ادامه اشتباهاتم و کونی شدن و بی غیرتیم (۵ و پایانی)

1400/06/08

...قسمت قبل

صبح وسط خواب و بیداری حس کردم یکی داره با کونم ور میره.دستشو میکشید لای چاک لخت کونم و سوراخمو با انگشتش میمالید.اصلا یادم نبود کجام و کی پیشمه فقط گفتم کیارش نکن خوابم میاد که یهو بخودم اومدم از جام پریدم دیدم کیارشه با لبخند داره منو نگاه میکنه…اونطرفمو نگاه کردم آیسا هم لخت خوابیده بود پتو فقط رو کسشو گرفته بود ولی سینه هاش لخت بودن.به کیارش آروم گفتم کثافت چیکار میکنی مگه نمیبینی آیسا لخته برو گمشو بیرون…گفت من میخوام مامانتو بکنم بعد تو میگی آیسا لخته؟گوشیشو دراورد یه عکس از آیسا گرفت که صورتشم معلوم بود…گفتم کیارش پاکش کن لاشی بازی درنیار این دختره بمن اعتماد کرده منم دوسش دارم پاک کن عکسو.گفت اوووووو چه خبره شلوغش کردی مگه میخام عکسشو پخش کنم؟فقط از سینه های صورتیش عکس گرفتم که باهاشون جق بزنم…ولی انصافا سینه های ستاره خیلی بزرگتر و بهترن.گفتم باشه برو بیرون بعدا حرف میزنیم.کیارش پا شد و رفت بیرون منم خم شدم آروم لبای آیسا رو بوسیدم.انقد لباش داغ بود که شروع کردم به خوردنشون که اونم بیدار شد.چشمای آبی خوشگلشو باز کرد و نگاهم کرد لبخند زد بش گفتم پاشو تنبل خانوم صبح شده اونم پاشد و لباساشو پوشید و باهم رفتیم بیرون دیدیم کیارش تنها نشسته پای تلوزیون.گفتم پس ستاره؟گفت هنوز خوابه.آیسا گفت من میرم بیدارش کنم و رفت اتاق.کیارش بهم گفت دیشب خوش گذشت؟گفتم بد نبود به شما چطور؟گفت خیلی خوب بود ستاره رو از کون کردمش آخ که چقد تنگ بود!گفتم جدی؟دیدم صدای جیغش اومد.گفت آره اولش مقاومت میکرد ولی بعد داشت حال میکرد…تو چی آیسا رو از کون کردی؟گفتم نه نزاشت گفت از کون نمیده.کیارش سرشو به نشونه تاسف تکون داد گفت خاک تو سرت حقا که کونی هستی…اون بگه نه تو باید عقب بکشی؟باید بزور میکردیش.گفتم کیارش من آیسارو دوسش دارم نمیخام ناراحتش کنم تو فقط میخای ستاره رو بکنی رابطه ما فرق داره…گفت باشه کم کسشر بگو یه صبحونه درست کن بخوریم.گفتم کسکش مگه من نوکرتم پاشو باهم آماده کنیم.دیدم سرش رفت تو گوشیش عکس آیسارو بهم نشون داد گفت میخوای اینو به زیدت نشون بدم؟بعد عکسو عوض کرد و عکس خودمو موقع ساک زدن نشونم داد و گفت یا اینو نشونش بدم؟من با استرس چندثانیه نگاش کردم دیدم زد زیر خنده گفت نترس بابا من لاشی نیستم خیالت راحت رازهات پیش من جاشون امنه.بعدشم پاشد اومد تو آشپزخونه باهم صبحونه ردیف کنیم.بهم گفت آرمین حشریم تا دخترا نیومدن زانو بزن پشت اپن کسی هم نمیبینه.گفتم کیارش چرتو پرت نگو اگه شک هم کنن آبروم میره.گفت نترس کسی شک نمیکنه و بزور منو نشوند رو زمین کیرشو دراورد و مالید بصورتم…گفتم پس حواست باشه و کیرشو کردم تو دهنم و مشغول شدم اوممممم اومممممم کیرشو میخوردم و با استرس گوش میدادم ببینم دخترا کی میان.
کیر کیارش تو دهنم شق شده بود که موهامو گرفت و شروع کرد تو حلقم تلنبه زدن و منم اوق میزدم و سرفه میکردم که یهو دخترا اومدن.من اومدم پاشم که کیارش دستشو گذاشت رو شونم و نزاشت و گفت همون پایین بمون…ستاره و آیسا اومدن ایستادن جلو اوپن.آیسا گفت پس آرمین کو؟کیارش با خنده گفت پایین پامه.کیرشو از دهنم دراوردم گفتم دارم دنبال مایتابه واسه نیمرو میگردم شما برین بشینین و شروع کردم ظرفارو جابجا کردن که شک نکنن.دخترا نشستن و کیارش تا خایه کرد تو حلقم که یهو سرفه کردم.کیارش کیرشو نگه داشت و چندتا زد تو لپ من و بزور خودشو نگه داشت که داد نزنه و ارضا شد تو حلقم…آبشو حس میکردم که داره میره توی معدم و کاری ازم برنمیومد.کیرشو از حلقم کشید بیرون و منم شروع کردم به سرفه های شدید.اونم ول نمیکرد تو اون شرایط کیرشو میمالید به صورتم و لبام که تمیزش کنه.آیسا گفت چی شد آرمین؟سرفوو نگه داشتم و گفتم آب دهنم پرید تو گلوم و بازم سرفه کردم.چشام خیس شده بود و صورتم پر اشک و آبکیر.به کیارش گفتم یه دستمال کاغذی بده ولی اون با خنده نگاهم کرد و ابروهاشو انداخت بالا.منم با عصبانیت نگاش کردم پا شدم با دسمال صورتمو تمیز کردم و شروع کردم نیرو درست کردن کیارشم پنیر و… اماده میکرد.نشستیم سر سفره و صبحونمونو خوردیم و بعدش رفتیم سمت استخر ویلا و لباسامونو دراوردیم و افتادیم تو آب…پسرا با شورت و دخترا با شورت و سوتین.
کلی شنا کردیم و مسخره بازی و با زیدامون شوخی میکردیم سراشونو میکردیم زیر آب بهشون آب میپاشیدیم و…ستاره بخاطر سکس دیشبش یکم گشاد گشاد راه میرفت و میلنگید و این از چشممون دور نموند…ظهر ناهار خوردیم و یه چرت زدیم و عصرم رفتیم بازار یکم تاب خوردیم شهر بازی هم رفتیم که خیلی خوش گذشت و شامم گرفتیم برگشتیم خونه شامو خوردیم نشستیم پای عرق و ورق و زرورق…خوردیم و بازی کردیم و کشیدیم.حسابی مست بودیم وموزیک گذاشتیم و کلی هم رقصیدیم تا خسته شدیم و نشستیم…کیارش پیشنهاد بطری بازی داد اما چون من میدونستم جنبشو نداره گفتم نه اما جمع موافق بود پس منم زیاد مخالفت نکردم که مشکوک نشن…کیارش بطری خالی عرق رو گذاشت وسط و چرخوندش.پشتش افتاد به ستاره و جلوش افتاد بمن.اولش بازی ساده شروع شد مثلا من گفتم جرات و ستاره ازم خواست دور اتاقو کلاغ پر برم و از اونجایی که مست بودم تلو تلو میخوردم و کلی خندیدیم.ولی کم کم درخواستها بی شرمانه تر شد…مثلا کیارش از آیسا پرسید از عقب رابطه داشته یا نه که آیسا گفت یبار با دوس پسر قبلیم ولی چون درد داشت نزاشتم ادامه بده.یا از ستاره هم همین سوالو پرسید که اون گفت داشته ولی کیر طرف کوچیک بوده واسه همینم دردش نگرفته.پرده ها کم کم داشت دریده میشد که آیسا یه سوال از کیارش پرسید که من گرک و پرم ریخت…بهش گفت تاحالا با پسر هم رابطه داشتی یا نه؟کیارش هم تعجب کرد از سوالش و من فهمیدم آیسا یه بوهایی برده…کیارش گفت آره داشتم.آیسا پرسید با کی؟کیارش گفت این شد دوتا سوال باید دوباره بطری رو تاب بدی اگه افتاد بمن اونوقت جوابتو میدم!من از ترس و استرس زیاد تپش قلب گرفته بودم که نکنه کیارش خر بشه تو مستی آبرومو ببره!؟‌ولی خدارو شکر دیگه پشت بطری به آیسا نیفتاد و همون شد آخرین سوالش.البته ناگفته نماند منم یبار شیطونی کردم و به ستاره گفتم از آیسا یه لب ۲۰ثانیه ای بگیره که اولش آیسا کلی مخالفت کرد ولی ستاره راضی بود…اونا هم یه لب طولانی گرفتن که ستاره از زبون هم استفاده میکرد…کیارشم زد رو شونم با خنده گفت دمت گرم و خلاصه من واسه اینکه بیشتر از این گند نزنیم گفتم خوابم میاد که دیگه کم کم رفتیم تو اتاقامون من داشتم رخت خوابهارو پهن میکردم که کیارش اومد داخل…گفتم تو اینجا چیکار میکنی گفت ستاره کونش درد میکنه بهم گفته امشب اینجا بخابم آیسا بره پیشش.گفتم چیکارش کردی دختر مردمو که گفت کاری نکردم بابا زیادی ظریفه…امشب تو باید جورشو بکشی.با تعجب بش گفتم حرفشم نزن کیارش مگه نشنیدی آیسا تو بازی چی ازت پرسید؟همین الانشم بهمون مشکوک شده.گفت ببین من حسابی مستم و حشری یا بهم میدی یا میرم اون اتاق هم ستاره رو میکنم هم آیسارو همه چی رو هم بهشون میگم.
منم دیدم این مسته هبچی حالیش نییت گفتم باشه پس صبر کن یکساعت که مطمئن بشیم خوابیدن بعد…و درضمن آروم بکن که نشنون…گفت یکساعت زیاده یه ربع دیگه میام سراغت.گفتم باشه و رفتم دسشویی تا خودمو خالی کنم خیلی استرس داشتم تقریبا ده دیقه توی دسشویی بودم وقتی برگشتم دیدم چراغ اتاق دخترا خاموشه و یکم خیالم راحت شد.برگشتم اتاق دیدم کیارش رفته سر وسایل آیسا و شورتشو در اورده.منو که دید گرفت سمتم گفت بپوشش مادرجنده.منم لخت شدم شورتو گرفتم ازش بدون هیچ حرفی پوشیدمش.لخت شد نشست رو رخت خوابش و بمن گفت بیا بخورش کونی…آروم رفتم سمتش دمر خوابیدم و کیرشو گرفتم یکم مالیدم تف ریختم روش و کردمش تو دهنم و شروع کردم خوردنش.پرتف میخوردم واسش و تخماشو میمالیدم به این امید که زودتر آبش بیاد و بیخیال کونم بشه…سرمو گرفت تا ته کردش تو حلقم چندتا اوق زدم و سرفه کردم تا کیرش کامل خیس و لیز شد بعد بهم گفت برگرد کونتو بگام بیناموس و یه سیلی هم زد تو صورتم…انقد مست و حشری بودم که هیچی حالیم نبود برگشتم کونمو دادم سمتش اونم یکی زد رو کونم که صدا داد…گفتم کیارش جون مادرت الان میشنون آروم…گفت باشه کونی و شورت آیسا رو داد کنار و یه تف انداخت بالای چاک کونم که لیز خورد و رفت توی سوراخی که از فرط شهوت دل دل میزد.کیرمم شقه شق شده بود و منتظر ورود کیر کیارش به کونم بودم که سرشو روی سوراخم حس کردم.سرشو آروم هل داد رفت توی کونم.منم یه آخ گفتم و کیارشم با یه جوووووون جوابمو داد.منم خواستم حشری ترش کنم گفتم کون من بهتره یا ستاره؟کیرشو آروم تا ته کرد تو کونم و گفت تو از همه بهتری مادرجنده ی کونی تخم سگ و شروع کرد تلنبه زدن…هردومون تو اوج مستی و لذت بودیم.156
دیدم کیارش کیرشو دراورد چندثانیه گذشت نزاشتش تو کونم…منتظرش بودم سرمو برگردوندم ببینم داره چیکار میکنه که دیدم آیسا ایستاده تو چارچوب در و با دهن باز و چشای متعجب نگاهمون میکنه.
من و کیارش همونجور مونده بودیم من که نه توانی برای حرکت داشتم نه حرفی برای گفتن.دیدم آیسا سرشو به نشونه افسوس تکون داد و رفت…من زود شلوارمو پوشیدم و نگاه کردم به کیارش با بغض گفتم آخرش کار خودتو کردی لاشی…اونم سرش پایین بود و هیچی نگفت.رفتم دنبال آیسا دیدم تو حیاط لب استخر نشسته.رفتم پیشش نشستم چند ثانیه سکوت بینمون بود.برگشت بهم گفت یه حدسایی زده بودم با اتفاقات چندروز قبل ولی باورم نمیشد واقعیت داشته باشن.گفتم آیسا اونجوری که تو فکر میکنی نیست امشب مست بودیم حالیمون نبود بخدا دفه اولم بود دست خودم نبود.آیسا گفت واسه دفه اول انقد راحت فرستادش داخلت؟واسه دفه اول شورت منو پوشیدی؟منکه از خجالت زبونم بند اومده بود سعی کردم بغضمو کنترل کنم.واقعا آیسارو دوسش داشتم و نمیخواستم از دستم بره…دستشو گرفتم و تو چشماش نگاه کردم گفتم دیگه تکرار نمیشه خواهش میکنم منو ببخش.من خیلی بد مستم توی مستی یکارایی میکنم که بعدا خودمم پشیمون میشم.قول میدم جبران کنم.آیسا هم گفت باشه ایندفه رو میبخشم ولی دیگه تکرار نشه آرمین…منم گفتم دفه ی اول و آخرم بود و اونم برگشت اتاقش…منم با اعصاب خراب برگشتم اتاق دیدم کیارشم لباس پوشیده…گفت چی شد.من جوابشو ندادم.اونم گفت هوی کونی با تو ام!برگشتم جوری با عصبانیت نگاش کردم که خودشم ترسید…گفتم از این به بعد نه بمن میگی کونی نه دست بهم میزنی نه فحش مادر میدی فهمیدی؟اگه هم بخوای با فیلم تهدیدم مسکنی باشگاه سامانو لو میدم پدرشو دربیارن…اونم پدر تورو درمیاره.خرفهم شدی؟
کیارش با ترس و تعجب نگاه میکرد و فقط تونست با سرش حرفامو تایید کنه.پاشدم رخت خوابمو جم کردم انداختمش تو حال و دراز کشیدم با کلی فکر و خیال خوابم برد.صبح بیدار شدم دیدم همه بیدارن و صبحونه میخورن منم پا شدم دست و صورتمو شستم و رفتم باهاشون صبحونه خوردم.سر سفره فقط ستاره حرف میزد بقیمون لال شده بودیم.کیارش واسه اینکه یخ جمع آب بشه سینه ی ستاره رو گرفت و گفت بیب بیب!یهو بی اختیار هممون ترکیدیم از خنده.ستاره هم کیر کیارش و گرفت فشار داد و همون صدا رو دراورد…کیارش هم افتاد به جون ستاره و شروع کرد قلقلک دادنش بعدم لباشو گذاشت رو لبای ستاره و جلوی ما شروع کردن لب خوردن.کیارش سینه های ستاره رو میمالید اونم کیر کیارشو از روی لباس.دیدم کیارش پاشد ستاره رو گرفت انداخت رو شونش و گفت ما میریم حموم یه دوش بگیریم دیدم ستاره با خنده جیغ میکشه میگه بزارم پایین کثافت و ماهم میخندیدیم…راستی راستی کیارش ستاره رو برد توی حموم و درم بست!صدای خندشون میومد که ستاره میگفت زشته و کیارشم میگفت دربیار لباستو و بعد صداهاشون با صدای آب مخلوط شد و نامفهوم!منم آیسارو نگاه کردم و آروم رفتم سمتش گفتم اجازه هست؟اونم بهم لبخند زد و منم لبمو گذاشتم رو لبای خوشگلش و شروع کردم خوردن لباش.بدن همدیگرو از رو لباس میمالیدیم و لبای همو میخوردیم.شروع کردم دراوردن لباساش و بهش گفتم بریم اتاق؟گفت نه همینجا!گفتم ممکنه هرلحظه از حموم بیانا!آیسا هم دستشو کشید رو کیرم و گفت اوهوم همین هیجان انگیزش میکنه!هیکل سفید و صورتیشو کاملا لخت کرد معلوم بود خیلی حشری شده منم لخت شدم و افتادم روش و لباشو خوردم.بعد از یکم لب بازی شروه کردم مالیدن کسش که خیس شده بود…یاد حرفای کیارش افتادم و کم کم انگشتم رفت سمت سوراخ کونش و شروع کردم مالیدنش.آیسا پیچ و تاب میخورد و معلوم بود رو سوراخ کونش حساسه منم انگشتمو از رو سوراخش برداشتم و گذاشتم رو لباش اونم دهنشو باز کرد انگشتمو تو دهنش عقب جلو میکردم تا خوب خیس بشه اونم حسابی انگشتمو ساک زد.انگشت خیسمو گذاشتم رو سوراخشو مالیدمش اونم آه و اوه میکرد…صدای تلنبه زدن کیارش میومد که مشخص بود زیر دوش داره اینکارو میکنه و بدن هردوشون خیسه…جیغ و آه ستاره هم بلند شده بود.آیسا بمن نگاه کرد و خندید یهو منم یه فکری به سرم زد…با خودم گفتم حالا که آیسا از من آتو داره منم باید ازش آتو بگیرم.بلند شدم دستشو گرفتم بردمش سمت حموم…گفت آرمین چیکار میکنی؟رفتیم در حموم و من در زدم…صدا آروم شد و کیارش درو باز کرد با تعجب به ما دوتا که لختیم نگاه کرد!آیسا یه جیغ آروم کشید و دستشو گذاشت رو سینه و کسش.من گفتم میشه ماهم بیایم تو؟کیارش درو کامل باز کرد با لبخند و چشمم به بدن لخت ستاره افتاد…واقعا سینه هاش بزرگ و قشنگ بودن…ستاره گفت کیارش چیکار میکنی؟درو ببند…شما دوتا چرا لختین؟منم دست آیسارو که معلوم بود علاوه بر تعجب حشری هم شده گرفتم و با هم رفتیم توی حموم.ستاره هم با تعجب مارو نگاه میکرد…بدن لختش زیر دوش حسابی خیس و سکسی شده بود.منم آیسارو فرستادمش زیر دوش اونم آروم دستشو از رو کس و سینه هاش برداشت.خیلی زودتر از چیزی که فکر میکردم پرده ها بینمون دریده شد و افتادیم بجون دوس دخترامون و تا چشامونو باز کردیم داشتیم سکس موازی انجام میدادیم.من و کیارش آیسا و ستاره رو چسبونده بودیم به دیوار حموم من لای پاهای آیسا تلنبه میزدم و کیارش کرده بود تو کون ستاره…سینه های ستاره خیس شده بودن و منو بشدت حشری کرده بودن.همینجور که میکردیمشون دست کیارشو روی کونم احساس کردم…دخترا روشون به دیوار بود.با اخم نگاه کردم به کیارش ولی دستشو پس نزدم.اونم دید اینجوریه دستشو کشید لای باسنم کونمو چنگ زد و انگشت اشارشو کشید رو سوراخ خیسم.همینطور که به آیسا لاپایی میزدم و سینه هاشو میمالیدم و نگاهم به بدن ناز ستاره بود کیارش داشت منو انگشت میکرد…لذت از این بالاتر؟یهو کیارش انگشتشو کرد تو کونم…من گفتم آخخخخخ که ستاره برگشت و دست کیارشو لای باسنم دید و با تعجب منو نگاه میکرد…یه لحظه نگاهمون تو هم گره خورد…بازم سوتی داده بودم!

نوشته: Armin


👍 45
👎 21
43801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

828906
2021-08-30 00:57:44 +0430 +0430

بازم ادامه بده با یه داستان دیگه 👋 👋 👋 😍 😍 😍

2 ❤️

828908
2021-08-30 00:58:38 +0430 +0430

بچه ها بالاخره این سم تموم شد
و شد پایانی
به همه ی اهالی شهوانی تبریک میگم


828915
2021-08-30 01:08:01 +0430 +0430

اون طرف داستان رو کی مینویسی ؟؟

1 ❤️

828920
2021-08-30 01:12:48 +0430 +0430

بپه بیا پایین سرمون درد گرفت

4 ❤️

828926
2021-08-30 01:15:51 +0430 +0430

پایان باز داشت خیلی تو ذوق بود
یا تکمیلش کن یا بازنویسی کن با پایان بسته
این انتظارو نداشتم

3 ❤️

828941
2021-08-30 01:38:11 +0430 +0430

اولا با این وقفه هممون خمار گذاشته بودی😂
دوما بازم ادامه بده قلمت حرف نداره

2 ❤️

828945
2021-08-30 02:02:11 +0430 +0430

پس مامانت چی؟
حیف نیست اینجا تمومش کنی
تو که تا اینجا پیش اومدی ایکاش از شروع شدن سکس ها و روابط های مامانت مینوشتی و نم نم مامانت از کونی شدنت مطلع میشد و …
جذاب تر میشد
ایکاش اینجوری تموم نمیشد
ولی هرجور میلته
قلمت عالیه
موفق باشی

2 ❤️

828963
2021-08-30 04:02:21 +0430 +0430

مگه میشه پر خواننده ترین داستان ماه اینطوری تموم شه نه این فصل با این عنوان به پایان رسید و با ی عنوان جدید آغاز میشه دوستان نگران نباشید
ادامه دارد…

1 ❤️

828964
2021-08-30 04:23:18 +0430 +0430

پس مادرت چی شد؟؟؟؟

2 ❤️

828968
2021-08-30 05:05:22 +0430 +0430

نه. ادامه بده ارمین/ ادامه بده عاشق داستانتم

2 ❤️

828985
2021-08-30 09:02:26 +0430 +0430

❤️ ❤️ ❤️ 👌

0 ❤️

829003
2021-08-30 11:19:12 +0430 +0430

این دیگه چه سمی بود؟

0 ❤️

829016
2021-08-30 12:31:54 +0430 +0430

ننوشتی که سامان ننتو تو خواب گایید بعدش چی شد؟

1 ❤️

829038
2021-08-30 14:10:27 +0430 +0430

این قسمت خیلی ضعیف بود
چرا مامانت رو از داستان حذف کردی؟

2 ❤️

829039
2021-08-30 14:13:52 +0430 +0430

حتی بی خداهام بخاطر تموم شدن این کصشعر خدارو شکر میکنن

3 ❤️

829063
2021-08-30 19:02:37 +0430 +0430

من قبلا هم گفتم اگه فضای داستانت عوض بشه دیگه جذابیتی نداره تو فضای داستانت رو عوض کردی و از بیغیرتی به سمت گی و حتی سکس با دوست دختر بردی به نظرم اگه میخوای دوباره جذابیت بیشتر برو سراغ بیغیرتی و مامانت رو دوباره وارد فاز داستان کن تا دوباره باحال بشه

3 ❤️

829099
2021-08-31 00:13:18 +0430 +0430

تا اخر نخوندمش ولی واجب دونستم بنویسم دانلود کسشر:|

0 ❤️

829365
2021-09-01 02:29:52 +0430 +0430

ای کونده

0 ❤️

830498
2021-09-06 05:41:02 +0430 +0430

بد نیست داستانت

0 ❤️

832858
2021-09-17 21:20:44 +0430 +0430

آیسا زبان نمیخونه احیانا؟احساس میکنم شناختم

0 ❤️

843362
2021-11-19 04:02:54 +0330 +0330

بقیش کو

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها