اتاق نفس

1400/08/23
         ❤️سلام همه شهوتی های سایت شهوانی❤️

داستانه من برمیگرده به 19 سالگیم، من اون زمان ووشو کار می‌کردم و هروز بعد تمرین میرفتم پاساژ،سره کارم.
من فروشنده ی حرفه ای شال و روسری توی اون پاساژ بودم ینی هرکی نمیتونست جنسشو به مشتریش،فروش کنه میومد میگفت علی بیا کارای اداری این مشتری منو بکن.
خلاصه:بعد 1 سال ک توی اون پاساژ کار کردم آوازم پیچیده بود و صاحب کارم ک اینارو میدید، خیلی بهم اعتماد کرد و منو از اون پاساژ برد توی شعبه مرکزی خودش توی فرمانیه، روز اول ک رفتم اونجا هیچکسو بجز صاحب کارم ک خانوم نادری بود نمی‌شناختم،چون صاحب کارم بهم اعتماد کرده بود منم سعی می‌کردم توی تایم کاری فقط سرم به کاره خودم باشه و سوتی ندم،چون واقعا موقعیت شغلی فوق العاده ای داشتم،8ساله پیش ماهی 6 تومن بهم پول میداد ک واقعا کم نبود
یه روز طبق معمول بعد تمرین رفتم سره کار،هنوز 1ساعت نگذشته بود ک خانوم نادری خیلی هول اومد تو مغازه و یسری وسیله کرد تو کیفشو پول نقد هرچی بود برداشت و اومد پیش من،گفت علی اشکال ندارع بامن امروز تا یجایی بریم خرید کنیم و برگردیم،منم ک مارس شده بودم از این حرکتش گفتم اوکیه خانوم نادری فقط بهم میگی چی شده ک الان این حالی؟!
گفتش ک امشب تولد دخترمه و من یادم رفته، الانم اصلا وقت زیادی ندارم واسه انجام دادن کارای تولدش واسه همینه ک ازت میخوام کمکم کنی چون نمیخوام بفهمه ک من فراموش کردم تولدشو همین؛منم قبول کردم و رفتیم کلی خرید کردیم و رفتیم سمته خونش،من تاحالا خونشو ندیده بودم و اصلا چیزی از خانوادش نمیدونستم،رسیدم جلو خونشون و ریموتو زد و رفتیم تو،حیات خیلی باحال و سرسبزی داشت.
خلاصه ک رفتیم توی خونه،خودش و من و 2تا خدمتکار خانوم شروع کردیم به انجام دادن کارای تولد دخترش،همینجور ک داشتم کار می‌کردم باخودم فکر میکردم ک،این شوهرش کجاست؟ چرا یدونه عکس با شوهرش نداره تو خونش،توی همین فکرا بودم ک باخودم گفتم خو حتما جداشدن دیگه فک کردن نداره.
ما بعدازظهر ساعتای 2 بود ک کارمونو شروع کرده بودیم و ساعت حدودا 5 بود ک کارا تموم شد و همه چیزو دوباره بررسی کردیم و خانوم نادری گفت علی چندتا شماره رو یخچال هستش برو به یکیشون زنگ بزن و 4تا غذا سفارش بده ک دارم میمیرم،بعدشم گفت من تا غذا ها برسه میرم یکم استراحت کنم ک واسه شب جون داشته باشم.
هیچی دیگه رفتم غذا رو سفارش دادم و تا بیاد،خودمم رو کاناپه چرتم گرفت موقعی ک خدمتکارشون بیدارم کرد،همشون نشسته بود روی کاناپه ها دوره میز عسلی و غذا ها روی میز بود.
هنوز ویندوز مغزم بعد از بیدار شدن بالا نیومده بود ک خانوم نادری زد به پام و گفت پاشو دیگه تنبل،کلی کار داریم هنوز،خودمو جمع و جور کردم و ناهار و زدیم بر بدن شدیم کرگدن.
بلند شدم برم دسشویی یهو نادری برداشت گفت،علی سوئیچ ماشینو بردار،این شماره نفس و اینم آدرس،برو آموزشگاه،نفس رو یه چرخی تو خیابون بده تا من برم آرایشگاه و هروقت بهت زنگ زدم بیارش خونه(نفس اسم دخترش بود)،دسشویی نرفته سوئیچ و برداشتم و رفتم به آدرس آموزشگاه نفس
تو راه ک داشتم میرفتم به نفس فکر میکردم،ک اصلا چند سالشه؟ کوچیکه یا بزرگ؟ چاقه یا لاغر؟ سفیده یا سیاه؟ قدش چقدره؟ خوشکله یا ن؟ چی میشه اگه این دختره منو ببینه ازم خوشش بیاد و با کون بیوفتم تو دبه عسل و از این کسشر فکرا.
رسیدم آموزشگاه بی معطلی زنگ زدم رو گوشیش و اونم بی وقفه جواب داد،یه صدای ناز ونازک وسکسی از پشت گوشی گفت بفرمایید!من ک این ور خط بودم با صداش تا مرز شق کردن رفتم ولی خودمو جمع کردم و داستانو گفتم ک مامانت منو فرستاده ک ببرمت خونه.
سریع اومد نشست توی ماشین و خیلی هیجان زده شروع کرد به حرف زدن،می‌گفت ک چی شده مامانم پسر فرستاده دنبالم اونم یه چشم رنگیه بوره خوش اندام،حالا مارو میگی سوسمارو میگی دلو زدم ب دریا و حسابی ازش دلبری کردم و به معنای واقعی کلمه مخشو زدم.
رفتیم یزره خوراکی وچیز میز براش خریدم و رفتیم پارک ک وقت بگذره،همینجور ک داشتیم قدم میزدیم وحرف میزدیم متوجه یه موضوعی شدم از جلوی هرکی رد می‌شدیم یجوری نگامون میکردن،اولش فک کردم زیپ شلواری چیزی بازه خودمو چک کردم دیدم مشکل از من نیس به نفس ک نگاه کردم دیدم واااااااااااااای چ دافه اسمی ای داره کنارم راه میاد و چ بدنه خوش فرم و حرفه ای داره،داشتیم خیلی خوب پیش میرفتیم ک نادری زنگ و گفت ک همه چی آمادست و بیاین خونه،ماهم سریع گردش کردیم و رفتیم و وارد خونه شدیم و هپی مپی شدیم وخیلی خوش گذشت و تولد تموم شد و دیگه آخر شب بود،داشتم همینجوری ک یزره مستم بودم توی جمع کردن وسیله ها بهشون کمک میکردم ک نادری اومد گفت علی جان مرسی،خیلی زحمت کشیدی امروز برام،ایشالا سره ماه حسابی برات جبران میکنم،منم با خودم تو حالت مستی گفتم نمیشه الان ک حالم خوبه واسم جبران کنی نقره جون ک یهویی برداشت گفت اگرم میخوای الان جبرانش کنم واست!!!
خیلی جا خوردم فک کردم تو مستی بجایی ک با خودم فک کنم بلند اون حرفو زدم و شنیده،خیلی طبیعیش کردم و گفتم متوجه نشدم خانوم نادری چی گفتی؟
فک کنم فک کرد خیلی مستم،گفت هیچی علی جان بیا بریم اتاق خواب و نشونت بدم امشبو اینجا بد بگذرون تا فردا.
منم کلی تعارف الکی کردم که نه و مزاحمتون نمیشم و اینجوری شما تو خونتون معذبین و از این جور حرفا ک گفت علللللللییییی بهت گفتم همینجا راحته راحت بگیر بخواب،خلاصه ک منم قبول کردم و رفتم بالا توی یکی از اتاقاشون پهن شدم رو تخت.
صدای نقره و نفس داشت میومد ک خیلی خوشحال بودن ومیگفتن و میخندیدن بعدشم بهم شب بخیر گفتن.
منم توی همین حین لباس و شلوارمو در آوردم و نشستم رو تخت و به محض اینکه آتیشو زدم زیره سیگارم یهو دیدم در اتاق خیلیییییییی آرووووووم و نمه نمه باز شد پتو رو کشیدم تا روی سینم و منتظر وایسادم ببینم کی درو باز میکنه.
!نفس بود! آروم اومد تو با دستش اشاره کرد ک ساکت باشم و درو بست،منم ک مارسلو بودم،هم بخاطر مستی هم بخاطر اینکه نفس اون موقع شب،بعد از شب بخیر گفتن به مامانش اومده بود توی اتاقی ک من خوابیده بودم،اونجا دیگه هزار و یک فکر خلاقانه اومد تو سرم و داشتم بهشون فکر میکردم ک نفس اومد روی تخت بقل پام نشست و خندید و خندید و خندید،بهش گفتم چیه چی شده؟ توام مثل من زیادی خوردی الان گرفتت؟
ک خنده هاشو یهو قطع کرد و گفت مطمعنم ک من زیاد نخوردم ولی همونقدرم مطمعنم ک تو خیییییلی زیاد خوردی،گفتم چطور باهوش خانوم؟!
گفت آخه تو توی خونه ما،لخت توی اتاق من،روی تخته منی عللللللی!!!
حالا مارو میگی هزارپارو میگی،کپ کردم و دست و پامو گم کردم وتمام فکرایی ک کرده بودمم از کلم رفت بیرون،با لحن شرمندگی گفتم ببخشید نفس جان من اصلا نمیدونستم ک اینجا اتاق توئه،آخه من اصلا برقم روشن نکردم بخدا،شرمنده اگه چند ثانیه روتو اونور کنی لباس میپوشم میرم رو کاناپه پایین میخوابم.
از این حرفم انگار ناراحت شد و گفت باشه میخوای بری پایین بخوابی برو ولی اینجا هم ک الان خوابیدی من مشکلی ندارم اگه تو مشکل نداشته باشی،اینو ک گفت دلم دوباره به نور امید روشن شد و دوباره فکرام قوی تر و خلاقانه تر اومد تو سرم
گفتم جدی داری میگی نفس اینجا بخوابم مشکل ندارع؟
ولی اگه مامانت بیدار شه بیاد من و تو رو روی یه تخت ببینه جرمون نمیده بنظرت؟
گفتش ن ترسو خان فردا جمعست مامانم تا بعدازظهر میخوابه،اینو ک گفت دیگه دلم محکم شد ک امشب یه کس خوش حال و تر و تمیز و تازه بدنیا اومده رو ک ازقضا خودشم دوس داره بهم بده رو میکنم.
ولی اصلا واااا ندادم،همونجوری تخت نگه داشته بودم خودمو،بهش گفتم خب دیگه من ک لباسامم در آوردم و زیر پتو هم ک هستم بگیرم بخوابم توام زودتر بخواب،گفت باشه منم لباسامو عوض میکنم میام دقیقا بقل تو میخوابم(با یه لحن شهوت انگیز و دیوونه وار) یه لبخند زدم و سرمو کردم زیر پتو ک یهو دیدم کیرم داره میترکه از شقی توی شرت،خیییلی اروووم سرشو از تو شرتم درآوردم یه نفسی کشید و خودمو محکم به خوشخواب تخت مالیدم و حالت خواب گرفتم.
بعده یه 20 دقیقه ک زیر پتو بودم و کیرم همچنان شقه شق بود
نفس خیلی اروووم اومد زیر پتو و یکم با خودش کلنجار رفت و اروووم صدام زد،دوباره اروووووم صدام زد،چشامو نیمه وا کردم و گفتم جان چی شده؟ اذیتی؟ جات تنگه؟ گفت ن خوابم نمیبره،منم خیلی پرووو بهش گفتم اجازه میدی بقلت کنم شاید خوابت برد!؟
گفت باشه،با لحن شیطنت آمیز و سرشار از شهوت گفتم بیا یجوری بقلت میکنم ک دیگه تکونم نتونی بخوری خندید و گفت ببینیم و تعریف کنیم.
پشتشو کرد بهم و یواش یواش نزدیک شد و منم رفتم سمتش،دستمو گذاشتم زیر سرش و با اون دستم سفت چسبوندمش بخودم،شروع کردم به ناز کردن موهاش،نفهمیدم چجوری شد بعد از چند ثانیه سرشو برگردوند به سمت من و گفت عللللللی،منم چشامو باز کردم و گفتم جانم!؟ گفت انگار یه چیزه خیلی سفت لای پام احساس میکنم،درسته؟
منم با حفظ خونسردی و با لحن خیلی شهوتی دم گوشش گفتم ارع درست احساس میکنی!
از چشاش خوندم ک برق از کلش پریده ک اون حجم رو لای پاش گذاشتم،یه خنده کرد و گفت ای جوونم ک تو اینقدر سفتی آخه چش خوشکل من
بعد یهو گفت از لای پام برش دار!!! اینو ک گفت حالم خراب شد گفتم باشه،تا اومدم بگم ببخشید نفس جان،گفت حالا اون سفتو بزارش لای پام چش خوشکل من،این دفعه ک گذاشتم لای پاش قشنگ گرمایی کسه خوشکل و تپلشو حس کردم،شرتشو کنده بود و حالا دیگه کیرم مستقیم روی کس آبدارش بود،خودش چندتا عقب و جلو کرد رو کیرم،ک داغی ابشم روی کیرم حس کردم،دیگه نتونستم خودمو نگه دارم و لبارو درگیر کردیم،همزمان با لب گرفتن کسشم می‌مالید ب کیرم ک بد جور حشریم کرده بود،دستمو انداختم دوره سینش و با نوک ممه هاش حسابی بازی کردم ک این دفعه طاقت اون سر اومد و بلند شد و گفت علی میخوام اول بخورم این سیفته لامصبو،منم گفتم این کیر واسه خدمتگذاری به تو حاضره دیگه نفسه من، پتو رو ک زد کنار یهویی ماتش برد!گفت علی این تو کسه من جا میشه؟با خنده گفتم ارع احتمالا جامیشه اگرم جا نشد یزره از کنار کست و پاره میکنم😂،خندید و بی مهابا نصف کیرمو کرد تو دهنش،واااای داشتم دیوونه میشدم اینقدر داغ بود ک فک میکردی همین الان آب‌جوش خورده.
خلاصه:واسم حسابی خورد و من ک اومدم بخورم گفت نه عزیزه دلم مستقیم کیرتو میخوام،کیر بده بهم ک دیگه دیووونه شدم،گفتم باشه و خیلی آروم اومدم از تپه های پشتش حمله کنم ک یهویی گفت آهای آهای چش خوشکل من کسمو بکن ک بدجور کیر میخواد 1ساله ک نزاشتم هیچ کیری بره توش،لعنتی این حرفارو ک میزد دیوونه شدم و گفتم باشه دختر حشریه من،الان سییییییر کیییییرت میکنم یه جوری ک دیگه ولم نکنی.
خیلی جدی و شهوت انگیز بهم نگاه کرد و گفت اگه بتونی سییییییر کیییییرم کنی عمرا اگه ولت کنم چش قشنگ من
من توی حالت داگی قمبلش کردم و آروم کیرمو گذاشتم لبه سوراخش و یزره بازی بازی کردم ک دوباره خیس خیس شد،دیدم صدای آروم،همراه با نالش دارع میگه علی کیر بده بهم،هرچقدر ک میتونی کیرتو بکن تو کسم،کسه خوشکلم خییلی وقته ک کرده نشده،حسابی بکنش؛منم همچنان کیرمو رو کس صورتی و نازش میمالوندم و فقط سرشو میکردم تو و در میاوردم،اون ناله های آرومش داشت بیشتر می‌شد،ک ازش پرسیدم:نفس؟آماده ای برای نفس نفس؟
تا اینو گفتم دیگه بهم مهلت نداد و خودش با یه فشار کیرمو کرد تو کسش،اونجا بود ک دیگه عرق سگی برام شراب بود😂
4تا پوزیشن مختلف کردمش هرکدوم تقریبا یه ربعی طول کشید،توی پوزیشن آخری ک هفتیش کرده بودم و پاهاش صاف و سیخ روی شونه هام بود،دیدم ک چشاش یه حالت خاصی شد و دستاش از دور گردنم افتاد پایین و پاهای ناز و سفیدش ک روی شونه هام بود،اول اروووم ولی بعدش شدید شروع به لرزیدن کرد و بعد از چند دقیقه ک توی همین حالت بود و من داشتم تلمبه میزدم،انگار دوباره حالش جا اومد و سفت گردنمو گرفت تو بقلش و فقط همین جمله رو میگفت دم گوشم علی ولت نمیکنم،علی ولت نمیکنم،بعدشم ک دیگه آبم داشت میومد بهش گفتم دارع میاد بزار بریزم بیرون،گفت چش خوشکل من بریز تو کسم ک دارع آتیش میییییگیره،ابتو بریز توش آرومم کن لعنتیه سفت،منم دیگه طاقت نیاوردم خودمو ول کردم روش،آبمم ول کردم توش

البته بعد از اینکه این فاجعه اتفاق افتاد ساعت 2و نیم شب توی
آرژانتین دربدر دنبال داروخونه بودیم و خوشبختانه پیدا هم کردیم.

از اون به بعد،نفس جان من با اینکه 29سالشه حکم شوگر مامی رو داره برام و زندگیمو عوض کرده(روی حرفش وایساده و ولم نکرده)

نوشته: Mrkhardar


👍 8
👎 13
17201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

842491
2021-11-14 00:47:30 +0330 +0330

فكر كردي اگر كلمات رو بكشي امتياز دارد؟
كرده نشده؟فعل ها را يكبار ديگر از اول مرور كن اگر اين فعل توش بود يعني داستانت راست بود

0 ❤️

842492
2021-11-14 00:48:04 +0330 +0330

تخیلات قشنگی داری

1 ❤️

842497
2021-11-14 01:01:20 +0330 +0330

پسره چشم عسلی که موهات بوره و ووشو کار میکنی و خیلی هم چرب زبونی!!!😘😘😘😘
تو صدای دختره رو پشت تلفن شنیدی شق کردی منم تو رو تو ذهنم مجسم کردم شق درد گرفتم.گلم با این تعریفها که از خودت کردی مطمئنی هشت سال پیش بابت فروش شال و روسری بهت ماهی ۶میلیون حقوق میدادن؟!!

6 ❤️

842498
2021-11-14 01:13:35 +0330 +0330

جاااااان؟مارسلو شدی؟؟
اتفاقا منم چند وقت پیش دنی الوز شده بودم

6 ❤️

842509
2021-11-14 02:48:16 +0330 +0330

ناگهان آقای نادری گفت علی چشم قشنگ درست قمبل کن این ماه به جای 6 تومن کیر خرم نمیدم بهت تا یاد بگیری درست کون بدی و منم در حالی که یه چیز سفت و کلفت تا دسته تو کونم بود و با ضربات منظمی سوراخمو گشاد میکرد دوباره رفتم تو فکر خانم نادری و دختر صدا حشریش.

5 ❤️

842534
2021-11-14 07:35:19 +0330 +0330

کووووونی بدبخت

0 ❤️

842536
2021-11-14 08:08:15 +0330 +0330

دیوث عجب ذهن خلاقی داری یه نصیحت دارم برات:از آرزوهات ننویس،از کرده ها و داشته هات بنویس که دو خط هم نمیشه کسخل جقی

0 ❤️

842546
2021-11-14 10:13:55 +0330 +0330

جای
افکار جای
تا نصفه بیشتر نخوندم کصمغز جقی

0 ❤️

842547
2021-11-14 10:26:03 +0330 +0330

عجب

1 ❤️

842564
2021-11-14 13:58:17 +0330 +0330

چرت نگو بچه خوشگل شوهر خانم نادری گاییدتت

2 ❤️

842581
2021-11-14 16:10:23 +0330 +0330

خخخخخ فیلم ممل امریکایی😅😅😅

1 ❤️

842599
2021-11-14 21:04:38 +0330 +0330

مر30 فانتزی :)

0 ❤️

842624
2021-11-15 01:42:58 +0330 +0330

انقدر غلط املایی داره که از چشمام داره خون میاد.

0 ❤️

842645
2021-11-15 07:31:11 +0330 +0330

ميگما علییییی مطمئنی جای نفس غلام یا اصغر یا عباسی نبوده آخه لنتی جنده خیابونیم اینقد زود وانمیده چش خشگل من اونجوری ک اون میگف چش خشگل من مطمئنم غلام یا اصغر بوده داشته کونت می اشته بیچاره جنساتو از کدوم ساقی میخری بت جنس اشغال میده عوض کن ساقیتو 🤣😅🚶🏾چش خشگل من

0 ❤️

842662
2021-11-15 11:21:57 +0330 +0330

فقط من میخوام برم اون منطقه ای که کار میکردی جارو بکشم از حقوق الآنم بیشتر میدن🤣🤣🤣

0 ❤️

842701
2021-11-15 19:32:33 +0330 +0330

🍆🍆🍆🍆چش خوشگل کون بچه.کون خوشکلی شما خوشگل پسر.چاقال محله رو دیدیم یه شب نیستش نگو رفته نوکری کنه.ما هم با مامانت یه سانفرانسیسکو رفتیم جات خالی،چون اگه تو خم لودی که عالی میشد کون تورو هم میگاییدیم
کمتر کص بگو وگرنه کونتو پاره میکنیم کون خوشگل

0 ❤️

842708
2021-11-15 20:55:57 +0330 +0330

چشم خوشگل من کون و چند؟

0 ❤️

842750
2021-11-16 01:21:01 +0330 +0330

داداش اگه میخوای خودتو بگا بدی راههای ساده تری هم هست…اینجا واسه چی میایی که ببندنت به رگبار کیر…؟ چیزی ازت نمونده که بنده خدا…عیبی نداره قربون اون چش های قشنگت با چند تا بخیه عبرت میگیری تا دیگه بی سِپر کون کص نگی .به خانم نادری هم گفتم بخیه هاتو بزنه .

0 ❤️

843022
2021-11-17 02:39:29 +0330 +0330

اصل داستان اینه که تولد شوهر خانم نادری بوده تورو برده همه کار های تولد رو انجام دادی بعد یه روبان بسته دور کمرت کادو داده به شوهرش که عاشق پسرهای موبور و چشم رنگی بوده یه جور کونت گذاشته که عقده ای شدی آخر ماه هم به خاطر کون دادن 6 میلیون جایزه گرفتی از زنه

0 ❤️

843023
2021-11-17 02:43:14 +0330 +0330

اصل داستان اینه که تولد شوهر خانم نادری بوده تورو برده همه کار های تولد رو انجام دادی بعد یه روبان بسته دور کمرت کادو داده به شوهرش که عاشق پسرهای موبور و چشم رنگی بوده یه جور کونت گذاشته که عقده ای شدی آخر ماه هم به خاطر کون دادن 6 میلیون جایزه گرفتی از زنه

0 ❤️