ارباب رها

1397/07/22

سلام
این داستان کاملا واقعی هست و قسم میخورم کاملا حقیقت داره
منم‌مثه همه ی شما از بچگی به پای زنا تو‌جوراب مشکی علاقه داشتم بزرگتر‌که شدم تو‌فیس بوک و یو‌تویوب بیشتر با این حس اشنا شدم و به بردگی خودم پی بردم
اسمم‌مهیاد هست و الان ۲۸ سالمه ساکن تبریز

ساله ۹۱ سیزده به در داشتم تور‌والیبال درست میکردم تو‌ویلامون تا فامیلا بیان
که نوه ی خالم رها اومد‌پیشه من و چون زمین خاکی بود و من با گچ خط زمینو‌مشخص میکردم باد وزید و یکم گردو‌غبار نشست روی کفشش و رها شدیدا اعصبانی شد
منم به شوخی کفتم اگه میخوای برات تمیزش‌کنم
که با پر‌رویی تمام گفت اره بیا تمیزش کن
منکه اصلا انتظارشو‌نداشتم خشکم زد برگشت‌گفت بیا تمیزش‌کن دیگه
به خودم‌اومدم و‌گفتم خیلی پرویی برو کنار بزار بادبیاد
اما تو‌دلم دوست داشتم‌بیوفتم به پاهاشو‌لیسشون بزنم
خلاصه چند هفته ای گذشت و‌من تو فکر اون صحنه میخوابیدم همش
با خودم‌میگفتم این حتما میسترس هست شک نکن
که خلاصه تصمیم گرفتم به‌مادرم‌بگم‌بریم خواستگاری
و رفتیم(دیگه اینجاهاشو‌توضیح‌نمیدم)ما عقد‌کردیم رها شد همسر بنده
سه ماه از عقدمون‌گذشته بودو‌من‌همش‌منتظر بودم که رها بهم دستور بده
اما رها هروز‌مهربونتر از دیروزش میشد
که خلاصه دیدم‌نمیشه خودم بحث‌و‌باز کردم‌و‌گفتم جریان سیزده به در یادته؟ گفت‌نه گفتم‌تمیز‌کردن کفشات؟ گفت اها اره شوخی میکردم من دلم نمیاد که
یه لحظه شوخی کردم
منم برگشتم‌گفتم نه به خاطر اون‌روز یا الان باید پاهاتو‌ببوسم‌و‌عذر خواهی کنم یا کفشات و‌با زبونم تمیز کنم
که اعصبانی ‌شد‌و گفت عععععععه مهیاد بسه حالم بد شد
از این‌شوخیای مسخره نکن
تازه فهمیده بودم‌خدایا عجب اشتباهی کردم‌این‌اصلا میسترس نیست هیچ بدشم‌میاد
چند روزی‌تو‌حال خودم‌نبودم
اما تصمیم‌گرفتم تسلیم‌نشم
چون قرار بود یه عمری با رها زندگی‌کنم
هرزگاهی یه چزایی بهش میگفتم اما تو‌کتش‌نمیرفت‌که نمیرفت
چند بارم بهم‌گفت تو‌مریض روانی هستی و از این حرفا
رفته‌بود‌تو‌سایت ها تحقیق کرده بود دکترا نوشته بودن اینجور‌ادما اختلال دارن
گیر داده بود بیا بریم دکتر
خلاصه روزا گذشتن و دیگه سرد شده بودم و‌یواشکی فیلم و‌عکس بردگی نگا میکردم و‌خودم‌و خالی میکردم که یه روز از عروسی برگشت و خیلی خسته بود گفت مهیاد میشه پاهام و ماساژ بدی بدجوری درد میکنه
چشام برق زد گفتم بله سرورم که داد زد گفت نگو‌خوشم‌نمیاد‌فقط ماساژ بده
گفتم چشم
گفت‌مرسی
شروع کردم‌به ماساژ دادن
که اونم دراز کشیده بود رو‌تخت و چشاشو‌بسته بود
یه ربع ماساژ دادم که احساس کردم خوابش برده
اول یکم پاهاشو‌بو‌کشیدم بعد چند تا از پاهاش بوسیدم با ترس و لرز که الان میفهمه

که فهمید گفت عععععه نکن بدم‌میاد نمیخوای بفهمی
گفتم باشه ناراحت شدم رفتم نشستم تلوزیون‌نگا کردم که صداش در‌اومد گفت کجا میری یبار خواستم پاهام‌و‌ماساژ بدیاااااااااا
گفتم نمیخوام پاهایی که نمیشه بوسید و‌ماساژ نمیدم
گفت باشه بابا بیا اصلا پاهام‌و‌لیس بزن به من چه اخه
دهن‌خودت‌کثیف میشه
گفتم‌میاماااا
گفت بیا اول‌ماساژ بده بعد که تموم شدی پاهام‌و ببوس
گفتم خودت گفتی لیس بزن
گفت باشه بابا هرکاری‌میخوای بکن‌فقط نرو‌رو‌اعصابم
پاهاشو‌ماساژ دادم تموم‌شد شروع کردم به بوسیدن پاهاش
رها بی تفاوت دراز کشیده بود
قلبم داشت میومد تو‌دهنم
خیلی خوشحال بودم
بعد شروع کردم‌کف پاهاش‌و لیس زدن و زبونم‌و‌میکشیدم کف پاهاش محکم و سفت
قشنگ مزه ی عرق پاهاش تو دهنم بود
۵ دقیقه نشده بود‌گفت بسه دیگه اه دیگه نزاشت ادامه بدم
ولی خیلی خوشحال بودم
گفت مهیاد شام امشب و خودت یه چیزی درست کن دیگه به خدا خیلی خستم
گفتم وقتی میگم‌بردت بشم‌واسه اینه دیگه
اگه بردت بودم بهم‌دستور‌میدادی نمتونستم از دستوراتت سر پیچی‌کنم اما الان زنه خونه تویی و‌خودت باید یه فکری بکنی

  • [ ]
  • [ ] گفتم‌الان چون‌خستست میگه باشه اما جوابی نشنیدم
  • [ ] گفتم قبوله؟ گفت چی؟ گفتم که بردت بشم؟
  • [ ] گفت خدایا منو بکش از دست این مریض،من دیگه کلا نا‌امید شده بودم که برگشت کفت فقط گاهی میزارم‌پاهامو‌ببوسی مثلا هفته ای یبار اینا اونم اگه حوصلم‌بکشه
  • [ ] گفتم باشه ارباب رها
  • [ ] گفت نگوووووووو‌ارباب خوشم‌نمیاد
  • [ ] گفتم باشه رها جان،گفت افرین امشب پاهامو‌بوسیدی زود برو شام حاضر کن اگه پسره خوبی باشی امشب میدم کسم و‌لیس بزنی(اخه میدونست عاشق کس لیسی و کون خوری هستم)
  • [ ] منم زنگ زدم از بیرون غذا اوردن

    شام و‌خوردیم و از شدت خستگی رها چشاش داشت بسته میشد
    گفت میشه فردا کسم و‌بخوری به خدا الان دارم از حال میرم گفتم نهههههه تو‌بخواب من کست و میخوزم‌گفت نمیشه کهههه
    گفت بهت دستور‌میدم امشب نخوری بمونه واسه فردا
    به جاش کونمم میزارم‌بخوری
    گفتم اونا که جز وظایفمه گفت‌پس پسر خوبی باش
    کفتم میخوام برده ی خوبی باشم گفت باشه همون
    یکسال به‌همین روال گذشت و‌گاهی میزاشت پاهاشو‌ببوسم و کونشو‌بخورم‌و‌یا بشینه رو‌صورتم
    اما تو‌این یه سال همه چیه بردگی‌و‌بهش توضیح دادم
    چند روز‌مونده بود به تحویل سال که رها کفت مهیاد من یه انگشتر پسنیدم ۱۶ میلیون پولشه من اونو‌میخوام
    فلاور بود بزرگ
    گفتم ۱۶ میلیون‌ اضافی داشته باشم برات ماشین‌میخرم
    گفت نه‌متشین‌نمیخوام‌تونو بخر برام تا عید
    گفتم اضافی ندارم شرمنده
    گفت اگه بخری از سال جدید یه ارباب واقعی میشم برات
    گفتم دروغ میگی
    گفتم امروز برای نمونه ارباب واقعی شووو اگه دیدم‌بلدی قبول
    گفت بلدم! گفت انقدر فیلم و‌داستان دادی دیدم و خوندم‌که حرفه ای حرفه ای شدم
    بعد گفت بدو‌بروووو کمربندت و بیار ببینم توله سگ مادر جنده
    من‌خشکم زد
    یه لگد زد تو‌خایه هام گفت کثافت مگه با تو‌نیستم زود باش
    چهار دست و‌پا برو‌لباساتم در بیار ماملا لخت شو بیا
    منم چون‌شکم درد گرفته بودم اروم‌اروم‌رفتم تو‌اتاق دراز کشید یه ده‌دقیقه تا یکم حالم خوب شد
    بعد کمربند و‌برداشتم لباسم‌و‌در اوردم اومدم‌پذیرایی دیدم رها لباساشو‌عوض کرده پاشنه بلند پوشیده یه دامن کوناه با یه تاپ
    پاشو‌انداخته رو‌داش داره تکون‌میده
    تا منو دید گفت افرین توله سگ کثیف زود باش بیا اینا
    تا رسیدم پیشیش پاشو‌گذاشت زیر چونم گفت هرچی که بهم‌یاد دادیو‌سرت میارم شایدم بیشتر از اون
    گفتم مرسی ارباب گفت گوه نخور
    سگ‌حرف نمیزنه فقط پارس میکنه
    منم‌گفتم هاپ‌هاپ
    گفت افرین توله حالا شروع کن پاهامو لیس بزن
    من‌شروع‌کردم به لیسیدن پاهاش
    واقعا محشر بود
    اونم‌کمربندو‌به جای قلاده بست دوره گردنم گفت دیگه سگه منی
    منم تایید کردم و گفتم هاپ‌هاپ هاپ
    گفت افرین
    بعد کفشاشو‌از پاش در اورد گفت کف پاهامو‌انقدر لیس میزنی سفید سفید شه
    گفتم چشم‌سرورم
    یه سیلی خوابوندم دم گوشم گفت فقط پارس میکنی کثافت لجن
    گوشم‌داشت زنگ‌میخورد از ترس اینکه دوباره نزنه با صدای بلند گفتم‌هاپ‌هاپ
    خندید و‌گفت خاک تو‌سرت لیاقتت همینه سگه‌من بشی منو‌باش که فک‌میکردم‌ادمی و‌میخوتی اقا بالا سرم‌باشی تو زیر پایی من بودنم برات زیاده
    بعد قلادم‌و‌کشید و‌توف کرد تو‌صورتم گفت اکه فردا اون‌انگشتر و‌برام خریدی که خریدی اگه نخریدی یه جا دوربین‌جا ساز کردم‌همه ی این صحنه هارو‌با صدا ضبط کردم میفرستم تو‌گروه تلگرامی خانواده تا ابروت بره منم بگم این‌مریضه طلاقم‌و‌میخوام
    رنگم‌شد عینه گچ
    گفت زبونت چرا لال شد اجازه میدم بنال
    گفتم چشم رها
    گفت رها نه سرورم
    گفتم چشم سرورم
    گفت‌حالا میری میشینی توی توالت تا وقتی که من نگفتم نمیای بیرون
    گفتم چشم سرورم
    رفتم توالت نشستم
    سرم‌داشت‌گیج میرفت
    نمیدونستم چیکار‌کنم
    من‌میخواستم تفریحی بردش باشم نه اینکه با ابروم‌بازی بشه
    اما انگار رها واقعا میسترس شده بود
    و‌داشت لذت میبرد
    تو‌همین فکرا بودم‌که اومد در توالت و‌باز کرد گفت بیا بیرون
    تا پامو‌گذاشتم‌بیرون‌دیدم‌صدای خنده‌اومد
    دیدم‌مادر زنم‌و‌خواهر زنم خونه ما هستن و‌دارن بهم‌میخندن
    خواستم‌فرار کنم چون‌لخت بودم
    که رها قلادم‌و‌کشید و‌گفت کجا
    که اعصبانی شدم گفتم معلومه چه غلطی میکنی
    رها بلندتر سرم داد زد‌گفت عوضی صداتو‌رو‌من بلند نکن وگرنه همین الان فیلمت تو‌گروهه از امروز تو‌برده ی منی تا همیشه
    گفتم باشه اما دیگه چرا پای مادرو‌خواهرت و‌وسط‌میکشی
    گفت فیلم‌و‌تو‌گوشی اونا هم‌فرستادم‌تا در‌جریان باشن و‌بدونن یه بزده ی خانوادگی‌داریم‌از این به بعد‌برده ی سه تامونی و‌هروقت کاری داشتیم‌باید انجام بدی
    گفت یکساله هرچی بهم یاد دادی منم بهشون‌یاد دادم الانم زود برو‌ پاهاشونو ببوسو احترام بزار
    یه لگدم‌زد بهم کفت زود باش حیوون
    دیگه دیدم‌کار از کار گذشته
    رفتم سلام دادم شروع کردم پاهاشونو بوسیدم
    اونا هم خندیدن گفتن خوش به حالت رها کاش شوهرای ما هم اینجوری بودن
    که رها کفت یه برده ‌برا هممون‌کافیه دیگه رفتن‌نشستن بهم‌دستور داد بیا پذیرایی کن‌ازمون
    منم‌چایی و‌میوه اوردم‌براشون‌میخواستم برم‌اتاقم که رها گفت کجا مامان پاهاش خستس ماساژ لازم داره
    مادر زنم که اسمش هانیه بود گفت‌نه‌نمیخوام دستای کثیفشو‌به‌پاهام‌بزنه فقط با زبونش‌مف پاهامو‌لیس بزنه بعد گپشیشو‌چرخوند سمت من گفت ببین اینجا چجوری پاهای رهارو‌لیس میزنی عینه این افرین‌توله سگ
    تازه فهمیدم‌این‌مدت رها همش ازم‌فیلم جمع کرده
    که خواهر زنم‌گفت من تحقیق کردم‌ از دهنه سگا به عنوان توالتم‌استفاده میکنن اره اقا مهیاد؟ بعد خندید‌گفت ببخشید اره توله سگ!
    سرمو‌انداختم پایین نمیدونستم چی بگم
    رها گفت کارت های بانکیت از این به بعد باید دسته‌من‌باشه انگشترم خودم‌فزدا‌میرم‌میخرم نیازی نیست تو‌بیوفتی دنبالم عینه سگ بیای
    گفت بگو‌چشم‌ارباب
    گفتم چشم‌ارباب
    مادر زنم کفت خوب تربیتش کردی دخترم موفق باشی
    بعد اونا رفتن موندم منو رها
    دلم‌میخواست بکشمش اما نمیتونستم کاری کنم
    فیلمام دسته مادر زن و‌خواهرشم بودن
    تا صبح خوابم نگرفت
    همش‌فکر‌میکردم
    اخر سر‌به‌این‌نتیجه رسیدم‌که باشه چاره ای نیست و‌باید تسلیم رها بشم
    /
    رها صبح اول‌وقت رفت و اون‌انگشتر‌و‌خرید
    شب که‌از سر‌کار برگشتم انتظار داشتم باز بد رفتاریاشو‌ببینم اما خیلی معمولی اومد جلوم‌گفت خسته نباشی عزیزم
    اصلا قابل پیش بینی نبود کارش
    کفتم‌مرسی جانم
    گفت خسته ای بیا شام‌حاضره
    رفتم‌شام‌و‌خوردیم گفت مرسی از بابت انگشتر کفتم‌مبارکت باشه
    کفت مرسی
    گفتم‌کارت هام و‌پس میدی
    گفت دیگه نشدااااا
    کفتم یعنی چی؟ گفت ببین مهیاد من تصمیم گرفتم از سال جدید اربابت باشم
    چه بخوای چه نخوای خودت منو‌وارد این بازی کردی حالا باید تا اخرش بری
    گفتم دیگه‌من به این شدت نمیخواستم‌که
    گفت‌من‌مسخره ی تو‌نیستم‌که برات ادای ارباب در بیارم
    من عاشق ارباب بودن شدم و دیگه تقصیره خودته اگه قیول نکنی کلی فیلم دستم داری
    گفتم باشه رها من بردت میشم هرچی تو‌بگی
    گفت‌نه من فول برده میخوام
    کفتم خوب من فولم دیگه؟ گفت فک‌میکنی چون‌خیلی چیزارو‌به‌من‌نگفتی‌منم‌نمیدونم‌دیگه اره؟ گفتم مثلا چی؟ گفت اینکه اربابا میشاشن دهنه برده میرینن دهنش
    گفتم‌این‌تفاهمیه من خوشم‌نمیاد
    گفت اتفاقا من‌خوشم‌میاد
    گفتم‌یعنی‌چییییییی رها
    منو تو زنو‌شوهریم
    گفت بودیم
    الان یا فول برده ی منی یا فیلما تو‌کروهه
    چاره ای جز تسلیم شدن نداشتم
    حتی چن باز خواستم گوشیشو‌بردارم یه بلایی سرش بیارم‌که یادم‌افتاد فیلمارو‌دست مادرو ‌خواهرشم‌داده وممکنه اعصبانی تر بشه
    خلاصه قبول‌کردم اما گفتم فقط شاش
    گفت باید گوه بزارم‌دهنت محاله بزارم مزه ی گوهم‌و‌نچشی
    گوه به این خوشمزگی داغه داغ
    گفت حداقل یبار فقط
    گفتم باشه رها جان اما نامردیه
    گفت نترس عاشق گوهم‌میشی
    سفره رو‌جمع‌کرد گفت تا عید خانمتم
    از تحویل سال به بعد برده ی منی
    گفتم باشه
    عید رسیدو سال تحویل شد
    یه نگاه مرموزی بهم‌کرد
    گفت چطوری توالت من
    گفتم الان؟
    گفت دقیقا الان
    گفتم رها الان نه
    گفت رها نننننننننننننه
    سرورم
    گفتم چشم سرورم،سرورم بزار چند روز‌بگذره گفت تا سه دقیقه لخت تو‌حموم‌منتظرتم اگه نیای ابرو‌نمیزارم برات
    لخت شدم رفتم‌حموم
    گفت دراز بکش دهنت و‌باز کن
    دراز کشیدم یکم التماسش کردم که تورو‌خدا رحم‌کن
    کف پاشو‌گذاشت رو‌دهنم گفت زر نزن ببینم حوصله ندارم خفه میشی یا خفت کنم
    ساکت شدم
    شرتشو‌ از پاش در اورد اومد کسشو‌گرفت جلو‌دهنم
    گفت کسم و‌ببوس تا بشاشم‌دهنت
    کسشو‌خواستم‌ببوسم‌که شروع کرد‌به شاشیدن
    عجب بویی میداد شاشش رفت تو‌چشو‌بینیو‌دهنم‌کل صورتم پر شد‌از شاشش
    رها هم‌داشت با صدای بلند میخندید
    میگفت لیاقتت همینه توالت‌من باشی کثافت
    شاشش که‌تموم‌شد
    گفت‌یالا کسم‌و‌لیس بزن تمیزش کن‌ انقدر باید لیس بزنی که دیگه نیاز به شستن‌نداشته باشه
    گفتم چشم سرورم و‌شروع کردم به لیسیدن کسش دیگه همه جام شاشی بود زبونم بوی شاش میداد
    مزش ترش بود
    کسش که تمیز شد گفت یالا شاشمو‌که ریخته زمین بخورو‌لیس بزن کف حمومو‌یه قطرشم نباید بمونه
    شروع‌کردم‌به خوردن‌شاشش
    که‌میخندید منم به‌خودم‌فوش‌میدادم‌که خودم‌کردم‌که لعنت‌بر خودم‌باد
    گفت‌میخوام‌برینم دهنت کلی التماسش کردم
    گفت باشه‌امروز نمیرینم‌اما فردا حتما شایدم همین امشب میرینم‌اماده باش
    گفتم‌تورو خدا از این‌یکی بگذرین در حموم‌و‌بست گفت دوش بگیر‌تمیز شو‌بیا بریم عید دیدنیامون‌میخوام با انگشترم‌چشم‌مادرو‌خواهرتو‌در بیارم توله سگ
    /
    همه جارو‌تمیز‌کردم دوش کرفتم تمیز شدم رفتم بیرن
    از تو‌اتاق صدام‌زد گفت توله‌ نبینم رو‌پاهات راه میریا
    چهار دست و‌پا بیا پیشم
    رفتم پیش ارباب دیدم نشسته پشت میز ارایش
    دستشو‌کشید رو‌موهام گفت چقدر با نمک شدی سگ‌کوچولوی‌من
    از رو‌صندلی بلند شد گفت بیا صندلیم‌شو زود باش
    رفتم چهار دست و‌پا شدم کونشو‌گذاشت رو‌کمرم و نشست ارایشش‌و‌انجام داد و‌ باهام حرف میزد‌و‌ وظایف و‌بهم‌میگفت
    من مه همیشه دوست داشتم صندلی ارباب بشم اما تجربه نداشتم و‌بار اولم‌‌بود،همیشه فکر‌میکردم خیلی راحته اما کمرم داشت میشکست
    بازوهام دیگه طاغت نداشتند و داشتند میلرزیدن
    اما از ترسم نمیتونستم تکون بخورم‌ولی دیگه انرژیم تموم‌شده بود احساس میکردم هرلحظه ممکنه دستام دیگه طاغت نیارن و‌ بیفتم که همون لحظه موبایل ارباب رها زنگ خورد و‌رفت سراغ گوشیش
    تا بلند شد من با صورت خوردم زمین
    شانس اوردم وگرنه ارباب منو‌میکشت
    ارباب رفت با تلفن صحبت کرد برگشت
    گفت تو که این همه ادعای بردگی داشتی
    تو که یه سال دهن منو سرویس کردی اربابت بشم الان یدونه تحمل وزن منو نداری؟ الاغی دیگه الاغ میدونی چند نفر حاظرن سگم بشن؟
    داد زد سرم گفت میدونی؟؟؟؟
    تعجب کردم گفتم مگه با کسی حرف زدین کسی پیشنهادی داده بهتون؟
    گفت خاک تو سرت فک میکنی این چیزارو‌ از کجا یاد کرفتم عوضی؟ گفتم رها با پسر یا مرد دیگه رابطه داشته باشی میکشمتاااااااااااا
    کفتم فقط منو تو ارباب و برده هستیم غیر این باشع بد میشه
    بدجوری اعصبانی بودم
    که گفت گوه نخور بابا ولی انگار دلت میخواد بخوری اره؟
    کفتم رها کاملا جدی هستم
    یه لگد زد وسط پاهام بهم کفت خفه شو توله سگ
    زود باش پاهامو ببوس جورابامو‌‌ پام کن
    دیدم دیگه نمیشه کوتاه اومدم و‌حرفشو‌گوش دادم
    گفت تلفن عمم بود
    اسرا شب قراره با دوتا از دوستاش بیاد خونه ما
    سک‌خوبی میشی
    به مهمونا رسیدگی‌میکنی
    و پیش مهمونا هرچی بگم تاکید کرد که هرچچچچچچچی که بگم فقط یه کلمه میگی چشم سرورم
    گفتم ارباب اخه پیشه عمتون زشته باز فقط دوستاتون بودن یه چیزی
    خندید گفت شاشم‌تو‌دهنت اخه عوضی عمم به خاطر تو‌داره میاد
    با دوستاش شرط بندی کرده که ما یه سگ خونگی داریم باورشون‌نشده
    میان تورو‌ببینن
    همین که از در‌وارد شدن میری جلوشون چهار دست و‌پا پارس میکنی شروع میکنی به بوسیدن پاهاشون بعد کفشاشون و‌در‌میاری بعد میری اشپزخونه شروع میکنی به پذیرایی کردن ازمون
    من مات و مبهوت شده بودم‌نمیدونستم دیگه چی بگم
    رها خیلی سریع داشت پیش‌میرفت و‌خیلی جدی کرفته بود و مونده بودم اخرش به کجا میرسیم
    تو همین فکرا بودم که بغل گوشم داغ شد
    به خودم اومدم دیدم ارباب رها داره با سیلی میخوابونه دم گوشم میگه نشنیدی چی گفتم حیون
    بدجوری اعصبانی شده بود و‌پش سر هم‌سیلی میزد‌که افتادم زمین گفتم شنیدم ارباب شنیدم چشم چشم ببخشید
    غلط کردم غلط کردم
    گفت دیگه تکرار‌نشه
    زود باش پاشو‌برو‌حاضر شو‌بریم عید دیدنی تا شب برگردیم زود باش
    خلاصه رفتیم عید دیدنی
    تو فامیل یه جوری باهام رفتار‌میکرد که انگار صد ساله عاشقمه و‌همون‌ارباب رهای ترسناک و‌بی رحم تو‌خونه نیست اما گاهی با نکاه تیزش بهم‌میکفت شب باهات کار‌دارم
    خلاصه برگشتیم‌خونه
    سوار اسانسور‌که شدیم تا بریم طبقه بالا گفت زود باش صندلی شو‌خیلی خستم
    صندلی شدم نشست پشتم گفتم یهو‌همسایه تو‌طبقات اسانسور‌و‌میزنن باز میکنن زشته؟ گفت نه ببینن جی میشه
    برده ی منی دیگه
    ناراحتی ؟
    گفتم‌نه نه ارباب
    گفت از سرتم زیاده گفتم بله ارباب
    که رسیدم طبقه چهارم
    درو براش باز کردم
    کفشاشو در اوردم
    رفتیم تو دیدم
    مادر زن‌و‌خواهر زنم خونه ما هستن
    رفتیم سلام دادیم
    زانو‌زدم پاهاشونو بوسیدم
    خواهر‌زنم اسما که یه زن خوشگل و خوش استیل هم هست اخه مربی رقص هست به ارباب رها کفت میبینم خوب تربیتش کردی
    ارباب رها هم‌کفت حالا کجاشو دیدین
    انقدر سگ‌خوبی شده انقدر سگ خوبی شده که خودمم باورم نمیشد
    مادر زنم گفت پس اسرا اینا کی میان؟ دیدم‌وای همه میدونن
    دیگه کاملا احساس حقارت میکردم
    درسته مردونگیمو‌از دست داده بودم اما خیلی لذت بخش بود که واقعا به چشم برده و‌توله سگ‌میبننت نه فقط چند ساعت برای یه لذت معمولی
    تو همین حال و‌هوا بودیم که‌ایفون و زدن
    بله عمه اسرا به همراه ۲ تا از دوستاش
    رفتم چهار دست و‌پا منتظرشون‌ پشت در‌ورودی
    تا از در اومدن تووو خشکم زد
    عمه اسرا تا منو دید شروع کرد به قهقه زدن بالا پاین پریدن گفت رها دمت گرم باورم‌نمیشد بچه ها دیدین باختین شرطوووووو؟ دیدین؟؟؟؟؟؟؟
    ولی خشک‌زدن‌من از دیدن اونا نبود
    پشست سر اسرا سمانه وایساده بود
    سمانه کیه؟ سمانه هم دانشگاهی من بود که ۲ سال با هم رل بودیم
    و‌چون منو‌خیلی دوست داشت منم میدونستم
    همیشه براش مغرور‌بودم‌
    همیشه بهش زور‌میگفتم
    همیشه اون‌دنبال من بود
    بهش کم‌توجهی میکردم
    اونم منو دید خشکش زد
    ولی هیچکدوم‌چیزی نگفتیم
    پای همشونو بوسیدم
    پاهای سمانه رو با احساس تر بوسیدم
    بعد سرمو‌بالا کرفتم تو‌چشاش نگا کردم‌که دیدم اونم‌داره منو‌نگاه میکنه
    عمه اسرا گوشمو‌گرفت کشید کفت شنیدم خوب سواری میدی منو‌یبر پذیرایی ببینم
    زود باش حیوون
    سوارم‌شد
    واقعا سنگین بود به زور‌رسوندمش پذیرایی
    بعد به دستور‌ارباب رها رفتم چایی و‌میوه و شیرینی و‌ خوارکی اوردم
    واقعا خیلی لذت بخش بود
    جلوی مادرخانمت و خواهر خانمت و خانمت و عمه ی خانمت و دوست دختر سابقت و یکی از دوستای دیگشون به اسم‌ساناز اینجوری تحقیر بشی
    داشتن میوه و‌شیرینی‌میخوردن‌و بحث های زنانه انجام میدادن
    منم چهار دست و پا بغل دست مبل ارباب رها سرمو‌گذاشته بودم رو‌زمین منتظر دستور بودم‌که یهو ارباب یکی زد پس کلم گفت توله چرا نشستی
    برو پاهای مهمونارو‌یکی یکی لیس بزن
    گفتم چشم سرورم که همین حین سمانه گفت میشه اول پاهای منو لیس بزنه سگتون
    ارباب کفتن بله چرا نشه عزیزم
    یه لگد زد گفت شنیدی که بدو‌برو‌ توله سگ
    چهار دست و‌پا‌رفتم جلو‌ سمانه داشت بهم نیش خند میزد
    کف پاشو‌کشید صورتم گفت شروع کن برده ی مغرور
    گفتم یا خدا الان پیشه اینا چیزی نگه بفهمن من با سمانه دوست بودم از وسط جر میدن منو
    شروع کردم به لیس زدن پاهای سمانه انگشتای پاشو‌میکرد تو‌دهنم عقب جلو‌میکرد
    بقیه هم اصلا انگار نه انگار
    داشتن بحث خودشونو ادامه میدادن که یه لحظه سرمو‌بالا گرفتم دیدم سمانه داره با کوشیش بازی میکنه
    ترسیدم گفتم نکنه فیلمم و‌بگیره ولی دیگه نمیتونستم کاری بکنم
    ادامه دادم پاهاشو‌لیس زدم و رفتم سراغ بقیه تقریبا پای هرکدوم ۱۰ الی ۱۵ دقیقه طول میکشید
    وقتی رسیدم به پای مادر زنم یه جوری با لبخند نگاهم کرد قند تو‌دلم اب شد
    دستشو‌کشید رو‌سرم گفت پسر خوبی هستی برا همین اکه صاحبت اجازه بده میخوام ببرمت حموم یه نمه جیش دارم
    که باز شوکه شدم
    ارباب رها رو‌نگا کردم که ارباب کفت اره مامان جون‌راحت باش توالت خودته
    ببر هرجوری دوست داری استفاده کن من افتتاحش کردم
    سرمو‌انداختم پایین
    مادر زنم‌کفت چی شد پسرم؟ دوست‌نداری جیش مادر زنت و‌ بخوری؟؟؟ خوشمزستاااااا؟ خوشت میاد
    اروم‌کفتم هرچی شما صلاح بدونین مادر جان
    که همگی با هم زدن زیر خنده
    اسما کفت الاهی دلم سوخت براش میخواستم منم جیش کنم دهنش ولی دیگه دلم سوخت
    که ارباب رها گفت نه بابا گوح‌میخوره دلتون‌نسوزه توالته دیگه
    هرکی دوست داره بشاشه دهنش
    مادر زنم منو برد حموم
    خوابوند رو‌ کف حموم
    شلوارشو‌بدونه اینکه از دامادش‌خجالت بکشه کشید پایین نشست درست رو‌صورتم جوریکه سوراخش جلو‌دهنم بود
    گفت بشاشم رو‌صورتت یا دهنت؟
    من کلا تو شک بودم که یهو با فشار شاشید رو‌صورتم و شروع کرد به خندیدن
    یه جورایی حالم داشت بد میشد اما لذت حقارتش وصف نشدنی بود
    /
    arbab az tabriz p bede @slavetabriz

بعد اینکه شاشید رو‌صورتم
خودشو‌با اب تمیز کرد رفت
من همون‌جوری‌مونده بودم کف حموم
شاشش رو صورتم بود
با خودم فک میکردم ارزش داشت یا نه؟ الان راجب من چی فک میکنن و تو همین فکرا بودم
که صدای خوش و‌بش و‌خداحافظی مهمونا به گوشم رسید
ارباب رها درو‌بست و اومد حموم منو دید زد زیر خنده
گفت چرا دراز کشیدی اینجا مهیاد
لاقل صورتتو میشستی؟
من فقط نگاش میکردم
گفت ناراحت شدی عزیزم؟ من فقط میخواستم بیشتر لذت ببری
چون میدونم یه برده ی زیر هر چند تا ارباب بیشتر باشه بیشتر لذت میبره
وقتی دیدم هنوز براش مهم هستم‌و‌به فکر‌منه لبخند زدم بهش
گفت میخواستم امروز برینم دهنت اما دلم سوخت برات دوش بگیر بیا بخوابیم
یه لحظه نمیدونم‌چی شد کفتم نه ارباب رها راحت باشین
هرکاری میخواین بکنین
رها چشماش برق زد گفت جوووووون چه توله سگی شدی تووووو
گفت اول‌صورتت‌و‌بشور
شستم
بعد کفت شروع کن کونم و‌بخور
شروع کردم به خوردن کون ارباب رها
سوراخش و‌لیس میزدم که یهو گفت مهیاد
گفتم جانم
گفت دماغتو‌بچسبون به سوراخ کونم
گفتم چشم
تا چشبوندم یدونه با صدای بلند گوزید
واقعا بوش بد بود
شروع کرد خندیدن
سرمو‌کشیدم عقب که عصبانی شد
سرمو چسبوند به کونش گفت بو‌بکش نفس عمیق بکش زود باش
منم که داشتم خفه میشدم اما مجبورا بو‌میکشیدم تا اینکه بوش رفت
کفت خوش بو بود؟ کفتم بله ارباب
گفت خوبه افرین
گفت حالا میخوام برینم دهنت
گفتم ارباب برینن اما تو دهنم نه رو‌صورتم
یکم فکر‌کرد
گفت باشه اما به شرطی که حتما زبونتو‌بزنی بهش و‌مز مزش کنی؟ گفتم باشه ارباب
دراز کشیدم کف حموم
ارباب رها کون خوشگلشونو گرفتن رو‌صورتم داشتم باز شدن سوراخ کونشونو میدید اروم اروم‌شکلاتشون داشت میزد بیرون
دو دل بود
میخواستم دهنمو باز کنم بگم پشیمون شدم که یه ذره از گوهشون جدا شد افتاد درست روی دماغ و لب بالایی
زود دهنم‌و‌بستم تا نره تو‌دهنم
وای چه بوی بدی میداد
که یهو هرچی داشتن خالی کردن رو‌صورتم رو‌چشام پر شد
رو دماغ و لبام
حالم داشت بد‌میشد
میخواستم بالا بیارم
که ارباب یهو‌نگاه کردن بهم خندیدن
کفت واااااااااای مهیاد چقدر با نمک شدی
درست عینه توالت شدی
بعد کفت زود باش مز‌مز کن میخوام برم
زبونمو‌یکم‌زدم به گوهشون ترش و بد مزه بود
خندید کفت پاشو خودتو‌تمیز کن بیا بخوابیم
دوباره دوش گرفتم‌و‌خودم تمیز کردم
ولی بوی گوهشون از دماغم نمیرفت
رفتم اتاق خواستم بخوابم پیشش که کفت او لالا
از کی تا حالا سگها بیش صاحبشون‌میخوابن ؟
گفت کنار تخت رو‌زمین میخوابی یه بالشت و‌ملافه گذاشته بود اونجا
دراز کشیدم روز‌زمین بخوابم‌که کفت نمیخوای تشکر کنی؟ گفتی مرسی ارباب
پاشو از بغل تخت اویزون کرد گفت بیا اینم جایزت کف پاهام ببوس
حدود ۵ دقیقه بوسیدم که پاشو‌بلند کرد بدون اینکه چیزی بگه خوابید
صبح بیدار شدم چون‌تعطیلات عید بود و‌دیگه ۵/۶ روز‌تعطیل بودم رفتم‌نون‌گرفتم اومدم صبحانه اماده کردم
اومدم پای اربابم و‌بوسیدم و‌بیدارشون کردم گفتم ارباب صبحانتون امادست
صورتم‌و‌ناز کرد گفت چقدر سگ خوبی هستی تو
حیف اون‌یه سال اول که احمق بودم نمیدونستم ارباب بودن چه مزه ای داره
منم لبخند زدم و‌رضایت خودم‌و‌نشون دادم
ارباب و تا پای میز صبحانه سواری دادم
ارباب صبحانشونو میخوردن و‌منم‌زیر‌میز داشتم پاهای پرستیدنیشونو‌میبوسیدم و‌لذت میبردم
واقعا زندگی بهتر از این نمیشد
ارباب خوردن و‌ من وسایلارو‌جمع کردم‌و‌شستم و‌همه چیو‌گذاشتم‌سر جاش
ارباب رفتن نشستن پای تلوزیون صدام‌کردن جلوشون میز شدم و پاهاشونو‌دراز کردن پشت من
یه نفس عمیق کشید و‌گفت‌مهیاد
گفتم بله ارباب
گفت از زندگی جدیدت لذت میبری ؟ گفتم بله ارباب
گفت میدونی‌که تو‌اختیار دهن خودتم‌نداری؟ گفتم بله ارباب
گفت میدونی که تو مثه یه حیوون مثه یه سگ مثه یه خوک هستی برا‌من؟ گفتم‌بله ارباب
گفت میدونی که هرچی بگم باید بگی چشم؟ گفتم بله ارباب
با خودم کفتم دیگه نهایتا میخواد بگه اینبار میخوام بزینم دهنت دیگه
که ارباب برگشت کفت پس اولین‌روز رسمی بعد عید میریم دفتر خونه
خونه و‌ماشین و میزنی به نام‌من
و همینطور سند مغازه رو
خواستم تفرعه برم
گفتم بانوی من به نام من یا نام‌شما نداره
همش متعلق به شماست نگران نباشید
گفت خر خودتی
همه رو‌میزنی به نام‌من جرئت داری جز چشم چیز دیگه ای بگو
سکوت کردم
گفت نشنیدم!!!
گفتم چشم ارباب
گفت افرین توله سگ من
بعد گفت قراره برم بیرون با دوستام تا من برگردم میشینی توی‌توالت گرسنتم شد از اونجا یه چیزی بخور‌تا من برگردم
گفتم چشم بانو
حدود ساعت ۴ عصر منو برد توالت
گفت یه نخ از پشت در‌میبندم که اگه درو‌باز کنی بیای بیرون پاره میشه و‌من‌میدونم‌و‌تو
گفت بمیری هم حق بیرون اومدن نداری
گفتم چشم بانو
در و بست
نخ و هم وصل کرد
چراغ توالتم خاموش کرد
من موندم رو‌کاشی های سرد توالت و سیاهی مطلق
نمیدونم چند ساعت گذاشته ولی دیگه همه جام درد میکرد
نه میشد خوابید
نه‌تکون‌خورد
نه میشد رفت بیرون
نه از ساعت خبر داشتم
دیگه کلافه شده بودم
که یهو‌صدای انداختن کلید به در اومد و خوشحال شدم و‌شروع کردم به پارس کردن
پارس کردم و‌پارس کردم
ارباب گفت چه خبرته خونه رو‌برداشتی رو‌سرت واسا اومدم
درو‌باز کرد پریدم رو‌پاهاش شروع کردم به بوسیدن پاهاش
اربابم میخندید
میگفت نگا نگا انگار واقعا سگه
شروع کردم لیس زدن پاهاش
و‌مالوندن صورتم به پاهاش
گفت بسه بزار لباسامو‌عوض کنم بیام جیش دارم
ارباب لباساشو‌عوض کرد و اومد گفت جیش دارم برم توالت یا بدم‌تو‌بخوری جیشمو؟؟؟
یه جوری انگار از مزش خوشم اومده بود گفتم ارباب من
گفت افرین توالت من
رفتیم‌حموم‌دراز کشیدم‌رو‌ زمین قشنگ همه ی کسشونو‌کردن تو‌دهنم
کفتن میخوام تا اخرین قطرش و‌بخوریا دیگه نریز زمین منم‌با چشمام به منظور تایید گفتم چشم
شروع کردن شاشیدن که ۲ ثانیه نشده دهنم پر شد و‌مجبور شدم زود زود قورتش بدم
وای چه حالی داشت چه مزه ای داشت
داشتم معتاد شاشیدن ارباب میشدم
جیششون‌که تموم شد کسشونو لیس زدم تمیز کردم بعد با اب شستمش
ارباب پاشو‌گرفت جلوم بوسیدم و‌رفت
که یه لحظه متوجه شدم‌موهای ارباب خیس هستش
گفتم سرورم موهاتون چرا خیسه؟ شما که از بیرون‌میاین حموم‌نرفته بودین؟
یه لحظه واساد کفت با بچه ها استخر بودیم
خواستم دهنم‌و‌باز کنم بگم وسایلتون کوووو پس؟ که برگشت کفت از کی تا حالا من باید به تو‌جواب پس بدم حیوون
به توچه کجا بودم
تو چی‌کاره هستی مگه کثافت؟ خفه شو‌دیکه نبینم تو‌کارای من دخالت میکنی توالت شاش خور‌من
گفتم چشم ارباب
ولی بدجوری رفتم تو‌فکر
یعنی‌واقعا استخر بود؟
خودمو‌تمیز کردم‌اومدم بیرون
گفت ببین مهیاد
من دیگه نمیتونم تورو به چشم شوهر ببینم
دیگه نمیتونم باهات سکس داشته باشم
برا همین از این به بعد این‌منم که توروو میکنم
خندیدم گفتم با چی میخوای بکنی؟ که یهو‌از کیفش یه دیلدو‌ی بزرگ در اورد مشکی چشام گرد شد
اب دهنم‌و‌قورت دادم
گفتم رهاااا جونه مادرت دیگه اینو بیخیال
گفت خسته شدم از بس همه چیو توضیح دادم بهت اخر سرم قبول کردی همون‌اول قبول کن خلاص
دیدم‌راست میگه گفتم چشم ارباب
گفت افرین
گفت زنگ میزنم‌یکی از دخترا بیاد میخوایم لز کنیم
کلا دیگه رها ادم‌دیگه ای شده بود نمیشد شناختش
گفتم کیه گفت نترس اشنا نیست
اما خوب کسی هست با دیدنش میترسم ارضا بشی
بعد زد زیر خنده
حدود یه ساعت بعد دوستش اومد
واقعا پلنگ بود
رفتم‌جلوش زانو‌زدم‌پاهاشو‌بوسیدم
که گفت عه رها تو‌هم‌برده داری؟
منم یه زمانی داشتم یادش بخیر
دایمی هست یا ساعتیه؟
رها خندید گفت شوهرمه برده ی دایمی و تام الاختیارمه
گفت خوش به حالت از این شوهرا گیر ما نمیاد که
بعد یکم‌صحبت و پذیرایی ازشون
ارباب رها و رویا شروع کردن به لب گرفتن از هم و به منم اشاره کرد پاهاشو لیس بزنم و‌شروع کردم لیس زدن پاهای ارباب رها
اونا داشتن حال میکردم و‌من داشتم پاهاشونو‌لیس میزدم که بعد یکم کلا لخت شدن و سینه های هم و‌میخوردن و منم رسیده بودم به پاهای رویا و داشتم پاهای رویا رو‌لیس‌میزدم که شرتاشونو در اوردن
گفتن بیا کسمون و لیس بزن
رفتم سراغ کسشونو اول از ارباب رها شروع کردم
صدای اه و‌اوهش رفته بود بالا و‌داشت با کس رویا ور میرفت
بعد رفتم‌سراغ کس رویا داشتم لیس میزدم که سرم‌و‌فشار میداد تو‌کسش و‌میگفت اوفففففف
جوووووون
بمک
بعد ارباب رها گفت
حالا میخوام باهات حال کنم
دیلدو‌رو بست به سرم جوری که کیر افتاد رو دهنم
گفت دراز بکش رو‌تخت دراز کشیدم
کسشو‌گذاشت رو‌دیلو و‌شروع کرد عقب جلو‌کردن جوری که هربار مینشست رو سرم و بلند میشدو‌عقب جلو‌میکرد حس میکردم الان همه ی دندونام توی دهنم خرد میشن از فشار
تو‌همین حین رویا اومد نشست رو‌چشام و‌بازم داشتن با هم حال میکردن و بی توجه به من که داشتم‌خفه میشدم جای نفس کشیدن نبود
نمیتونستم تکون بخورم‌ که دیدم دیگه واقعا دارم‌میمرم شرو‌کردم به کوبوندن پاهام رو تخت
که رها بلند شد کفت چی شده که دید صورتم سرخ شده عرق کردم
که متوجه شد داشتم خفه میشدم
یهو با هم‌خندیدن کفتن داشتی زیر کسمون شهید میشدی ?
بعد جاشو‌با رویا عوض کرد
رویا سنگین‌وزن بود واسه خودش پلنگی‌بود
کسشو‌کرد تو‌دیلدو دماغم‌و‌گرفت شروع کرد عقب جلو کردن کسش
داشتم‌میمردم
هروقت پاهامو‌میکوبیدم دستشو‌از دماغم برمیداشت یه نفسی میکشیدم
دوباره میگرفت انگار خوشش میومد با جون‌من بازی کنه
که یکم‌بعد خسته شد
بلند شد گفت رها تا حالا شوهرتو‌کردی؟ گفت نه
گفت نمیخوای بکنیش؟ گفت چرا اتفاقا امروز میخواستم بکنمش
بد زدن زیر خنده
رها گفت تو‌افتتاحش کن رویا تو‌کردنت خوبه من تا حالا نکردم
رویا گفت تو‌جون‌بخوا عزیزم
منم که دیگه حالم گفتن نداره
رویا یکی‌زد دم‌کونم‌گفت زود باش مدل سگی بخواب ببینم
گفتم رویا خانم من تا حالا کون ندادم نمیتونم میترسم
گفت اشکال نداره از امروز‌هروز دو‌وعده ارباب رها میکندت نگران نباش ?
ارباب رها رفت کرم و بی حس کننده اورد
گفت شب اول یادته از اینا برا من استفاده میکردی میگفتم‌درد دارم میگفتی اشکال نداره یه ذره تحمل کن؟
حالا نوبته توعه شل کن
بعد زدن زیر خنده
سوراخ کونمو کرم‌زدن و بی حس کنند زدن
ارباب رها اومد جلوم نشست دستام و گرفت پاهاشم باز کرد گفت کسمو‌بخور
رویا هم‌از بشت شروع کرد با انگشتت سوراخ کونمو‌گشاد کردن
چون‌واقعا تنگ بودم
داشتم کس لیس میزدم و‌ چند تا هم‌انگشت تو‌کونم بود
حس خوبی بود که یهو احساس کردم کونم داره پاره میشه خواستم بلند شم ارباب رهاا پاهاشو دور کمرم قفل کرد نتونستم
هم داشتم جر‌میخوردم هم داشت میسوخت
چشام پر از اشک شد از شدت درد که رویا با بی رحمی همش و‌کرد‌تو‌ کونم شروع کردم داد زدن‌که ارباب رها دستاشو‌گرفت جلو‌دهنم
دنیا داشت دور سرم میچرخید
خیلی درد داشت خیلی
رویا هم داشت عقب جلو‌میکرد
با یه دستشم داشت ازم فیلم میگرفت میگفت دارم این توله سگ کثیف و میکنم هرکی میخواد اینجوری بکنمش بیاد دایرکت
یکم‌که گذشت درد برام عادی شد و‌یه حس لذت جایگزینش شد و ارباب رها هم دهنم‌و ول کرد
داشتم کونم و برا رویا میچرخوندم‌و کس ارباب رها رولیس میزدم
/arbab az tabriz p bede @slavetabriz

همینجوری که داشت رویا منو‌میکرد گفت رها عجب کونی داره شوهرت
قدرشو‌بدون
دست من بود روزی سه‌مرتبه میکردمش
رها هم‌گفت نگران نباش
انقدر بلا اوردم‌سرش این یکی دوروز که در‌مقابل اونا از خداشه فقط بکنمش
رویا کفت مثلا چی؟ گفت مثلا همین دیشب ریدم دهنش ?
بازم زدن زیر خنده
رویا کفت نمیری رها کارت درسته
بعد جاشونو‌عوض کردن ارباب رها منو برعکس کرد گفت پاهاتو‌بده بالا دیلدورو بست به کمرش
پاهمو‌انداخت رو‌شونه هاش
سر کیرو گذاشت دم کونم گفت جوووووون
چه شوهر کونی دارم من به به
شروع کرد به گاییدن من
رویا هم اومد قشنگ نشست رو‌صورت من‌موندم‌زیر کون‌گندش
نمیتونستم تکون بخورم
بعد یکم شل کرد گفت کونمو بخور و‌شروع کردم‌به خوردن کونش
حسابی خسته شده بودم اما اونا انگار نه انگار چیزیشون نشده بود تازه داشتن گرم میشدن
خلاصه چند ماه به این شکل گذشت و من دارو‌ندار زندگیمو زدم به نام ارباب رها و‌شدم عینه یه سگ که صبح تا شب کار‌میکردم و‌همه ی درامدم دست ارباب رها بود
ایشون تصمیم میگرفتن پول و‌ چجوری خرج کنن و‌یه پول تو‌جیبی برای رفت امد بهم‌میدادن چون‌دیگه ماشینم دسته خودشون بود
دیگه عادت کرده بودن هروقت جیش داشتن دهن من میکردن
گاهی هم برای تنوع میریدن رو‌سرو‌صورتم

مادر‌زن‌و‌خواهر زن‌و‌عمه اسرا هم دیگه یه پای ثابتشون‌خونه ما شده بود و‌شده بودم عروسک جنسی و‌توالت و …
حقیر تر از این نمیشد که بشم
دیگه نه لذت میبردم از زندگی نه گلایه داشتم
عینه خری شده بودم که همه ی این چیزارو‌وظیفه خودم‌میدونستم
صبح بیدار بشم
پاهای ارباب و‌ببوسم
جیش کنن دهنم
بعد
صبحونشونو بدم بخورن
برم سر کار
برگردم
کارای خونه انجام بدم
کس ارباب رها رو‌بخورم
اگه مهمون‌داشته باشن به‌مهموناشون رسیدگی کنم
پیش مهمومنا ازم به عنوان صندلی استفاده کنن یا پاهاشونو دراز کنن پشتم
و یا نهایاتا پاهای مهمونارو‌ببوسم
شب هم حسابی کس و کونشو‌میخوردم و با دیلدو‌حسابی منو‌میکرد میخوابید
بعد ارباب رها مادر زنم بیشترین‌استفاده رو‌ازم‌میکرد و‌گاهی منو از ارباب قرض میگرفت و واقعا سخترین روزای زندگیمو‌برام رقم‌میزد
و علاقه شدید داشت به ریدن و‌شاشیدن تو‌دهنم
کیف میکرد دیگه
کارای خونشو‌براش انجام‌میدادم
و‌کلی کارای دیگه
یکی از علاقه مندیاشم این بود که کسشو‌ بماله شرتش خیس بشه در بیاره بکنه تو‌دهن من
خلاصه روزا گذشتن و‌حدود ۴ سال از ازدواجمون‌گذشته بود که تقریبا ۳ سال بود که من برده ی تام الاختیار بانو‌ رها و‌خانوادش شده بودمو تو این سه سال تو‌حسرت سکس‌ بودم
فقط جغ میزدم
تا اینکه چشتون روز بد نبینه
یه روز‌ارباب اومد گفت امشب مهمون‌مخصوص‌دارم حسابی باید بهش سرویس بدی
گفتم چشم ارباب
شب شد در‌و‌زدن
اماده بودم که یکی از اون‌دافای خوشگل میاد و‌منو‌میکنه و کسشو میخورم و از این حرفا
رفتم پشت در منتظر بودم که در باز شد دیدم کفشای مردونه
سرمو بالا کرفتم که ارباب پاشو گذاشت رو‌سرم فشار داد رو‌زمین
من عصبانی بودم زدم کنار پاشو‌بلند شدم یغه رهارو‌کرفتم گفتم‌داری چه گوهی میخوری؟؟؟؟
بهم‌خندید گفت انگاری زیادی گوه دادم خوردی زنجیر پاره کردی توله سگ همین الان مامان تو‌کروهه و‌چون‌میدونستیم اینجوری میکنی امادست تا فقط یه دکمه بزنه
گفت همه ی این مدت که ازت فیلم جمع کردیم و با یه اشاره ی من میریزه تو‌کروه
از گوه خوریات تا کونت و گاییدنات
انگار اب سرد ریختن رو‌سرم اما نمیخواستم‌کوتاه بیام به هر حال رها زنم بود روش غیرت داشتم
که همون لحظه کوشی رها زنگ خورد
گفت مامانه اگه جواب ندم‌فیلما تو‌کروهه
دستام سست شد
ولش کردم رفت جواب داد
کفت نه فعلا نفرست زیادی هارت و‌پورت میکردم‌ولی مثه همیشه کم میاره دیگه
سگه دیگه گاهی قاطی میکنه پاچه میگیره ولی اخرش به گوه خوری میفته
اره اره
باشه نیاز بود بهت خبر میدم
قطع کرد
گفت عشقم بیا توووو
فروخ جانم نگران‌نباش این توله سگ بی بخاره
حالم‌واقعا بد بود
خیلی بد
ارباب رها دستور داد از عشقش فروخ پذیرایی کنم
پذیرایی کردم
گفت یادته یبار موهام خیس بود فهمیدی کفتی کجا بودی کفتم استخر؟ گفتم اره؟ گفت اونموقع از زیر کیر فروخ داشتم‌میومد
دوش‌گرفتم برگشتم
فک کردی ادم با توله سگش سکس میکنه؟ نه خر جان
الان سه ساله فرخ عشق منه
سرمو‌انداختم پایین
فرخم واقعا تعجب کرده بود
فک کنم هیچی در مورد ارباب برده نمیدونست و‌مونده بود من چرا در مقابل همسرم انقدر حقیرم
بعد کلی خوشو‌بش فرخ و رها و مست کردن و شروع کردن حال کردن
رها کفت اول‌میخوام‌تورو بکنه بعد منو
گفتم نه به هیچ وجه
گفت مامان منتظر زنگ منه ها؟ خیلی دوست داره فیلمارو‌بفزسته کروه حال مامانت و‌ بگیره؟
سرم‌و‌انداختم پایین
تنها چیزی که خوشم‌نمیاد این اتفاق بود
خلاصه فرخ شروع کرد به گاییدن من
رها هم با دیلدو‌داشت دهنم و‌سرویس میکردم و میخندید
بعدش بهم گفت دراز بکش زمین
دراز کشیدم
کونشو‌گذاشت رو‌پیشونیم جوری که چشمام داشت کسشو‌میدید بعد فرخ شروع کرد جلو چشم من گاییدن کس زنم
حس و حال بدی بود
سعی میکردم چشامو ببندم
اما ارباب رها نمیزاشت
بعد کلی سکس و‌حال فرخ ابشو‌ریخت تو‌کون ارباب رها و‌رها مجبورم‌کرد کونشو‌لیس بزنم و‌تمیز کنم
بعد این اتفاق دیگه من تحمل نکردم و‌پیشنهاد طلاق دادم به رها و‌اونم استقبال کرد
و چون میدونست چیزی ندارم گفت مهریه هم نمیخوام ازت فقط گورتو‌گم کن برو‌از زندگیم
خونه و‌ماشین و‌مغازه رو‌ازم‌گرفت و‌اواره ی خیابونام‌کرد
الانم در حال حاضر تو‌یه کارخونه در حال کارگری هستم
اما هنوزم که هنوز ه عاشق بردگی هستم فقط ای کاش هیچ‌وقت پای فرخ به این داستان باز نمیشد
تنها چیزی که هرگز نتونستم تحمل کنم.

نوشته: مهیاد


👍 4
👎 16
42463 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

723845
2018-10-14 20:49:02 +0330 +0330

شبستری

0 ❤️

723853
2018-10-14 21:16:02 +0330 +0330

دیس من که ارباب برده دوست دارم اربابم ازین عنتر بازیا بدم میاد البته به نظر شخصیم اینه که شما ریدی با داستانت و زندگیت

3 ❤️

723868
2018-10-14 21:46:40 +0330 +0330
NA

برو دره کونتو بزار کونی تو برده هم نیستی اینقدر طولانی بود که فک کنم خیار تو کونت کردی نشستی از رویاهات نوشتی تو تاحالا تو عمرت کس از نزدیک اگه دیده باشی خار کونی

0 ❤️

723872
2018-10-14 22:05:39 +0330 +0330

سوخوم غیرتوعه کسکش … کیرم توی این فانتزی ها …یعنی یه زن ارباب گیر من بیاد یجوری رام کنم این میسترس هارو که گوه بخورن زر بزنن … عوضی بی غیرت ابروی هرچی ترک هست رو بردی کسکش

0 ❤️

723886
2018-10-14 23:04:46 +0330 +0330

کصخل خر. کل شهوانی گاون و ماما میکنن و نمیفهمن. اخه کصمغز تو چی فکر کردی با خودت این کصشراتو اینجا نوشتی

3 ❤️

723900
2018-10-15 00:48:38 +0330 +0330

مرزهای کسکشیو فرسنگ ها جابجا کردی
شماره رها رو بفرست واسم تا انتقامتو بگیرم و همه چیتو ازش پس میگیرم

0 ❤️

723915
2018-10-15 05:10:01 +0330 +0330

عجب . دختری که از این چیزا بدش میومد در عرض 3 سال تبدیل شد به هیولا !!! این نشان دهنده ظرفیت پایین زنای ایرانه

2 ❤️

723919
2018-10-15 05:39:29 +0330 +0330

کس نگو جقی اسگل

0 ❤️

723965
2018-10-15 11:21:27 +0330 +0330
NA

خاک تو سرت کس مغز

0 ❤️

723970
2018-10-15 12:01:30 +0330 +0330

ارباب فحش نمیده
ارباب عقده‌ای نیست :| ننویسید اه

1 ❤️

723996
2018-10-15 18:04:00 +0330 +0330

حال به هم زن ترین داستانی بود که خوندم. چه طوری آخه مادر و خواهر یارو روشون میشه جلوی داماد حرف جنسی بزنن؟ چی میزنی؟ کسی که ارباب نباشه اصلا از این کارا لذت نمیبره اون وقت یه شبه شد ارباب اونم خواهان فول برده؟ اوققق

1 ❤️

724001
2018-10-15 19:04:10 +0330 +0330

یعنی اگ زن من یه درصد این کار ها رو انجام میداد
علاوهوبر خودش ننشو هم میگاییدم
کسکش تو کسخل بودی نگرفتی بزنیش صدای سگ بده گوشیشو خورد کنی
وقتایی ک مادر زن جندت اومده بود باید در حد مرگ میزدیشون و گوشیشونو بگا میدادی

1 ❤️

724161
2018-10-16 09:03:10 +0330 +0330

میتونه واقعیت داشته باشه ولی نه برای ایران

0 ❤️

724175
2018-10-16 10:15:40 +0330 +0330

دختره همه زندگیت رو گرفته . مثل خر ازت سو استفاده کرده . بعد تو بازم عاشق بردگی هستی . خاک تو اون سرت اسکل کس مغز .
هرچند داستان واقعی نیست ولی در هر صورت خاک بر اون سرت . احمق اسکل روان پریش مجلوق

1 ❤️

724427
2018-10-17 15:59:07 +0330 +0330

وات دِ فاعک؟ :|
چرا هیولا بودن
چرا عقده ای بودن
ریدی ک :|
ننویس دیگه :|

1 ❤️

725568
2018-10-23 04:23:53 +0330 +0330

نمیدونم چرا خیلی از کسانی که میان اینجا داستانهای بی دی ام اس و ارباب و برده مینویسن کوچکترین اطلاعی از این روابط ندارن.کاش میرفتن یه کم از نظر روانشناسی این روابطو مطالعه میکردن تا هر چیزی ننویسن.این روابط بر پایه تحقیر و فحش کلامی نیست.اتفاقا بر پایه احترام به علایق سلطه پذیر و مسلط هست و قرارداد بینشون نوشته میشه.اون چیزایی که تو فیلمای پورن میبینین واقعی نیست فیلمه .تو واقعیته روابط بی دی ام اس، همه چیز بر مبنای علاقه و احترام و لذت هر دو طرفه و آسیب پذیری سلطه پذیر باید به حداقل برسه.درد سلطه پذیر تا جایی هست که بهش لذت بده.حتی برای شکنجه ها کد قرمزدارن.که سلطه پذیر هر جا که دید دیگه تحمل دردو نداره میتونه اون کد قرمز رو بگه که مسلط یا همون ارباب ،شکنجه رو متوقف کنه.تو روخدا قبل از نوشتن داسانهای تخیلیتون مطالعه کنین و تخیلاتتونو رو در قالب داستان به خورد خواننده ندین و به شعور خواننده ها توهین نکنین.متاسفانه تو اینستا هم کسانی که خودشونو مستر یا میسترس معرفی میکنن با الفاظ زشت تقاضای برده دارن.ارباب های واقعی فحش نمیدن ،تحقیر نمکینن مخصوصا خود سلطه پذیر و خانواده اشو.نمیدونم این چه رسم زشتیه که تو اینترنت مرسوم هست برده ها و خونواده هاشونو رو با الفاظ زشت صدا میکنن.حالا این داستان که ظاهرا از طرف یه برده هم نوشته شده.برده باید از حسش لذت ببره .حس عشق و پرستش نسبت به ارباب داشته باشه و همینطورم ارباب با علاقه و احساس مسئولیت نسبت و به سلامت جسم و روح برده اش رفتار کنه.مثل یک خدا و بنده.اگر شکنجه یا تحفیر کلامی ای هم هست با توافق خود برده انجام میشه نه به زور.این رابطه یه رابطه اجباریه زندانی و شکنجه گر نیست.بلکه به رابطه ی عاطفیه بر مبنای لذت دو طرف.توروخدا نویسنده های اینجور داستانا اینو درک کنن

1 ❤️

728741
2018-11-06 22:49:06 +0330 +0330
NA

داش داستان زندگیت خیلی خوب بود یه جاهاییش گریه و یه جاهاییش خنده داشت دلم یه حالت سوخت هیچی بد تر از این نیست که ناموسشو جلو چشاش بکنن

0 ❤️

728755
2018-11-07 00:50:03 +0330 +0330

حالمو بهن زدی بی غیرت

0 ❤️

789357
2021-02-01 00:12:06 +0330 +0330

با اینکه ریدی ب داستان کاری ندارم اما چرا ریدی ت زندگیت؟😐

1 ❤️

888905
2022-08-07 13:25:43 +0430 +0430

میسترس بودن توو وجود آدم و از بچگی شکل میگیره، اکتسابی نیست.
این رها هم فقط جنده و سواستفاده‌گر بوده.توام خررررر!

0 ❤️

904857
2022-12-01 00:54:52 +0330 +0330

😂 😂 😂 😂 خاک تو اون سره بدبختت کنن حقته نوشه جونت بیشتر میخوردی

0 ❤️