احساساتِ مبهم

1398/01/05

تیک تاک ساعت,صداهای مبهم,صدای بهم خوردن ظرفا,همه رو میشنیدم اما هنوز خیلی مصمم داشتم نگاهش میکردم.مغزم شده بود مثل یه مخلوط کن که کلی چیز مختلف داخلش ریخته شده و در نهایت یه چیز مضخرف ازش میاد بیرون.حرفایه تلخ.
نگاهمو دزدیدم و فنجون قهوه رو با دوتا دستم گرفتم تا حفظ ظاهر کنم.
+تصمیمت چیه؟
_قبل گفتنش باید یه سری چیزا بینمون گفته بشه.
+میشنوم
_ببین عماد…بیشتر از 2 ساله یه سری چیزا بینمون گذشته و این قسمت بدیهی رابطمون.اما یه چیزه خیلی پنهان هست که شاید اگه بخوای بصورت منفی بهش نگاه کنی صدجور برداشت بد بتونی ازش کنی.
+تصمیمتو فهمیدم
_اما حرفامو نه!
+بگو…
_کلی حرف قرار گذاشته بودم بهت بگم اما همین الان تصمیم گرفتم صریح تر و سریع تر بگمشون.اینکه رابطه ی ما عشق افلاطونیه…من فقط میتونم دوسِت داشته باشم اما تو زندگی آیندمون اوضاع فرق…
+چه چیزیش قراره فرق کنه؟ما که همو دوس داریم…
_عماد…40 الی 50 سال زندگی مشترک بدون حس خاص؟بدون حس کشش جنسی نسبت به همدیگه؟

از حرف من خیلی جا خورد.تا حالا نشده بود توی این مدت از این قبیل کلمات از من بشنوه و منم همینطور.
چیزی که به زبون آوردم راهشو ظاهرا بست.چراکه این حرفو برطبق نظر و احساس خودم گفتم و از این موضوع که آیا اونم نسبت به من حس مشابه داره بی خبر بودم… گنگی خیلی واضحی رو توی چشماش میدیدم.

+باران…منظورت اینه که توی این مدت که باهم بودیم,همدیگرو بغل نکردیم یا نبوسیدیم حتی از گونه,نشونه ی بدیه؟بده که نمیخام یه وقت حسه بدی پیدا کنی؟
_من چی؟منم به همین دلیل ارتباط فیزیکی باهات نداشتم؟اینکه نگران شم ناراحت میشی از کارم؟
+فکر نمیکردم رابطه جنسی اینقدر برات مهم باشه که بخوای بخاطرش رابطمون تموم شه.
_اولین برداشت غلط…
+برداشت درست من چی میتونست باشه؟
_دقیقا…! اینکه بخوای از نقطه نظر خودت نگاه کنی شاید نشه حاد بودن قضیه رو درک کرد…همه ماها اینطوری هستیم.مثلا اگه یه نفر از مراجعه کننده هات بیاد پیش تو و بگه نسبت به همسرش حسی نداره و نداشته اما دوسش داره و هیچ وقتم قصد خیانت نداشته تو چه توصیه ای بهش میکنی؟اگه این فرد حتی با اون آدم ازدواج نکرده باشه و این حرفو بهت بزنه چی میگی؟نمیگی مرد حسابی خب وقتی این حسو نداری چرا داری رابطرو کش میدی؟
+…
_حقیقتش خیلی وقت بود که میخواستم بگم ولی نمیتونستم…نگران بودم برداشت بد کنی یا فکر کنی که گلوم پیش کس دیگه ای گیر کرده و دارم بهونه میارم ولی بعد دیدم دارم اشتباه میکنم اینکه نمیگم. با خودم گفتم که واقعا این ظلمه بیشتریه نسبت به تو که یه سری از احساساتم فیلم بازی کردن باشه برای تو.
+…
_چیزی نمیگی عماد؟
+حرفاتو طوری گفتی که به نظرم نه نیازه تو معذرت خواهی کنی و نه من ولی این به این معنا نیست که ناراحت نشدم…
_از کدوم قسمت حرفم؟
+بستگی داره از کدوم زاویه نگات کنم…ب عنوان یه مشاور از بالا…یا به عنوان عمادی که باران نامی رو دوست داره.
_اگه به عنوان آقای مشاور باشه ممنون میشم!
+ای خودپسند!(با لحن مثلا خنده دار!)

هردوتامون بعد حرفش خندیدیم…کوتاه…تلخ…با نگاهی که تهش میرسید به عمق چشمامون…راستی راستی حرفای آخرمون بود…

بعد خداحافظی وقتی داشتم از سالنِ به نسبت طولانیه کافه رد میشدم یه حس عذاب وجدانی داشتم…که آیا واقعا من نقش یه آدم بوالهوس داشتم تویه رابطه که باید سیر میشد؟یا فقط میخواستم با کسی نباشم که حس برانگیختگی نسبت بهش ندارم با وجود ویژگی های ظاهری که نامطلوبم نبودن…

از سالن تاریک کافه خارج شدم با همون افکار درهمی که نشسته بودم سر میز…نور آبی خیلی شدیدی تو تاریکی شب زد به چشمام…جمع شدن ناگهانی مردمک چشمم رو با دردی که تو چشمام بوجود اومد حس کردم…چشمام به نور آبی زیاد خیلی بیشتر از بقیه حساس بودن…نشستم دم سکویه یکی از مغازه ها…دعا دعا میکردم که عماد نیاد بیرون…بعد 1 دقیقه سعی کردم خودمو جمع و جور کنم و برم.پیاده که راه میرفتم حس کردم شاید عماد بعد حرفام نسبت به خودش حسه بدی پیدا کنه…به هیچ وجه آدم کم اعتماد به نفسی نبود ولی خب تصمیم گرفتم یه اس ام اس بهش بدم…

عماد عزیز…ممنونم بخاطر درک کردن حرفام و گوش کردن بهشون…امیدوارم همیشه موفق باشی …و هیچ وقت حرفامو به دل نگیری!( میدونی که خود پسندم D: )تو مثل همون نورافکن آبی ای هستی که وقتی از کافه بیرون بیای میبینیش…خوش رنگ و خاص…خودت میدونی چقد اون رنگه آبی رو دوس دارم به عنوان کسی که عاشق اون رنگه ولی با چشماش سازگار نیست…پس بدرخش و همون عماد همیشه موفق باش…

باران:)

" دوستای عزیز درسته جنبه شهوانی نداشت ولی دوس داشتم تجربیاتمو بیان کنم…اگه خواستید ادامه میدم اگرم که نه,نظراتتون کمک میکنه بهتر بنویسم…مرسی:) "

نوشته: بارون


👍 6
👎 1
7603 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

756426
2019-03-25 21:27:06 +0430 +0430

باز از اين كس خولا كه فكر ميكنه داره فيلم نامه مينويسه اومد

0 ❤️

756537
2019-03-26 10:02:25 +0430 +0430

بالاخره چي شد؟؟
كي كيو كرد؟؟

0 ❤️

756570
2019-03-26 14:35:11 +0430 +0430

واقعا مثل عنوان خود داستان ،مبهم بود.من مخالف داستانهای غیر سکسی نیستم و اگر خوب پرداخته بشن ازشون استقبال میکنم ،اما این داستان واقعا خیلی نامفهوم بود

1 ❤️

756790
2019-03-27 19:03:58 +0430 +0430

متاسفانه خیلی گنگ و بی معنی بود اصلا نتونسوم درکش کنم

0 ❤️

756810
2019-03-27 21:09:25 +0430 +0430

خیلی احمقی که همچین پسری رو ول کردی…

0 ❤️