ازدواج بی پرده

1397/11/27

اولین روز دانشگاهم بود ، با علی هماهنگ کرده بودم که بعد کلاسم با هم بریم بیرون ، از من چهار سال بزرگتر بود ، یه کم چاق بود و قیافه معمولی داشت ولی با زبونش مارو از لونش بیرون میکشید چه برسه به من که دختر ساده و زودباوری بودم ، تو این شیش ماه دوستیمون با حرفاش حسابی دل منو برده بود .
کلاسم که تموم شد بهش زنگ زدم.
کجایی عشقم ؟؟
منتظرم دختر رویاهام بیاد پیشم ، تو نمیدونی کجاس؟؟
میدونم ، داره تند تند میاد تا زودتر برسه پیشه عشقش.
زود بیا دیگه مردم از دلتنگی.
حس میکردم خوشبخت ترین دختر روی زمینم ، همیشه شاد بودم و میخندیدم ، با اینکه وضع مالی خوبی نداشتیم اما انگار همه دنیا مال من بود.
اولین دوست پسرم بود و دلم میخواست آخریش باشه ، بار اولی که باهاش تنها شدم خیلی خجالت میکشیدم ، به بهونه درس خوندن با دوستم رفته بودم پیشش، استرس همه وجودمو گرفته بود ، ۱۰۰ تا فکر منفی جورو واجور تو مغزم میچرخید ، اگه کسی یدفه بیاد تو ؟؟!؟ اگه مامان اینا بفهمن ؟!؟!؟! اگه ، اگه ، اگه…
از اومدنم پشیمون شدم ، کاشکی میشد همین الان برگردم ، تو دلم گفتم چه غلطی کردم.
بهش گفتم علی من استرس دارم.
یکم تو بغلم باش بعد میریم ، نگران نباش هیچی نمیشه.
بعد گفتن این جمله شروع کرد به خوردن لبهام و با دستش سینه هامو میمالید من از استرس زیاد هیچ حسی نداشتم فقط دلم میخواست زودتر تموم بشه.
لبهاشو جدا کرد و رفت روی گردنم ، اونروز فهمیدم روی گردنم خیلی حساسم ، وقتی شروع به خوردنش کرد کسم سریع خیس شد ، چند دقیقه داشت گردنمو میخورد که شروع کردم به ناله کردن.
یدفه یاد سینه هام افتاد ، مانتو و تیشرتمو از تنم در آورد و سوتینمو باز کرد ، دستمو گذاشتم روی سینه هام ، شرم و شهوت در وجودم با هم درگیر شدند ، تا حالا با علی انقدر جلو نرفته بودیم ، بلاخره شهوت باعث شد دستمو از روشون بر دارمو خودمو بهش تقدیم کنم ، با ولع تمام سینه هامو میخورد ، وقتی محکم نوک سینمو میک میزد دردم میگرفت ، ولی لذتش خیلی بیشتر از دردش بود ، انگار تو ابرا بودم ، علی هم لباساشو در آورد تاحالا لخت ندیده بودمش، وقتی شرتش رو دراورد با کنجکاوی به کیر سیخ شدش نگاه میکردم ، اومد سمتم و شلوارمو دراورد میخواست شرتمم در بیاره که دستمو گذاشتم روش و گفت
م نه ، با اینکه کامل شیو کرده بودم اما خجالت میکشیدم ، گفت پس باید برام بخوریش ، کیرشو نزدیک دهنم آورد ، ازش بدم میومد گرفتم دستمو سرشو با اکراه گذاشتم دهنم ، یکم جلو عقب کردم ، حالم داشت بد میشد درش آوردمو گفتم علی ، نمیتونم حالم بد میشه.
پس بزار بزارم لا پات تا آبم بیاد ، تصمیم گرفتم بین بد و بدتر بد رو انتخاب کنمو قبول کردم ، شرتمو از پام در آوردو با لذت به کس تمیز و بدون موم نگاه کرد ، با انگشاش دو طرف کسمو گرفتو از هم بازش کرد و زبونشو از پایین تا بالای کسم کشید ، وقتی زبونش به چوچولم رسید یه آه بلند کشیدم ، چند دقیقه کسمو خوردو با زبون باهاش بازی کرد بعد کیرشو گذاشت لای پام که از آب کسم خیس شده بود ، وقتی کیرشو لای پام حس کردم داشتم از لذت میمردم ، شروع کرد به بالا و پایین کردن کیرش و با ۷ ، ۸ تا تلمبه آبش اومدو همرو روی شکمم خالی کرد ، از آب سفیدش چندشم شده بود .
با اینکه تو اولین تجربه ارضا نشدم ولی خیلی لذت بردم ، تقریبا هفته ای یکبار با علی تنها میشدم ، همیشه باهم راجع به ازدواجمون ، بچه دار شدن واینجور چیزا صحبت میکردیم ، چند بار درباره ی زدن پردم صحبت کرده بود ولی من مخالف بودم.
یه روز که با هم رفته بودیم بیرون دوباره شروع کرد
ببین مهسا ، ماکه دیر یا زود باهم ازدواج میکنیم چرا اجازه نمیدی از جلو سکس کنیم ؟؟؟؟
اگه ازدواج نکردیم ؟ اگه ولم کردی؟ تکلیف من چی میشه ؟؟
آخه دیوونه چرا باید دختر به این خوبیو ول کنم ، تو اگه تو زندگیم نباشی من میمیرم ، جون علی بگو باشه ، بخدا پشیمون نمیشی بهت قول میدم.

تقریبا مطمئن بودم که باهم ازدواج میکنیم ، به خاطر همین قبول کردم ، با خودم گفتم من که عاشقشم اونم عاشق منه باهم هم که مشکلی نداریم ، تا حالا هم ازش دروغ نشنیدم ، چه اشکالی داره یه سال زودتر پردمو بزنه.
بالاخره تونست با چرب زبونی نظرمو عوض کنه.

لذت سکس کامل چند برابر بود ، وقتی کیرشو تو وجودم حس میکردم از لذت زیاد با تمام وجودم آه میکشیدم ، به کیرش معتاد شده بودم اگه ۱ هفته سکس نمیکردیم کلافه میشدم ، بهونه میگرفتم ، اعصابم خورد میشد.
ولی این خوشی زیاد دووم نداشت اخلاقای علی کم کم عوض شد ، دیگه اون پسر مهربون و دوست داشتنی نبود ، دعواهامون شروع شد ، خیلی بی اعصاب شده بود ، سر کوچکترین موضوع دادو بیداد میکرد ، دیگه علی سابق نبود
بالاخره چیزی که ازش میترسیدم اتفاق افتاد ، علی همه چیزو تموم کرد ، توی خیابون راه میرفتم و گریه میکردم ، نبود علی از یک طرف ، از دست دادن بکارتم از طرف دیگه داشت نابودم میکرد ، هرچی بهش زنگ میزدم جوابمو نمیداد ، بهش پی ام دادم و هرچی از دهنم درومد بهش گفتم تا شاید کمی آروم بشم ، بهش گفتم تو پردمو زدی اگه منو نمیخوای باشه ولی حداقل پول دوختن پردمو بده
فرداش بهم زنگ زد ، وقتی اسمشو روی گوشیم دیدم برای یک لحظه خوشحال شدم ، شاید پشیمون شده !!
گوشیو جواب دادم
جرات حرف زدن نداشتم
بهم گفت : جنده آشغال تو از اول که با من دوست شدی پرده نداشتی، قبل من به ۱۰۰ نفر دادی بعد میگی من پردتو زدم ؟؟؟ دیگه اسمتو رو گوشیم نبینم ، از من چیزی بهت نمیماسه ، یه بار دیگه هم مزاحم بشی آبروتو همه جا میبرم
همونجا دنیا رو سرم خراب شد آخه یه آدم چقدر میتونه پست باشه ؟؟
از گریه نفسم بالا نمیومد ، دنیا دور سرم میچرخید ، نمیتونم حال بدم رو توصیف کنم چند هفته فقط گریه میکردم ، روز به روز افسرده تر و داغون تر میشدم ، دیگه دانشگاه نمیرفتم ، کارم شده بود گریه و گریه ، باید فراموشش میکردم ، کاری از دستم بر نمیومد ، تصمیم گرفتم سر کار برم و با درامدش پردم رو ترمیم کنم ، توی خانواده سنتی ما نداشتن پرده جرم بزرگی بود ، صبح ها روزنامه میخریدم و دنبال کار میگشتم ، اما نه تخصص خاصی داشتم نه تحصیلات خاصی ونه سابقه کار ، هیچ جا قبولم نمیکردند.
یه روز که توی روزنامه دنبال کار میگشتم چشمم به این آگهی خورد
به یک منشی خانم مجرد با حقوق عالی نیازمندیم
سریع تماس گرفتم و رفتم برای مصاحبه حضوری
رییس شرکت یه مرد حدودا ۵۰ ساله بود.
چهره شکسته ، قد کوتاه با ته ریش سفید
حقوقش خیلی عالی بود ولی غیر مستقیم بهم فهموند که برای کار توی شرکتش باید بهش بدم ، خیلی بهم بر خورد و با عصبانیت از شرکت اومدم بیرون ، توی خیابون اشک میریختمو علی رو نفرین میکردم ، اون باعث بدبختیای من بود.
از گشتن دنبال کار خسته شده بودم ، از یه طرف با خودم میگفتم فقط ۱ ماه اونجا کار میکنم و با حقوقش پردمو ترمیم میکنم از طرفی هم، طرف هم سن بابام بود ، خیلی با خودم کلنجار رفتم آخر تصمیم خودمو گرفتم ، فقط ۱ ماه بود ، بعد همه چیز تموم میشد و من میشدم همون مهسای قبل با پرده سالم ، مجبور بودم قبول کنم راه دیگه ای نداشتم.
زنگ زدم و گفتم از فردا میام سر کار ، وقتی گوشیو قطع کردم بغضم ترکید ، مثل ابر بهار برای حال و روز خودم اشک میریختم اما چه میشد کرد.
شب موقع خواب از خدا خواستم که فردا صبح بیدار نشم ، کاشکی میمردمو از این زندگی راحت میشدم اما فردا صبح هنوز زنده بودم !!
صبح بدون اینکه چیزی بخورمو آرایش کنم از خونه زدم بیرون ، حالم اصلا خوب نبود ولی باید میرفتم ، توی شرکت وظیفم این بود که جواب تلفن بدم و قرار ملاقاتهای آقای مرادی رو تنظیم کنم ، آخرهای تایم کاری بود ، وسایلم و جمع جور کردم که سر ساعت ۵ از شرکت برم بیرون ، اما ساعت ۴:۴۵ بود که آقای مرادی صدام کرد.
در اتاقشو زدم و منتظر جواب موندم
با صدای آرومی گفت : بیا تو
با من کاری داشتید ؟
لطفا بعد تایم کاری صبر کنید باهاتون کار خصوصی دارم
با اکراه گفتم چشم و از اتاق اومدم بیرون.
خدایا چرااا؟ پس کو عدالتت؟؟؟
بغض گلومو گرفته بود رفتم تو دستشویی و خودمو رها کردم بی صدا اشک ریختم ، یکم که سبک شدم صورتمو شستم و اومدم بیرون.
همه رفتنو من موندم و آقای مرادی ، استرسم لحظه به لحظه بیشتر میشد.
بالاخره صدام زد که برم داخل.
با سر پایین رفتم تو اتاقش و نشستم روی صندلی.
شروع کرد به حرف زدن : همسرم چند ماهه که فوت کرده ، منم آدمم نیاز دارم ، میفهمی که چی میگم ؟؟
سرمو به نشانه تایید تکون دادم
برای اینکه اینجا بتونی به کارت ادامه بدی باید نیازهای منو براورده کنی ، اگه با این قضیه مشکل داری همین الان برو.
بدنم قفل شده بود تو سرم چندتا فکر هم زمان عبور میکرد ، از طرفی اصلا دلم نمی خواست بهش بدم از طرفی با خودم میگفتم فقط ۱ ماه تحمل کن ، به پولش نیاز داشتم.
سکوتم رو به علامت رضایت برداشت کردو به سمتم اومد.
دستشو زیر چونم گذاشت و سرمو بالا آورد ، دلم نمیخواست تو چشماش نگاه کنم
مغنعه ام رو از سرم دراورد و شروع کرد به باز کردن دکمه های مانتوم ، هیچ حسی غیر از احساس گناه نداشتم ، وقتی دست زبر و سردش بدن لطیف و پاکم رو لمس میکرد فقط دلم میخواست این لحظه ها سریع تر بگذره ، کامل لختم کردو تمام بدنمو مثل گرگی نگاه میکرد و با دستش لمس میکرد من اصلا همراهیش نمیکردم و سرم با بغضی که توی گلوم داشت منفجر میشد پایین بود ، لباسهای خودش هم کامل دراورد ، ناخوداگاه چشمم به کیر کوتاهو چروکش که حالت نیمه بیدار داشت افتاد ، چندش آور بود.
بعد ازینکه حسابی با سینه هام بازی کردو خورد ، روی کاناپه دفترش درازم کرد و خودش روم خوابید ، کیرشو آروم توی کسم فرو کرد ، چون آمادگی نداشتم کسم خیلی خیس نبود ، وقتی کیرش وارد کسم شد سوزش و درد زیادی داشتم ، مثل بار اول .
با چند بار تلمبه زدن ارضا شد و آبشو ریخت روی شکمم.
بالاخره تموم شد حدودا ۲۰دقیقه تول کشید ولی برای من مثل یک عمر گذشت. سکس بدون احساس بدترین تجربه عمرم بود.
بعد اینکه لباسهامونو پوشیدیم دوتا تراول ۵۰ تومن گذاشت توی جیب مانتوم و گفت با آژانس برو خونه.
بدون اینکه حرفی برنم از شرکت اومدم بیرون هوا سرد بودو نم نم بارون میومد زیر بارون راه میرفتمو مثل ابر بهاری گریه میکردم ، حالم از خودم ازین زندگی از همه چیز بهم میخورد ، بارون شدید شده بود اما برای من اهمیتی نداشت ، هیچ چیز برایم مهم نبود ، صدای بوق ماشین رو کنارم شنیدم

خانم هوا خیلی سرده ، اجازه بدید تا یه مسیری برسونمتون.

بی توجه به ۲۰۶ نقره ای به راهم ادامه دادم
ولی ول کن نبود ، برگشتم سرش داد بزنم تا دست از سرم بر داره اما تا چشمم بهش افتاد انگار قیافه اش به دلم نشست ، بی اختیار سمت ماشین رفتمو نشستم، دلم کسی رو میخواست تا دلداریم بده ، تا آرومم کنه ، تا یه دل سیر در کنارش گریه کنم.

شروع به صحبت کرد : ببخشید اتفاقی افتاده ؟؟ کمکی از دست من بر میاد ؟؟
من فقط گریه میکردم ، از تو داشبورد دستمال بهم دادو بخاری رو زیاد کرد
با گریه گفتم فقط منو برسون خونه
آدرسو بهش دادمو کل مسیر فقط گریه کردم ، وقتی رسیدیم داشتم پیاده میشدم که گفت شمارمو بزن تو گوشیت اگه کاری داشتی بهم زنگ بزن.
شمارشو تو‌گوشیم زدمو رفتم.
دو ماه توی اون شرکت کار کردمو ۷ ، ۸ بار دیگه با آقای مرادی سکس داشتم دلم سکس با احساس میخواست با خودم گفتم پول دوختن پردم آمادس چند بار با رضا سکس میکنم بعد میدوزمش، چند ماه دیگه با رضا دوست بودم هفته ای یکی دو دفعه سکس میکردیم , وقتی با رضا کات کردم دلم کیر میخواست ، تو خیابونا راه میرفتم تا با یکی دوست بشم …
تقریبا ۲ سال با هر کسی دوست میشدم و تو قرار دوم کارمون به سکس میکشید دیگه کارم شده بود کندن از پسرا ، اگه طرف برام خرج نمیکرد سریع باهاش کات میکردم طعم هر نوع کیری رو چشیده بودم ، با خودم میگفتم پول دوختن پرده تو حسابم هست هر وقت برام خواستگار اومد میرم میدوزم.
یه روز که تنهایی رفته بودم یکی از پاساژای سمت خونمون رفتم توی یکی از مغازه ها ، فروشنده یه پسر لاغر و قد بلند بود ، وقتی داشتم از مغازه میرفتم بیرون فروشنده گفت: خانوم ببخشید من میتونم شمارتونو داشته باشم ؟
من که اصلا از پسره خوشم نیومده بود بی توجه از مغازه اومدم بیرون ، دنبالم اومد
بخدا قصد بدی ندارم ، قصدم ازدواجه ، خیلی ازتون خوشم اومده
وقتی دید من توجه نمیکنم دوباره گفت:
یه لحظه صبر کنید
وایسادم ببینم چی میگه ، گفت خوب شماره مادرتون بدید تا با خانواده خدمت برسیم
انگار تو دلم قند آب میکردن ، یعنی میشه ؟ با خودم گفتم امتحانش ضرر نداره ، شماره مادرمو بهش دادمو رفتم.
همون روز زنگ زدنو قرار مدار خواستگاری گذاشتند ، روز خواستگاری همه چیز خوب پیش رفت بابای محمد وضع مالی خوبی داشت ، براش خونه و ماشین خریده بود ، درامد محمد هم تو مغازه بد نبود ، همه چیز اکی شد فقط مونده بود پرده من.
از یکی از دوستام شماره دکتر گرفتمو رفتم مطبش.
بعد ازینکه معاینه کرد گفت:
دختر چیکار کردی با خودت ؟ پردت کامل از بین رفته
با نگرانی پرسیدم : یعنی کاریش نمیشه کرد ؟؟؟
تنها راهی که داریم اینه که با لیزر واژنو تنگ کنیم ، بعد بهت گواهی بدم که پردت حلقوی ارتجاعیه
فقط بار اول که خواستی با شوهرت سکس کنی سعی کن خیلی تحریک نشی تا تنگ تر به نظر برسی و حسابی بهش مشروب بده بخوره تا به چیزی شک نکنه.
همون کاری که خانوم دکتر گفت رو انجام دادم ، خدارو شکر مشکلی پیش نیومدو به چیزی شک نکرد ، الان یکسال از ازدواجمون میگذره و خیلی احساس خوشبختی و آرامش میکنم.
پایان

نوشته: بهنود


👍 6
👎 17
32131 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

748545
2019-02-16 21:06:14 +0330 +0330

یه کس دادن که اینهمه طول و تفسیر نداره من که نخوندم

0 ❤️

748559
2019-02-16 21:25:20 +0330 +0330

اقای بهنود شما کستون رو با لیزر تنگ کردید؟؟ جل الجالق!!! ?

2 ❤️

748600
2019-02-16 22:57:19 +0330 +0330

سيهدير قهبه

0 ❤️

748616
2019-02-16 23:24:58 +0330 +0330
NA

دوست من شما یک جنده به تمام معنایی ننداز گردن مردم چطور حامله نشدی اینهمه سکس بدون کاندوم داشتی جای تعجبه

0 ❤️

748622
2019-02-16 23:43:15 +0330 +0330

متاسفم خدا رو چی جواب میدی

0 ❤️

748626
2019-02-17 00:23:40 +0330 +0330

پرده زدن چقد حال میده

0 ❤️

748661
2019-02-17 06:52:22 +0330 +0330

با افتخار هم تعريف ميكني همه مدل كير خوردي ،،درستش اين بود راستشو بهش ميگفتي،،موندم شماها چجوري عذاب وجدان نميگيرين،،من روانشناسي خوندم وكارشناس اسيبهاي اجتماعي هستم حداقل روزي دوسه مورد مثل شما ميبينم،،طرف با فاحشگي خونه وماشين خريده بعد رفته دوخته وازدواج كرده

1 ❤️

748671
2019-02-17 07:29:35 +0330 +0330

توبه گرگ مرگه
الاغ عوضی هر کاری بکنی تو به کیر های مختلف عادت کردی دست خودت نیست دیر یا زود گندش در می یاد جنده کوچولوی احساسی
کیر الاغ های امام زاده هویدا تو کونت که زندگی دیگری را داری خراب می کنی (dash) (dash) (dash) (dash) (dash)

0 ❤️

748710
2019-02-17 12:48:26 +0330 +0330

پشمام
به همین راحتی حل شد همه چی

1 ❤️

748720
2019-02-17 13:37:16 +0330 +0330

اه اه اه خدایا واقعا بسه دیگه …

0 ❤️

748738
2019-02-17 16:06:14 +0330 +0330

پشمای عمام ریخت با این داستان ما که جای خود داریم،ببخشید عاقا بهنود شما پریود هم میشی؟

0 ❤️

748742
2019-02-17 16:28:26 +0330 +0330

خدای نامردی یه دختر بگیری پردش وبزنی بعدش بری پی کار خودت بدترین نو نامردی بگی عاشقتم ومیگیرمت خدای نامردی من خودم تو جونی چند بار این نامردی وکردم البته پرده نزدم فقط سکس بخاطر عشق ولی الان پشیمونم تجربه میگه اولش بگی ۵۰درصد میگن نه ولی اونای که اوکی میدن تکلیف معلومه سکس باهاشون خیلی حال میده

1 ❤️

748776
2019-02-17 20:43:41 +0330 +0330

خم که بشی خیلیا هستن که میخوان سوارت بشن… تو نباید فرصت سوء استفاده بدی به کسی ولی حالا که از اون وضع دراومدی این فرصت از دست نده و روش زندگیتو عوض کن زندگی به شیوه گذشته همون دردسرها و مشکلات رو هم خواهد داشت

0 ❤️

748956
2019-02-18 15:00:38 +0330 +0330

آقا ، بهنود مگر اسم پسر نیست؟
ولی در کل این داستان خیلی از دختران خیابانی هستش
امیدوارم برای هیچ کسی این اتفاق ها نیوفته دیگه

0 ❤️

748996
2019-02-18 19:36:32 +0330 +0330

عججججب!!!

0 ❤️