از تبریز تا آبهای نیلگون خلیج فارس

1394/01/06

سلام به همه دوستهای شهوانی این خاطره من مربوط به سال پیش نزدیک عید هست و کلا واقعی هست . من دینت 32 ساله از تبریز مجردم و کارم کفاشی ، خدمات کامپیوتری .پارسال خواستم برم بندر گناوه .اول رفتم تهران با یه خانمی که از طریق گوشی اشنا شده بودم دیدار کردم. وقتی رسیدم تهران بهش زنگ زدم گفت بیا فلان جا منم یه ماشین دربست گرفتم ورفتم به جلوی بیمارستان قلب تهران آخه شوهرش بیماری قلبی داشت اومد رفتیم کارهای شوهرش رو انجام بده از اونجا رفتیم بازار بعد گردش و خرید وسایل از ش خداحافظی کردم( کارخاصی انجام ندادیم )رفتم ترمینال خزانه از اونجا بلیط گرفتم رفتم به طرف شیراز که صبح روز بعدش رسیدم شیراز از وانجا رفتم حمام عمومی که نزدیک فرمانداری شیراز بود از اونجا هم رفتم ترمینالی که به طرف بوشهر و بندر گناوه میره بلیط گرفتم نزدیکهای ساعت 11 ماشین حرکت کرد تو ماشین یه خانمی بود نگو باسن گنده و سینه هلویی و قیافش به تایلندیها شبیه بود تا شیرازیها تو راه راننده اتوبوس و شاگردش براش احترام میگذاشتن

خلاصه بعد 6 ساعتی رسیدیم گناوه از اونجا همرفتم به طرف بازاربندر کلی خرید کردم و خسته شدم بعدش از فروشند های بندر پرسیدم هتلی مسافرخانه ای اینجا پیدا میشه که یه مسافرخانه ای رو بهم معرفی کردن رفتم اونجا وسایلهلمو گذاشتم اومدم بیرون شامی بخورم که اون خانم شیرازی کون گنده رو وسط فضای سبزی که اونجا بود دیدم و رفتم کنارش باهاش حرف زدم بهش گفتم اگه میخای شبو اینجا بمونی تواین مسافرخونه اتاق گرفتم بریم اونجا شب رو بگذرون گفت مرسی اگه زود میگفتی میو مدم اما زنگ زدم بلیط رزو کردم و بعد از یک ساعت حرف زدن خانم شیرازی رفت . رفتم مسافرخونه اونجا دوستهایی پیدا کردم از ایلام ، اهواز ، یاسوج ، کردستان ،همدان که اکثرا اونجا کار میکردن وقتی باهاشون حرف میزدیم دیدیم یه خانمی وایساده جلوی متصدی مسافرخونه کونش واندامش خوش فرم بود یه جوری وبود هی چشماشو این طرف واون طرف میکرد که به بچه ها گفتم آقا این کوس تشریف داره گفتن نمیدوینم که دوست یاسوجیم گفت احتمالا ، گفتم رفتم سر خطش شاید مخشو زدیم و ردیفش کردیم ، خانمه رفت دستشویی زنانه که به بچه ها اشاره کردم هوامو داشته باشین رفتم ، دیدم خانم داره شورتشو میشوره رفتم از پشت بغلش کردم گفتم چقد تو نازی و… با عشوه گفت ترکی گفتم بله گفت نامزد منم ترکه که بهش شماره دادم و گفتم شب ساعت 1 میام اتاقت تا باهم باشیم اول گفت باشه ولی وقتی شب رفتم سراغش هر چه در زدم باز نکرد گفتم برم با بچه ها بگردم شاید خودش زنگ بزنه .تا صبح تو ساحل با بچه ها قدم زدیم و صحبت کردیم صبح ساعت 6 رفتم نون تازه خردیم و خامه و عسل در زدم درو باز کرد گفت شرمنده دیشب بد جور خسته بودم خوابم برد و بهش گفتم عیبی نداره بیا تسویه کن منم تسویه میکنم باهم بریم جای دیگه ای رو اجاره کنیم گفت اول باید برام وسایل بخری گفتم چی گفت لباس برا خودم ومادرم و برادر کوچیکم . خودش رو معرفی کرد گفت اسمم سحر اهل اراکم اما تو کرج ساکن هستیم با مادر و بردارش زندگی میکنه رفتیم وسایل خریدم او اونجا رفتیم کنار ساحل یه خونه اجاره کردیم خلاصه کنم سرتون رو درد نیارم شبش که رسید برم سراغش گفت اول ماساژم بده گفتم چشم گفت اگه منو کردی ولم میکنی گفتم نه بابا تا تهران باهاتم اما خداییش کون وباسن و سینه هی باحالی داشت که تا صبح دوبار کردمش (وارد جرییاتش نمیشم که بگم فلان بود )صبح رفتیم بازم خرید دیذم این خانم کوس ما زیاد حرف میزنه و مغازه دارهای بندر همه میشناسنش که یه پسر تیره رنگ اومد گفت آقا با این خانم نسبتی داری که سحر یه لگدی به پسره زد و داد زد که نگو گفتم بابا ساکت باش چیزی نشده که بقیه مغازه دارها که ازشون خرید کرده بودم منو میشناختن گفتم اینجا باهاش آشنا شدم داریم میریم شیراز از اونجا هم میریم تهران که قائله ختم به خیر شد. یکی از فروشندگان گفت این خانم سالی دوبار میاد اینجا تا حالا کسی بهش دستم نزده چه برسه که بخاییم بگایمش گفت تو زرنگی که از تبریز بیای اینجا بکنی واقعا دمت گرم ، که خانم ول کن معامله نبود دیدم این میخاد ابرو ریزی کنه گفتم بس کن دیگه اومدیم رفتیم ترمینال گناوه بلیط گرفتیم رفتیم شیراز که تو شیرازپدر منو دراورد هی میگفت فلان وسایل رو بخر اونو بخر که اخرش دیدم این جنده خانم داره ابرو ریزی میکنه تو ترمینال کار اندیش سیراز بردم رستوران براش ناهار خریدم گفتم بخور میرم آمپول بزنم بیام بریم تهران گفت باشه فوری اومدم بیرون رفتم از امانتداری وسایلهامو گرفتم یه بلیط گیر آوردم بدو که رفتم اومدم تهران تو راه هی اس و زنگ میزد وفحش میداد .درسته چهار پنج بار کردمش اما رو اعصابم راه میرفت خیلی زیاد حرف میزد ،تو این تابستانو هم زنگ زده بود میگفت معذرت میخام اذیتت کردم بازم بیا بریم گناوه منم بهش گفتم اگه دوس داری بیا بریم ارمنستان و ترکیه خرجت بامن که نیومد .ببخشید که طولانی شد این خاطره واقعی من از سفرم به جنوب کشور بود.

نوشته: دینت


👍 0
👎 2
56824 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

456946
2015-03-26 17:51:24 +0430 +0430
NA

وای من … جدیدا جلقیا پیشرفت کردن … پای بساط جلق سفر هم میرن … از شمال غربی تا جنوب … از تبریز تا خلیج فارس در هشتاد جلق

1 ❤️

456947
2015-03-26 17:54:50 +0430 +0430
NA

ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻣﻦ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﻧﺰﺩﯾﮏ
ﻋﯿﺪ ﻫﺴﺖ ﻭ ﮐﻼ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﻫﺴﺖ . ﻣﻦ ﺩﯾﻨﺖ
32 ﺳﺎﻟﻪ ﺍﺯ ﺗﺒﺮﯾﺰ ﻣﺠﺮﺩﻡ ﻭ ﮐﺎﺭﻡ ﮐﻔﺎﺷﯽ ،
ﺧﺪﻣﺎﺕ ﮐﺎﻣﭙﯿﻮﺗﺮﯼ.
sistem can not…restarting…
boooom

2 ❤️

456948
2015-03-26 18:14:54 +0430 +0430

اونوقت کفاشی چه ربطی به خدمات کامپیوتری داره؟ نکنه تو تبریز کامپیوتر خراب میشه میزارنش رو سندان اینقدر با چکش میکوبن روش تا بگه غلط کردم درست شه؟؟ یا مادر برد میسوزه چند تا میخ میکوبن زیرش دوباره راه میوفته؟؟ اخه پسرخوب مگه مجبورت کردن چرندیات سرهم کنی

1 ❤️

456949
2015-03-26 18:41:04 +0430 +0430
NA

yani kiramam vay nasdad

0 ❤️

456951
2015-03-27 02:52:08 +0430 +0430

كيرم تو كون همه شخصيت هاي داستانت بعلاوه دوبار تو دهن خودت
لامصب خو تو ك نميتوني داستان بنويسي غلط ميكني نوشتي . الان كير منم مث اصحاب كهف به خواب رفت
دو س بار باهاش صحبت كردم ميگه كون مامان نويسندع داستان ميخواد يالا بيا درستش كن ! بز

0 ❤️

456952
2015-03-27 04:45:00 +0430 +0430
NA

من خودم بچه بندر گناوه هستم.اولا که اگه این خاطره مال سه سال پیش باشه مسافرخنوه گناوه فقط دوتا هستن که از دوسال پیش شروع به کار کردن و هر دوتاشون رو هم من میشناسم که چه ادمهای محترمی هستن که بذارن تو مسافرخونشون همچین اتفاقی بیافته که شما بخوایی بری مخ یه زن شیرازی رو تو پارک بزنی که ببریش تو اتاقت.دوما اینکه فرمانداری شیراز کجا و ترمینال کجا.سوما شما اگه توهم نزده بودی الان هفت ساله که گناوه خودش سرویس مستقیم به تهران داره اونوقت تو بلیظ شیراز گرفتی.حالا بوشهر گفته بودی یه چیزی.در اخر باره اخرت باشه میخوایی دروغ بنویسی اسم بندر گناوه رو بیاری

0 ❤️

456953
2015-03-27 04:51:02 +0430 +0430
NA

حیف کیر من که در کون تو بره با این چرندیاتت

0 ❤️

456955
2015-03-27 09:04:27 +0430 +0430

من معمولا نظر نمیدم زیر داستانها،اما داستانت اینقدر کیری بود حیفم اومد بی تصیب بمونی کیر همه کفاشها از تبریز تا خلیج فارس شق و رق تو کونت یعدش تو دهنت

0 ❤️

456957
2015-03-27 11:44:39 +0430 +0430
NA

ﺍﺯ ﺍﺭﻛﻲ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﻛﺜﻰﻑ ﺗﺮ خودشونن

0 ❤️

456958
2015-03-27 16:41:21 +0430 +0430

سن منيم سيکيمه اوسدورموسان.تبريز اوشاخلارين آبرسن آپاردن.او سني سيکيبدي نه سن اوني.بو نه آد دي

0 ❤️

456962
2015-03-28 07:00:07 +0430 +0430

چه ان تو اني بود اين؟دهنتو…

0 ❤️

456963
2015-03-29 12:45:43 +0430 +0430
NA

کاری به داستان ندارم این طنز هدیه نوروزی من به دوستان گل شهوانی:
بابک زنجانی ( شغل قبلی راننده شخصی ) ی.ر.چ ( شغل قبلی نانوا ) و محسن پهلوان مقدم (شغل قبلی کبابی )
این بزرگواران سه نفر از نوابغ اقتصادی سالهای اخیر ایران هستند؟
البته نباید این سه نفر را با استیو جابز, مارک زاگربرگ و بیل گیتس مقایسه کنیم. چون غربیا مغزی ندارن فقط استعمارگرن.
استیو هاوکینگم بیخیال اونکه مادرزاد مرتده و قتلش واجب و فقط این موسسه های خیریه انگلستان الکی بادش میکنند همین روزاست که مثل بالن بره هوا.
اما اینکه چرا تو ایران در دانشگاهها را گل نمی گیرند برام عجیبه!؟
اصلا بنده دارم کم کم به این جمله امام راحل که می فرماید: اقتصاد برای خر است, ایمان میارم. چون ثابت شده در این مملکت هر خری ممکنه در عرض چند سال از نظر اقتصادی چنان پیشرفت کنه که بتونه ده ها دکترای اقتصاد را بعنوان آبدارچی و پادو استخدام کنه و بعدش بخنده به ریش همه استادا و معلمانی که میگفتن:علم بهتره از ثروت.
جالبتر اینکه بسیاری ار فارغ التحصیلان دانشگاه شریف و تهران که نتونسته بودن مغزشون رو از کشور فراری بدن و پشت در ماندند, ناچارند با حقوقی حدود 700 هزار تا 1 میلیون برای این نوابغ اقتصادی کار کنند.
البته از دید اینا تازه این دستمزدم زیاده. چون فکر میکنند این رتبه های برتر کنکور هرساله به قید قرعه انتخاب میشن و اینگونه شاخص ریدمان آموزش عالی کشور را زیر سوال میبرن.
شاید میخوان این نکته را به ملت یادآوری کنن, که در ایران دانشگاهها تاسیس شدن تا دانشجو ها برن تو دسشویی هاش و برینن به هرچی علم و سواد و مدرکه و بعد برگردن خونشون.
البته نمیدونم این وزیر آموزش عالی چرا بجای هزینه های الکی دانشگاه ها و کنکور سراسری چند تا استعدادیاب استخدام نمیکنه تا در این کوچه پس کوچه ها, بقالی ها, صف نونواییها, بین راننده کامیونها, تو زمین های خاکی یا تو قهوه خونه ها, دنبال نوابغ اقتصادی بگردن.ب
گذریم از اینکه بسیاری از نوابغ اقتصادی این نسل و نسلهای آینده بدلیل سومدیریت ها,
الان دارن توسط پدران کف در دستشان همراه با صابون گلنار راهی چاه دستشویی و حمام میشن یا در حین اجراهای هنرمندانه از بانو الکسیس و اولتا اوشن عزیز کنار منیتور, روی صفحه نیازمندیهای همشهری جان به جان آفرین تسلیم میکنن.
بگذریم از نوابغ اقتصادی که به مثل دیود کاپرفیلد کاندومهای دولایه را رد کردن اما در آخر قربانی آمپول های سقط جنین و کورتاج شدن.
بگذریم از نوابغ اقتصادی که شانس نصیب شون شد و از سوراخهای کاندومهای چینی فرار کردند ولی خبر نداشتن باباشون داره از عقب میکنه چون مامانشون هنوز بکارت داره.
بگذزیم از نوابغ اقتصادی که قبل از کشف استعداشون لای دستمال کاغذی ها فوت کردند دراین سال جدید جای همشون بینمان خالیست.
شاید این نوابغ از دست رفته میتونستن بحران نابودی پرده دختران جوان و یا بحران کم آبی که پسرهای مجرد را تهدید میکنه, با دور زدن تحریم ها حل کنند. البته اگه مثل آقای ظریف کمی خوش شانس بودن؟!
جا داره در این سال جدید یادی کنیم از چند تن از نوابغ اقتصادی
از عمه محترم آقا شهرام جزایری
عمه ی فاضل خداد
عمه ی محترم آقا کرباسچی.
و درود بیکران خود را نثار کینم
به ننجون آقای کروبی که با یه حساب کتاب ساده, بساط تمام نوابغ اقتصادی گروه احمدی نژاد را جمع کرد.
اصلا نبوغ تو رگ ما ایرانیهاست بپا رگ به رگ نشی

0 ❤️