آغوش

1394/12/15

هنوز خوابم میومد. به سختی لای چشمام رو باز کردم. نور خورشید افتاده بود رو کمر لختم و داشت میسوزند. آروم توی تخت غلت زدم تا هم از خورشید فرار کرده باشم و هم خودم رو با آغوشش برسونم ، اما نبود. گیج و خوابالو صداش کردم. “امیییییییین” اما جواب نداد.
صدای آب که از حموم میومد توجهم رو جلب کرد. رفته بود حموم.
چی میشد هیچ وقت امروز صبح نمیشد؟! خوابالو بودم و زیر لب غر غر می کردم. پتو رو کشیدم رو سرم و به چند روز گذشته فکر کردم.
چی شد که به اینجا رسیدیم؟!
دلم نمیخواست بیدار شم. دلم نمیخواست به واقعیت برگردم. دلم نمیخواست ، چون قرار بود اون روز از قشنگ ترین رویای زندگیم بیدارشم و برگردیم به تهران کثیف و پر مشغله…
به روز های اولی که وارد زندگیم شده بود فکر کردم. از روز اول میدونستم که با تمام دنیا فرق داره ، اومده بود که بمونه. انگار کاری جز خوشحال کردنم بلد نبود.
از حموم بیرون اومد ، صدای پاش رو می شنیدم. نشست رو تخت. سرم رو از زیر پتو بیرون آوردم. پشت به من نشسته بود و داشت موهاشو خشک میکرد و زیر لب آواز میخوند!
از پشت بغلش کردم. سرمو گذاشتم روی کتفش و دستمو گذاشتم روی سینه اش.چشمامو بستم و از گرمای تنش آروم شدم.
“به به تنبل خانم!بالاخره بیدار شدی” لبمو کشیدم پشت گردنش آروم گازش گرفتم.“بس که دیروز خستم کردی جناب امین خان!”
خندید و گفت “یه جوری میگی انگار فقط خودت خسته شدیا!”
حس بدی داشتم. دلم نمیخواست برگردیم.“امییین میشه امروز برنگردیم؟!” خودمو بیشتر بهش چسبوندم.
برگشت سمت من و لباشو چسبوند به لبام. دستمو کردم توی موهاش و سرش رو بین دستام گرفتم. شروع کردیم به خوردن لبای هم. دیگه هیچی برام مهم نبود. همین که امین کنارم بود ، همین که میدونستم دوسم داره واسم کافی بود. مهم نبود آخرش چی میشه. “نبینم دلت بگیره ها! مجبوریم برگردیم اما قول میدم زود به زود بیایم شمال”
لبامو بردم سمت لباش. منو خوابوند رو تخت و خم شد روم. دوباره لب هامون گره خورد. همون طور که لبامو می مکید ، پتو رو کنار زد و چنان سینه هامو توی مشتش فشار داد که اشک تو چشمام جمع شد، “ااااااااااخ امین!یواش تر!”
لباش کشیده شد سمت گوشم. نفس داغش به گردن و گوشم میخورد. نوک سینه هامو بین انگشتاش گرفت و همزمان تو گوشم گفت “باید زیرم التماس کنی!” و بعد دوباره فشارشون داد. درد لذت بخشی بود. کم کم رفت پایین تر و دستش رو کرد توی شورتم. به همون زودی خیس شده بودم ، دلم میخواستش. سینه هامو می مکید و گاهی گاز می گرفت.
حوله ای که دور کمرش بسته بود رو باز کردم. کیر سیخ شدش رو بین پاهام لمس کردم. “امییییییین! دلم میخوادت” دیگه طاقت نداشتم. خندید و با صدای دو رگه شده گفت “حالا حالاها کار دارم باهات!”
دلم ضعف رفت از صداش. لبامو بوسید. ته ریش زبرشو رو گردنم کشید و پایین تر رفت تا به نافم رسید. “امییییییییییین!” صداش می کردم ، جوابمو نداد. دور نافم با زبون خیسش خط کشید و با بوسه های خیسش پایین تر رفت.
سرش رو بین دستام گرفتم و یه جورایی به پایین هلش می دادم. نفس گرم و زبری ته ریشش داشت دیوونم میکرد. با موهاش بازی می کردم. شورتم رو که درآورد ، زبون گرمش که به کس خیسم خورد از حال رفتم. به خودم می پیچیدم. کنترلی رو حرکاتم نداشتم. دلم می خواستش. “امییییین!”
سرش رو بلند کرد نگاه شیطنت آمیزی بهم انداخت. بلند شد و لب هامو بوسید. کیر سیخ شدش رو وسط پاهام می کشید. انگار جدی جدی قصد داشت که التماس کنم! " امییین لطفاً!"
کیرش با مقداری فشار راه خودش رو پیدا کرد. حرکت بدنم رو به حرکت کمرش تنظیم کردم. ناخوداگاه اسمش رو بین نفس های بلندم صدا می کردم. کم کم انقباضات شروع شد و من به اوج رسیدم ، زود تر از هر وقت دیگه.
بدون این که کیرشو دربیاره چند لحظه ای صبر کرد تا نفسم آروم بشه. پیشونیم رو بوسید و زیر گوشم آروم گفت “خوب بود بانو؟!”
هنوز جوابش رو نداده بودم که لاله ی گوشم رو بین لباش گرفت و مکید. نقطه ضعف بزرگ من!
“اااااخ امیییییییین!” از کنار گردنم بوسه های خیسش رو شروع کرد و به زیر گلو ، چونه و بعد هم به لبام رسید.
دوباره دلم خواستش. لب هاش رو گاز می گرفتم و می مکیدم. آروم گفتم " بخواب امین"
دراز کشید و من روش نشستم. کیرش وسط پام بود و تنم رو روی تنش می کشیدم. چند لحظه بعد انگار کلافه شده بود و گفت " بکن توش دیگه لامصب!" لبخند پیروزمندانه ای زدم و چونش رو آروم گاز گرفتم و خودم رو روی کیرش تنظیم کردم.
با ورود کیرش ناله ی منم بلند شد. هر بار که بالا و پایین می شدم انگار تا ته دلم می رفت و بر می گشت. امین باسنم رو گرفته بود و سرعتم رو تنظیم می کرد. چشمای خمارش غرق لذت بود و گاهی بسته می شد و با دهن باز آه لذتی رو سر می داد که بی صدا بود.
از دیدن لذت بردنش منم لذت می بردم. سرعتم رو بیشتر کردم و لبهام رو به لب هاش رسوندم. چند لحظه بعد به خودش فشارم داد و ارضا شد. منم از دل دل زدن های کیرش ارضا شدم و بی حال خودم رو تو بغلش انداختم.
موهامو نوازش می کرد. با انگشت هاش کمرم رو لمس می کرد. منم از حس آرامش خاص آغوشش مست بودم.
ذهنم اما هوشیارانه به تکیه گاه محکمی فکر می کرد که با وجودش می شد از هر چیز و هر کس گذشت. می شد بدون ترس زن بود و از زنانگی لذت برد. می شد از تمام دردها صرف نظر کرد و عاشق موند…


“برگرفته از خاطرات”
نوشته: سوفی


👍 69
👎 24
69947 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

532560
2016-03-05 18:59:39 +0330 +0330

خانم سوفی ، امتیاز منفی میدم ، بخاطر اینکه برعکس چیزی که گفته بودی اصلا اروتیک نبود ، اینکه لب بازی تو رو به وجد میاره و‌تحریکت میکنه دلیل نمیشه که سایرین هم با این موضوع به حد تو تحریک بشن ، تو یه داستان خیلی خیلی خیلی و بازهم تاکید میکنم خیلی کوتاه ، خودت بشمار و ببین چندبار دو حرف «لب» رو بکار بردی ، من به شخصه حسی از داستانت نگرفتم ، امیدوارم کمی بیشتر تمرین کنی و بهتر برگردی ، چون واقعا این متن ضعیف بود.

5 ❤️

532563
2016-03-05 19:20:49 +0330 +0330

خوب بود خانم سوفي براوو و ديگر هيچ

0 ❤️

532566
2016-03-05 19:46:35 +0330 +0330

عالیییی بود یاد قدیما افتادم

0 ❤️

532568
2016-03-05 19:53:07 +0330 +0330

سلیس وروان نوشته بودی خوب بود

0 ❤️

532571
2016-03-05 20:08:22 +0330 +0330

خانم سوفی عزیز 5 خط اول رو که خوندم یاد یکی افتادم که…
روحش شاد باشه…
فقط اگه قصدتون تحریک کردن بوده که بعید میدونم اینطور باشه اینجور ادبیات تحریک کننده نیست.

0 ❤️

532572
2016-03-05 20:15:36 +0330 +0330
NA

یه داستان خوب و بی عیب و نقص بدون دروغ وفیلم هندی آفرین
Excellent!!!

0 ❤️

532580
2016-03-05 21:39:38 +0330 +0330

اول از همه چیز اسم این داستان توجه من یکی رو جلب کرد: آغوش! اسم قشنگ اما حسرت برانگیزی هست :(

خوب بود ولی انقدر تعارف نکن جان دلم یعنی چی ((امین باسنم رو گرفته بود و سرعتم رو تنظیم می کرد.)) راحت باش عزیزم بگو کونم رو گفته بود دیگه!! اینجا همه خودی هستن چرا خجالت میکشی :)

ولی در کل من خوشم اومد

زارررررررررررررررررررررررررررررت 🍺

1 ❤️

532601
2016-03-05 23:21:06 +0330 +0330

داستانتون زیبا بود و خوشحالم که یه خانم نوشته بود–عزیزم لازم نیست حتما تمام داستانت از سکس باشه همین که زیبا باشه و غلط نوشتاری نداشته باشه و سرشار از دروغ نباشه ادمو جذب میکنه –اصلا دنبال سکس نباش به نظرم مطالب سکسش زیاد از حد بود و همونکه صادقانه بنویسی کافیه ==مرسی

1 ❤️

532603
2016-03-05 23:31:22 +0330 +0330

سلام
نسبت به داستانهایی که نوشته میشه خوب بود،این پایانو دوست داشتم : ذهنم اما هوشیارانه به تکیه گاه محکمی فکر می کرد که با وجودش می شد از هر چیز و هر کس گذشت. می شد بدون ترس زن بود و از زنانگی لذت برد. می شد از تمام دردها صرف نظر کرد و عاشق موند…
کاملا زنانه بود و حس یک زن عاشق رو بهم منتقل کردی،بخاطر همین آفرین داری بانو و … مرسی

1 ❤️

532606
2016-03-05 23:52:36 +0330 +0330

خوب نوشتی به نظرم

0 ❤️

532615
2016-03-06 02:03:44 +0330 +0330

عرض شود که (حعیف تو این قسمت عنوان نیس من معذبم!): قلمت که اِتیاج به تریف نداره سوفی‌بابا! ? ?

جنبه اروتیک داستانم جالب بود. با احترام به نظرِ “shabesepid02” لزومی نیس حتماً داستانت اونقدی عمیق بیاد وارد بُعد سکسی قضیه تا حتماً کیر چن نفر راس شه دس عاخر یه جقی هم بزنن تخلیه شن تا بلخره بشه به داستان گف اروتیک! همون چیزی که به نظر خودت برانگیخته‌کنندس بنویس، هیچ وظیفه‌ای هم در قبال نوع حشر دیگران نداری. ضمن اینکه از اون طرف افراد زیادی هم هسن که مث خودت «لب و لب‌بازی» براشون بسیار نوستالوژیک و اروتیکه، نمونه‌ش خودم.

حس «سپردگی زنونه» رو نیز خوب گنجونده بودی تنگ داستان! از این مدل داستانا اگه باز نوشتی، بیشتر رو حالات و احوال زنونه مانور بده چون این از نقاط قوت کارت محسوب میشه ? درضم احساسات دخترونه نسبت به سکس، واس خاطر تابوهای اشتماعی (که حتی اینجا هم تاثیراتش هس) بخش اعظمیش واس ما هنوز از مسائل معماواره، [طوری که متسفانه حتی پارتنر خودمونم بخاطر برخی مسائل نفرین شده، شفاف درموردش بهمون نمیگه] پس هرچی بیشتر بش بپردازی بیشتر به حل شدن این معما کمک کردی…

1 ❤️

532634
2016-03-06 10:06:55 +0330 +0330
NA

خوب بود ولی یه ضعفایی داشت یکم خشک بود

0 ❤️

532650
2016-03-06 16:00:27 +0330 +0330

? bad nabod

0 ❤️

532652
2016-03-06 17:00:10 +0330 +0330

خلاصه بگم فوق‌العاده بود ب حدی ک وسطش بغض کردم عالی بود

0 ❤️

532653
2016-03-06 17:17:05 +0330 +0330
NA

زحمت عضو شدن رو به خودم دادم که بگم ، مسخره ترین داستان سایت بود، تو به این میگی داستان سکسی؟!
اوناییکه میخوان داستان غیر سکسی بخونن ، پاشن برن قصه های خوب برای بچه های خوب بخونن ، اینجا سایت سکسیه و داستانش هم باید سکسی باشه ، منو باش بخاطر رای بالاش اومدم خوندم ، انگار مسابقه استیج شده و چون نویسنده دختره همه اومدن رای دادن ، خیلی مسخره بود ، جمعش کن بابا ، ننویس وقت ملت رو هم نگیر ، سلیقه ملت رو باش زررررشک

1 ❤️

532654
2016-03-06 17:20:22 +0330 +0330

خیلی عجیبه چون این همه تعریف و تمجید از این داستان شده اما تا الآن 16 تا دیس لایک خورده!!
کاری به خوب یا بد بودن داستان ندارم ولی اون تعریف و تمجیدا کجا این دیس لایکا کجا!

1 ❤️

532657
2016-03-06 17:34:33 +0330 +0330
NA

منم گول همین لایکا و‌دیسلایکا رو‌خوردم و رسیدم به اینکه کس شعر ترین داستان سایت اینقدر لایک و دیسلایک و نظر داره ، از ملتی که به فریال ممه رای میدن این کارها بعید نیست.

1 ❤️

532671
2016-03-06 20:50:50 +0330 +0330

بچه ها اگه داستان قشنگی خوندید که فقط در مورد سکس نبود بگید تا بقیه هم بخونن اخه خسته شدیم از داستانهای مسخره این سایت–داستانهایی مثل داستان سوفی جان

0 ❤️

532721
2016-03-07 09:39:44 +0330 +0330
NA

سلام خدمت سوفی جان
نمیدونم مشکل این داستان چیه که این همه مخالف داره
ولی از نظر من,تو سبک خودش جزو بهترینا بود
خیلی قشنگ و با احساس بود
به جز یکی دوتا غلط نگارشی(که دیده هم نمیشه)
مشکل دیگه ای ندیدم
شخصا به یقین رسیدم که بعضیا که فقط و فقط نظر مخالف میذارن,از یه طور بیماری رنج میبرن
شاید کمبوداشونو جبران میکنن…
در هر حال مرسی بابت حس خوبی که بم دادی
راستی سوفی درسته یا صوفی؟
من میدونم از قدیمی های سایتی و تجربه خوبی داری
پس منتظر بقیه داستانات میمونم
پایه ترین

1 ❤️

532727
2016-03-07 11:10:38 +0330 +0330
NA

سوفی عزیز ، دیشب خیلی عصبانی بودم هرچی داستان دیدم یکی مزخرفتر از اون یکی ، برای ادمین هم یه نامه بلندبالا نوشتم که متاسفانه پراکسیم قطع شد و نشد ارسال کنم ، بخاطر وضعیت داستانها به شدت بهش اعتراض کرده بودم و بعد هم دیگه حوصله نوشتن دوباره نداشتم ، از اینکه دیدم یه داستان با مشکلات زیاد اینقدر لایک و دیسلایک گرفته تعجب کردم و عصبانی شدم که بیخود بقیه دارن تعریف میکنن اما کسی علت رد شدنش رو نمیگه ، انگار یکسری مخالف تو سایت هستن که حوصله بحث کردن ندارن ، و فقط دیسلایک میکنن ، من برعکس دوستان پیشکسوت شما ، مخالفم با احتمال اینکه یه نفر با چندتا اکانت وارد بشه و دیسلایک بزنه ، چون اصلا تعداد دیسلایک ها مهم نیست و فقط تعداد لایکها برای داستان برتر بودن حساب میشه ، پس طرف باید خیلی کسخل باشه که کلی اکانت بسازه و بخواد به شما حمله کنه ، داستان شما ضعف داره و این ضعف ها کم هم نیست ، اینکه از دیسلایکها میکم بخاطر اینه که خودم به عنوان مثال داستانت رو نپسندیدم ، پس احتمال اینکه این داستان مخالف هم داشته باشه زیاده ، همه هم مثل من حوصله نظر دادن ندارن ،پس خیلی به دل نگیر اگه تعداد لایک و دیسلایکهات زیاد شده ، چون این نشون میده به نوشته ات توجه شده، اما مشکلات داستانت :
ضعف نوشتاری و پردازش محیط
توصیفات تکراری و استفاده از عناصر تکراری
کوتاه بودن بیش از حد متن به طوریکه اجازه نمیده به این متن اسم داستان رو اطلاق کرد
عدم رعایت استانداردهای یک داستان کوتاه ، مثل پیش درامد ، درامد ، گره ، فراز ، واگره و فرود.
یه چیزی هم که برام علامت سوال ایجاد میکنه این هست که چرا اینقدر تو پاسخهات اشتباه تایپ میکنی ؟!

2 ❤️

532740
2016-03-07 13:22:24 +0330 +0330

من با سنگ سرد موافقم ، اما خیلی جالبه برام ، یه سری از کاربرها اینجا میان به کسایی که داستان رو نمیپسندن توهین میکنن بعد خودشون رو با فرهنگ و با نزاکت هم نشون میدن ، از اینکه یه داستان به این ضعیفی اینقدر لایک میخوره تعجب نمیکنن و از تعداد دیسلایک ها متعجب میشن ، البته این کاربرها چون زیاد به خودشون اعتماد دارن ، کلا هرکی باهاشون مخالف باشه رو داخل آدم حساب نمیکنن و هزارتا افترا بهش میبندند و هرچی لایق خودشون هست رو به اونا نسبت میدن ، منم نوشته ضعیفت رو دیسلایک کردم ، پس منم کمبود دارم!!! یعنی هرکی مخالف نوشته شماست کمبود داره!!! ، نه سوفی جان ، لطفا تو یکی به سرنوشت نویسندگان متوهم این سایت اضافه نشو، من هم روی این داستان و هم روی داستان قبلیت نظر گذاشتم ، بهت اشکالات نوشته ات رو هم گفتم ، دیدم اسم چندتا نویسنده سایت رو آورده بودی ، عزیزم شما که به کنار ، اما حتی اونایی که اسم آوردی هم باید حالا حالا تمرین کنند تا نویسنده بشن ، اما یه سوال دارم ازت ، حقیقتا خودت قبول داری که این نوشته رو نمیشه بهش داستان گفت؟ واقعا پر از ضعف هست و اگه نوشته بودی یه پسر هستی و سایزت فلانه الان کلی فحش خورده بودی ، مطمئن باش بیشتر این لایکها بخاطر اینه که تو یه دختری و خواننده های اینجا مثل سایر ملت دنبال… ولش کن ، اصلا زیاد بهش فکر نکن ، در هر صورت موفق باشی ، اما بدون بخاطر همین چرت و پرت هایی که بعضی از کاربرها میگن ، خیلی از کاربرها حاضر نیستند پای داستانها حتی نظر موافق بنویسن چه برسه به اینکه نظر مخالف بذارن ، چون اینا فقط دوست دارن اسم کاربری خودشون فقط پای داستانها ذکر بشه و الکی از هم تعریف کنن ، بنظرم اینا خودشون کمبودای خیلی بیشتری دارن و حاضر نیستند رای و نظر کسای دیگه رو تحمل کنن.
تو هم سعی کن از این حاشیه ها فاصله بگیری ، اشتباه سایر نویسنده ها رو نکن و قبول کن که وقتی چیزی ارائه میکنی هم مخالف داره و هم موافق ، نوشته بودی موج منفی دورت رو گرفته ، چرا؟! انتظار داشتی همه بیان بگن به به چقدر عالی؟آخه این چهار خط نوشته مگه چی داره که باید فکر کنی همه ازش تعریف باید بکنن؟! نه عزیزم ، تو اینجا خدای نویسندگی هم باشی بازم ممکنه سلیقه یکی چیز دیگه ای باشه ، پس از دیسلایکها ناراحت نشو و توهم نویسنده شدن هم نزن .

1 ❤️

532744
2016-03-07 13:58:06 +0330 +0330
NA

سوفی عزیز ، من خیلی اینایی که گفتی رو نمیشناختم ، اما تو قسمت طبقه بندی داستانها پیداشون کردم ، بغیر از الف شین که البته تو لیست داستانهای برتر ماه هستش ، پریچهر که خیلی قدیمی بود داستانش و خوب اون موقع اگه اشتباه نکنم اصلا قابلیت دیسلایک و لایک وجود نداشت ، ایول و اساطیر هم بنظرم به تعداد لایکها شون و دیسلایکهاشون طبیعی بود ، چون بنظر هرچی بیشتر دیده شده بودن ، نظرات مخالف و موافقشون بیشتر شده بود ، چیزی که برام جالب بود این بود که اساطیر اصلا دیسلایک نداشت ،اما چندتا داستان آخرش هر کدوم چهار یا پنج تا دیسلایک داشت ، البته ممکنه طبیعی باشه اما اینکه قبلیها صفر بودن جای سوال بود برام و اینکه داستانهای جدیدش مخالف داره، در عوض ایول از اواسط داستاناش مخالف داشته و دیسلایک هم خورده ، من چیز غیر طبیعی ندیدم ، اما اینکه میگید یکهو بهتون حمله شده و ظرف مدت فلان ساعت برام جالب بود ، مگه شما هر نیم ساعت آن میشید و چک میکنید وضعیت نظرات رو ، راستش به اینکه اینقدر وقت داری و این چیزا اینقدر برات مهمه هم حسودیم شد و هم خندم گرفت ، در هر صورت بنظر من لایک و دیسلایک اصلا نباید برات مهم باشه ، تو کاری رو که دوست داری بکن ، شاد باشی…

0 ❤️

532749
2016-03-07 15:17:58 +0330 +0330

اههههه این کسچرا چی بود نوشته بودی ،اصلا حال نکردم، ننویس جون ناناز توپولت ، فقط ننویس دیگه ، شازده رو دوساعت مالونده بودم تا بیدار شه ، با این شررررو ورررا دوباره خوابید، کسی نیست با شازده هم بازی بشه؟!؟ الو کن یو اسپیک هوندوراس؟!؟

0 ❤️

532754
2016-03-07 16:11:41 +0330 +0330

عرض شود که سوفی جان، نخست اینکه بابت لطفی که بم داری بی‌نهایت ممنونم ?

و اما چیزی که باعث شد دوباره کامنت بذارم… سعی کن انتقادات دلسردت نکنه، بلکه از قسمتای مفیدش عبرت بگیری برا داستانای بعدیت… هر چن من با نظر “payetarin” به شدّت موافقم. یه سری مث که کلن همیشه عشخشون میکشه ساز مخالف باشن. داستان سکسی میذاری، حال نمیکنن، داستان یه معضل جدّی (تجاوز) میذاری، بازم ایرادات عجیب غریب بنی‌عزرائیلی میارن(!) این سؤال که بقول اون دوست: «اینا شاید کمبودشونو جبران میکنن» برا منم بوجود اومد. ولی به هر حال از همینام شاید نکاتی بشه کشید بیرون که واسه رفع ایرادات کارت درنظر بگیری، ولی تاثیرپذیر نباش. تو کار خودتو اونجوری که خودت دوس داری پیش ببر، از طرفی یادت باشه که بهترین درسی که میشه گرف از همون ملانصرالدین و پسرش و خرشه! هرکاری بکنی بازم یه چیزی میگن!

هرچن برخی انتقاداتو که میخونم یجورایی موجب سرگرمی و خنده منم میشه! :) طوری قلم نقد دسشون گرفتن که آدم خیال میکنه ادمین یه حقوقی مقرر کرده و این افرادو به عنوان هیئت ژوری زیر داستانا منتخب کرده و بهشون وظیفه داده که با کمال جدّیت تمام و با عزم جزم یه نویسنده اروتیک خبره تو شهوانی پرورش بدن که وظیفش از نوشتن داستاناش، رفع تمام نیازای سکسی کاربرای سایت (از هر نوعش) باشه!

فک کنم بد نیس یادآوری بشه که اینجا یه سایت سرگرمی بزرگساله، نه آکادمی نویسندگی سکسی!

2 ❤️

532800
2016-03-07 23:22:53 +0330 +0330

نظر شما چیه؟kiri

1 ❤️

532923
2016-03-09 02:53:13 +0330 +0330

عالی بود ، خیلی خوب نگارش شده بود .
حس عاشقانه دلچسبی رو داشت .
من که خیلی لذت بردم .
اما کوتاه بود .
موفق باشی عزیز .

1 ❤️

533125
2016-03-12 00:21:38 +0330 +0330

جالب…جذاب… زیبا و بی دلهره…
آفرین,!! موفق باشی و پایدار سوفی جان

2 ❤️

533166
2016-03-12 13:27:33 +0330 +0330

یه کپیِ ضعیف از داستانای معروف

0 ❤️

533193
2016-03-12 22:14:26 +0330 +0330

این داستان توسبک سورئالیسم هست وزیبا به نویسندش تبریک میگم…
اگر رمان بنویسید خیلی موفقتر میشید

0 ❤️

533424
2016-03-15 14:43:15 +0330 +0330
NA

عادت ندارم درباره ي داستاني نظر منفي بدم ولي اين متن واقعا ارزش خوندن نداشت خيلي خيلي ضعيف بود طوري ك هيچ جوره نميتونم اسم داستان روش بذارم

2 ❤️

533683
2016-03-18 16:16:49 +0330 +0330
NA

سلام خانم سوفی،داستانت محشر بود البته این به معنی این نیست که تو این حد متوقف بشی…ولی بر عکس کسایی که میگن داستانت اروتیک نبود من میگم عالی بود،به چند دلیل:
1.جزئیات رو خوب توضیح دادی و من که پسرم درکم از جنس زن تو سکس بیشتر شد و تواتایی هامو بهتر شناختم
2.هر نویسنده ای باید از جایی شروع کنه قرار نیست که همون اول همه مخاطبا رو جذب کنه
3.سبک هر نویسنده مخصوص خودشه اصلا لازم نیست چون کسی خوشش نیومده منصرف بشی یا طبق میل اونا اصل کارتو نابود کنی بلکه بر عکس رو کارت بیشتر تمرکز کن و بیشتر بسطش بده
و نکته آخر اینکه من برای اولین بار با داستان تو عضو شهوانی شدم،چون خصوصیات مردی که توصیف میکنی رو منم دارم و فکر میکردم من تنها کسیم میون پسرا که فقط کلم تو گاییدن و ول کردن نیست بلکه احساسیم و رشد و لذت تو رابطه رو صرفا تو دخول نمیبینم بلکه یادم میاد با دختری دو هفته هم خونه بودم و فقط لب گرفتم ولی خاطره لب های آتشینش هیچ وقت یادم نمیره البته به معنی افسوس نیست بلکه از خودن راضیم که روح و ارزش رابطه رو با کار کردن رو خودم بالا بردم

1 ❤️

533686
2016-03-18 16:27:41 +0330 +0330
NA

این داستان اینقدر شبیه من و خصلت هامه که میترسم درگیر داستان هایی ازاین قبیل بشم و زندگی و واقعیتو کلا فراموش کنم…اما چه اهمیتی داره؟اگه دلم خوش باشه با این سمپاتی بزار تو خیال داشته باشمش تا اینکه داستان واقعی نیمه کاله رو در زندگیم هی تکرار کنم…لااقل به امتحانشمیارزه غوطه ور شم تو خیالت

0 ❤️

534238
2016-03-24 10:40:26 +0430 +0430

خوبه دیگه

0 ❤️

535035
2016-03-29 12:47:15 +0430 +0430
NA

خيلي خوب نوشتي

0 ❤️

535671
2016-04-01 22:00:53 +0430 +0430
NA

kos nanat

0 ❤️

536031
2016-04-04 12:56:35 +0430 +0430

Aali bood

0 ❤️

536033
2016-04-04 13:22:22 +0430 +0430
NA

خیلی خوب و عالی ، متشکرم ?

0 ❤️

546839
2016-06-30 00:59:47 +0430 +0430

واقعا من رو هم مثل اسمش به خاطراتم برد :( زیبا بود

0 ❤️

631426
2017-06-22 10:04:57 +0430 +0430

درود. حس زنانگی ات رو خوب انتقال دادی، ما مردا به عمق محتوا شیرجه میزنیم تا حس و لذت ببریم، اما زنان در سطح و لمس به حس لذت میرسند. از دیدگاه زنانه ات داستانت خوندم بسیار زیبابود لذت بردم لایک

0 ❤️

656873
2017-10-07 11:01:52 +0330 +0330

لایکککککککککککککککککککککک

0 ❤️

666744
2017-12-24 01:27:33 +0330 +0330

خاتم سوفی تقریبا نصف داستان و خاطرات شما رو خوندم مرگِ فروشى هم شاهکار شما و سایته ولی این خاطره شما به نظره من ضعیفترین نوشته شما بود … لایک رو به بیشتر نوشتهاتون دادم دیسلایک هم نمیدم موفق باشید

0 ❤️

682818
2018-04-19 09:24:43 +0430 +0430

عالی بود؛موفق باشید

0 ❤️