از دست دادن پرده ی بکارتم

1392/01/02

سلام من فاطیما 26 سالمه چند سال پیش با یه پسر دست شدم به اسم مهدیار که از یه خونواده ی پولدار بود دوست شدم البته وضع ما هم بد نیستو بابام کارمند و ما 2تا بچه ایم یه داداش بزرگترم دارم .مهدی خیلی منو دوست داشت و تقریبا مطمئن بودم که با دختر دیگه ای دوست نیست منم خیلی دوسش داشتم بعداز یه مدت باباش واسش طلا فروشی زد من همیشه میرفتم در مغازشو اونم تمام تلاششو میکرد تا یه خونه خالی پیدا کنه و با هم بریم اونجا همیشه ازم میخواست جلوش لخت شم ولی من قبول نمیکردمو شلوارو بلوزمو در نمیاوردم و با تا جون داشتیم لب میگرفتیمو سینه هامو میمالوندو از رو شلوار خودشو بهم میمالوند تا ارضا میشد البته وقتی میدید من ذوست ندارم اونم شلوارشو در نمیاوردو کیرشو از رو شلوار میمالید به کسم .بعداز یکی سال من دانشجو شدمو رفتم یه شهر دور گاهی میومد اونجا اتاق میگرفت روزا با هم بودیم و شب میفتم خوابگاه بعداز یه سال شوهر خواهرش فوت کردو مامان باباش شب میرفتن پیش اون میخوابیدن که تنها نباشه منم تعطیل بودمو اومده بودم خونه یه روز صبح زود من به بهانه مدرسه رفتم خونشون مامانش اینا تا ظهر قرار نبود بیان ناگفته نمونه که شب فبلش من یه فیلم پورن دیده بودم کسم حسابی خیس شده بود همون شب تصمیم گرفتم که فردا پیشش لخت شمو حسابی از خجالت این مدت که بهش سخت گرفته بودم در بیام رفتم حمومو شیو کردمو خلاصه آماده شدم صبح که رفتم پیشش فکر کنم اونم فیلم دیده بودو حسابی حشری بود تا نشستم دستمو گرفتو برد تو اتاقشو انداختم رو تخت بهم گفت دیگه طاقت ندارمو امروز باید اون سینه های سفیدتو بذاری تو دهنم وقتی دید من مثل همیشه اعتراض نکردم فهمید امروز با همه ی روزا فرق میکنه شروع کردیم لب گفتن مهدیار با حرص سینه هامو میمالوند کمکم تاپمو از تنم دراورد منم یه سوتین مشکی پوشیده بودم گفت من عاشق رنگ مشکی امو محکم سینه هامو گاز میگرفت منم مثل خر کیف میکردم تا اینکه سوتینمو باز کردو سینه های سایز هشتادم ریخت پایین اولش فقط نگاه میکردو میگفت چقدر سفیده صورتشو چسبوند بهشو شروع کرد لیسیدنو گفت میدونی چند وقته منتظر این لحظه بودمو همون طورمثل وحشیا افتاده بود به جون سینه هام منم که اولین بارم بود تموم بدنم از کیف میلرزید پشتمو گردنمو تمام بدنمو میخورد تمام بدنم از آب دهنش خیس شده بود از کسمم که اندازه یه رودخونه آب رفته بودو شورتم خیس خیس بود سینه هامو که میخورد کمکم اومد پایینو شکممو میلیسدو از رو شلوار کسمو میخوردو گاز میگرفت دستاشو گرفت لبه ی شلوارم که درش بیاره دستشو گرفتم که نذارم گفت امروز دیگه حریفم نمیشی تا الانم که جلوی خودمو گرفتم چون عاشقتم و نخواستم اجبارت کنم که به عشفم شک کنی اما دیگه نمیتونم شلوارمو که در آورد و دست کشید به شورتم گفت تو که اینقدر دلت کیر میخواد چرا جلوی خودتو میگیری یه لحظه به خودم اومدمو خومو جمع جور کردمو بهش گفتم باید مواظب پردم باشی گفت باشه خاطرت جمع شروع کرد به خوردن کسم تا زبونشو گذاشت یه لیس زد تموم بدنم لرزید و ارگاسم شدم محکم بغلم کردو باهام لب گرفت بازم دلم سکس میخواست حالا من مثل وحشیا افتادم به جونش سینه هاشو خوردم شلوارشو در آوردم وقتی چشمم به کیرش افتاد جا خوردم هیچ وقت یه کیرو از نزدیک ندیده بودم با اینکه کیرش 14 سانتی بیشتر نیست تو اون لحظه به نظرم خیلی بزرگ اومد شروع کردم به خوردنش یه کم که خوردم منو کشید بالا گفت الان آبم میاد منو انداخت رو تختو کیرشو مالوند به کسم یه کم سرسره بازی رد که یهو لیز خوردو یه ذره رفت تو سوراخ کسم زود خودشو کشید عقب که آبشم اومد تا به کیرش نگا کرد با تعجب گفت فاطیما پردت گفتم چی شد/گفت فکر کنم پاره شد سر کیرش یه ذره خون بود .زود پا شدم یه کم خون ریخته بود روی تخت داد زدم گفتم چی کار کردی قسم خورد که مواظب بوده و نفهمیده چطور این اتفاق افتاده خلاصه خودمو تر و تمیز کردمو اومدم بیرون از خونشون ازش قول گرفتم که وقتی رفتم اونجا یه دکتر واسه ترمیم پیدا کنم اونم هزینشو قبول کنه من که رفتم بعداز یکی دو هفته اومد اونجا و یه خونه گرفت رفتم پیشش گفتیم حالا که میخوایم ترمیم کنیم لا اقل حالشو ببریم دوباره شروع کردیم به سکس که دوباره خونریزی کردم فهمیدیم که پاره نشده بود و فقط آسیب دیده بوده باز پشیمونیم بیشتر شد که کاش دوباره باهاش رابطه نداشتم سرتونو درد نیارم وقتی رفت شهر خودمون بدون اینکه به من بگه مامانشو فرستاده بود خونه ی ما که با مامانم صحبت کنه و منو خواستگاری کنه اولش خونوادش نارازی بودن ولی با اصرارش راضی شده بودن وقتی بهم گفت پر در آوردم فکر نمیکردم تو فکر ازدواج با منه خلاصه منم خونوادمو راضی کردمو با هم ازدواج کردیم الان 7 سال از ازدواجمون میگذره و ما خیلی خوشبختیم و شوهرم خیلی دوسم داره و بهترین سکسهای دنیا رو با هم داریم یه پسرم دارم که خیلی نازه و به باباش رفته یه زندگی خیلی مرفه و خوب خلاصه این کس دادن واسه ما که خوب شد و باعث خوشبختیم شد اما همه ی دخترا خر نشن همه ی مردا مثل مهدیار من با معرفتو خوب نیستن (این داستان عین حقیقت بود)

نوشته:‌ فاطیما


👍 0
👎 0
116695 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

369093
2013-03-22 03:51:06 +0430 +0430
NA

چرت و پرت بود ولی خب خوبه که خوب تموم شد :)

0 ❤️

369095
2013-03-22 04:01:53 +0430 +0430
NA

پس معلومه جنده به خیلی ها دادی که میگی همه مردا با معرفت نیستن

0 ❤️

369097
2013-03-22 04:05:24 +0430 +0430
NA

جنده خانم پس معلومه به خیلی از مردا دادی که میگی همه مردا با معرفت نیستند

0 ❤️

369098
2013-03-22 04:07:55 +0430 +0430
NA

ايشالا اين دفعه هم جونتو از دست ميدي،هم كونتو،هم خونتو

0 ❤️

369099
2013-03-22 04:08:30 +0430 +0430
NA

ا که هی! :-(

0 ❤️

369100
2013-03-22 04:11:53 +0430 +0430
NA

با تعجب گفت فاطیما پردت گفتم چی شد/گفت فکر کنم پاره شد: :D

خداروشکر باز م جناب مهدیار فهمید پرده شما پاره شد وگرنه شما عین خیالتم نبود.

0 ❤️

369101
2013-03-22 04:44:40 +0430 +0430

مهدیار…
این اسمو دوس دارم :-D
ولی بیچاره بچت
تو یه ذره سوادم نداری

0 ❤️

369102
2013-03-22 04:45:12 +0430 +0430
NA

بی شعور میخوای جوونای مردمو منحرف کنیییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟کثافططططططططططططططططططططططططططططططططططط

0 ❤️

369103
2013-03-22 04:58:12 +0430 +0430
NA

شايدخيالي باشه ولي آخرش خيلي قشنگ تموم شد;-)

0 ❤️

369104
2013-03-22 05:29:51 +0430 +0430

دانشگاه يه شهر دور قبول شدي بعد به
بهانه ي مدرسه زدي بيرون؟؟؟تاحالا كير
نديده بودي و سكس نداشتي بعد سايز
سينه ات 80 بود؟؟ديو تشريف دارين؟؟
وكلي ايراد ديگه كه حالشو نداشتم
بنويسم

1 ❤️

369105
2013-03-22 05:32:44 +0430 +0430

دانشگاه يه شهر دور قبول شدي بعد به
بهانه ي مدرسه زدي بيرون؟؟؟تاحالا كير
نديده بودي و سكس نداشتي بعد سايز
سينه ات هشتادبود؟؟ديو تشريف دارين؟؟
وكلي ايراد ديگه كه حالشو نداشتم
بنويسم

0 ❤️

369106
2013-03-22 05:43:08 +0430 +0430
NA

افرین باور کردیم ما. کیر تو کوس تو. کسینوس

0 ❤️

369107
2013-03-22 05:49:48 +0430 +0430

سلام : نخست آمدن بهارونوشدن سال رابه تمام بروبچه های باحال سایت تبریک میگم ودعامیکنم که همه به آرزوهاشون برسن وهمیشه هم صحیح وسالم باشند.
درباره داستان ازاول تاآخرش بدنبودوآخرش هم خیلی خوب تمام شدولی ازتویسنده بیسوادش میخواهم اگرمیخواهدبازهم بنویسدحتمایکدوره نهضت سوادآموزی رابگذراند.یاحق

0 ❤️

369108
2013-03-22 07:08:54 +0430 +0430
NA

تا اونجا که پردتو زد باور کردم ولی بعدش قالت گذاشت و رفت و تو موندی یه کوس پاره و پوره و رفتی جنده شدی

0 ❤️

369109
2013-03-22 07:27:44 +0430 +0430
NA

می دونستی دروغ گو دشمن خداست؟!!!

0 ❤️

369110
2013-03-22 08:09:48 +0430 +0430
NA

ای بابا ! شب می رن داستان میبینن میان به حساب خودشون میذارن!

0 ❤️

369111
2013-03-22 08:41:13 +0430 +0430
NA

Khosham nayumad… na dastanetjaleb bud na negreshet na…

0 ❤️

369112
2013-03-22 09:24:16 +0430 +0430
NA

ایول
گل گفتی پروازی…!
با تعجب گفت فاطیما پردت گفتم چی شد/گفت فکر کنم پاره شد:

خداروشکر باز م جناب مهدیار فهمید پرده شما پاره شد وگرنه شما عین خیالتم نبود.

0 ❤️

369113
2013-03-22 10:22:31 +0430 +0430
NA

حیف که خانوم هستی وگرنه زن باباتو آره

0 ❤️

369117
2013-03-22 11:54:06 +0430 +0430
NA

يه کم کس و شعر بود

0 ❤️

369118
2013-03-22 12:23:50 +0430 +0430
NA

چرا اینقدر توهین میکنین به هم دیگه اینجا؟

0 ❤️

369119
2013-03-22 13:21:20 +0430 +0430
NA

همش توهم بود!

0 ❤️

369120
2013-03-22 13:59:58 +0430 +0430
NA

خوب شوهر کدی

0 ❤️

369121
2013-03-22 14:42:00 +0430 +0430

تمامش زائیده تخیلات یه کله کیری جقی/جلقی/ بود…آخه آشغال مدرسه سواد آموزی راه افتاده که تو آمدی توش نقش معلم رو بازی کنی…آلان خوشبختی…پس کونتو از رو برج میلاد بردار…اونوقت خوشبختی یادت میره…دستت رو از تو شرتت در بیار بعدا بنویس…نره خر 26 ساله…ملت اول مدرسه میرن بعد دانشگاه…توگوز مغز از دانشگاه ارتقا پیدا میکنی به مدرسه…حتما بعدا هم میری اکابر…ببین اصن از رو برج میلاد پائین نیا…بزار خوشبختی تو کونت بمونه…

0 ❤️

369122
2013-03-22 18:02:35 +0430 +0430
NA

جالبه چه راحت پردتو زده وتو هیچی احساس نکردی وهیچ دردی نداشتی فک کنم از اولش پرده نداشتی وکلا باز بودی که به این راحتی سرخورده رفته توش وشما هیچی حس نکردی .واقعا که .فک کنم توهنوز ازدواج نکردی یا …

0 ❤️

369123
2013-03-22 18:19:54 +0430 +0430
NA

چی بگم والا…
بازم میگم دروغ بود…
اخه تو دانشجو بودی یه دفعه چطور مدرسه ای شدی؟؟؟؟؟
وبازم میگم واسه سرگرم کردن کاربرا باید چرت بذارن و کس بنویسن کار خودشونه دست های پشت پرده خخخخخخ

0 ❤️

369124
2013-03-22 22:32:39 +0430 +0430
NA

دوستان عزیز طرف شب قبلش فیلم پورن دیده بوده چه توقعی ازش دارید؟؟؟؟

0 ❤️

369125
2013-03-22 23:54:14 +0430 +0430
NA

ميشه واسه جق روى اين داستان حساب كرد

0 ❤️

369126
2013-03-23 04:50:28 +0430 +0430
NA

چرا اینجا همه به هم توهین میکنن؟!!!

0 ❤️

369127
2013-03-23 10:00:32 +0430 +0430
NA

کس شعر قشنگی نوشتی پن موندم شوهر خوب داری خوب هم بهش کس میدی و راضی هستی پس تو این سایت چه گوهی میخوری

0 ❤️

369129
2013-03-23 16:14:00 +0430 +0430
NA

hameye arajifi ke neveshti va doostan besh eshare kardan ro ham age ghabool konam bazam pardat ke dar hade adams khersie ro nemitoonam bavar konam…

0 ❤️

369130
2013-03-23 17:00:06 +0430 +0430
NA

من يه بار پرده زدم طرف از زور درد نزديک بود جونش دربياد، پرده شما حتمأ چيني بوده!

0 ❤️

369131
2013-03-23 18:10:40 +0430 +0430
NA

آقا من اسم داستانوکه خوندم رفتم ی جعبه دسمال آوردم بشینم گریه کنم ولی به عروسی ختم شد، مبارکه…

0 ❤️

369132
2013-03-24 02:36:51 +0430 +0430
NA

کس مچنگ

0 ❤️

369133
2013-03-24 11:35:30 +0430 +0430
NA

آقا سورنا همه دخترا مثل هم نیستن بعضیا اصلا درد ندارن یا خیلی کم درد دارن
با وجود بعضی اشکالا تو داستان اما به نظرم قشنگ بود وسطه اینهمه لاشی بازی تو این سایت این یکی ختمه به خیر شد

0 ❤️

369135
2013-03-24 11:39:06 +0430 +0430
NA

داستان جالبی بود.شبیه این رو منم تجربه کردم

0 ❤️