آب بابام رو من اومد
سلام دوستان این یک خاطره هست نه یک دروغ ومال همین چند وقت پیشه دفعه اولمه دارم داستان مینویسم ودرکله زندگیم همین یک اتفاق برام افتاده که همونم براتون مینویسم فقط اسمها واقعی نیست وعوض شده
اسم من مهتابه تازه 17سالم شده مثل خیلیا که از هیکلشون تعریف میکنن من آنچنان هیکل توپی ندارم یک دختر معمولی نسبتا لاغر با کونو سینه های متوسط وقیافه تقریبا معمولی ونسبتا خوب ولی اینم بگمکه بدنم خیلی خیلی نرمه یعنی اگه دست بهرجایی ازبدنم بزنی تاجاییکه گوشت باشه دست فرو میره وبخاطر همینم از چیزای زبر متنفرم توی خونه نرمترین پتومال منه لباسای خیلی لطیف میپوشم شلوارامم بیشتر مخمل انتخاب میکنم بریم سر اصل داستان
داستان از جایی شروع میشه که بابام کم کم داشت بهم رانندگی یاد میداد هروقت بیرون شهر میرفتیم که جادش خلوت بود فرمون رومیدادبمن کلاج وترمز باخودش بود یانهایتش گاز روبمن میداد بافرمون ولی هیچوقت کامل نمیداد یه روز بهم گفت بیااخرشب بریم تو همین کوچه های اطراف خونه خلوته مردمم خابن کامل رانندگی یادت بدم برعکس همون روز دختردایی مامانم اومده بودخونه ما که اسمش صنم بود و2سال ازمن بزرگتربود ازصنم بگمکه قدش بلندترازمن ویکم توپرتربودوخیلیم شیطون بود ازچندتااز دوست پسراش خبرداشتم که زیر دو سه تاشون رفته بودوفشار بهش آورده بودن خلاصه اینم کلید کردبه بابای منکه عمو بمنم یادبده خواهش میکنم بابای منم باصرار اون قبول کرد خلاصه اخرشب شد وموقع رانندگی! چون اخرشب بود ومیدونستم کسی تو خیابونا نیست وازماشین پیاده نمیشیم باهمون شلوار مخمل نرم ویک پیرهن که یکم بلندتربود اومدم پایین ولی صنم بخودش رسیده بودولباس بیرون پوشیده بود3 نفری رفتیم توی بلواریکه بیشترش مجتمع خریدبود واونموقع شب خلوته خلوت بودبابام بمن گفت تویک مقداریادداری بذاراول صنم بشینه وچون صنم هیچی یادنداشت نشست کنار بابام ولی چون هیکله هردوشون بزرگ بود جانمیشدن تویک صندلی مثل من نبود برای همین بابام گفت چون تویاد نداری فقط فرمونو بگیر گلاج وگاز بامن واگه مشکلی نداری چون جانمیشیم یاباید وسط پاهای من بشینی که اینطوری خطرناکه ونمیشه به ترمز مسلط بود یاباید روی پاهام بشینی اگه مشکلی نداری اونم بخاطر ذوق رانندگی گفت باشه روپاهاتون میشینم خلاصه بابام صندلیودادعقبتر ونشست وصنم نشست روپاهای بابام دنده وپدالها روبابام عوض میکرد صنم فرمون دستش بود.منم یکم ناراحت شدم ولی اصلا فکرنمیکردم بابام تواین فازاباشه بعدچنددقیقه دیدم بابام گفت بچه ها یکدقیقه واستین من ماشینو چک کنم زد کنار رفت پشت ماشین خم شد یک کاری کرد ودوباره اومد نشست وصنم دوباره نشست روپاش من نفهمیدم چکارکردتا صنم نشست شروع کرد به خندیدن منم گفتم چرا میخندی اونم همونطوری که داشت میخندید گفت هیچی بابا به فرمون ماشین میخندم چرااینقدرنرمه منم گفتم نکه تاحالا پشت صدتاماشین نشستی همینطوری که حرف میزد ازاینه به بابام نگاه میکردمنم میدونستم یکچیزی هست بمن نمیگن همش این پوزخند رولباش بود بعد راه افتادیم صنم هی به بهانه اینکه لیز میخوره خودشو جابجا میکرد روی پاهای بابام یا مثل بچه هایی که از ذوق بالاپایین میپرن برای ذوق زدگی رانندگی روی پاهای بابام بالا پایین میپرید وهی کونشو به بابام میمالید کم کم دیدم بابام دستاشو دورکمرصنم گذاشته اول فکرکردم چون فرمون دست صنمه ونمیخاد دخالت کنه جای دست نداره گذاشته اونجا ولی بعد یکمدت دیدم داره صنمو روخودش راهنمایی میکنه دیگه اعصابم داغون شد گفتم بابادیگه بسه نوبت منه بابام هی مخالفت میکرد که یکی دودقیقه واستا بعد توبیا منم دیگه داشت چندشم میشد مخالفت میکردم گفتم تواومدی بمن یادبدی یابه صنم زودباش نوبت منه بزن کنار فکرکنم بابام فهمیده بودکه من فهمیدم خلاصه زدکنار منم سریع رفتم ازونور در بازکردم گفتم صنم بیا پایین اونم دهنشو کج کرداومدپایین تااومد من سریع نشستم روپاهای بابام اصلا بهیچی فکرنکرده بودم تواون لحظه! چون زیاد روپاش نشسته بودم ورانندگی کردم گفتم گاز وفرمون بامن بقیش شما گفت باشه تااونوقت صنم ازونوراومدنشست جلوکنارماحس کردم مثل قبلانیست ناجوره جام صاف نیست یک چیز سفت پشتم بالای سوراخ کونم بود من فکرکردم سگک شلوار بابامه خودمو کشیدم عقبتر تا راحتترشم باز حس کردم یکچیز کلفتو بزرگ افتاد لایه پامو کوسمو کونم باهمین چیز کلفت پرشد باخودم گفتم شاید دست بابام زیرمن مونده بلندگفتم بابا این چیه زیرمن مونده تعادل ندارم ناهمواره وباگفتن این خودموبلندکردم ودست کردم زیرم که ببینم چیه تاگرفتمش یک کیرکلفتوبزرگ اومدتو دستم تاحالا همچین کیرکلفتی توفیلمم ندیده بودم ازبس کلفت بودتو دستم جانمیشدودوطرف انگشتام بهم نمیرسید یک لحظه توهمون حالت هنگ کردم مونده بودم چکارکنم بشینم یا نشینم ولی مجبوربودم بخاطراینکه بروی خودموبابام نیارم بشینم روش همینکه نشستم کیرکلفت بابام تمام لای رونامو روی کسمو سوراخ کونمو پرکرده بود ولی باهمونم ازبس کلفت بود ازپاهای بابام جدابودم وتعادل نداشتم روش برای همین باین طرف اونطرف کج میشدم که باز خودمو راست میکردم باخودم فکرکردم یعنی این کیر تومامانم فرومیره بیچاره مامانم آخه اونم ریزه میزه بود عین خودم داغیه کیرشو ازروشلوارمم حس میکردم تمام کسو وسوراخه کون کوچولومو داغ کرده بود کم کم منم حس خوبی بهم دست داده بودکه تاحالا همچین حسی روتجربه نکرده بودم کثافت صنم هم فهمیده بود جریان چیه روشوکرده بودسمت بیرون یواش میخندید اول داستان گفتمکه بدنم خیلی نرمه ولباسمم نرم انتخاب میکنم همین کج وراست شدن بااین وضعیت روکیره بابام حس کردم کیر بابام داره زیرم دل میزنه دل زدنش ازکسم شروع میشدوهمنطورادامه پیدامیکردتابالای سوراخ کونم که خیلی حس خوبی داشت نمیدونستم چراداره دل میزنه ولی خوشم میومد برای همینم خودم به بهانه های مختلف که دارم میوفتم روی کیربابام اینور اونور میشدم یکجورایی یک اتفاق باعث شده بودهم من لذت ببرم هم بابام برای همین نمیخواستم اینوازخودموبابام دریغ کنم تااینکه دیگه این دل زدنا خیلی زیاد شد وبابام نتونست تحمل کنه جلوخودشوبگیره دست چپش که سمت در راننده بودوصنم نمیدیداورد لمبر کونمو گرفت منم باهاش همراهی کردمو کونمو یکمقداربلند کردم تادستش خوب بره زیرم چون پای چپم آزاد بودپامم آوردم بالاتر دست بابام رفت تاکنار کوسم وانگشت بلند وسطشو گذاشت روی کسم خیلی بهم حال میداد تمام یکطرف کونم تو دست بابام بود داشت میمالیدش دوست نداشتم تمومشه که یک فشار محکم داد کونمو وحس کردم کیرش پشت سرهم دل میزنه وکونم داغ داغ شد داغیش دقیقا روسوراخ کونم بود خیلی حس خوبی بود دوست داشتم لخت بودم ابشو میریخت روسوراخ کونم تا کامل حسش کنم ازتو اینه به بابام نگاه کردم دیدم سرشو تکیه داده به عقب وچشماشو بسته بعدچندلحظه سرشو بلندکرد گفت بریم سمت خونه ازبس لذت برده بودم ازکیرش یادم رفته بوددیگه حسش نمیکردم وکامل روی پاهای بابام بودم تارسیدیم درخونه در ماشینوبازکرد من سریع پیاده شدمو پیرهنه بلندمو انداختم روشلوارم تا آب بابام در کونم مشخص نباشه بابام گفت شمابرین من ماشینو بذارم توپارکینگ میام منم سریع رفتم بالاتاچشمم توچشمش نیوفته ولی صنم گفت من هستم توبرو منم سریع رفتم تواتاقم لباسای پر آب رو درآوردم کردم تو پلاستیک انداختم زیر تختم بابام باصنم بعد7و8 دقیقه اومدن بالا حس کردم صنم بهم ریختس نمیدونم توپارکینگ کرده بودش بابام یا مالیده بودش نمیدونم ولی اوضاعش خوب نبودالبته بابام چندماهه بعد که دوباره صنم اومده بود خونمون صنموکردش که هم من دیدم یکمقدارشو هم خود صنم تعریف کرد برام اگه دوست داشته باشین اونم مینویسم ازاین حسی که تجربه کرده بودم لذت زیادی بردم دوست داشتم دوباره اتفاق بیفته ولی نمیدونستم چطوری دوست داشتم اون نفربازم بابام باشه هنوز اون کلفتی کیررو لای رونام حس میکنم دوست دارم یکبار لخت دراز بکشم واون کیر کلفت لای پامو پرکنه وابشوبریزه لای پاموسوراخ کونم تاداغ شه ولی نمیدونم اون اتفاق کی قراره بیفته بابام بعد اون جریان تاچند وقت تو چشمام نگاه نمیکرد تازگیا بهترشده منم به بهانه های مختلف سعی میکنم بپرم بغلش یاخودمو بهش بمالم چندین بارشده که داشتم ظرف میشستم اومده پشت سرم تاظرف برداره پابلندی کردم وکونمو دادم عقب تا مساوی کیرش بشه بماله درکونم ولی اون خودشو عقب کشیده اگه واقعا ازم بخاد باجون دل میرم زیرش ولی رو بهم نمیده یکبارم داشتم از اتاق مامان بابام میومدم بیرون اون داشت میومد داخل اتاق دراتاق بابام کامل باز نمیشه چون پشتش کمده بااینکه دیدم داره میادتو من سریع خودموبین بابام ودر قراردادم وکونموچسبوندم بکیرش اونم چیزی نگفت چون فکرمیکنه آتوووو دارم ازش هنوزم اون لباسای پره آب بابام رو دارم وبعضی وقتا بومیکشم دنبال یک موقعیت میگردم دوباره این حس خوبو تجربه کنم امیدوارم بشه ممنون که خوندین خاطره منو بابامو
پایان
نوشته: دخترتنها
کم با این سوپرایه کصو شعر بزن،کمتر از این فانتزی هایه کیری بکن تو اون مغز نداشتت،این کصی که گفتی کاش می شد کردش ،خیلی سم بود لامصب
پ.ن:کصجوش(سعید) خواهر نداره،بعد داشت تعریف می کرد اگه خواهر داشتم براش قلان می کردم ،بیسار می خریدم،همه نیازاشو بر طرف می کردم!
گفتم سعید کص جوش دیگه نیازه جنسی رو فاکتور بگیر از نیازاش که باید برطرف کنی داداش زشته اون 😂
جای شاه ایکس خالی ،الان اگه بود با چند تا سوتی که تو دادی ازت میگرفت تورو باخاک کوچه یکی میکرد پسر جون.
گاز و کلاچ رو تو بگیر ترمز و بده به بابات تا خوب بیفته وسطش
ای رانندگی یادمیگیری
دختر تنها اگه واقعا کیر میخوای ازدواج کن معمولا پسر دم بخت زیاده ولی به شرطی از محرم بکشی بیرون زندگی کن واسه قیامت
ازدواج بهترین کاره بهترین راه حل برات. اگه این رفتار رو ادامه بدی بابات روتحربک کنی آخرش بد میشه بزار اون حرمت بینتون بمونه
کاری به ضعف داستان ندارم
اما درکل سکس خانوادگی لذتبخشترین چیز توی دنیاست
هرچه فکر کردم بااون هیکل چجوری دوتایی رانندگی کردین نشد مگه اینکه تو در حد هفت یا هست سالت باشه
داستانت خوبه چون اگه کالبد شکافی کنیم این یه نوع احتیاجه برا همه ولی نه با پدر .مقصر اصلی تو این جامعه اونایین که اعتماد و اعتبار بین مردمو کاملا از بین برده ان . هیشکی سر سوزنی به کسی که نمیشناسه اعتماد نمیکنه . اگه این اعتماد از بین نمی رفت . نویسنده داستان میتونست احتیاج جنسیشو با یه نفر دیگه راحت بر اورده کنه نمیرفت سراغ پدرش و یا بر عکس 😂
جالب بود. منتظر خاطرات بعدیت هستم.
فقط بگو تو این مدت صنم رو دیگه ندیدی؟ باهات در مورد شب رانندگی حرفی نزده؟
خوب بود.آفرین.اما تو هنوز طمع سکس واقعی رو نچشیدی
یه مدرسه دخترونه نزدیک خونمون بود موقعی که چاه توالت رو خالی کردن اونقد از توش هویج و خیار درومد که هرکی آبرو داشت دخترشو ازون مدرسه برد یعنی شما اندازه همونا هم نیستین خاله و دایی و عمو و عمه و ننه و خواهر و بقیه فامیل وابسته کم بود چسبیدین به بابا ؟؟؟؟؟؟؟؟ نه خداییش بابا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
عنتر گل
از سر شب دارم میرم لندکروزر میشینم هر رقم کردم فلاسک آبم لای پام جا بدم نشد بعد تو و عنم ( صنم ) نشستین لای پاش و روشو کوقتو دردو اینا
من کلا با سوژه داستانها کاریی ندارم اما توهین به شعور خواننده با نوشتن اراجیف …
کیر باب اسفنجی تو کیونت البته چون نرمه مثل خودت
دخترم رو دنده نشسته بودی باباتم تو رودروایسی بهت نگفته که حالشو ببری 😂
خیلی روان و بی الایش از احساس و زنگیت گفتی که بدل میشینه .خط زندگی تو کج نکن خلاف جهت اب شنا نکن. به حودت فرصت بده فکر کن.هنوز یک گل از صد تا گلت نشکفته از فرمول 10.10.10.10 غافل نشو
ببين عزيزم بابا خوبه ولي نه براي رانندگي شما شمارتو توي پي وي خصوصي بده با هم قرار بزاريم ي رانندگي درست و حسابي يادت بدم كه حسابي حال كني و بتوني 20 شماره داستان براش بنويسي اره جونم فدات منتظرتم
😂این نسل همون نسلیه ک امام گفت اینا سربازایه انقلابن 😂😂😂😂😂😂😂😂(جنده ها) و ( کونی هایه) انقلابین 😂😂😂😂
بابام اولين بار ك بهم رانندگي ياد داد خودش نشست شاگرد منم نشستم صندلي راننده تازه دهن ديسك و صفحه كلاچم سرويس كردم ولي باز نگفت بيا رو پاي من بشين
اين ديوث بازيا چيا
جدیدا تو صابون بجای گلیسرین امفی فتامین میزنن ملت انقد توهم میزنن لعنت ب تو گلنار ک ملت روابط پاک خانوادگی رو ب لجن میکشن اقا حیواناتم حد و مرز و خانواده حالیشونه
برده ام. بدون محدودیت. همه کاری میکنم. عاشق سکس خشن و پردرد. پر از فحش، تف و شاش و عن. بی ناموسم و بی غیرتم. از هیچ کاری هم دریغ نمیکنم. عکس از کونم که جر خورده میدم. پایه باشین، لایو براتون شاش و عن میخورم. فقط جررررم بدین. هر کس خواست چه چتی چه حضوری(اصفهان) همین اولین و اخرین فرصتته.💋
نمیدونم این کونی های بی ناموسی که میان میگن اینکارا نکن بده فلان خا کونیا شما پاش بیفته به یک یک اعضای خانوادتونم میدین پس چرا گوه میخورین بعدشم این داستان یکم ضعف داشت چطور صنعم هم چاقه رو بابات تو هم که لاغری خیلی رو بابات تو اون جلو ملو های صندلی جا میشع جنده خانم
این متن توسط یک خانم و یا آقای مشهدی نوشته شده. شک ندارم که شخصی که اینو نوشته؛ یک خالی بند از نوع مشهدی هست 😁 😁 😁 😁 😁 😁
اونایی که میان فحش میدن مریضین شماها یا لدت میبرین ولی نمیخواین کسی بدونه خب اگه بدتون میاد از این جور چیزا چرا میاین میخونید و نظر میدین
عالی بود منم تو کف سکس با بابامم واقعا خیلی لذت داره برا دخترا ، اونا که فحش میدن جای دخترا نیستن بدونن چقدررر لذت داره براشون این کار
ینی من ریدم ب این کشور ک از بی کیری دخترا با باباهاشون حال میکنن