احساسات زنانگی

1400/08/15

سلام این داستان به هیچ وجه خاطرات سکس نداره و صرفا احساسات یک روح گرفتار در زندان جسم هست
من ۲۵سالمه.از نوجوانی همیشه عاشق زنونه پوشی و پوشیدن لباسای سکسی دخترونه بودم و حس زن بودن رو درون خودم حس میکردم برای خودم هم اسم پریسا رو انتخاب کرده بودم و همیشه تو خیالم خودم رو تو جسم یه دختر تصور میکردم
این احساس زنانگی رو یه وقتایی نمیتونستم کنترلش کنم و باید حتما یه کاری میکردم ولی باتوجه به شرایط، راهی جز سرکوبش وجود نداشت.حسم نسبت به همجنس فقط برای سکس نبود بلکه میخواستم از لحاظ روحی تخلیه بشم.هیجانی درونم بود که فقط با بودن یه مرد میتونست آروم بشه.شبوروزهایی که تو نوجوانی به تنهایی و فقط با تصورات و تخیلاتم از یه آغوش گرم‌مردونه و نوازش های یه دست زمخت میگذشت
ارتباطم‌با مردا همیشه در حد چت و چندبار ارتباط های بی فایده ای بود که بخاطر درد هیچوقت به سکس کامل نمیرسید و فقط با یه حسرت برای روزهای بعدش تموم میشد.حسرت برای این بود که کیس هایی که با سخت پسندی پیدا میکردم خیلی به مرد رویاهام نزدیک بودن ولی اونا ازم سکس میخواستن که من بار اول بخاطر استرس و ناوارد بودن اونها برای شروع سکس، نمیتونستم این حسو بهشون بدم و حتی دردهای ناخوشایند از اصرار اونا برای سکس، باعث دلزدگی خودم هم میشد و رابطمون شکل نمیگرفت و روزهای بعد به این فکرمیکردم کاش بیشتر تحمل میکردم به جاش میتونستم بعد سکس به آغوش مردی که دلم میخواست برسم و حداقل چندساعت با آرامش بخوابم
همه ی اینا باعث میشد خیلی تن به رابطه ندم و بیشتر وقت خودمو تنهایی صرف لذت از خودم کنم و جای مرد رویاییم رو هم خودم پر کنم.روزهایی که تو اتاقم با لباس ناز دخترونم خودمو یه دختر پراحساس تصور میکردم و با آرایش آرامش میگرفتم یا با رقصیدن احساساتم رو به پرواز در میاوردم و یا حتی وقتی میتونستم خودمو درک کنم و با ابزارهای سکسی با خودم سکس کنم و درد رو هم احساس نکنم و از ورود کیر مصنوعی تو خودم ارضا هم بشم اینها تمام خواسته های من از زندگی بود که هیچوقت میسر نشد.احساساتی که هیچوقت از مردهای مقابلم ندیدم چون من جز وسیله ای برای ارضا شدن اونها نبودم و هنوز کسی درک نمیکنه ممکنه آدمایی نه از روی هوس و بازی بلکه از روی نیاز به وجود داشتن تلاش میکنن خلاف جریان آب شنا کنن
زندگی با رازهای مخفی و اجبار به سکوت از آنچه که درونمون میگذره و عدم درک متقابل از جامعه همگی باعث سرخوردگی و گره های روحی میشه که تهش فقط افسوس به بار داره و عمری که فقط یکبار میکنیم با هزار و یک دلیل چه از اختلال ژنتیکی چه از تقدیر چه از مشکلات و عدم درک جامعه و چه و چه و چه؛ نشد آنچه که باید میشد…
التماس تفکر و احترام

نوشته: پریسا


👍 4
👎 4
8501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

841095
2021-11-06 02:57:57 +0330 +0330

اینقدر نا امید نباش اگه کسی رو که دل خواهت باشه پیدا نکردی برای این ادرس رو اشتباهی میرفتی. باب میلت رو فقط میتونی در قشر آخوندها پیدا کنی ولا غیر . اینو قبول کن که ر ارتباطی فقط بخاطر سکس هستش . در مورد یکی مثل تو هم که باید قبول کنی یه توقع بیجا و غیر منطقی داری که یکی پیدا شه که فقط فکر سکس نباشه. اگه کسی رو میخوای نازت رو بخره و دلش برای اطوار بازیت غش بره و وقتی جلوش میرقصی برات سوت بزنه و تو سرش خودش بزنه و بعدش تکنیکی کون مبارک رو فتح کنه فقط و فقط یه اخوند چنین کرامت و کمالاتی رو در وجودش داره. التماس دعا

0 ❤️