آرش خان و فنچ

1390/06/04

من آرش هستم.
قدیما فیلم هندی زیاد نگاه میکردم به همین خاطر بچه ها بهم میگن آرش خان.
من 28 سالمه و قدم 175 سانتی متر و وزنم 80 کیلو
ظاهرم بد نیست معمولا جنس مخالف میپسنده یه ریزه شکم دارم اما بالا تنم پره آخه بدنسازی میرم.
شغل: کاسبیه یعنی نمایشگاه مبلمان
تحصیلات : با بد بختی دیپلم گرفتیم که اونم داستان داره یه روزدیگه براتون تعریف میکنم.
اینا رو عرض کردم که بیشتر منو بشناسید.
داستانی که امروز براتون تعریف میکنم ماجرایه عروسیه پسر عمه مجتبی هستش.
داستان از اونجایی شروع شد که یه روزقبل از ظهر بابام از خونه زنگ زد به مغازه گفت که امروزبعد از ظهر زودتر بیام خونه چون میخواستیم بریم عروسیه پسر عمه مجتبی منم قبول کردم ظهرساعت 1 بود مغازه رو بستم راه افتادم به سمت خشکشویی وارد که شدم چشمم به یه خانمه نه چندان کوتاه و کمی توپول با باسن بزرگ نه واقعا بزرگ به قول بچه ها طاقچه ای و کمره نسبتا باریک و سینه های متوسط با یه صورت گرد و خوشگل و تقریبا 27 ساله نظر منو بخودش جلب کرد از لحن حرف زدنش با صاحب خشکشویی فهمیدم که اهل دله منتظر شدم تا کارش تموم شه تا بعدش نوبت من بشه. تو این چند دقیقه فقط به کون خانم زل زده بودم و تو فکرم لخت تصور کردمش وای چه کونی داشت. یه سور زده بود به جنیفر لوپز. کیرم دیگه کاملا راست شده بود وداشت له له میزد تو خیال خودم داشتم میکردمش که یهو متوجه شدم که خانمه کارش تموم شده و داره میره، وای چه زد حالی خوردم، دلم میخواست میشد مخ شو بزنم و شماره تلفن یا آدرسشو ازش بگیرم ولی حیف ،هیچی دیگه فنچه (منظورم خانومست) رفتو ما هم اندرکف کونش موندیم .
این جوری بگم که تا شب کون فنچه از جلوی چشمام نمی رفت همش تو فکرش بودم و دعا دعا میکردم باز یه جایی ببینمش.
خلاصه شب شده ما هم مست و پاتیل داشتیم حالمونو میکردیم بزنو برقصو مسخره بازی تو همین حالو احوال بودم که یدفعه دیدم پسرعمم یعنی داداش کوچیکه داماد داره صدام میزنه. رفتم جلو پرسیدم چی میگی؟ گفت: این فیلم برداره شارژر دوربینشو جا گذاشته تو عکاسی اگه زحمتی نیست ببرش تا عکاسیشون شارژرو برداره ودوباره برگردونش گفتم اشکال نداره خوب الان این یارو کجاست گفت بیرون ایستاده گفتم چه شکلیه گفت دوربین دستشه ببینیش خودت میفهمی رفتم بیرون داشتم دنبال یه آقایی که دوربین به دست باشه میگشتم هرچی اینور اونور کردم کسیو ندیدم که یکدفعه چشمم به یه خانم قد کوتاه و جوان که یه دوربین هم دستش بود افتاد با خودم گفتم حتما این زنه همکاره آقای فیلم برداره بزار ازش سوال کنم ببینم آقاهه کجاست!؟ رفتم جلو سه چهار قدم مونده بود که برسم دیدم به به همون خانمیه که ظهر دیده بودمش یه خورده تعجب!!! کردم خلاصه رسیدم بهش و گفتم:سلام ببخشید شما همکار آقای فیلم بردار هستید جواب داد:بله، باهاش کاری دارید ؟ گفتم: بله گویا ایشونو باید ببرم تا عکاسیشون و برگردونمشون خانمه لبخندی زد و گفت: نه خیرشما منو باید ببرید منم خوشحال شدم و گفتم تا من میرم سویچ ماشینو بیارم شما همینجا منتظر باشید دو سوته امدم رفتم داخل و از بابام سویچ ماشینو گرفتم و فورا به همون جایی که خانمه ایستاده بود برگشتم، اما اونجا نبود!!!، یه خورده به اینور اونور نگاه کردم بالاخره دیدمش یه 30 متر جلوتر داشت یواش یواش میرفت بسمت درب خروجی با عجله دنبالش رفتم تقریبا یه 10 قدمی مونده بود که بهش برسم که ناگهان یکی از شکارچی های فامیل شوهر عمه سومیمو میگم اسماعیل معروف به اسمال کچل شغل طلا فروش قد 170 وزن تقریبا 90 کیلو سن 40 ساله و از اون کچل های خوش شانس جلوش سبز شد یدفعه سر جام میخ کوب شدم با خودم گفتم: الفاتحه ، دیگه تموم شد تا حالا کسی نتونسته بود از چنگ اسمال کچل کس قاپ بزنه تو کار هرکی رفته بود ظرف جیک ثانیه لنگای یارو تو هوا بود، ای لعنت به این شانس این همه آدم حالا باید گیر این بیفتی؟ دیگه داشتم نا امید میشدم که چشمم به کونه فنچه خورد یدفعه قاتی کردمو به خودم گفتم: کون لق اسمال ، اسمال خره کیه الان میرم همچین کس رواز چنگش در میارم که کفو خونش قاتی شه زور خودمو میزنم یا شانسو یا اقبال، رفتم جلوتر دیدم دارن راجع یه چیزی صحبت میکنن تو مایه های این که راهش دوره و الان دیرشده و و……
وقتی رسیدم بهشون گفتم : سلام عمو اسماعیل گفت:سلام آرش خان گفتم : ببخشید به من گفتن که این خانمو ببرم تا عکاسیشونو برگردونم.رومو کردم سمت خانم و گفتم: خوب بریم خانوم
تا فنچه میخواست بگه که بریم اسمال کچل گفت : شما زحمت نکش ماشین من دم دسته خودم میبرمشون شما به کارتون برسید بعد رو به فنچه کرد و گفت: بریم خانوم ماشین من اون سمته بفرمایید من در خدمتم بفرمایید.
تو اون لحظه دیگه چیزی به فکرم نمیرسید تو دلم گفتم ای کچل عوضی یه روزی بد جوری حالتو میگیرم.
یه دفعه یه صدای دل نوازی مثل صدای فرشته ها صدا زد: اسماعیییییییل ، نگاه کردم دیدم ای جان عممه، بد جوری قات زده بود نگو از اول که فنچه با اسمال کچل روبرو شده بود اون داشته زاغ سیاشونو چوب میزده ، اسمال کچل دست پاچه گفت: بله خانوم. عمه گفت: یه لحظه تشریف میارین؟ ، اسمال کچل گفت: چشم، زیر لب داشت قُرقُر میکرد در حال برگشتن به سمت عمه بود، من زودتر رسیدم به عمه اون هم چند ثانیه بعداز من رسید، عمه از اسمال توضیح خواست که با اون خانوم کجا تشریف میبردین؟ اسمال در جواب با یه قیافه حق به جانب و فداکارانه گفت: ایشون فیلم بردار هستن و یکی از وسایلشون جا مونده از من خواهش کردن که تا مغازشون ببرمشون و وسایلشونوبردارن وسریع
برگردونمشون عمه گفت:من با شما کار دارم، آرش جان شما میتونی زحمتشو بکشی؟ من سریع گفتم: عمه من خودم میخواستم یدفعه اسمال پرید وسط حرفم و گفت: آرش خان بهونه نیار دیگه. دوباره میخواستم اسمالو قهوای کنم تا گفتم : من که، دوباره اسمال حرفمو قطع کرد گفت دیگه طفره نروبه خاطر من، این یه بارو روی ما رو زمین ننداز ، دیدم بیشتر از این ادامه بدم بوش در میاد و همه شکارچی ها با خبر میشن به اسمال گفتم عمو اسماعیل فقط همین یه بارا،یه نیش خند زد و گفت همین یه بار.
خلاصه شانس بهم رو کرد و منم امون ندادم با فنچه راه افتادیم به سمت عکاسی . بین راه سر حرفو باز کردم که مغازتون کجاست و چند سالتونه و مجردی یا متاهل و دوست پسر داری یا نه داستان ظهرو و ……
وقتی رسیدیم دم مغازشون دیگه با فنچه خودمونی شده بودم و شماره موبایلشو گرفته بودم و قول و قرارو از این حرفا. یه دو دقیقه ای منتظرش شدم تا برگشت به خودم گفتم: بزار تو راه برگشتن ببرمش خونه یه حالی به حولش بدم بعد برمیگردونمش تو همین فکرا بودم دیدم امد وسوار شد بعد از اینکه راه افتادیم سرحرفو باز کردم گفتم وقت دارین یه سری به خونه ما بزنیم گفت واسه چی ؟
گفتم یه چیزی جا گذاشتم بریم برداریم ، دیدم یه لبخند معنی دار زد وگفت: فردا نمیشه بریم برداریم؟ گفتم: چرا فردا؟ گفت: آخه واقعا دیر میشه الان مجلس فیلم بردار نداره و تا چند دقیقه دیگه شارژ اون یکی دوربین هم تموم میشه، دیدم حرفش منطقیه گفتم: باشه پس باشه واسه فردا. تا برسیم تو ماشین یه خورده با هاش ور رفتم و حسابی از اسمال کچل ترسوندمش و با هم قرار گذاشتیم که فردا صبح ساعت 8:30 برم دنبالش
قبل از اینکه بقیه کسبه محل مغازه هاشونو باز کنن ببرمش داخل مغازه وتا ظهر پیشم باشه و سر ظهر بعد از نهار برسونمش در خونشون.
اون شب تموم شد و فردا صبح من ازکله سحر بیدار شدم یه دوش هول هولکی گرفتم و امدم بیرون نگاه ساعت کردم دیدم تازه ساعت 7:30 گفتم فرصت خوبیه برم کله پاچه رو بزنم کمره حسابی سفت بشه که تا خود ظهر یه سره بکوبم گفتم (بکوبم) یاد این شعره افتادم:
بر پیر مده کس را با آن کمره سست را
به جون بده کس را با آن کمره سفت را
همچین بکوبد کس را مسگر نکوبد مس را
خلاصه جاتون خالی تا خرخره خوردم بعد رفتم سر قرار یه 10 دقیقه ای دیر کرد ولی بالاخر امد یه آرایش ملایم مثل دیشب با یه مانتو کوتاه و چسب، نشست تو ماشین و راه افتادیم نزدیکای مغازه پیادش کردم گفتم: خود بیا تا کسی اگه دید شک نکنه منم زود رفتم در مغازه رو باز کردم و به حالت نیمه باز گذاشتم راستی اسم فنچرو نگفتم اسمش سارا بود سارا امد تو مغازه یه 10دقیقه ای صبر کردم بعد در رو کامل بستم و از پشت قفل کردم رفتیم رو یکی از این تخت 2نفره ها نشستیم ، چشمش خورد به گیتارم گفت: بیار بزن ببینم بلدی یا نه من گیتارمو آوردمو یه دو سه تا آهنگ زدم ،ازم خواست ادامه بدم ولی من گفتم: بسه دیگه باشه واسه بعد حالا بیا بخوابیم گفت: اینجا مطمعنه گفتم:خیالت راحت باشه اینو گفتموکم کم رفتم سراغ لباش، جون چه لبای قلوه ای داشت خیلی وارد بود یه جوری لب بازی میکرد که نزدیک بود آبم بیاد کم کم خوابوندمش و خودمم امدم روش ، بادست بدنشو لمس میکردم چه بدن نرمی داشت از بالا هم لباشو میخوردم کم کم امدم پایین تر گردنشو میخوردم خیلی حال میکرد صدای آه و نالش کل مغازه رو گرفته بود بعد با لبام گوشش رو آروم گاز میگرفتم هم حال میکرد هم خندش میگرفت آروم آروم لباساشو در اوردم و سوتینشو باز کردم خودشم شلوارو شرتشو در اورد منم خودم لخت شدم فقط شرت پام بود امدم روش، سینه هاشو میخوردم آه و اوهش بلند شد سرمو به سمت پایین فشار داد شکمشو اطراف نافشو خوردم بازم سرمو فشار داد پایین تر فکر کنم منظورش این بود که کوسشو بخورم یه نگاه به کسش انداختم وای چه کس تپل مپلیه وتمام موهاشو زده بود یه خورده بالای کسشو و رون های پاشو خوردم ولی من کلا اهل کس لیسی نیستم و نتونستم ادامه بدم شرتمو در اوردم، تا چشمش به کیرم افتاد سرشو اورد جلو کیرمو کرد تو دهنش منم با پستوناش ور میرفتم وای وقتی لباش رو کیرم سُر میخورد نمیدونی چه حالی داشتم وقتی سر کیرم تا آخر میکرد تو دهنش یه حس فوق العاده ای داشتم سر کیرم یه حس وصف نشدنی داشت هی مکردتو دهنش و از زیر لبش بادست بالا پایین میکرد تمام رگهای کیرم زده بودن بیرون و داشت کیرم منفجر میشد دیگه تحملم تموم شد نزدیک بود آبم بیاد گفتم: بسه بیا بخواب، به پشت خوابوندمش خودش سر کیرمو گرفت گذاشت دمه کسش گفت آرش فقط آروما گفتم باشه گفت قول دادی یا،گفتم خیالت راحت باشه تا سرش رفت توش یه نفس عمق کشید و چشماش گرد شد منم یواش یواش تا ته کردم توش تا حالا کس به این تنگی ندیده بودم کم کم بالا پایین کردم تا زیاد دردش نیاد چشماشو بسته بود،منم تلمبه میزدم ، یواش گفت:یه کم تند تر منم کم کم سرعتشو زیادتر کردم، بالای کسش گوشتی بود و چالپ چلوپ میکرد همه جای کسشو حس میکردم از بغل دستمو بردم زیر کونش ،کونشو فشار میدادم به سمت خودم و با انگشتام کونشو چنگ میزدم کونش خیلی نرم وگوشتی بود خیلی دلم میخواست کیرمو از کسش در بیارم و بکنم تو کونش ولی با خودم گفتم: الان زوده بهتره که بزارم واسه دفعه های بعد اگه الان اینکارو بکنم شاید دیگه پیشم نیاد،از اون ور سارا هم با دستاش کمرمنوبه سمت خودش فشار میداد یه جوری این کارو میکرد که فکر کردم میخواد منو نگه داره که به کارم ادامه ندم ازش پرسیدم دردت میاد گفت: نه محکمتر بکن گفتم: باشه منم انقدرفشار میدادم که میخواست تمام کیرم با تخمام بره داخل کوسش ولی نمیشد شدت ضربه هامو بیشتر کردم دیدم صداش دراومد هی میگفت: آرش جون محکمتر عرق از سروصورتم میریخت منم میگفتم: جون باشه عزیزم دیدم داره بدنشو سفت میکنه منم محکمترش کردم یدفعه یه آه کشید که مثل ناله بود ،آه و اوهش یه چند ثانیه طول کشید بعد کم کم شل شد بهش گفتم: آبت امد با سر تکون داد آره گفتم: پس قنبل کن تا منم آبمو بیارم گفت: باشه،وای چه قنبل بزرگیه هر کدوم از قاچ کونش اندازه یه هندونست گرد و توپول خیلی سریع جلو عقب کردنو شروع کردم کون سارا حالت ارتجاعی زیادی داشت و من با این قضیه خیلی حال میکردم و هی محکمتر ضربه میزدم و با دست به روی باسنش میزدم انقدر ضربه زدم که باسنش قرمز شده بود با هر بار زدن، کون سارا مثل موج دریا تکون میخورد واقعا دیوانه کننده بود تو همین حال بودم که دیدم داره آبم میاد گفتم: بریزم توش گفت: نه بریز رو کمرم ، تخمام هم میخواست از سوارخ کیرم بیرون بیاد دیگه داشت آبم میوامد در اوردم بیرون با دست بالا پایین کردم سارا هم تو همون حالت مونده بود یه آه بلند کشیدم وبا یه شدت آبم ریخت روی کمرش اولین قطره های آبم تا پشت گردن سارا رفت خیلی ازم آب رفت کمر سارا پر از آب شده بود دیگه قدرتی نداشتم از شدت لذت ارضاع شدن تخمام یه خورده درد میکرد سارا گفت: پشتمو پاک کن منم براش پاک کردم وقتی دستمالو دید گفت: وای چقدر آبت زیاده بعد باز دستمال برداشتیم وخودمونو پاک کردیم من شرتمو با زیر پوشمو تنم کردم و دراز کشیدم سارا هم شرت و شلوار با تاپشو تنش کرد و کنارمن دراز کشید و بدونه اینکه متوجه بشیم تا ظهر خوابمون برد .
اون روز تموم شد و فرداش سارا ازم خواست که یکی رو معرفی کنم تا ازش موبایل قسطی برداره اونم بدونه چک و هیچگونه وثیقه ای ، منم که احساس کردم میخواد کیر بزنه پیچوندمش و دیگه از اون روز نه زنگی زده و نه جوابمو داد.
این طوری داستان ما با سارا تموم شد.
با تشکر دوستدار شما آرش


👍 1
👎 0
47011 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

295348
2011-08-26 03:51:35 +0430 +0430
NA

pooooooooooof sina ajab sorat amali dashti dada :D

0 ❤️

295350
2011-08-26 04:00:07 +0430 +0430
NA

یا علی.
اسمش که مسخرست

0 ❤️

295351
2011-08-26 04:01:26 +0430 +0430
NA

يا مش علي. اين چيه ديگه

0 ❤️

295352
2011-08-26 04:03:06 +0430 +0430
NA

عزیزم ارضاع چیه هی میگی؟ ارضا درسته
تو رو خدا هر کیو میکنین اسمشو نزارین سارا اسم عشق منم ساراس اسمشو که تو این داستانا میبینم اعصابم خورد میشه!!
این همه اسم دختر یه چیز دیگه انتخاب کنین.

0 ❤️

295353
2011-08-26 04:05:08 +0430 +0430
NA

بچه ها تورو خدا اینقدر اول و دوم نکنین…به خدا قرار نیست به کسی جایزه بدن.یه کم شخصیت داشته باشین.

0 ❤️

295354
2011-08-26 04:13:12 +0430 +0430
NA

Sina to khodet tu dastane ba’di zadi 2 hala inja amre be ma’ruf mikoni ? =))

0 ❤️

295355
2011-08-26 04:23:47 +0430 +0430
NA

kheftkonجان اینا همینطوریند
تاوقتی فرصت باشه خودشون اول دوم میکنند،وقتیم فرصتی نیست به قول تو امر به معروف

0 ❤️

295356
2011-08-26 04:35:45 +0430 +0430
NA

من واسه این زدم دو که نزارم بعضی ها اول و دوم بشن…شاید اینجوری از سرشون بیوفته وگرنه اصلا برام مهم نیست اول و دومی.

0 ❤️

295357
2011-08-26 04:49:35 +0430 +0430
NA

اولأپس كله باباي خرت انقد اول دوم نكن تاقهوه ايت نكنم دومأتومخ نويسنده احمق تااون شعرخوندم بعد ريدم به سوادت كوس مغزپريشون حال

0 ❤️

295358
2011-08-26 04:50:44 +0430 +0430
NA

اينم چرت بود واسه نويسنده متاسفم :loll:

0 ❤️

295359
2011-08-26 05:27:03 +0430 +0430
NA

ajab dastane bahali man ke kheyliiiiiiiiiiiiii kheyliiiiiiiiiiiiii hal kardam zogh kardam ba dastanet =)) =))

0 ❤️

295360
2011-08-26 05:28:01 +0430 +0430
NA

براد پیتم باشه دخترا اینجوری پا نمیدن چه برسه به اسمال کیر طلای کچل زندار 90 کیلویی!!!بابا این چرتا چیه؟با لبات گوششو گاز گرفتی؟لبات دندونه دندونست؟

0 ❤️

295361
2011-08-26 08:37:06 +0430 +0430
NA

با سلام وعرض ارادت خالصانه: به به واقعا دوست گرامی استعاره وایجاز وتشبیه در زبان فارسی با پیدایش شما و داستان جنابعالی به چنان اوج ونهایتی رسیدکه دیگرتصور مرحله ای فراتر و بهتر ازان محال وغیر ممکنه از انجا که با نبود اثرشما (که قرنها نوع بشرازنبود ان رنج برده وزبان فارسی ناقص مینمود)صدمه جبران ناپذیری به زبان وادب این مملکت وارد میشود عاجزانه خواهشمندم مواظب خودتان باشیدباشد تا در فورانی دیگر از ان ذهن بکر و لا متناهی فوایدی دیگرجمله کاینات وزبان فارسی را برسد وبا این کار شورشی دگر باره همچون این بار در بین علما در اندازید(لازم بذکر اینکه هزاران اندیشمند فارسی دان در شرح استعاره ایشان بین کون وفنچ واز سر عجز خودکشی کردند)ایشان با تشبیه شان به کون جانی فنچی بخشیدند که ذهن نوع بشر از درک ان قاصر است

0 ❤️

295362
2011-08-26 10:36:46 +0430 +0430
NA

یک داستان آبگوشتی دیگه . . . . . . . . و دیگر هیچ

0 ❤️

295363
2011-08-26 11:18:22 +0430 +0430
NA

اين مجتبي كي بود اول داستان ؟؟!!
بعدشم تو انگار تحت تاثير همون فيلم هنديا داستان نوشتي !!!
كلاً تخمي تخيلي بود در حد فيلم شعله !!!

0 ❤️

295364
2011-08-26 12:01:45 +0430 +0430
NA

ته ته ته تخيلات يه ذهن پر الايش!!!

0 ❤️

295365
2011-08-26 12:28:15 +0430 +0430
NA

اگه هم تخیلی بود،بد نبود،
غلط املایی هم کم داشتی
ادامه بده داش،

0 ❤️

295366
2011-08-26 13:10:21 +0430 +0430
NA

bache ha sina har 10 sec wrb srch mikone bebin kasi jadid dastan dade yana :D rofl

0 ❤️

295367
2011-08-26 13:38:57 +0430 +0430

حسابی از اسمال کچل ترسوندمش =)) =)) =)) =))
فک کنم اسمال کچل به غیر از عمت یه حالی هم به خودت داده ها
شناخت خوبی ازش داری ناقلا مخ خودت را هم همینطوری زده بود نه
از نثر ضعیفت و استعاره های کیریت مثل شکارچیای فامیل و فنچ و اون شعر تخمی که راجع به پیر و جون و کس مسگره بود حالم بهم خورد بی تعارف میگم ریدی با ر دسته دار

0 ❤️

295368
2011-08-26 14:58:44 +0430 +0430
NA

از اسم ارش متنفرم.از كي تا الان حضرت كون رو ميگن فنچ؟فك ميكرديم معنيش كوچولوه نه كونولو!!!بچه كوني نكه داستانت تحفه بود؟ميخواي شرح ديپلم كوني گريت رو هم بگي؟كيرم تو شكمت اخه كونده مگه داري فرم پر ميكني؟نام؟شغل؟قد؟…لعنت بر شيطان!دوستان ببخشيد فوشيدم من بي ادب نيستم اما اين…

0 ❤️

295369
2011-08-26 16:00:21 +0430 +0430
NA

L)
اقا جون همیشه قبل از اینکه کسیو بکنین اگه دیدین پرده نداره ازش بپرسین شوهر داره یا نه بعدش تا ته بکنین توش ! :D
ولی غیر از لحنت بد ننوشتی !دی

0 ❤️

295370
2011-08-26 18:29:12 +0430 +0430
NA

خوب بود ولی کسی از بیرون تو رو نمی دید قضیه چی بود ؟ سارا هم با اون اندامی که داشت فکر نمیکنم فنچ بوده باشه اصولا به کسیکه ریزه میزه باشه میگن فنچ نه به یه آدم تپل

0 ❤️

295371
2011-08-26 20:43:41 +0430 +0430
NA

ـ رتبۀ چند کامنت‌دهنده‌ای که در داستان‌های اخیر، «ساختار و محتوای داستان» را نقد کرده‌اند (از 5)، براساس سه معیار نزاکت در نظر، جذابیت نقد، و اعتبار نقد

ـ شمارۀ جدول: 0014
فریجاب: نزاکت در نظر (5/3) + جذابیت نقد (5/4) + اعتبار نقد (5/4) = میانگین (1/4)
ام.ام. 6113 ام.ام: نزاکت در نظر (4) + جذابیت نقد (4) + اعتبار نقد (4) = میانگین (4)
سایناجون4: نزاکت در نظر (4) + جذابیت نقد (3) + اعتبار نقد (5/3) = میانگین (5/3)
یوجیز: نزاکت در نظر (4) + جذابیت نقد (3) + اعتبار نقد (5/3) = میانگین (5/3)
سپیده 58: نزاکت در نظر (5/3) + جذابیت نقد (5/3) + اعتبار نقد (3) = میانگین (3/3)
بچه مشهد: نزاکت در نظر (5/3) + جذابیت نقد (3) + اعتبار نقد (5/3) = میانگین (3/3)
قیصر: نزاکت در نظر (4) + جذابیت نقد (3) + اعتبار نقد (5/2) = میانگین (1/3)
سینا سی.آر. 7: نزاکت در نظر (5/3) + جذابیت نقد (5/2) + اعتبار نقد (5/3) = میانگین (1/3)
آریا.ا.ا: نزاکت در نظر (3) + جذابیت نقد (3) + اعتبار نقد (3) = میانگین (3)
گنجینه: نزاکت در نظر (5/2) + جذابیت نقد (5/2) + اعتبار نقد (3) = میانگین (6/2)
سارا سوییت: نزاکت در نظر (3) + جذابیت نقد (2) + اعتبار نقد (3) = میانگین (6/2)
کسراخان: نزاکت در نظر (5/2) + جذابیت نقد (5/2) + اعتبار نقد (2) = میانگین (3/2)
بچه شهر: نزاکت در نظر (5/1) + جذابیت نقد (3) + اعتبار نقد (5/2) = میانگین (3/2)
آلبر11: نزاکت در نظر (1) + جذابیت نقد (5/2) + اعتبار نقد (5/2) = میانگین (2)
کوچول: نزاکت در نظر (5/0) + جذابیت نقد (3) + اعتبار نقد (2) = میانگین (8/1)
پارادایز استار: نزاکت در نظر (5/0) + جذابیت نقد (3) + اعتبار نقد (2) = میانگین (8/1)
ال شاهینو: نزاکت در نظر (5/1) + جذابیت نقد (2) + اعتبار نقد (2) = میانگین (8/1)

جذاب خارج از جدول: امین_1

1 ❤️

295372
2011-08-27 12:49:12 +0430 +0430
NA

چقدر جالبه…انگار این یارو شبیه منه…
نمایشگاه مبل داره…قد اندازش شبیه منه…زیاد خوشتیب نیست ولی دختر پسنده…ورزشکار هم که هست…
فقط مونده ماشینش،با رفقایی که داره…اگه متراژ مغازش میگفت که دیگه تکمیل بود.

0 ❤️

295374
2011-08-27 15:29:18 +0430 +0430
NA

اخه کون گوز از کی تا حالا به کونه گنده میگن فنچ .
فنچ یعنی کوچولو .بچه. ناز/
نه اینکه …

0 ❤️

295375
2011-08-27 15:47:10 +0430 +0430
NA

جنده های هر جایی هم تا دفه اول گفتی بریم خونه نمیگن فردا میام چه برسه به یه فیلمبردار با کلاس ؟

0 ❤️

295376
2011-08-27 21:02:58 +0430 +0430
NA

ما نفهمیدیم که این فیلم بردار کی بود و چی شد .مجرد بود متاهل بود جنده بود ؟ چی بود؟من نمی دونم چرا همه کسانی که میخوان داستان بنویسن پولدارن ولی تو کف هستن.

0 ❤️

295377
2011-08-28 11:45:41 +0430 +0430
NA

m6113mm تو اصلا کی هستی که اون بدبخت بخواد خودش رو جای توی کیری جا بزنه؟؟ انگار امین حیاییه!! مرتیکه جقول

0 ❤️

295378
2011-08-28 13:13:06 +0430 +0430
NA

با سلام و عرض ادب خدمت تمامی دوستانی که منت به سر این بنده حقیر گذاشتن و کمترین لطفشون خوندن داستانم بود از همه عزیزان بی نهایت سپاس گذارم.
اول در مورد فنچ توضیح بدم چون اکثر دوستان از این کلمه ایراد گرفتن
منظور من از فنچ یه خانوم قد کوتاه و با اندامی نسبتا کوچک متاسفانه من در لقب دادن به شخصیت سارا بیشتر کوچک بودن جسته مد نظرم بود. به بزرگی خوتون ببخشید .
دوم یکی از دوستان گفته بودند که اسمال کچل با وزن 90 و … چطور میتونه به این سرعت مخ بزنه ؟
باورش برای خیلی ها سخت نیست چون مثل اسمال طلا و از این قبل افراد زیاد دیدن و اما شما دوست عزیز تا این جور آدما رو نبینید نمیتونید باور کنید به شما حق میدم و فکر نمیکنم که مخ زدن یه خانومی که اهل حال باشه بیشتر 2 سوت طول بکشه و در کل مخ زدن خانومها نیازی به پول و خوشگل بودن و غیزه نداره ، فقط باید با سر زبون بود .
سوم ساینا جان قضیه کسی از بیرون مارو نبینه اینه که دربهای مغازه شیشه ای هست و داخل دیده میشه من سارا رو به یه نقطه ای بردم که از هیچ جا دید نداشت .
چهارم گنجینه عزیز از اسمال کچل ترسوندمش یعنی اینکه از ایشون بد گویی کردم و اونو خلاف کار جلوه دادم تا سارا ازش بدش بیاد .
پنجم دوست عزیز کسرا خان من هرگز نگفتم که پول دارم اگه پول دار بودم که ماشین بابامو نمیگرفتم من و خانوادم از لحاظ ثروت از سطح متوسط جامعه هستیم در ضمن حالت طبیعی سکس با زن مجرد هستش که اگه طرف متاهل بود حتما ذکر میشد .
ششم جناب zetx من که اول داستان گفتم که امین حیایی نیستم عزیزم داستان رو با دقت بخون متوجه میشی بازم مرثی از انتقادت.
هفتم دوست عزیزم آریا جان داستان واقعییت داشت اطمینان داشته باش
که صد در صد حقیقته و از لطف بیکرانی که نسبت به من داشتی سپاسگذارم .
باز هم از همه دوستان چه مخالف و چه موافق ، از تک تک شما متشکرم که وقت گذاشتید و داستان منو خوندید.

0 ❤️

295379
2011-08-28 13:49:21 +0430 +0430
NA

واقعا قشنگ بود معلومه که روش خیلی کار کردی لا اقل غلط املای کم داشتی دمت گردم داش .
به کس شعرای بعضی ها گوش نده این هر کی به جز خودشون داستان بنویسه همین چرت و پرتارو میگن.

0 ❤️

295380
2011-08-28 14:24:13 +0430 +0430
NA

به نظر من خیلی خوب نوشتی ای کاش اسمشو یه چیز دیگه انتخاب میکردی داستانت از اسمش خیلی قشنگتر بود

0 ❤️

295381
2012-09-07 22:48:00 +0430 +0430
NA

In rofl o az avacs yad gerefti!?:o

0 ❤️