ازدواج با جنده ترین زن جهان (۵ و پایانی)

1400/11/12

...قسمت قبل

فرداش نوشین طرفای ساعت سه ظهر بود برگشت خونه. بدون این که حرفی بزنه فقط رفت سمت اشپزخونه اب بخوره. با طعنه بهش گفتم “علیک سلام، خوش گذشت دیشب؟” یهو با بی حوصلگی گفت “چیه دوست نداشتی بمونم؟ میخواستی مرد باشی غیرت داشته باشی زنتو ول نکنی بری” گفتم “این چه طرز حرف زدنه نوشین؟ حالا من ول کردم رفتم تو باید شب اونجا بمونی؟ زن شوهر‌دار شب بیرون میمونه؟” اومد جلو و با پررویی گفت “چیه؟ شبا میشه کس داد روزا نمیشه؟ یا ناراحتی که خودت نبودی ببینی؟ میخوای داستانشو واست تعریف کنم تا دوباره ابت بیاد؟” خوب نقطه ضعف داده بودم دست این جنده تا اینطور ازش سواستفاده کنه. همونطور با عصبانیت نگاهش کردم و گفتم “حرف مفت نزن نوشین”. داد زد و گفت “نه وایسا ببینم. تو کیرت کوچیکه، چرا من باید از حال کردن محروم بشم؟ همیشه تو سکسمون مث میت اون پایین میخوابی من باید همه کارا رو انجام بدم یا میفتی روم مث خرگوش دوتا تلمبه میزنی ابت میاد. اونم از اون رفتار ابروبر املت پیش بقیست که ادم روش نمیشه باهات جایی بره. اره دیشب به کامی دادم. دلم واسه کیرش تنگ شده بود. اخرین باری بود که میتونستم باهاش بخوابم و خوابیدم. مشکلی داری؟” باورم نمیشد اینقد پررو تو چشمام زل زده باشه و همچین حرفایی زده باشه. من که از این حجم تحقیر شدن گریم گرفته بود بدون این که حرفی بزنم لباسامو پوشیدم و رفتم. همینطور با ماشین تو خیابونا دور میزدم و گریه میکردم. اشتباهی بود که خودم کرده بودم و الانم راه برگشتی نداشتم. روم نمیشد به خانوادم بگم میخوام زنمو طلاق بدم و پیشبینیشون درست از آب دربیاد، از طرفی واقعا نمیخواستم اینطوری زندگی کنم. درست نبود اینقد تحقیر بشم و نتونم حرفی بزنم.

یکی دو ساعت بعد نوشین پیام داده بود کجایی. توجهی نکردم. چندبارم زنگ زد جواب ندادم. یکم بعد یه پیام داد که “ببخشید من خیلی تند رفتم. باور کن چیز خاصی نبود، فقط کیرشو خوردم” میخواستم تو جوابش بنویسم جنده خانوم دروغگو من با چشمای خودم دیدم چطور دونفری کردنت، ولی حیف نمیشد. دوباره پیام داد “ببخشید خب سعید تو ارضام نمیکنی مجبور میشم. بعدشم دیگه که داره میره نمیتونم باهاش بخوابم. خواهش میکنم بچه بازی درنیار، ببخشید دیگه” من همینطور دور میزدم و نمیدونستم چیکار کنم. خودم میدونستم بیغیرتم و واقعا از جنده بازیای زنم و حتی تحقیر شدن لذت میبرم، ولی خب دوست نداشتم ابروم بره و دیگه کسی ادم حسابم نکنه. نوشینم حق داشت یه جورایی، همچین دختر حشری و معتاد به سکسی یهو مجبور شده بود هرروز فقط با کیر ۱۰ سانتی من سر کنه. ولی خب چیکار میکردم؟ رفتم تو یه کافه روباز خلوت تو محلمون نشستم و یه قهوه گرفتم تا بهتر فکر کنم. یهو به ذهنم رسید برم تو یکی از این چت رومای بیغیرتی و با یکی حرف بزنم شاید یه راهی پیدا کردم. همینطورم شد. یکی اومد شخصی که خودش بیغیرت بود و همه جریانا رو واسش تعریف کردم. بهم پیشنهاد داد با زنم حرف بزنم و صادق باشم چون صداقت همیشه بهترین گزینست. گفت این احساسا طبیعیه و همه بیغیرتا اول دارن. گرایشتو که نمیتونی عوض کنی، ولی اگه زنت درک کنه و قوانین و قواعد بذارید بین خودتون مشکلی پیش نمیاد و خیلی هم حال میکنید. دیدم حرفاش منطقیه و تصمیم گرفتم همینکارو کنم شاید شد. البته خیلی چاره دیگه ای هم نداشتم.

برگشتم خونه و تا رسیدم نوشین اومد جلوم. بازم معذرت خواهی کرد. شروع کرد کلی حرف زدن و وسط حرفاش بهم گفت “اخه عزیزم تو اونقد با داستانای من تحریک میشدی گفتم حتما اینم واست تحریک کنندست دیگه…” بهش گفتم این خیلی فرق میکنه و اون مال گذشتست. من از تصور گاییده شدنش لذت میبرم ولی دوست ندارم انجامش بدیم و میخوام به هم وفادار باشیم. اونم گفت “باشه عزیزم ببخشید، ولی خب من اذرماهیم. زنای اذرماهی روحیه ازادی دارن و نباید محدود بشن. اگه میخوای با من باشی باید یکم بازتر به دنیا نگاه کنی… ببخشید شیطون گولم زد. دیگه مطمئن باش فقط به تو میدم” تو دلم گفتم “تو خودت شیطونو درس میدی جنده” بعد ادامه داد “ولی خب سعید من دوست دارم رئیس باشم و بعضی وقتا تحقیرت کنم. قرار نیست خارج از اتاق خواب هم همینطور باشه. قول میدم. تو که دوست داری من بیشتر لذت ببرم نه؟” گفتم “راستش من خودمم دوست دارم عزیزم… ولی قول بده بقیه خبردار نشن” گفت باشه عزیزم تو بهترینی و بغلم کرد. بعد بهم گفت حالا برای معذرت خواهی یه سوپرایز خوب واست دارم. گفتم چی؟ گفت صبر کن یکم دیگه خودت میبینی. بهش گفتم خب حداقل بگو راجب چیه. گفت “قبلا راجبش صحبت کردیم، هم من خوشم میاد هم تو. اه… خودت میبینی دیگه سعید” گفتم “باشه خب تا سوپرایزت اماده میشه من یه حموم برم.” از دیشب که لای درختا خوابیده بودم حموم نکرده بودم. وقتی از حموم اومدم بیرون دیدم صدای تینا میاد. سوپرایز زنم این بود که تینا بیاد خونمون؟ میدونید تینا انگار یه جورایی نقطه مقابل نوشین بود. نوشین گوشتی بود ولی تینا بیشتر ورزشکاری بود. نوشین موهاشو بلوند میکرد و پوست سفیدی داشت، تینا رنگ موهای خودش که مشکی بودو داشت و پوست سبزه ای داشت. نوشین قدش زیاد بلند نبود ولی تینا قدبلند و کشیده بود. چشما نوشین کشیده و خمار بود ولی چشمای مشکی تینا درشت و گرد بودن. خلاصه که تینا هم واسه خودش داف حقی بود ولی من بیشتر مدل نوشینو دوست داشتم.

از حموم که اومدم لباسامو سریع پوشیدم و اروم اومدم دم در ببینم چی میگن. داشتن با هم حرف میزدن:
-وای این لباست چه قشنگه. خیلی کس شدی جنده من
-وای مرسی عزیزم، از تو که کس تر نیستم.
-راستی مهمونی دیشب چطور بود؟
-وای عالی بود، بهترین مهمونی عمرم بود. خیلی جات خالی بود
-منو دعوت نکرد کامی بیشعور کثافت. تو چیکار کردی که رفتی اخر؟
-وای اگه بگم باورت نمیشه. سعیدو مجبور کردم زنگ بزنه ازش خواهش کنه ما هم بریم.
-جدی؟ چجوری؟
زنم کونشو رو مبل تکون داد و مث جنده ها خندید و گفت “دیگه دیگه”
-راستشو بگو بهش دادی یا نه؟
-اوففف معلومه. تازه فقط به اونم نه
-نهههه… دیگه به کی دادی جنده کوچولوی من؟
-اون دوستش شایانم بود، دوتایی همزمان
تینا با دوتا دستاش نوک سینه هاشو نیشگون گرفت و گفت “وای واقعا که جنده ای نوشین… شوهرت کجا بود؟” نوشین خندید و گفت “فرستادمش رفت بابا” تینا با تعجب گفت “جدی؟ خوب تربیتش کردیا. بهش بگو بیاد ببینیم” نوشین صدام زد. یکم معطل کردم که نفهمن اونجا بودم. نوشین این بار داد زد و سینه هاشو از تاپش انداخت بیرون و دست تینا رو گذاشت رو کسش. تینا گفت “نکن بابا الان میاد یهو” نوشین خندید و گفت “اتفاقا میخوام ببینه. میخوام امروز حسابی حال کنیم”

وقتی رفتم تو نوشین تا منو دید شروع کرد لب گرفتن از تینا و وقتی جدا شد رو به من گفت “عزیزم من و تینا جون میخواستیم یکم حال کنیم، دوست داری تو هم پیشمون باشی؟” با خجالت گفتم “سلام… والا بدم نمیاد” و نشستم رو مبل. نوشین دست تینا رو گذاشت رو سینه هاش و گفت جون بمالشون. تینا یه نیم نگاه با تنفر به من کرد و گفت “این خوشگلا رو بمالم؟ جون حتما… معلومه که شوهرت خوشش میاد، کی میتونه از دیدن خورده شدن این سینه ها خوشش نیاد؟” بعد دستشو کشید رو رون نوشین کنار بند بادیش و اروم شروع کرد کسشو مالیدن و گفت “چیزای دیگه هم واسه خوش اومدن هست… مثلا کس خوشمزت” بعد بندو زد کنار و کس زنمو بهم نشون داد و گفت “کس خوشگلشو ببین سعید… باید حسابی مواظبش باشیا پسره… این بهترین کسی نیست که تو زندگیت دیدی؟ اصن کس دیگه ای تو زندگیت دیدی؟” من فقط سرمو تکون دادم. دستشو کشید لای کسش و گذاشت رو صورتم و گفت “باید خدا رو شکر کنی که میتونی هر شب اینو بو کنی” نوشین خندید و گفت “هرشب که نمیذارم، فقط وقتی پسر خوبی باشه اجازه داره به کسم نزدیک بشه” تینا بهم نگاه کرد و خنده تحقیرامیزی کرد و گفت “جون پس بذار امروز باهاش یکم بازی کنیم” و دوتایی پاشدن.

نوشین دستشو اورد پشت کون تینا و بغلش کرد و چندتا زد روش و در حالی که میلرزوندش رو به من گفت “نظرت راجب کون دوستم چیه؟ دوسش داری؟” بازم با خجالت گفتم بله. گفت “حاضری همونطور که به کون من خدمت میکنی بهش خدمت کنی؟” چیزی نگفتم و فقط نگاهش کردم. راستش واسم سخت بود برده تینا هم بشم، ولی خب در عین حال یه جورایی حشری کننده هم بود که مجبورم به دوست زنم که ازم متنفر بود خدمت کنم. نوشین اومد جلو زیر چونمو گرفت و گفت “حاضری یا نه؟ اگه دوست نداری میتونی از خونه بری بیرون تا ما کارمون تموم شه” سریع گفتم “نه دوست دارم، میکنم” تینا خندید و گفت “حالا شدی پسر خوب…بیا اینجا ببینم… خوب کیرت راست شده که. نوشین میبینی چطوری راست کرده؟” و کیرمو از رو شلوار میمالید. نوشین خندید و گفت “من که بهت گفتم واقعا خوشش میاد” تینا یکی زد رو کیرم و گفت “پس خوب بشین نگاه کن و حال کن” نوشین سریع گفت “ولی اجازه نداری جق بزنیا، فقط نگاه کن” تینا با تعجب و تحسین گفت “واسه جق زدنشم تعیین تکلیف میکنی؟ افرین بابا خیلی خوب تربیتش کردی” دیگه زنم داشت زیاده روی میکرد جلوی دوستش ولی خب گفتم میخواد خودشو بالا ببره اشکال نداره.

تینا گرفت نوشینو کشید تو بغلش و شروع کرد ازش لب گرفتن. بعد بلندش کرد وایسه و بادیشو دراورد و شروع کرد شکمشو بوس کرد و اومد پایین رسید به کسش. بعد دوباره نشوندش و شروع کرد خوردن سینه هاش. چشاشو بسته بود و با حشری بودن تمام سینه های زنمو میخورد، جوری که انگار واقعا لذت میبره. گاهی هم به من نگاه میکرد جوری که دلم بسوزه. یکم بعد پاهای زنمو باز کرد و کسشو تف زد و شروع کرد یکم کسشو خوردن. همونطور که کسشو میخورد تو چشاش نگاه میکرد ببینه چقدر لذت میبره. همزمان هم انگشتشو تند تند میکرد تو سوراخش و از چشاش معلوم بود چقد لذت میبره. بعد خوابید رو مبل و شرتشو دراورد و گفت “بیا اینجا تو هم کسمو بخور ببینم جنده کوچولوی من” زنم به حرفه ای بودن اون نمیخورد، ولی تینا واقعا لذت میبرد. نوشین زیر هیچ پسری اینقد لذت نبرده بود که تینا از لز کردن با نوشین لذت میبرد. معلوم بود واقعا به دخترا علاقه داره. مدام اه میکشید و سینه هاشو میمالید یا با دستش محکم مبلو میگرفت یا سر نوشینو رو کسش حرکت میداد. تازه داشت دستم میومد که نقطه ضعف زنم قدرته، ربطی به کیر یا هیچ چیز دیگه نداشت. نوشین دوست داشت موقع سکس بهش دستور داده بشه و جنده کسی باشه، تینا هم اینو خوب فهمیده بود. سرشو با دست میگرفت رو کسش میلرزوند و حرکت میداد و بهش میگفت چطور بخوره یا چیکار کنه، نوشینم همشو اطاعت میکرد. تینا همزمان که دوست نوشین بود نقش خواهر بزرگترم داشت واسش.

یکم بعد به زنم گفت بشینه رو صورتش. نوشین با شک گفت “بشینم رو صورتت؟” تینا محکم گفت اره. نوشین نشست رو سینه های تینا و کسشو گذاشت جلو دهنش و خودش دوباره مشغول خوردن کسش شد. تینا هم با جون و دل کس نوشینو میخورد و میمالید و محکم با دست میزد رو کونش. صدای نفس نفس زدن نوشین به طرز حشری کننده ای بلند شده بود و دوتایی با اب و صدا کس همدیگه رو میخوردن. تینا که انگار قلق نوشین دستش بود از یه جایی به بعد فقط با دست کسشو مالید تا شروع کرد ازش اب پاشیدن رو صورتش و مبل و لرزید و ارضا شد. بعد رو به من گفت “تا حالا اینطوری ارضاش کرده بودی؟” اروم گفتم نه. دوباره محکم پرسید “اصلا ارضاش کردی؟” گفتم “بله” نوشین گفت “ولی فقط چار پنج بار” تینا خندید و گفت “پس از وقتی عروسی کردی من زنتو بیشتر از خودت ارضا کردم. نوشین جون نظرت چیه دیگه من شبا بیام پیشت بخوابم به جای این؟” نوشین که یکم حالش جا اومده بود گفت “عالیه عزیزم” و شروع کرد کسشو خوردن. تینا بهم دستور داد کیرمو دربیارم. منم اطاعت کردم. بعد بهم گفت “افرین پسر خوب… حالا اروم شروع کن کیرتو مالیدن. دوست دارم با تصویر زنت که کسمو میخوره ابت بیاد… زود باش اگه خیلی طول بکشی من ارضا میشم و دیگه خبری از پورن زنده نیستا”

همونطور که نوشین کس تینا رو میخورد منم جق میزدم. خیلی طول نکشید که ابم اومد. تینا هم با فاصله کمی یه جیغ بلند کشید و ارضا شد. نوشین اومد روش و ازش پرسید چطور بود؟ تینا پشت سرشو گرفت کشیدش سمت خودش و گفت عالی بود عزیزم و از همدیگه یه لب طولانی گرفتن. نوشین اومد سمت من و گفت “تینا جون بهت اجازه داد ارضا شی؟ ازش تشکر کردی؟” من که ارضا شده بودم و دیگه حشری نبودم با اخم بهش نگاه کردم. خودش فهمید قرار نیست تشکر بکنم. دوباره بهم گفت “دل کیر کوچولوت واسه کسم تنگ شده اره؟ دوست داشتی تو کسم ارضا شی؟” گفتم اره. گفت “چرا باید بذارم ارضا شی وقتی از اول ازدواجمون منو یه بارم با کیرت ارضا نکردی؟ این کس واسه ادماییه که لیاقتشو دارن” تینا اومد جلو گفت “منظورت منم؟” نوشین یه لب ازش گرفت و گفت “اره خوشگلم منظورم تویی” اونم گفت “جون جنده من. برو دیگه حاضر شو کم کم بریم بیرون. من با این اقا کار دارم.” نوشین خندید و رفت. تینا داد زد “درم ببند” واقعا باورم نمیشد تینا اینقد رو نوشین تسلط داشته باشه تو رابطشون. به ظاهر پیش بقیه که خیلی معمولی بود دوستیشون و همچین چیزی حس نمیکردی. از قدیم گفتن دوستو یا موقع سختی باید شناخت یا موقع سکس.

وقتی نوشین رفت تینا بهم گفت “خب بالاخره باهم تنها شدیم. از اول دانشکده و دوستیت با نوشین میدیدم چطوری عین منحرفای حشری به بدنم نگاه میکردی. این سینه ها و سینه های زنت احتمالا تنها سینه هایین که تو زندگیت از نزدیک میبینی. خوب نگاشون کن” و شروع کرد سینه های سبزه و فرمدارشو مالیدن. بهم گفت “پامو ماچ کن… دوباره… اها حالا شد” هرچی میگفتو انجام میدادم. زنم با اون سکس لزبین غرورمو پیش تینا شکسته بود، اما چیزی که خبر نداشتم این بود که تینا هم قراره غرورمو پیش زنم بشکنه. بعد بوس سومم رو پاش، دستشو کشید رو سرم و موهامو تکون داد و گفت “چه پسر خوب و حرف گوش کنی… خودت میدونی من همیشه ازت بدم میومده، اما بعد این که نوشین حرفای اون روزتو واسم تعریف کرد، بهش گفتم راست میگی و باید باهات ازدواج کنه. هیشکی عین تو واسش پیدا نمیشد. تو شوهر ایده ال یه جنده ای مثل نوشینی. نوشین نمیتونه فقط با یه مرد بخوابه، حالا هرچقدرم که طرف خوب باشه. تو ولی مثل یه سگ سربه راهی و از تحقیر شدن و دادن زنت جلوت لذت میبری، مگه نه؟ با لحن شاکی گفتم “چرا اخه…” که انگشتشو گذاشت رو لبام و بهم گفت “هیس، حرف نباشه. اینجا فقط من صحبت میکنم. تو تا بهت اجازه ندادم حرف نمیزنی… شنیدم داستان دوست داری اره؟ داستان دادنای دوتاییمونو واست تعریف کرده؟” و اروم زد تو صورتم و گفت جواب بده. گفتم نه. خندید و گفت “پس اگه پسر خوبی باشی واست تعریف میکنه… آخ چه روزایی داشتیم با اون جنده کوچولو…”

برگشت کون کوچیک و گرد و قلمبشو رو به من گرفت و گفت “کونم چطوره؟” گفتم “خیلی خوبه” گفت “کون من بهتره یا مال نوشین؟” در حالی که صدام میلرزید گفتم “خب مال شما جمع و جورتره” با لحن تحکمی گفت “طفره نرو، پرسیدم کون من یا نوشین؟” با خجالت گفتم “اگه ناراحت نمیشید نوشین” خندید و گفت “حالا دیگه نقش توله سگ وفادارو بازی میکنی اره؟ بیا اینجا ببینم” و سرمو کرد لای چاک کونش. “کونمو بو کن. سرتو بذار لای کونم و بو بکش. خوب کونمو بو کن توله سگ. اها.” بدون اراده گفتم “تینا خانوم لطفا اجازه بدید زبونم کونتونو لمس کنه” با تعجب خندید و گفت “باشه میتونی سوراخ کونمو بوس کنی. شروع کن بوس کردن، تا من نگفتم واینسا. همینطور بوسش کن. اها. اها. همینه. جون. خب دیگه بسه حالا بلیسش. کس و کونمو باهم بلیس.” بعد همونطور که سرم تو کونش بود زد تو سرم و گفت “دل به کار بده، میدونم میتونی بهتر بخوری. دیگه همچین فرصتی گیرت نمیاد که صورتتو تو همچین کون خوشگلی فرو کنی. امروزم زنت ازم خواست بهت حال بدیم تا غم کس دادنش یادت بره… میدونی سعید من اگه جای تو بودم لیسیدن سوراخ کونو حرفه ای یاد میگرفتم. کیرت که هیچوقت به دردت نمیخوره. بالاخره هم یه روزی نوشین یه بکنی پیدا میکنه که کسشو بهتر از تو بلیسه، ولی اگه کون لیسیو خوب بلد باشی شاید تو تخت به یه دردی بخوری. مردا خیلی حاضر نیستن همچین کاری کنن” وای خدا استاد تحقیر کردن با حرفاش بود تینا. از نوشینم بهتر این کارو میکرد. قشنگ یه حرصی تو کلماتش و صداش بود.

بعد خوابوندم رو زمین و کسشو اورد بالای صورتمو و لاشو با دست وا کرد و گفت “نگاش کن. خوشگله؟” گفتم بله خیلی زیاد. گفت خواهش کن تا بذارم بخوریش. گفتم خواهش میکنم. داد زد واقعی! گفتم تینا خانوم خواهش میکنم بذارید کستونو بخورم. گفت “بگو شما بهترین کس دنیایید که من چشمم بهش خورده. بدو زنت نمیشنوه” گفتم اخه… گفت میگی یا با کونم خفت کنم؟ سریع گفتم. اروم اوردش پایین و همونطور که لاش باز بود گفت “لیسش بزن… اها همینه.” همونطور نگه داشت و منم لیس میزدم و حال میکرد. بعد نشست رو صورتم و شروع کرد جلو عقب کردن کسش رو صورتم بدون این که اصلا انگار من ادم باشم. “جون چه صندلی خوبی میشی. باید از نوشین قرضت بگیرم ببرمت واسه خودم. چقد میدی که شغل صندلی منو داشته باشی؟” به زحمت زیر کسش گفتم هرچی شما بگید. گفت “ولی به شرط این که هرروز زیر کسم جون بدیا. بگو چشم” گفتم چشم. داد زد “چشم خانم!” تکرار کردم. داد زد “بگو من یه اشغال به درد نخورم که نمیتونم زنمو ارضا کنم” گفتم “من یه اشغال…” که کسشو محکم فشار داد رو صورتم و گفت “پس چی شد چرا نگفتی؟” تلاش کردم بگم که از قبل محکمتر کسشو فشار داد رو صورتم و نتونستم. با خنده گفت “سعید اگه نگی دیگه نه میذارم کون منو بخوری نه کون نوشینو” اومدم با دست کونشو از رو صورتم بردارم و بگم که زد رو دستم و با عصبانیت گفت “دستت به کون من بخوره جرت میدما” دستامو به حالت تسلیم بغلم نگه داشتم و با خنده کونشو برداشت. بالاخره با صدای بلند گفتم “من یه اشغال به درد نخورم که نمیتونم زنمو ارضا کنم” که قهقهه زد و گفت “واقعا که هستی. تا حالا مردی به خاک تو سری تو ندیدم”

بعد تو همون حالت دو انگشتی کیر خوابیدمو گرفت و شروع کرد به حالت تمسخر برام جق زدن و گفت “اوف با این دول بچه انتظار داری نوشین ارضا شه؟ اگه بدونی چه کیرایی که تو اون کس قشنگش نرفته… کیرت تو کسش گم نمیشه؟ تو چی داری اصلا؟ این خونه تخمی که واسه دوستم گرفتی رو با خونه کامی مقایسه میکنی؟ به خدا داره زیادی باهات خوب برخورد میکنه. میدونی اگه تو شوهر من بودی چیکارت میکردم؟ کیرتو قفل میزدم تا واسه هیچی به جز دستشویی کردن نتونی ازش استفاده کنی. مجبورتم میکردم سه شیفت کار کنی تا من بیشتر پول داشته باشم”. کیرم با این حرفاش و مالیدنش دوباره راست شده بود. یه دونه با ضرب زد بهش و خندید و گفت “فک کردی قراره ارضا شی؟ اونم دوبار تو یه روز. نه خیر، نوشین بدعادتت کرده. کیر ده سانتی دوهفته یه بار باید ارضا شه، اونم تازه اگه پسر خوبی باشه و اربابش مهربون باشه” بعد پاشد کمربند مانتوش که رو مبل بودو دراورد و اومد برم گردوند و شروع کرد کونمو با کمربند شلاق زدن. همونطور که میزد گفت “اونقد کونتو شلاق میزنم تا دولت بخوابه” وقتی خوب کونمو سرخ کرد و کیرم از درد خوابید ولم کرد و گفت پاشو لباستو بپوش دیگه. وای خدایا عجب ارباب ظالمی بود.

وقتی لباسامو پوشیدم زنمم اومد و به تینا گفت “بریم عشقم؟” من احمق اون موقع واسم سوال پیش نیومد شاید همش هماهنگ شده بوده و زنم داشته نگاه میکرده که اونقد موقع مناسبی اومد. اونم با اون سر و وضع داغون. دکمه مانتوش باز بود و قشنگ معلوم بود زیر لباسش سوتین نپوشیده. یه پابند خیلی سکسی هم دور مج پای راستش بسته بود. بهم گفت “خوش گذشت با تینا جون؟” که قبل از این که من حرفی بزنم تینا به جای من گفت “اره بابا سعید خیلی پسر خوبیه. باید یه بار بیاد با من و حمیدم شیطونی کنیم” بعد نشست رو دسته مبل و بهم گفت “جورابامو بهم بپوشون” یه نگاه به نوشین کردم که ازش اجازه بگیرم و دیدم فقط لبخند زد. با شک و تردید جورابای صورتی تینا رو برداشتم و جلوی زنم زانو زدم جلوی تینا و پاش کردم. دست کشید رو سرم و گفت “افرین پسر خوب، ما دیگه رفتیم” نوشین از در رفت بیرون و بعد انگار یادش افتاده چیزی بهم بگه برگشت به سمتم و گفتم “راستی حدس بزن داریم کجا میریم” با کنجکاوی گفتم کجا؟ خندید و گفت “سفره خونه مرتضی” و دوتایی خندیدن و رفتن. وقتی داشتن میرفتن نمیدونستم حقیقتش اون نیمچه احترام و برابریه که داره از رابطمون میره، وگرنه منم همراهشون رفته بودم. منتها این چیزا رو هیچوقت یهو نمیفهمی. همیشه مثل غورباقه ای که دمای آبشو کم کم زیاد میکنن، جایی میفهمی وضعیت خیلی خرابه که دیگه دیر شده.

نوشته: Cuckduck69


👍 18
👎 8
40901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

856685
2022-02-01 01:07:55 +0330 +0330

کیرم تو مغزت حرومزاده حالمو بهم زدی

3 ❤️

856696
2022-02-01 01:23:50 +0330 +0330

دلم برات سوخت
زنتو بده ماهم بکنیم اشقال

2 ❤️

856721
2022-02-01 02:08:30 +0330 +0330

دلم تنگ شده بود برات تاخیر داشتی 😂😘

2 ❤️

856726
2022-02-01 02:17:34 +0330 +0330

ولی کاکولدم میشین مث این دستمون بشین . ی کصخلی ب من پیام داد نفر سوم حرف گوش کن میخوایم پشمام ریخت😂

1 ❤️

856796
2022-02-01 10:10:09 +0330 +0330

بدبخت توسری خور!

0 ❤️

856873
2022-02-01 22:39:36 +0330 +0330

خیلی عالی بود

0 ❤️

856940
2022-02-02 05:01:52 +0330 +0330

این دو سری داستان سریالی که نوشتی واقعا عالی بودن ، ممنون بابتش .

0 ❤️

856961
2022-02-02 09:47:11 +0330 +0330

خاک تو سر حقیرت کنن بدبخت توسری خور! حیف سگ واقعا.

0 ❤️

858644
2022-02-11 20:57:24 +0330 +0330

ای آدم بدبخت بیچاره آبروی هرچی مرده بردی باز اگه خواستی کسشعر بنویسی لطفاً پنج قسمتی ننویس تو یک قسمت تمام بدبختیات بگو تمام کن
اگه زنت جنده هست که نیاز نیست داستان تمام دادناش کامل بگی اشاره هم خوب ما قبول داریمت به بی‌غیرتی و جندگی زنت و اگه خالی کردن خودت که اینجا باز میرینن روت پیش خودت بنویس و مشاهده و ملاحظه و باز مشاهده و ملاحظه تا درمان شی
خدایی یک صفحه رو ورق میزنی تو شهوانی یه داستان درست حسابی کمتر پیدا میشه که باهاش حال کنی سرحال بیای فراموش کنی مملکت ملا ها رو چه کردن با این ملت امروزم که عن ۴۳ سالشون شد

0 ❤️

872223
2022-05-05 01:41:33 +0430 +0430

اه اه کیرم تو این زندگی که تو داشتی واقعا حالم بهم خورد بزنم رگتو بزن خلاص شی

1 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها