و فکر کنه گول خوردم! با یادآوری دیشب هرچی بیشتر فکر میکنم بیشتر کنجکاو میشم که اگر شهوت و لذت به بدی و بی نجابتی مشهور نمیشد خیلی شجاعانه و بدون ترس میپذیرفتمش یا مثل تموم خواسته های ممنوعه چال میکردم تا روزی مجوزش رو بگیرم؟شاید باز هم زیر پوششی از سادگی با تمام وجود و با تظاهر به ندونستن و بی‌گناهی به آغوش میکشیدمش! درست مثل دیشب!
+در و بستم عزیزم می‌خوام کاملا حس راحتی داشته باشی.
نگاهم رو تا چشمهاش بالا کشیدم دو تیله سیاهی که انگار چراغونی شده بود صورتم، نگاهم و در واقع ذهنم رو می‌کاوید . سعی کردم استرس و هیجانم رو با نقاب خونسردی پنهان کنم صدای موزیک رو می‌شنیدم ولی چیزی ازش نمیفهمیدم
_راحتم
دستهام رو تو دستش گرفت و نوازش گونه به من نزدیکتر شد، سر خم کردم ولی دستهاش صورتم رو قاب گرفت و به سمت خودش کشید
+چشمهات رو ببند و خودت رو به من بسپار
شاید سخاوتمندانه ترین پیشنهاد بود! اینجوری این لحظات کمتر واقعی به نظر میرسن، چشمهام بسته شد ولی با گذاشتن لبهاش روی لبهام انگار رو به احساسی جدید باز شد . گرم ،خیس و خواستنی بین دو بافت نرم مکیده میشد، دستهاش بدنم رو نوازش میکرد وقتی روی سینه هایی که سفت شده بود رسیدن فهمیدم میل شدیدی به جاذبه ی این دست ها دارم، حس شیرین گناه همین بود! چیزی که این دختر ۲۲ساله ی به اصطلاح ترشیده بیکار تا حالا تجربه نکرده بود. نجوا گونه با بوسیدن گردن و لاله ی گوشم و با هرم نفسهای داغ که تنم رو مورمور میکرد کسب اجازه کرد
+بزار از دست این لباس های مزاحم راحت بشیم
چقدر خوب بین درخواست و عملش زمان بندی میکرد من سرشار از خواستن و ادامه دادن سر تکون دادم . دستم رو کشید من رو به سمت مبل دو نفره برد دوباره شروع به بوسیدن کرد و همزمان دکمه های لباسم رو باز کرد و از تنم درآورد ماهرانه گردنم رو با لبهاش نوازش میکرد و آخرین دیوار نازک مزاحم، تاپ بندی سفیدم رو هم از بینمون برداشت دوباره چشمهام رو بستم مثل لخت شدن توی ذهنم بود او هم یک آیدی سکسی بود فقط کمی بیشتر احساس میشد.
بالاتنه لختم لمس میشد و با زبون گرمش خیس! سینه های سفتم با لبهاش نوازش میشد، وقتی نوکش رو شروع به مکیدن کرد و دستهاش شروع به مالیدن ، فهمیدم که دستهای خودم انقدر هم جذاب نبودن . ازم جدا شد و من رو با خودش روی مبل نشوند خوب بود که زمزمه وار حرف میزد
+راحت تکیه بده می‌خوام فقط لذت ببری
دستور شیرینی بود ! با کمال میل قبول کردم دوباره زبون و دستها شروع به نوازش و خوردن کردن! مکیدن سینه ها، زبون کشیدن بینشون بوسه های ریز تا روی شکم و پهلوهای حساسم! حسی ناب که با رسیدن به دکمه ی شلوارم جاش رو به استرسی دخترانه داد دستم رو روی دستهاش گذاشتم
_فک کنم زیاده روی میشه
+نگران نباش نمی‌خوام بهت آسیب بزنم میبینی که هنوز لباس تنمه فقط می‌خوام تو لذت ببری اگر دوست نداشتی تمومش میکنم
شهوتی که بیدار شده بود جاش رو به استرس دخترانه داد چیزی توی ذهنم اکو میشد اره گولم بزن چون لذت بخشه! دستم رو برداشتم ، به کارش ادامه داد شلوارم و رو کمی پایینتر کشید، بالای رون نرمم رو بوسید آروم و بدون عجله شلوارم رو در آورد هنوز هم معذب بودم و خجالت می‌کشیدم ولی وقتی زبونش روی ساق پام به حرکت دراومد با خجالتم مقابله کردم و سعی کردم حرف گوش کن باشم و لذت ببرم! چشمهام رو بستم داخل رونم رو نرم می‌مالید، با بوسیدن و لیس زدن بالاتر اومد دستش رو کوسم شروع به مالیدن کرد شورت سبز رنگم که نم شهوت به راحتی روش نشون داده میشد رو از پام درآورد با خودم فکر کردم چقدر امروز همه چی به رنگ چشمهام میومد این شورت، روسری ، دانه های تسبیح مرد ریشو! با برخورد انگشتش روی چوچوله ام بدنم منقبض شد نرم و آروم می‌مالید کم کم جاش رو به زبونش داد خیسی زبونش نفسم رو بند می آورد دستش رو به سینه ام رسوند و زبونش چوچوله ام رو به بازی گرفته بود وقتی شروع به مکیدن کرد بدنم به شدت منقبض شد و تکون خورد و آه های یواشکیم بلندتر از هر زمانی به گوشم رسید ولی لبهای سمجش به خوردن لبهای کوسم ادامه داد انقدر که به اوج رسیدم! حق با اون بود بدنم رها و آروم شده بود .
+چقدر خوب ارضا شدی عزیزم چقدر کوست آب انداخته
چشمکی زد و بلند شد ، روی صندلی روبه روم نشست لبهاش رو با دستمال پاک کرد نگاهم رو ازش دزدیدم و شروع کردم به لباس پوشیدن با ذهنی درگیر ! یعنی خودش چیزی نمی‌خواست ؟ چقدر این رابطه به طور غیر منطقی امن به نظر میرسید مگر ن اینکه هیچ گربه ای برای رضای خدا موش نمیگیره؟ دکمه های لباسم رو بستم یعنی واقعا چیزی نمیخواد؟ دنبال روسری سبز چشم چرخوندم، متوجه شد بلند شد و برام آورد گونه ام رو بوسید با شیطنت نگام کرد+ قابل تو رو نداشت ها هر وقت بخوای آرومت میکنم اونم تا جایی که خودت دوست داشته باشی
خیلی آروم و با لبخند برای گول زدنم ازش تشکر کردم
حسی می‌گفت این یک شروعه !
دفتر عزیزم تو چی فکر میکنی؟ من که ذهنم درگیر خواستن و پیشروی و از طرفی منطق و متوقف کردنه!
خودکارم رو کنار می‌زارم و این دفتر پر از نت های ممنوعه رو می‌بندم غافل از اینکه قراره با نت های غیر قابل پیش بینی تری پرش کنم!
جلسه ی بعد از راه رسید همزمان با ورود من، بقیه هنراموزها خارج میشن. مشغول حرف زدن با گوشیه دستش تو موهای لختشه و انگار عصبی هم به نظر میرسه امروز سفید پوشیده بر عکس من که مشکی به تن دارم متوجه نگاهم میشه با دست اشاره می‌کنه به کلاس برم.
وارد کلاس میشم ساز رو در میارم گوشیم رو روی میز کناری می‌زارم . بعد از لحظه ای کوتاه میاد داخل کلاس لبخند میزنه هرچند مثل همیشه بنظر نمیاد
+خوبی مرجان عزیزم
_ممنون ولی انگار تو زیاد خوب بنظر نمیای
+خوبم و اگر آرامش بیشتر بخوام تو اینجایی
دوباره شیطون نگام می‌کنه باز هم بدون تایید و تکذیب لبخند میزنم
_میشه آهنگ … برام سلفژ کنی ؟
+پس امروز اول یکم آموزش داریم بعد آرامش
چشمکی زد و دستش رو روی پام گذاشت
_فعلا از آموزشش مطمعنم
+پس بریم تو سالن نقاشی که حواسم باشه، کسی نیس و در هم بازه
با لبخند ادامه داد
+البته آموزش تموم بشه درو می‌بندیم .

هرچند می‌دونم که شاید قرار باشه اتفاقات جلسه قبل تکرار بشه و من بدمم نمیاد ، گوشی رو برمیدارم طبق معمول ضبط صدا رو روشن میکنم تا سلفژ کردن و توضیحاتش رو ضبط کنم ، مشغول تمرین بودیم که دختر جوانی با کوله پشتی روی دوشش وارد شد ولی قبل از اینکه حرفی بزنه مهدی مخاطب قرارش داد
+خانم افضلی مگه نگفتم بدون هماهنگی تشریف نیارین؟
لحنش اصلا دوستانه نبود و نگاه دختر به من از لحن مهدی هم غیردوستانه تر بود
+میدونین که کار واجب دارم و شما باید کارمو راه بندازی! باید حرف بزنیم
با حرص باید ها رو ادا میکرد و نگاهش تهدید آمیز بود متعجب به مکالمه ی این دو نفر نگاه میکردم و فهمیدم باید تنهاشون بزارم
_استاد اگه میشه این جلسه زودتر برم
انگار توی منگنه گیر کرده بود و از ورود این دختر ناراضی بود
+این خانوم زیاد کار ندارن ولی خب باشه جلسه بعد بیشتر می‌مونیم
خداحافظی کردم کیفم رو برداشتم و با عجله بیرون اومدم فکرم مشغوله این دختر عصبانی بود ظاهر خوبی داشت گندمی با چشمهای عسلی و البته خشن ! یعنی چه مشکلی داشتن؟ و با هم چه ارتباطی داشتن ؟ انقدر قدم زدم که خسته شدم تصمیم گرفتم به میلاد زنگ بزنم بیاد دنبالم ، ای وای گوشیم اونجا جا موند ! این همه راه رو باید برگردم امیدوارم دختر عصبانی رفته باشه ! دوباره راه رفته رو برگشتم شاید یک ساعتی این رفت و آمد من طول کشید وقتی برگشتم اثری از دختر نبود ولی مهدی با قیافه ی درهم داشت وسایلش رو جمع میکرد
_دوباره سلام گوشیمو جا گذاشتم
سعی کرد عادی لبخند بزنه
+خوب شد یادت اومد داشتم میرفتم
گوشی رو از روی میز برداشتم و بیرون اومدم خواستم شماره میلاد رو بگیرم که دیدم هنوز در حال ضبط کردنه حس کنجکاویم به وجدانم غلبه کرد هندزفری رو وصل کردم تا ببینم دقیقا چی ضبط شده

نوشته: Sadaf


👍 20
👎 2
6901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

779259
2020-11-29 02:06:25 +0330 +0330

ایولا

0 ❤️

779296
2020-11-29 10:07:54 +0330 +0330

جذاب وخوب

0 ❤️

779313
2020-11-29 12:27:51 +0330 +0330

ممنون . فکر میکنم سبک نوشتن فانتزی های غیر منطقی اینجا بیشتر طرف دار داره یا بیغیرتی و اینا 😀

0 ❤️

779315
2020-11-29 12:53:23 +0330 +0330

فانتزی غیر منطقی و احمقانه ای بود
برای یادگیری ویولن حداقل یک سال طول میکشه تا کوک و سونوریته و تکنیک به یه حد نسبتا خوبی برسه که بشه تازه احساس رو وارد نوازندگی کرد

جوری که شما خیالبافی کردین برای ویولن زدن از جلسه ی اول فقط احساس لازمه

0 ❤️

779327
2020-11-29 14:56:22 +0330 +0330

شما به اسم داستان توجه نکردیم انگار؟ صرفا در مورد روند یادگیری این ساز نبود فکر میکنم از اسم داستان مشخصه که این احساس بهانه ای میشه

0 ❤️

779328
2020-11-29 14:59:30 +0330 +0330

اگر صرفا به قصد یادگیری بود اونوقت به قول شما احمقانه بود! فک میکنم قسمت های قبل رو نخوندین که متوجه ذهنیات شخصیت داستان بشین در ضمن فانتزی های بیغیرتی و خانوادگی … خیلی به نظرتون هوشمندانه میاد

0 ❤️

779495
2020-11-30 15:51:18 +0330 +0330

عالی بود فووووووووول لاااااااااااااایک 👍 👍 👍

0 ❤️

779497
2020-11-30 16:03:58 +0330 +0330
+A

قشنگ بود فقط با ضبط و جا موندن گوشی مصنوعی شد اخراش
منتظر داستانات هستیم 👌

0 ❤️

860163
2022-02-20 02:09:01 +0330 +0330

متن به شدت ادبی و زیبا، سپاسگزار از خالق این اثر. پایدار و زنده باشید. Dr. anosheh

1 ❤️

866579
2022-04-01 15:27:08 +0430 +0430

دوس داشتم ادامه بده 👌

0 ❤️

881423
2022-06-25 03:55:18 +0430 +0430

واقعا عالی کیف کردم.قلمت عالی میچرخه.منتظر قسمت جدیدم بیصبرانه.پس زیاد منتظرمون نزار صدف جون

0 ❤️

884428
2022-07-11 13:06:54 +0430 +0430

سلام لطفا ادکن

0 ❤️