سلام ب همه بچه ها اینی ك می خوام بگم ی واقعیته ك چندسال قبل واسم اتفاق افتاد من سحرم الان ٢٤سالمه اون موقع ١٢سالم بود ی روزمامانم واسه ی كار اداری رفته بود شهرستان وقرار بودك دو روزه بیادخواهر برادر كوچیكمم مدرسه بودن ومن تنهابودم ك باصدای در ب خودم اومدم رفتم در بازكردم دیدم همونی ك قرار بود بامامانم ازدواج كنه پشته دره اومده بود ك ببینه كم كسری نداری یكمم خرید كرده بود اومد داخل من اصلا حس خوبی بهش نداشتم ولی انقدر مشكلات داشتیم ك مامانم فكر می كرد فرشته نجاتمون هس یكم ك گذشت امد سمتم من خیلی ترسیده بود بغلم كرد ومنو خوابوند رو زمین تو ی حركت بی مقدمه شلوارمو در آورد بادستش دهنو گرفت من همش سعی می كردم جیغ بزنم ولی صدام در نمی اومد اونم خیلی قوی تراز من بود من هیچ كاری ازدستم برنمی اومد بای دستش شلوارشو دراورد وبعدش شرتمو كشید پایین خیلی بی مقدمه كیرشو ك خیلیم قطور بود گذاشت رو كسم ودستش رو برادشت از جلو دهنم وبازوهامو گرفته بود وباهمه قدرتش كیرشو فشار داد پردم مثل ی دیواره محكم بود ك یهو پاره شدو خیلی درد داشت یادمه ك اون لحظه باهمه وجودم ی جیغ كشیدم وسیل خون جاری شد خیلی خون ریزی شدیدی داشتم تا چند روز یكسره خون روزی داشتم ب كسی هم نمی تونستم چیزی بگم حتی مامانم حسابی ترسیده بودم چون سال قبلش پریود شده بودم مامانم شك نكرد من خیلی زود پریود شدم یادمه اولین بارتومدرسه بودم ك این طوری شدم لباسم ومیزم كثیف شده بود ك كلی ازهم كلاسیام خجالت كشیدم اون موقعه ها دقیقا نمی دوستم چ اتفاقی واسم افتاده بعدها فهمیدم ك چ خاكی برسرم شده تاالان هیچ وقت سكس نداشتم اون موقع هم سكس نكردفقط پردمو زد انقدر خون ریزی داشتم ك فرصت سكس كردن نكرد وبعدشم ی اتفاقاتی افتاد ك بی خبر ازاون شهر رفتیم وتاالان هیچ وقت ندیدمش وهیچ خبریم ازش ندارم ولی ازدست دادن بكارتم واسم ی كابوس شده هیچ وقت نمی تونم فراموشش كنم نمی دونم باید چی كاركنم بااین شرایط دیگه ازدواجم نمی تونم كنم باید تااخر عمر بسوزم بسازم بااین بخت تیره
ببخشد اگه نگارشم خوب نبود
لطفا راهنماییم كنید
نوشته: سحری
سال بسال شماپریودمیشی?موندم که توازچه نسلی هسی که سالیانه پریودمیشی (dash)
آره اتفاقا منم پنج سالم بود تا درو باز کردم مامور گاز پرید تو و چپوند توش بعد دید داره خون میاد بیخیال شد و رفت منم جیکم در نیومد
ادمین شب جمعه اس همه رو کارن داستان تخمی آپ کرده
مقصر مامان جنده ت بوده.
حداقل اون به خامی تو نبوده باید فکر همه جاش و میکرد وعاقلانه تر عمل میکرد.
جلو واقعه قبل از وقوع باید گرفته شود که وظیفه پدر یا مادرت بوده.
بنظرم این رو فقط نوشتی که لایک بگیری.چون متاسفانه ما ایرانیا زودی خر میشیم و دلمون میسوزه و به چس ناله ها رو لایک میکنیم.
ولی اگه کسی این اتفاق براش افتاده اول از همه برو پردتو بدوز و بعد اینو بگم که درسته گفتن حقیقت به خاستگار خیلی خوبه.ولی متاسفانه به دلیل فرهنگ بد ما حتی اگه یارو روزی10تا جنده هم بکنه توقع داره زنی ک میگیره مریم مقدس باشه!!!پس هیچوقت این اشتباه رو نکن.همه چیو تو زندگیت حقیقت و راستشو بگو جز این موضوع
چرا نتونی ازدواج کنی هستن مرداییکه اگه بهشون واقعیت رو بگی قبول کنن مطمئن باش میتونی مادر خوبی بشی زندگیتو بکن و به مادرت رازتو بگو
به مادرت بگو مطمئن باش اون کمکت میکنه
نمیدونم چرا حس میکنم یه پسر جقی 12 ساله اینو نوشته…
امثال تو زیاد هستن عزیزم،فکرت رو درگیر این مسئله نکن،مطمئن باش که یکی پیدا میشه بکارت براش مهم نباشه و باهات ازدواج کنه
نگران نباش.کسی که دوست داشته باشه و داستانو براش بگی باور میکنه و بهت اطمینان کامل داره و فکر بد نمیکنه
الهی فدات شم
و فدای اون پردت
چقد نجیب بودی که شکایتی چیزی نکردی
حتی به مامانتم نگفتی.
واقعا بعضی دخترا خیلی پاک و معصوم اند
دلم سوخت بهت گلم.
خدا خارو ذلیل کنه آدمای متجاوز کار رو
چجور دلش اومده آینده یه دختر رو تباه کنه.
اگه یه دختر باکره ای خودشم اصرار و التماس کنه به من که پردشو بزنم اینکارو نمیکنم
چون میدونم روی شهوته
نمیفهمه چیکار میکنه.
به همون نانازه پشتش اکتفا میکنم.
بعد میفهمه میخواسته چه اشتباهی بکنه.
همدان رات افتاد بیا دقایقی باهات حرف بزنم گلم
اولا اینکه ناراحتی نداره آدم های مربض همیشه هستن ودر ثانی موقع ازدواج واقعیت و به خواستگارت بگو اگه دوست داشته باشه قبول می کنه