آقای الف

1396/03/13

مهدی برای سه روز رفته بود ماموریت و من خونه تنها بودم. ماموریت های بیرون از شهر زیاد داشت و برای همین یه كلید داده بود به اقای الف همسایه ی روبروییمون كه زمان نبودش به من سر بزنه. من هرباری كه غذا درست میكردم یه بشقابم باید برای اقای الف می بردم. بعضی شبا مهدی میگه كه اقای الف و دعوت كنم با ما شام بخوره. بعضی شبا هم خودش میاد. اقای الف زنشو بیست و سه سال پیش از دست داده و از اون موقع تنها زندگی میكنه. من از اقای الف متنفرم اما مهدی میگه احترامی كه برای اون قائل می شمو باید برای اقای الف هم داشته باشم. من هم درسمو خوب یاد گرفتم بعد از اون شب اولی كه اقای الف سر میز شام دستشو لای پاهام گذاشت و من دستشو پس زدم مهدی تا سه شب مجبورم میكرد كه با چوب تو كونم بخوابم. وقتایی كه مهدی هست حتما هر كاری كه با من میكنه رو باید اول از مهدی اجازه بگیره. اما شبایی كه تنهام اقای الف اختیار كاملمو داره. این موقع ها حسابی حواسم هست كه از دستم راضی باشه. میدونم كه امشب میاد و برای همینم پیراهن كوتاه قرمزمو می پوشم و غذای مورد علاقشو میپزم. ساعت هشت در ورودی باز میشه و اقای الف وارد می شه. یه ان استرس میگیرمو دست و پامو گم میكنم اما وقتی بقلم میگریره و دستشو لای گشاله ی رونم میكنه به خودم میامو گردنشو میبوسم. تو گوشم زمزمه میكنه
-بلاخره یاد گرفتی كه وقتی من اینجام شرت و سوتین نمیخوام تنت باشه ها؟
یه بشكون از باسنم میگیره و میره سر میز بشینه. دیس تهچینو از تو فر درمیارم و میارم سر میز. میبینمش كه داره یه نوار قدیمی از تو قفسه برمیداره و میذاره. یه ان صدای هوتل كالیفورنیا تمام هالو بر میداره. سر میز میشینه و اشاره میكنه كه روی زمین لای زانوهاش بشینم. بی صدا روی فرش زانو میزنم و منتظر میمونم. شروع میكنه به خوردن و منم غرق صدای گیتار میشم. تیكه های كوچیكه مرغ و از تو بشقابش با دست تو دهنم میذاره و منم اروم اروم به دستاش رو خودم عادت میكنم. یقه ی پیرهنمو كنار میزنه و یه پستونمو از لباس ازاد میكنه. نوك سینم یا تماس با دستش سفت میشه. اولش صدای خنده ی ارومش و نمیشنوم.
-به مهدی میگم این پستونای تو حیفن شیر نداشته باشن. من خودم هرمونایی كه باید بخوری تا شیر بدیو دارم اما میگه كه نمیخواد پستونات شل بشن.
یه ان یخ میكنم از ترس. قبلا شنیده بودم با مهدی درباره ی امپول هرمون برای من حرف میزد اما نمیدونستم منظورش چی بود تا الان.
-پاشو این میزو جم كن.
با خوشحالی از جام لای زانوهاش میپرم و مشغول جم كردن میز میشم. جرعت نمیكنم لباسمو درست كنم و با یه سینه ی بیرون به كارم ادامه میدم. وقتی برمیگردم تو حال نشسته رو مبل. بیتلز هنوز درحاله خوندن و یه ان این صحنه ای كه خودمو توش میدیدم برام باورنكردنی بود. با خودم فكر كردم یعنی الان مهدی كجاست. اقای الف بهش گفته امشب میخواد چیكار كنه؟ مهدی بهش پیشنهاد جدیدی داده؟ اقال الف اشاره میكنه كه برم پیشش.
-اون پیرهن خوشگلو از تنت دربیار.
اون یكی سینمو هم از یقه ازاد میكنم و پیرهنو میكشم پایین. دور كمرم گیر میكنه و مجبور میشم از رو سرم درش بیارم. بالاخره برهنه جلوش وایمیستم و پیرهن و میندازم رو زمین. دستهای چروكیدشو رو پوسته جوونو بی لكم تماشا میكنم. منو میكشه تو بقلش و حالا صورتش به صورتم نزدیكه. مهدی فتیش تماشاكردن منو با یه مرد دیگه از همون اولم داشت. اما چون هیچوقت امكان اینكه من جذب اقای الف بشم و نمیده منو راحت زیره دست اقای الف گذاشته. میتونم تصور كنم كه تو جوونیاش خیلی خوشتیپ بوده. از نظر بدنی هنوزم از خیلی جوونا رو فرم تره و چشمای طوسی رنگش تو صورتش هنوزم جذابه. اما من از هرچیز بیشتری ازش میترسم چون تجربه بهم ثابت كرده كه چقدر این مرد میتونه نسبت بهم بیرحم باشه. نوك پستونمو بشكون میگیره و یه ان به خودم میام. هیچ صدایی ازم درنمیاد و با چشمایی كه كم كم دارن پر از اشك میشن چشممو از صورتش برمیدارم و سرمو میندازم پایین به دستام خیره میشم. از تو جیبش یه جفت گیره ی نقره ای درمیاره. گیره ها خیلی كوچیكن و دندونه دار. از همین الان میدونم كه دردناكن. نوك پستونمو با انگشتاش میپیچونه و میكشه تا حسابی سفت بشه بعد نوكشو به گیره میده. وقتی كه گیرو ول میكنه از درد تو بقلش از جا میپرم.
-شششش
هلال زیره پستونمو اروم نوازش میكنه و من خیره به قطره های كوچیك خون كه روی پوست نازك و صورتی رنگ سینم جم میشه خیزه میشم و اشكای درد میچكه رو گونه هام. اون یكی گیررو هم میگیری به پستونم و اینبار برای دردش اماده ام. دور سر سینه هامو با انگشتای كشیدش ماساژ میده.
-تو دختر خوبی هستی مگه نه.
سرمو به جواب اره تكون میدموم و میزنه زیر خنده. از نفرت و درد بخودم میلرزم كه از بقلش هلم میده روی زمین و یه ان خودو دوباره بین زانوهاش پیدا میكنم. زیپ شلوارشو میكشم پایینه و تو دستم میگیرمش. با زبونم با سر الاتش بازی میكنم و كمكم به دهن میگیرمش. هنوز كاملا سفت نیست اما خیلی سریع میرسه. با یه دستش تو موهام حركات سرم و هدایت می كنه و با دست دیگه با پستونام بازی میكنه. خیلی سریع تو دهنم میاد و منم واسه اینكه مجبوری قورتش میدم. تو دهنم شل میشه و دستش و از تو موهام میكشه بیرون. سرشو گذاشته روی پشتی مبل و چشماش بستن.
-نظرت چیه كه امشب با گیره پستونای جدیدت بخوابی؟

ارامشتونو حفظ كنید. این داستان خیالی هست.

نوشته: Miss O


👍 6
👎 18
16349 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

610551
2017-06-03 19:43:59 +0430 +0430

یه ان خراب کردی خانوم. منظورت رو گرفتم ولی مقصدت رو نه!

1 ❤️

610761
2017-06-03 21:46:52 +0430 +0430

متاسفانه، من آقای الفم:(…

دوس نداشتم داستانو…اصلا خوشم نمیاد از آزاردادن یا آزار دیدن…و همچنین خیانت و بیغیرتی…مرسی که ذکر کردین خیالیه…:(

1 ❤️

610776
2017-06-03 21:55:01 +0430 +0430

متن خوبی بود، دردناک و بد، خوب نوشتی لایک اول زدم

0 ❤️

610806
2017-06-03 22:20:08 +0430 +0430

حالمو بهم زدی اه.چیه اینا مینویسین؟ چندشم شد بخدا!

1 ❤️

610871
2017-06-04 01:59:27 +0430 +0430

من دقیقا نفهمیدم فازت چیه…خشک بود…

1 ❤️

610961
2017-06-04 07:39:52 +0430 +0430

خیلی چرند بود

0 ❤️

611041
2017-06-04 11:05:58 +0430 +0430

خانم ص هستم ?

1 ❤️

611131
2017-06-04 12:29:39 +0430 +0430
NA

اَن تو روحت

0 ❤️

611221
2017-06-04 14:10:03 +0430 +0430

شادی ارواح طیبه شهدا و روح پر فتوح امام راحل صلوات بلند ختم کنید !

0 ❤️

611276
2017-06-04 15:45:04 +0430 +0430

م . گ
مغزتو گاییدم.
البته هرکس میخواد به جای مغز هرچی که دوست داشت بزاره

0 ❤️

611806
2017-06-04 22:40:45 +0430 +0430

چقدر عجيبن اين نظرات. اما من از نوشتنش لذت بردم. برچسب خيانت نبايد ميخورد

0 ❤️

611841
2017-06-04 23:17:07 +0430 +0430

مجیدجان بگو هتل کالیفرنیا نگو هوتل کالیفورنیا . . .
ضمن اینکه هالو برای خطاب کردن اشخاص ساده و زودباور بکار میره، پس زین پس بنویس هال رو . . . . ;)

1 ❤️

611871
2017-06-04 23:30:26 +0430 +0430

Lustlove dafe dg age moshtagh bashi midam dastano to edit kon

0 ❤️