سلام
این داستان کاملا واقعی هست و قسم میخورم کاملا حقیقت داره
منممثه همه ی شما از بچگی به پای زنا توجوراب مشکی علاقه داشتم بزرگترکه شدم توفیس بوک و یوتویوب بیشتر با این حس اشنا شدم و به بردگی خودم پی بردم
اسمممهیاد هست و الان ۲۸ سالمه ساکن تبریز
ساله ۹۱ سیزده به در داشتم توروالیبال درست میکردم توویلامون تا فامیلا بیان
که نوه ی خالم رها اومدپیشه من و چون زمین خاکی بود و من با گچ خط زمینومشخص میکردم باد وزید و یکم گردوغبار نشست روی کفشش و رها شدیدا اعصبانی شد
منم به شوخی کفتم اگه میخوای برات تمیزشکنم
که با پررویی تمام گفت اره بیا تمیزش کن
منکه اصلا انتظارشونداشتم خشکم زد برگشتگفت بیا تمیزشکن دیگه
به خودماومدم وگفتم خیلی پرویی برو کنار بزار بادبیاد
اما تودلم دوست داشتمبیوفتم به پاهاشولیسشون بزنم
خلاصه چند هفته ای گذشت ومن تو فکر اون صحنه میخوابیدم همش
با خودممیگفتم این حتما میسترس هست شک نکن
که خلاصه تصمیم گرفتم بهمادرمبگمبریم خواستگاری
و رفتیم(دیگه اینجاهاشوتوضیحنمیدم)ما عقدکردیم رها شد همسر بنده
سه ماه از عقدمونگذشته بودومنهمشمنتظر بودم که رها بهم دستور بده
اما رها هروزمهربونتر از دیروزش میشد
که خلاصه دیدمنمیشه خودم بحثوباز کردموگفتم جریان سیزده به در یادته؟ گفتنه گفتمتمیزکردن کفشات؟ گفت اها اره شوخی میکردم من دلم نمیاد که
یه لحظه شوخی کردم
منم برگشتمگفتم نه به خاطر اونروز یا الان باید پاهاتوببوسموعذر خواهی کنم یا کفشات وبا زبونم تمیز کنم
که اعصبانی شدو گفت عععععععه مهیاد بسه حالم بد شد
از اینشوخیای مسخره نکن
تازه فهمیده بودمخدایا عجب اشتباهی کردمایناصلا میسترس نیست هیچ بدشممیاد
چند روزیتوحال خودمنبودم
اما تصمیمگرفتم تسلیمنشم
چون قرار بود یه عمری با رها زندگیکنم
هرزگاهی یه چزایی بهش میگفتم اما توکتشنمیرفتکه نمیرفت
چند بارم بهمگفت تومریض روانی هستی و از این حرفا
رفتهبودتوسایت ها تحقیق کرده بود دکترا نوشته بودن اینجورادما اختلال دارن
گیر داده بود بیا بریم دکتر
خلاصه روزا گذشتن و دیگه سرد شده بودم ویواشکی فیلم وعکس بردگی نگا میکردم وخودمو خالی میکردم که یه روز از عروسی برگشت و خیلی خسته بود گفت مهیاد میشه پاهام و ماساژ بدی بدجوری درد میکنه
چشام برق زد گفتم بله سرورم که داد زد گفت نگوخوشمنمیادفقط ماساژ بده
گفتم چشم
گفتمرسی
شروع کردمبه ماساژ دادن
که اونم دراز کشیده بود روتخت و چشاشوبسته بود
یه ربع ماساژ دادم که احساس کردم خوابش برده
اول یکم پاهاشوبوکشیدم بعد چند تا از پاهاش بوسیدم با ترس و لرز که الان میفهمه
که فهمید گفت عععععه نکن بدممیاد نمیخوای بفهمی
گفتم باشه ناراحت شدم رفتم نشستم تلوزیوننگا کردم که صداش دراومد گفت کجا میری یبار خواستم پاهاموماساژ بدیاااااااااا
گفتم نمیخوام پاهایی که نمیشه بوسید وماساژ نمیدم
گفت باشه بابا بیا اصلا پاهامولیس بزن به من چه اخه
دهنخودتکثیف میشه
گفتممیاماااا
گفت بیا اولماساژ بده بعد که تموم شدی پاهامو ببوس
گفتم خودت گفتی لیس بزن
گفت باشه بابا هرکاریمیخوای بکنفقط نرورواعصابم
پاهاشوماساژ دادم تمومشد شروع کردم به بوسیدن پاهاش
رها بی تفاوت دراز کشیده بود
قلبم داشت میومد تودهنم
خیلی خوشحال بودم
بعد شروع کردمکف پاهاشو لیس زدن و زبونمومیکشیدم کف پاهاش محکم و سفت
قشنگ مزه ی عرق پاهاش تو دهنم بود
۵ دقیقه نشده بودگفت بسه دیگه اه دیگه نزاشت ادامه بدم
ولی خیلی خوشحال بودم
گفت مهیاد شام امشب و خودت یه چیزی درست کن دیگه به خدا خیلی خستم
گفتم وقتی میگمبردت بشمواسه اینه دیگه
اگه بردت بودم بهمدستورمیدادی نمتونستم از دستوراتت سر پیچیکنم اما الان زنه خونه تویی وخودت باید یه فکری بکنی
بعد اینکه شاشید روصورتم
خودشوبا اب تمیز کرد رفت
من همونجوریمونده بودم کف حموم
شاشش رو صورتم بود
با خودم فک میکردم ارزش داشت یا نه؟ الان راجب من چی فک میکنن و تو همین فکرا بودم
که صدای خوش وبش وخداحافظی مهمونا به گوشم رسید
ارباب رها دروبست و اومد حموم منو دید زد زیر خنده
گفت چرا دراز کشیدی اینجا مهیاد
لاقل صورتتو میشستی؟
من فقط نگاش میکردم
گفت ناراحت شدی عزیزم؟ من فقط میخواستم بیشتر لذت ببری
چون میدونم یه برده ی زیر هر چند تا ارباب بیشتر باشه بیشتر لذت میبره
وقتی دیدم هنوز براش مهم هستموبه فکرمنه لبخند زدم بهش
گفت میخواستم امروز برینم دهنت اما دلم سوخت برات دوش بگیر بیا بخوابیم
یه لحظه نمیدونمچی شد کفتم نه ارباب رها راحت باشین
هرکاری میخواین بکنین
رها چشماش برق زد گفت جوووووون چه توله سگی شدی تووووو
گفت اولصورتتوبشور
شستم
بعد کفت شروع کن کونم وبخور
شروع کردم به خوردن کون ارباب رها
سوراخش ولیس میزدم که یهو گفت مهیاد
گفتم جانم
گفت دماغتوبچسبون به سوراخ کونم
گفتم چشم
تا چشبوندم یدونه با صدای بلند گوزید
واقعا بوش بد بود
شروع کرد خندیدن
سرموکشیدم عقب که عصبانی شد
سرمو چسبوند به کونش گفت بوبکش نفس عمیق بکش زود باش
منم که داشتم خفه میشدم اما مجبورا بومیکشیدم تا اینکه بوش رفت
کفت خوش بو بود؟ کفتم بله ارباب
گفت خوبه افرین
گفت حالا میخوام برینم دهنت
گفتم ارباب برینن اما تو دهنم نه روصورتم
یکم فکرکرد
گفت باشه اما به شرطی که حتما زبونتوبزنی بهش ومز مزش کنی؟ گفتم باشه ارباب
دراز کشیدم کف حموم
ارباب رها کون خوشگلشونو گرفتن روصورتم داشتم باز شدن سوراخ کونشونو میدید اروم ارومشکلاتشون داشت میزد بیرون
دو دل بود
میخواستم دهنمو باز کنم بگم پشیمون شدم که یه ذره از گوهشون جدا شد افتاد درست روی دماغ و لب بالایی
زود دهنموبستم تا نره تودهنم
وای چه بوی بدی میداد
که یهو هرچی داشتن خالی کردن روصورتم روچشام پر شد
رو دماغ و لبام
حالم داشت بدمیشد
میخواستم بالا بیارم
که ارباب یهونگاه کردن بهم خندیدن
کفت واااااااااای مهیاد چقدر با نمک شدی
درست عینه توالت شدی
بعد کفت زود باش مزمز کن میخوام برم
زبونمویکمزدم به گوهشون ترش و بد مزه بود
خندید کفت پاشو خودتوتمیز کن بیا بخوابیم
دوباره دوش گرفتموخودم تمیز کردم
ولی بوی گوهشون از دماغم نمیرفت
رفتم اتاق خواستم بخوابم پیشش که کفت او لالا
از کی تا حالا سگها بیش صاحبشونمیخوابن ؟
گفت کنار تخت روزمین میخوابی یه بالشت وملافه گذاشته بود اونجا
دراز کشیدم روززمین بخوابمکه کفت نمیخوای تشکر کنی؟ گفتی مرسی ارباب
پاشو از بغل تخت اویزون کرد گفت بیا اینم جایزت کف پاهام ببوس
حدود ۵ دقیقه بوسیدم که پاشوبلند کرد بدون اینکه چیزی بگه خوابید
صبح بیدار شدم چونتعطیلات عید بود ودیگه ۵/۶ روزتعطیل بودم رفتمنونگرفتم اومدم صبحانه اماده کردم
اومدم پای اربابم وبوسیدم وبیدارشون کردم گفتم ارباب صبحانتون امادست
صورتموناز کرد گفت چقدر سگ خوبی هستی تو
حیف اونیه سال اول که احمق بودم نمیدونستم ارباب بودن چه مزه ای داره
منم لبخند زدم ورضایت خودمونشون دادم
ارباب و تا پای میز صبحانه سواری دادم
ارباب صبحانشونو میخوردن ومنمزیرمیز داشتم پاهای پرستیدنیشونومیبوسیدم ولذت میبردم
واقعا زندگی بهتر از این نمیشد
ارباب خوردن و من وسایلاروجمع کردموشستم وهمه چیوگذاشتمسر جاش
ارباب رفتن نشستن پای تلوزیون صدامکردن جلوشون میز شدم و پاهاشونودراز کردن پشت من
یه نفس عمیق کشید وگفتمهیاد
گفتم بله ارباب
گفت از زندگی جدیدت لذت میبری ؟ گفتم بله ارباب
گفت میدونیکه تواختیار دهن خودتمنداری؟ گفتم بله ارباب
گفت میدونی که تو مثه یه حیوون مثه یه سگ مثه یه خوک هستی برامن؟ گفتمبله ارباب
گفت میدونی که هرچی بگم باید بگی چشم؟ گفتم بله ارباب
با خودم کفتم دیگه نهایتا میخواد بگه اینبار میخوام بزینم دهنت دیگه
که ارباب برگشت کفت پس اولینروز رسمی بعد عید میریم دفتر خونه
خونه وماشین و میزنی به ناممن
و همینطور سند مغازه رو
خواستم تفرعه برم
گفتم بانوی من به نام من یا نامشما نداره
همش متعلق به شماست نگران نباشید
گفت خر خودتی
همه رومیزنی به ناممن جرئت داری جز چشم چیز دیگه ای بگو
سکوت کردم
گفت نشنیدم!!!
گفتم چشم ارباب
گفت افرین توله سگ من
بعد گفت قراره برم بیرون با دوستام تا من برگردم میشینی تویتوالت گرسنتم شد از اونجا یه چیزی بخورتا من برگردم
گفتم چشم بانو
حدود ساعت ۴ عصر منو برد توالت
گفت یه نخ از پشت درمیبندم که اگه دروباز کنی بیای بیرون پاره میشه ومنمیدونموتو
گفت بمیری هم حق بیرون اومدن نداری
گفتم چشم بانو
در و بست
نخ و هم وصل کرد
چراغ توالتم خاموش کرد
من موندم روکاشی های سرد توالت و سیاهی مطلق
نمیدونم چند ساعت گذاشته ولی دیگه همه جام درد میکرد
نه میشد خوابید
نهتکونخورد
نه میشد رفت بیرون
نه از ساعت خبر داشتم
دیگه کلافه شده بودم
که یهوصدای انداختن کلید به در اومد و خوشحال شدم وشروع کردم به پارس کردن
پارس کردم وپارس کردم
ارباب گفت چه خبرته خونه روبرداشتی روسرت واسا اومدم
دروباز کرد پریدم روپاهاش شروع کردم به بوسیدن پاهاش
اربابم میخندید
میگفت نگا نگا انگار واقعا سگه
شروع کردم لیس زدن پاهاش
ومالوندن صورتم به پاهاش
گفت بسه بزار لباساموعوض کنم بیام جیش دارم
ارباب لباساشوعوض کرد و اومد گفت جیش دارم برم توالت یا بدمتوبخوری جیشمو؟؟؟
یه جوری انگار از مزش خوشم اومده بود گفتم ارباب من
گفت افرین توالت من
رفتیمحمومدراز کشیدمرو زمین قشنگ همه ی کسشونوکردن تودهنم
کفتن میخوام تا اخرین قطرش وبخوریا دیگه نریز زمین منمبا چشمام به منظور تایید گفتم چشم
شروع کردن شاشیدن که ۲ ثانیه نشده دهنم پر شد ومجبور شدم زود زود قورتش بدم
وای چه حالی داشت چه مزه ای داشت
داشتم معتاد شاشیدن ارباب میشدم
جیششونکه تموم شد کسشونو لیس زدم تمیز کردم بعد با اب شستمش
ارباب پاشوگرفت جلوم بوسیدم ورفت
که یه لحظه متوجه شدمموهای ارباب خیس هستش
گفتم سرورم موهاتون چرا خیسه؟ شما که از بیرونمیاین حمومنرفته بودین؟
یه لحظه واساد کفت با بچه ها استخر بودیم
خواستم دهنموباز کنم بگم وسایلتون کوووو پس؟ که برگشت کفت از کی تا حالا من باید به توجواب پس بدم حیوون
به توچه کجا بودم
تو چیکاره هستی مگه کثافت؟ خفه شودیکه نبینم توکارای من دخالت میکنی توالت شاش خورمن
گفتم چشم ارباب
ولی بدجوری رفتم توفکر
یعنیواقعا استخر بود؟
خودموتمیز کردماومدم بیرون
گفت ببین مهیاد
من دیگه نمیتونم تورو به چشم شوهر ببینم
دیگه نمیتونم باهات سکس داشته باشم
برا همین از این به بعد اینمنم که توروو میکنم
خندیدم گفتم با چی میخوای بکنی؟ که یهواز کیفش یه دیلدوی بزرگ در اورد مشکی چشام گرد شد
اب دهنموقورت دادم
گفتم رهاااا جونه مادرت دیگه اینو بیخیال
گفت خسته شدم از بس همه چیو توضیح دادم بهت اخر سرم قبول کردی هموناول قبول کن خلاص
دیدمراست میگه گفتم چشم ارباب
گفت افرین
گفت زنگ میزنمیکی از دخترا بیاد میخوایم لز کنیم
کلا دیگه رها ادمدیگه ای شده بود نمیشد شناختش
گفتم کیه گفت نترس اشنا نیست
اما خوب کسی هست با دیدنش میترسم ارضا بشی
بعد زد زیر خنده
حدود یه ساعت بعد دوستش اومد
واقعا پلنگ بود
رفتمجلوش زانوزدمپاهاشوبوسیدم
که گفت عه رها توهمبرده داری؟
منم یه زمانی داشتم یادش بخیر
دایمی هست یا ساعتیه؟
رها خندید گفت شوهرمه برده ی دایمی و تام الاختیارمه
گفت خوش به حالت از این شوهرا گیر ما نمیاد که
بعد یکمصحبت و پذیرایی ازشون
ارباب رها و رویا شروع کردن به لب گرفتن از هم و به منم اشاره کرد پاهاشو لیس بزنم وشروع کردم لیس زدن پاهای ارباب رها
اونا داشتن حال میکردم ومن داشتم پاهاشونولیس میزدم که بعد یکم کلا لخت شدن و سینه های هم ومیخوردن و منم رسیده بودم به پاهای رویا و داشتم پاهای رویا رولیسمیزدم که شرتاشونو در اوردن
گفتن بیا کسمون و لیس بزن
رفتم سراغ کسشونو اول از ارباب رها شروع کردم
صدای اه واوهش رفته بود بالا وداشت با کس رویا ور میرفت
بعد رفتمسراغ کس رویا داشتم لیس میزدم که سرموفشار میداد توکسش ومیگفت اوفففففف
جوووووون
بمک
بعد ارباب رها گفت
حالا میخوام باهات حال کنم
دیلدورو بست به سرم جوری که کیر افتاد رو دهنم
گفت دراز بکش روتخت دراز کشیدم
کسشوگذاشت رودیلو وشروع کرد عقب جلوکردن جوری که هربار مینشست رو سرم و بلند میشدوعقب جلومیکرد حس میکردم الان همه ی دندونام توی دهنم خرد میشن از فشار
توهمین حین رویا اومد نشست روچشام وبازم داشتن با هم حال میکردن و بی توجه به من که داشتمخفه میشدم جای نفس کشیدن نبود
نمیتونستم تکون بخورم که دیدم دیگه واقعا دارممیمرم شروکردم به کوبوندن پاهام رو تخت
که رها بلند شد کفت چی شده که دید صورتم سرخ شده عرق کردم
که متوجه شد داشتم خفه میشدم
یهو با همخندیدن کفتن داشتی زیر کسمون شهید میشدی ?
بعد جاشوبا رویا عوض کرد
رویا سنگینوزن بود واسه خودش پلنگیبود
کسشوکرد تودیلدو دماغموگرفت شروع کرد عقب جلو کردن کسش
داشتممیمردم
هروقت پاهامومیکوبیدم دستشواز دماغم برمیداشت یه نفسی میکشیدم
دوباره میگرفت انگار خوشش میومد با جونمن بازی کنه
که یکمبعد خسته شد
بلند شد گفت رها تا حالا شوهرتوکردی؟ گفت نه
گفت نمیخوای بکنیش؟ گفت چرا اتفاقا امروز میخواستم بکنمش
بد زدن زیر خنده
رها گفت توافتتاحش کن رویا توکردنت خوبه من تا حالا نکردم
رویا گفت توجونبخوا عزیزم
منم که دیگه حالم گفتن نداره
رویا یکیزد دمکونمگفت زود باش مدل سگی بخواب ببینم
گفتم رویا خانم من تا حالا کون ندادم نمیتونم میترسم
گفت اشکال نداره از امروزهروز دووعده ارباب رها میکندت نگران نباش ?
ارباب رها رفت کرم و بی حس کننده اورد
گفت شب اول یادته از اینا برا من استفاده میکردی میگفتمدرد دارم میگفتی اشکال نداره یه ذره تحمل کن؟
حالا نوبته توعه شل کن
بعد زدن زیر خنده
سوراخ کونمو کرمزدن و بی حس کنند زدن
ارباب رها اومد جلوم نشست دستام و گرفت پاهاشم باز کرد گفت کسموبخور
رویا هماز بشت شروع کرد با انگشتت سوراخ کونموگشاد کردن
چونواقعا تنگ بودم
داشتم کس لیس میزدم و چند تا همانگشت توکونم بود
حس خوبی بود که یهو احساس کردم کونم داره پاره میشه خواستم بلند شم ارباب رهاا پاهاشو دور کمرم قفل کرد نتونستم
هم داشتم جرمیخوردم هم داشت میسوخت
چشام پر از اشک شد از شدت درد که رویا با بی رحمی همش وکردتو کونم شروع کردم داد زدنکه ارباب رها دستاشوگرفت جلودهنم
دنیا داشت دور سرم میچرخید
خیلی درد داشت خیلی
رویا هم داشت عقب جلومیکرد
با یه دستشم داشت ازم فیلم میگرفت میگفت دارم این توله سگ کثیف و میکنم هرکی میخواد اینجوری بکنمش بیاد دایرکت
یکمکه گذشت درد برام عادی شد ویه حس لذت جایگزینش شد و ارباب رها هم دهنمو ول کرد
داشتم کونم و برا رویا میچرخوندمو کس ارباب رها رولیس میزدم
/arbab az tabriz p bede @slavetabriz
همینجوری که داشت رویا منومیکرد گفت رها عجب کونی داره شوهرت
قدرشوبدون
دست من بود روزی سهمرتبه میکردمش
رها همگفت نگران نباش
انقدر بلا اوردمسرش این یکی دوروز که درمقابل اونا از خداشه فقط بکنمش
رویا کفت مثلا چی؟ گفت مثلا همین دیشب ریدم دهنش ?
بازم زدن زیر خنده
رویا کفت نمیری رها کارت درسته
بعد جاشونوعوض کردن ارباب رها منو برعکس کرد گفت پاهاتوبده بالا دیلدورو بست به کمرش
پاهموانداخت روشونه هاش
سر کیرو گذاشت دم کونم گفت جوووووون
چه شوهر کونی دارم من به به
شروع کرد به گاییدن من
رویا هم اومد قشنگ نشست روصورت منموندمزیر کونگندش
نمیتونستم تکون بخورم
بعد یکم شل کرد گفت کونمو بخور وشروع کردمبه خوردن کونش
حسابی خسته شده بودم اما اونا انگار نه انگار چیزیشون نشده بود تازه داشتن گرم میشدن
خلاصه چند ماه به این شکل گذشت و من داروندار زندگیمو زدم به نام ارباب رها وشدم عینه یه سگ که صبح تا شب کارمیکردم وهمه ی درامدم دست ارباب رها بود
ایشون تصمیم میگرفتن پول و چجوری خرج کنن ویه پول توجیبی برای رفت امد بهممیدادن چوندیگه ماشینم دسته خودشون بود
دیگه عادت کرده بودن هروقت جیش داشتن دهن من میکردن
گاهی هم برای تنوع میریدن روسروصورتم
مادرزنوخواهر زنوعمه اسرا هم دیگه یه پای ثابتشونخونه ما شده بود وشده بودم عروسک جنسی وتوالت و …
حقیر تر از این نمیشد که بشم
دیگه نه لذت میبردم از زندگی نه گلایه داشتم
عینه خری شده بودم که همه ی این چیزارووظیفه خودممیدونستم
صبح بیدار بشم
پاهای ارباب وببوسم
جیش کنن دهنم
بعد
صبحونشونو بدم بخورن
برم سر کار
برگردم
کارای خونه انجام بدم
کس ارباب رها روبخورم
اگه مهمونداشته باشن بهمهموناشون رسیدگی کنم
پیش مهمومنا ازم به عنوان صندلی استفاده کنن یا پاهاشونو دراز کنن پشتم
و یا نهایاتا پاهای مهموناروببوسم
شب هم حسابی کس و کونشومیخوردم و با دیلدوحسابی منومیکرد میخوابید
بعد ارباب رها مادر زنم بیشتریناستفاده روازممیکرد وگاهی منو از ارباب قرض میگرفت و واقعا سخترین روزای زندگیموبرام رقممیزد
و علاقه شدید داشت به ریدن وشاشیدن تودهنم
کیف میکرد دیگه
کارای خونشوبراش انجاممیدادم
وکلی کارای دیگه
یکی از علاقه مندیاشم این بود که کسشو بماله شرتش خیس بشه در بیاره بکنه تودهن من
خلاصه روزا گذشتن وحدود ۴ سال از ازدواجمونگذشته بود که تقریبا ۳ سال بود که من برده ی تام الاختیار بانو رها وخانوادش شده بودمو تو این سه سال توحسرت سکس بودم
فقط جغ میزدم
تا اینکه چشتون روز بد نبینه
یه روزارباب اومد گفت امشب مهمونمخصوصدارم حسابی باید بهش سرویس بدی
گفتم چشم ارباب
شب شد دروزدن
اماده بودم که یکی از اوندافای خوشگل میاد ومنومیکنه و کسشو میخورم و از این حرفا
رفتم پشت در منتظر بودم که در باز شد دیدم کفشای مردونه
سرمو بالا کرفتم که ارباب پاشو گذاشت روسرم فشار داد روزمین
من عصبانی بودم زدم کنار پاشوبلند شدم یغه رهاروکرفتم گفتمداری چه گوهی میخوری؟؟؟؟
بهمخندید گفت انگاری زیادی گوه دادم خوردی زنجیر پاره کردی توله سگ همین الان مامان توکروهه وچونمیدونستیم اینجوری میکنی امادست تا فقط یه دکمه بزنه
گفت همه ی این مدت که ازت فیلم جمع کردیم و با یه اشاره ی من میریزه توکروه
از گوه خوریات تا کونت و گاییدنات
انگار اب سرد ریختن روسرم اما نمیخواستمکوتاه بیام به هر حال رها زنم بود روش غیرت داشتم
که همون لحظه کوشی رها زنگ خورد
گفت مامانه اگه جواب ندمفیلما توکروهه
دستام سست شد
ولش کردم رفت جواب داد
کفت نه فعلا نفرست زیادی هارت وپورت میکردمولی مثه همیشه کم میاره دیگه
سگه دیگه گاهی قاطی میکنه پاچه میگیره ولی اخرش به گوه خوری میفته
اره اره
باشه نیاز بود بهت خبر میدم
قطع کرد
گفت عشقم بیا توووو
فروخ جانم نگراننباش این توله سگ بی بخاره
حالمواقعا بد بود
خیلی بد
ارباب رها دستور داد از عشقش فروخ پذیرایی کنم
پذیرایی کردم
گفت یادته یبار موهام خیس بود فهمیدی کفتی کجا بودی کفتم استخر؟ گفتم اره؟ گفت اونموقع از زیر کیر فروخ داشتممیومد
دوشگرفتم برگشتم
فک کردی ادم با توله سگش سکس میکنه؟ نه خر جان
الان سه ساله فرخ عشق منه
سرموانداختم پایین
فرخم واقعا تعجب کرده بود
فک کنم هیچی در مورد ارباب برده نمیدونست ومونده بود من چرا در مقابل همسرم انقدر حقیرم
بعد کلی خوشوبش فرخ و رها و مست کردن و شروع کردن حال کردن
رها کفت اولمیخوامتورو بکنه بعد منو
گفتم نه به هیچ وجه
گفت مامان منتظر زنگ منه ها؟ خیلی دوست داره فیلماروبفزسته کروه حال مامانت و بگیره؟
سرموانداختم پایین
تنها چیزی که خوشمنمیاد این اتفاق بود
خلاصه فرخ شروع کرد به گاییدن من
رها هم با دیلدوداشت دهنم وسرویس میکردم و میخندید
بعدش بهم گفت دراز بکش زمین
دراز کشیدم
کونشوگذاشت روپیشونیم جوری که چشمام داشت کسشومیدید بعد فرخ شروع کرد جلو چشم من گاییدن کس زنم
حس و حال بدی بود
سعی میکردم چشامو ببندم
اما ارباب رها نمیزاشت
بعد کلی سکس وحال فرخ ابشوریخت توکون ارباب رها ورها مجبورمکرد کونشولیس بزنم وتمیز کنم
بعد این اتفاق دیگه من تحمل نکردم وپیشنهاد طلاق دادم به رها واونم استقبال کرد
و چون میدونست چیزی ندارم گفت مهریه هم نمیخوام ازت فقط گورتوگم کن برواز زندگیم
خونه وماشین ومغازه روازمگرفت واواره ی خیابونامکرد
الانم در حال حاضر تویه کارخونه در حال کارگری هستم
اما هنوزم که هنوز ه عاشق بردگی هستم فقط ای کاش هیچوقت پای فرخ به این داستان باز نمیشد
تنها چیزی که هرگز نتونستم تحمل کنم.
نوشته: مهیاد
دیس من که ارباب برده دوست دارم اربابم ازین عنتر بازیا بدم میاد البته به نظر شخصیم اینه که شما ریدی با داستانت و زندگیت
برو دره کونتو بزار کونی تو برده هم نیستی اینقدر طولانی بود که فک کنم خیار تو کونت کردی نشستی از رویاهات نوشتی تو تاحالا تو عمرت کس از نزدیک اگه دیده باشی خار کونی
سوخوم غیرتوعه کسکش … کیرم توی این فانتزی ها …یعنی یه زن ارباب گیر من بیاد یجوری رام کنم این میسترس هارو که گوه بخورن زر بزنن … عوضی بی غیرت ابروی هرچی ترک هست رو بردی کسکش
کصخل خر. کل شهوانی گاون و ماما میکنن و نمیفهمن. اخه کصمغز تو چی فکر کردی با خودت این کصشراتو اینجا نوشتی
مرزهای کسکشیو فرسنگ ها جابجا کردی
شماره رها رو بفرست واسم تا انتقامتو بگیرم و همه چیتو ازش پس میگیرم
عجب . دختری که از این چیزا بدش میومد در عرض 3 سال تبدیل شد به هیولا !!! این نشان دهنده ظرفیت پایین زنای ایرانه
ارباب فحش نمیده
ارباب عقدهای نیست :| ننویسید اه
حال به هم زن ترین داستانی بود که خوندم. چه طوری آخه مادر و خواهر یارو روشون میشه جلوی داماد حرف جنسی بزنن؟ چی میزنی؟ کسی که ارباب نباشه اصلا از این کارا لذت نمیبره اون وقت یه شبه شد ارباب اونم خواهان فول برده؟ اوققق
یعنی اگ زن من یه درصد این کار ها رو انجام میداد
علاوهوبر خودش ننشو هم میگاییدم
کسکش تو کسخل بودی نگرفتی بزنیش صدای سگ بده گوشیشو خورد کنی
وقتایی ک مادر زن جندت اومده بود باید در حد مرگ میزدیشون و گوشیشونو بگا میدادی
دختره همه زندگیت رو گرفته . مثل خر ازت سو استفاده کرده . بعد تو بازم عاشق بردگی هستی . خاک تو اون سرت اسکل کس مغز .
هرچند داستان واقعی نیست ولی در هر صورت خاک بر اون سرت . احمق اسکل روان پریش مجلوق
وات دِ فاعک؟ :|
چرا هیولا بودن
چرا عقده ای بودن
ریدی ک :|
ننویس دیگه :|
نمیدونم چرا خیلی از کسانی که میان اینجا داستانهای بی دی ام اس و ارباب و برده مینویسن کوچکترین اطلاعی از این روابط ندارن.کاش میرفتن یه کم از نظر روانشناسی این روابطو مطالعه میکردن تا هر چیزی ننویسن.این روابط بر پایه تحقیر و فحش کلامی نیست.اتفاقا بر پایه احترام به علایق سلطه پذیر و مسلط هست و قرارداد بینشون نوشته میشه.اون چیزایی که تو فیلمای پورن میبینین واقعی نیست فیلمه .تو واقعیته روابط بی دی ام اس، همه چیز بر مبنای علاقه و احترام و لذت هر دو طرفه و آسیب پذیری سلطه پذیر باید به حداقل برسه.درد سلطه پذیر تا جایی هست که بهش لذت بده.حتی برای شکنجه ها کد قرمزدارن.که سلطه پذیر هر جا که دید دیگه تحمل دردو نداره میتونه اون کد قرمز رو بگه که مسلط یا همون ارباب ،شکنجه رو متوقف کنه.تو روخدا قبل از نوشتن داسانهای تخیلیتون مطالعه کنین و تخیلاتتونو رو در قالب داستان به خورد خواننده ندین و به شعور خواننده ها توهین نکنین.متاسفانه تو اینستا هم کسانی که خودشونو مستر یا میسترس معرفی میکنن با الفاظ زشت تقاضای برده دارن.ارباب های واقعی فحش نمیدن ،تحقیر نمکینن مخصوصا خود سلطه پذیر و خانواده اشو.نمیدونم این چه رسم زشتیه که تو اینترنت مرسوم هست برده ها و خونواده هاشونو رو با الفاظ زشت صدا میکنن.حالا این داستان که ظاهرا از طرف یه برده هم نوشته شده.برده باید از حسش لذت ببره .حس عشق و پرستش نسبت به ارباب داشته باشه و همینطورم ارباب با علاقه و احساس مسئولیت نسبت و به سلامت جسم و روح برده اش رفتار کنه.مثل یک خدا و بنده.اگر شکنجه یا تحفیر کلامی ای هم هست با توافق خود برده انجام میشه نه به زور.این رابطه یه رابطه اجباریه زندانی و شکنجه گر نیست.بلکه به رابطه ی عاطفیه بر مبنای لذت دو طرف.توروخدا نویسنده های اینجور داستانا اینو درک کنن
داش داستان زندگیت خیلی خوب بود یه جاهاییش گریه و یه جاهاییش خنده داشت دلم یه حالت سوخت هیچی بد تر از این نیست که ناموسشو جلو چشاش بکنن
با اینکه ریدی ب داستان کاری ندارم اما چرا ریدی ت زندگیت؟😐
میسترس بودن توو وجود آدم و از بچگی شکل میگیره، اکتسابی نیست.
این رها هم فقط جنده و سواستفادهگر بوده.توام خررررر!
😂 😂 😂 😂 خاک تو اون سره بدبختت کنن حقته نوشه جونت بیشتر میخوردی
شبستری