اتوبوسی به نام هوس

1394/01/17

وقتی که وارد اتوبوس شدم تقریبا هیچ جایی برای ایستادن نبود . تا اینکه در ایستگاه بعدی تعداد زیادی پیاده شدند و جایم راحت تر شد . میله ی سرد بالای سرم را گرفته بودم و چشم چشم می کردم که جایی برای نشستن پیدا کنم .نبود ، همه را قرق کرده بودند . پیرمردهای خرفت کرده و پسرهای جوانی که خودشان را به خواب زده بودند تا مجبور نباشند جایشان را به کسی بدهند . توی ایستگاه بعد کسی نایستاده بود . اتوبوس سریع رد شد . چراغ های شهر روشن شده بودند و ماشین ها پشت سرهم در خیابان ها با سرعتی مورچه وار حرکت میکردند و به خیال هیچکدامشان هم این ترافیک مساله ای نمی آمد . اتوبوس حالا سبک تر می رفت . در ایستگاه بعد مردی با موهای جوگندمی سوار شد و چهار پنج نفری پیاده شدند . تا جنبیدم افرادی که ایستاده بودند همه ی صندلی هارا گرفتند . هنوز با میله ی در دستم خودم را ایستاده حفظ کرده بودم و کمی هم لق می خوردم . پاهایم زق زق ملایمی می کرد و حوصله ام سر رفته بود . اتوبوس بار دیگر ایستاد و ایندفعه برخلاف دو ایستگاه قبل ، از مردها و زن ها پر شد . مردی که موهای جو گندمی داشت کنار من ایستاد. تقریبا چسبیده به من . نگاهش کردم که به جای آن سوی شیشه های اتوبوس خیره شده . بعد به سمت من ایستاد و جلو را نگاه کرد . انگار که از تصاویری که رد می شدند خسته شده باشد . به جلوی اتوبوس مینگریست و به نیمرخ من مشرف بود . اتوبوس تکان میخورد و در راه مخصوص خودش شب را می شکافت و میرفت . با هر ترمز اتوبوس همه به هم میچسبیدند و بعد معذب و درمانده از هم جدا می شدند . به جز مردی که پیش من ایستاده بود که انگار هواسش نبود و جای دیگری سیر می کرد . چشم هایش انگار فراسوی جهان را می دید .ولی خیلی زود جلوی شلوارش دیگر به شکل مشکوکی با دست آویزان من برخور کرد . تا اینکه برآمدگی گرم جلوی شلوار کاملا به روی دستم خورد . هیچ نگفتم . چیزی مثل ترسی ملایم میلرزاندم . و چیز دیگری مثل هوسی جانسوز از درون گرمم می کرد . ترمز های اتوبوس بیشتر می شد ، شب شب مرد هوس باز بود و من کاملن اغوا شده بودم . دستم را به کیر برآمده اش فشار میدادم و چشم هایم کمی گرم میشد و نفس هایم به سنگینی از سینه ام بیرون می آمد . انقدر به هم چسبیده بودیم که اگر کیرش را بیرون می آورد کسی متوجه نمیشد .کیری کلفت که زیر شلوار پارچه ایش گرم بود . اطرافم را نگاه کردم ، کسی متوجه چیزی نشده بود . دستم را کمی حرکت دادم و انگشت هایم را در جستجوی کیرش روی شلوار حرکت دادم. به هم نگاه نمیکردیم ، پیوندی نگفته بینمان برقرار شده بود . نفس های ملایم اش لاله ی گوشم را نوازش میکرد .

اتوبوس حرکتی ناشیانه کرد و من کامل کیرش را گرفتم . ته قلبم چیزی به حرکت افتاده بود . انگار ماده ی سیاهی از جایی درونم نشت میکرد و کم کم مثل خونی تازه بدنم را پر می کرد . زیر پوست ام را به لرزه می انداخت و دندان هایم را به هم میفشرد . جایی در زیر قفسه ی سینه ام گرم شده بود . تب ملایمی از شهوت پشت کمرم حرکت می کرد . مثل رگه های آبی الکتریسیته .بعد از گردنم بالا رفت و پشت پیشانیم را پر کرد . دستش را روی دستم گرفت و با دست من کیرش را فشار داد . سفت بود و نبود . نرم بود و نبود . هیچ تصوری از گاییده شدن نداشتم . هیچ وقت امتحان نکرده بودم . هیچوقت به سرم نخورده بود و میلش را درونم حس نکرده بودم . حالا در شبی شلوغ در قلب شهری که از همه سو در اطراف اتوبوس به آسمان می رسید ، دوست داشتم شلوارم را در بیاورد ، کل لباس هایم را یک به یک . به کیر سفت شده ام توجهی نکند ، با آرامش لختم کند و بعد من زانو بزنم و کیر کلفتش را در دهانم فرو کنم . سر بزرگش ته حلقم را پر کند و بیرون بکشد و لبه ی برجسته اش به پشت لب هایم ساییده شود . شهوت داشت تمام بدنم را می گرفت . ظرفی بودم که داشت سر می آمد . انگار از نوک انگشتانم به کف اتوبوس میریخت . میله را رها کردم و پشت ام را به سمت او گرداندم . در حالتی از اغما و شهوت بودم . کیرش را به کون من چسباند و درست وسط چاک کونم رفت . بی اندازه میخواستم که همان موقع گاییده شوم . یاد یکی از دوست دخترهایم افتادم . وقتی که داشتیم شوخی میکردیم و از این فرصت استفاده کرد و من را روی مبل انداخت و بعد با کونش روی پاهایم نشست ، روی کیر کلفت شده ام از روی شلوار و بعد هم من از پشت بغلش کردم و گوش هایش در دهانم رفت . میتوانستم حالا حس کنم که تا چه حد در تمنای کیر من بود . مثل خودم که کیری کلفت و سفت را در چاک کونم حس میکردم و خودم را بهش میچسباندم . هدف گیری اش عالی بود ، گرگی باران دیده بود . یک شکارچی قهار ، یک شناگر برای همه ی آب ها. بی شک در اولین لحظه ی ورودش برایم برنامه چیده بود . حالا تمام این فکر ها و شهوتی که داشت مثل دستی خونین سینه ام را چنگ می انداخت گیجم کرده بود تسلیم . اعتراف می کنم که خوشم آمده بود که به این شدت برای کسی هوسناک بودم . پشتم را به طرفش داده بودم که حتی اگر خواست هردویمان را رسوا کند . دوست داشتم خم بشوم ،بعد کمرم را قوس کنم و کونم را برایش بیرون بدهم و او صورتش را روی آن بکشد . بعد زبانش روی سوراخم حرکت کند و با انگشت هایش راه را برای فتح کون من باز کند . انگشت هایش یکی یکی در سوراخم فرو برود و من کمرم از شهوت گرم بشود . کونم را چنگ بزند و ازهم بازش کند ، اگر خواست حرف های رکیک بزند . اگر خواست کیرش را وحشیانه در دهانم فرو کند . من برای او شکاری جوان و پرخون بودم که به دندان می کشید .اتوبوس در دو ایستگاه دیگر هم ایستاد و آدم های دیگری به زور خودشان را داخل چپاندند . در بیرون از اتوبوس روی کف خیابان بارانی گرفته بود که ضربات ریزش بر سقف و شیشه ها همه را در خوابی فرو میبرد . دوباره خودش را بیشتر به کونم فشار داد . من هم بیشتر روبه عقب ،در ردیف کناریمان افغان هایی نشسته بودند که دست ها و لباس هایشان گچی و کثیف بود . با همین وضع خواب رفته بودند – مسافرین ایستگاه آخر قلمداد می شدند . کیرش سفت شده بود و کاملن سیخ و سرش به زیر برآمدگی کونم میخورد و فشارش میداد . دوست داشتم شلوارم پاره میشد و فرو میکرد. دستم را عقب بردم و کیرش را به کونم فشار دادم و کمی هم مالیدم اش. مثل وقتی که کونم را برای فرو کردن آماده کرده باشد و دستم را عقب ببرم و خودم روی سوراخم قرارش بدهم ، او نفس هایش را سنگین بیرون بدهد . سر کیرش را روی سوراخم بکشد و بعد فرو کند . پوست دور سوراخم را فشار دهد و در کونم فرو رود ، دردش تا پشت گردنم تیر بکشد و او بی رحمانه بیشتر فرو کند . در حالتی باشم که بیشتر بخواهم ولی درد امانم را بریده باشد . دم نزنم و بالشت را گاز بگیرم .بعد وحشیانه تلمبه بزند و بدنش به کونم برخورد کند و موجی در کونم بیندازد . کیر کلفتش کونم را پر کند و من دیگر تسلیم شده باشم . انقدر بکند که راضی به تمام شدنش نباشم . بعد کیر کلفت اش را بیرون بکشد و باز فرو کند . گردنم را غرق بوسه کند . نفس هایش را روی کمرم و گردنم بسراند و دستش را در موهای کوتاهم بکشد . کیر من آویزان باشد و آب لزجی از آن سرریز و او با دستش کیرم را بمالد. و کیر خودش هم کونم را بگاید . یکدفعه خودش را جدا کرد . نای برگشتن نداشتم و دست هایم دور میله عرق کرده بود . زانوهایم شل شده بود . از صدایی که می آمد فهمیدم دارد با عجاه کاری می کند . بعد دستش را در جیب پشتم فرو کرد و در آورد . حتم داشتم که شماره اش را گذاشته . بعد به کل خودش را کنار کشید و سعی کرد عقب تر بایستد . ولی من تکان نخوردم. اغوا شده و غرق در شهوت . بعد صدایش آمد که با صدای بمش اعلام میکرد که می خواهد پیاده شود تا برایش راه باز کنند . اتوبوس ترمزی کرد که همه ی جمعیت تکانی خوردند . درها با صدا باز شد و مرد با موهای جو گندمی پیاده شد . دست هایم می لرزید و چشم هایم را بسته بودم ، برایم مهم نبود اگر کسی دیده باشد و حس میکردم باید شلوارم خیس شده باشد . ولی وقتی که در یکی از کوچه های تاریک چک اش کردم چیزی ندیدم . دو ایستگاه بعد پیاده شدم و باقی مسیرم را با تاکسی رفتم . تاکسی در کوچه های تاریک می راند و از ترافیک خودش را دور نگه میداشت . دستم را در جیب عقبم بردم و کاغذ مچاله ای بیرون آوردم . رویش اسمی و شماره ای بود . بی درنگ شیشه را پایین دادم و گذاشتم باد کاغذ را باخودش ببرد .

نوشته:‌ هومورو


👍 1
👎 1
72427 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

457928
2015-04-06 16:06:32 +0430 +0430

“گرگی باران دیده بود . یک شکارچی قهار ، یک شناگر برای همه ی آب ها”
راز بقا میگی؟ beee

3 ❤️

457930
2015-04-06 16:33:38 +0430 +0430
NA

اتوبوس حرکتی ناشیانه کرد و من کامل کیرش را گرفتم .
شعر نو
کیرم تو مغزت نخوندم biggrin

1 ❤️

457931
2015-04-06 17:25:07 +0430 +0430
NA

شعر و ور محض و خالص

0 ❤️

457932
2015-04-07 02:28:19 +0430 +0430

نویسنده جقی ندیده بودیم ک دیدیم !!!

احتمالا تا حالا کتاب چاپ نکردی ؟ biggrin

0 ❤️

457933
2015-04-07 03:39:08 +0430 +0430

خوب میرفتی یه کون حسابی بهش میدادی دیگه،،،،،بده داغ کون به دل آدم بمونه…کووووون خوبه…

0 ❤️

457934
2015-04-07 04:08:33 +0430 +0430
NA

مثل بوف کور بود متنش :)))))))

0 ❤️

457935
2015-04-07 04:14:06 +0430 +0430

کس شعر بود
حیف وقت؛ که تلف کردم

0 ❤️

457936
2015-04-07 05:31:44 +0430 +0430
NA

avalesh ke khundam fek kardam dokhtari. koon dadan ke dg in hame matne adabi nemikhast…

0 ❤️

457938
2015-04-07 08:54:03 +0430 +0430
NA

و اوووووو جنده ای بود کیر ندیده او شب هنگام به وقت خواب برس مادرش را در کس خود فرو میبرد و از خشم زمانه برس را تا ته در خود فرو میکرد
اخمهایش را در هم گره میزد و از بی کیری آه میکشید و با خود میگفت آه خسته گشتم بسی کوس و شعر نوشته ام (قابل توجه دوستانی که نمیدونند کوس ی نوع طبل بوده که زمانای قدیم برای خبر دادن به مردم میزدند کوس شعر فحش نیست کوس شعر یعنی حرف چرت و بیخود دروغ و…)
بلی در شبی تاریک که همه خفته بودند هر چه بیشتر برس را درونم حس میکردم و خشم را بیشتر میکردم لذت همراه با دردی بدنم را میگرفت
میگفتم کجایند این کیران جوان.
کیرم تو داستهنت فوقالعاده کیری و مسخره و خسته کننده بود من تا نصفونیمه خوندم در کل کوس و شعر نوشتی کون گشاد

1 ❤️

457939
2015-04-07 08:56:30 +0430 +0430

بدبخت نیما یوشیچ بوده

0 ❤️

457940
2015-04-07 09:06:27 +0430 +0430
NA

آه ای ابرهای باران زا ببارید بر سر کله ی بی مغز نویسنده تا شاید بدرود گوید جلقیات جفنگش را

0 ❤️

457942
2015-04-07 13:03:28 +0430 +0430

داستان قشنگی بود. فقط از این بدم اومد که دوست دختر داشتی.

0 ❤️

457944
2015-04-08 07:00:07 +0430 +0430
NA

سعی داری با ادبیات زیبایت انقلابی در داستان نوستن برپا کنی… میدانم دوست عزیزم!
ولی سر جدت دیگه ننویس ریدی ب جون دایه ! bad

1 ❤️

457945
2015-04-08 08:52:24 +0430 +0430
NA

داستانش نسبت به کس شعرهای متراوش شده از مغز دوستان بهتر بود
تشکر

0 ❤️

457946
2015-04-08 09:28:57 +0430 +0430

کیرش خوب بود بزرگ بود،،،خوب بود بزرگ بود،،،خوب بود بزرگ بود…جیگرم جیگرم جیگرممممم…

0 ❤️

875228
2022-05-21 10:00:28 +0430 +0430

عالی نوشتی. خیلی حشری شدم. از اینطور مالیدن ها ی یواشکی خیلی خیلی خوشم میاد. الان دوباره میخونم که یه جق حسابی با داستانت بزنم. دوباره بنویس لطفا

0 ❤️