از دشمنی تا ازدواج (۳)

1399/11/07

...قسمت قبل

اواخر ترم بود یه هفته قبل از فرجه ها…
تولد دوستم شهیاد بود قرار شد براش مشروب بخرم و ببرم
کلی مشروب خریدم و بردم.
وسط تولد به سلامتی این به سلامتی اون پیک بود که پشت پیک میرفت بالا. جمع پسرونه بود و ترسی از مستی نداشتیم.
یادمه خیلی مست شده بودم اونقدری که زیاد یادم نمیاد چی گفتم ولی یادمه گوشیمو آوردم بیرون رفتم تو گاری پوشه الهه…
شروع کردم ورق زدن و دیدن عکسای الهه
بغض گلومو گرفته بود نمیتونستم بهش بگم که دوسش دارم چون ترس از دست دادنشو داشتم. نمیتونستم هم نگم چون از آتیش عشقش میمردم.
با خنده بچه ها به خودم اومدم ولی نمیتونستم بخندم.
گوشیمو برداشتم
صفر نهصد و هجده…
_الو(با یه لحن خواب‌آلود ) ساعت 11 شب مگه آزار داری بچه زنگ میزنی؟ نمیگی شاید یه خانوم با شخصیت خواب باشه؟
+الهه تو مثل الهه های روم باستانی
_خداشفات بده. زنگ زدی اینو بگی ؟اینو که خودمم میدونم.
+الهه دارم آتیش میگیرم تو باید منو خاموش کنی
_حسام چیزی زدی ؟حالت خوبه؟ داری نگرانم میکنی
_الهه اگه بمیرم و تورو نداشته باشم چی کار کنم؟
(صدای خنده بچه ها )
سکوت اونور تلفن
_الهه من بی تو دق میکنم میمیرم الهه
(خنده بچه ها )
سکوت اونور تلفن
_الهه عاشقتم به چشمات قسم عاشقتم
(خنده بچه ها)
قطع تلفن

صبح روز بعد وقتی بیدار شدم دیدم تو خونه شهیاد خوابیدم.
گوشیم خاموش شده بود و شارژش تو خونه رفیقم نبود ناچار بلند شدم و راه افتادم سمت خوابگاه.
تو راه همش فکر میکردم که من یه کاری کردم ولی فکرم به جایی قد نمی‌داد
وقتی رسیدم خوابگاه گوشیمو زدم به شارژ
وقتی گوشی روشن شد چندتا اس ام اس اومد یکیش 80 تا تماس بی‌پاسخ از طرف الهه بود.
بدون اینکه فکر کنم بهش زنگ زدم
یکم طول کشید تا جواب بده
تا جواب داد گفت مگه من صد دفه بهت نگفتم اهل رابطه نیستم؟
یهو دو هزاریم افتاد که وای دیشب چه گندی زدم
با تته پته گفتم گوه خوردم غلط کردم
گقت من کاری به خورد و خوراکت ندارم ولی دفه دیگه خواستی مسخرم کنی با رفیقات منو مسخره نکن
_من تورو مسخره نکردم
+خنده های دیشب دوستات قشنگ معلوم بود
_به خدا مست بودن الکی میخندیدن به خدا هرچی گفتم راست بود…
+خودتم مست بود؟
_خودمم مست بودم مست بودم به خدا مست بودم غلط کردم
+ماشینتو روشن کن بیا دنبالم باهات حرف دارم
_باشه الان ميام
_بای
+بای
مثل برق پریدم بیرون و ماشین روشن کردم و با تاخت رفتم محل قرار.
الهه با چشمای باد کرده اونجا بود…
_چرا این ریختی شدی؟ از عشق من خوابت نبرد؟
+گمشو. دیشب کلی حرص خوردم
_بیا بریم یه کیک ساندیس بهت بدم لود شی سر صبحی
_چرا حرص؟
+چون داشتی مسخرم میکردی
_به خدا مسخرت نمیکردم (دلو زدم به دریا و گفتم) به خدا عاشقتم به جون کی قسم بخورم باورت بشه
+باورم میشه چون توهم باید باورت بشه
جا خوردم زدم رو ترمز برگشتم بهش گفتم چی شده؟
+هیچی ميگم باورت بشه یا نشه دل به دل لوله کشیه
_انگار برق سه فاز بهم وصل کردم
قیافمو که دید گفت :
یه سال و نیمه وسط قلب منی حسام اینقدر گیجی که هرچی نخ دادم نگرفتی فکر کردم دیگه منو نمیخوای ولی نمیخواستم مال کسی بشی چسبیده بودم بهت
بهش گفتم الهه چیزی نزدی حالت خوبه ؟خواب نما نشدی؟ اثرات دیر خوابیدن دیشبته
_فک کنم تو خواب نما شدی وسط اتوبان نگه داشتی داری با من کل کل میکنی؟
+اوکی اوکی
راه افتادم
کلی برام حرف زد از این یه سال و نیمی که ما با هم دوست بودیم و تک تک لحظه هارو یادش بودم کلی حرف زدیم از اینکه وقتی ناراحت بودم ناراحتیم رو تحمل نمی‌کرده از اینکه هرکاری که کرده فقط برا این بوده که با من باشه تا شب کلی حرف زدیم . آخر شب که خواستم ببرمش به خودم جرعتشو دادم…
الهه سرت بیار جلو یه چیزی رو موهاته سرشو آورد جلو و من بدون معطلی لبامو چسبوندم به لبای گرمش
انگار یه چیزی توی خون بدنم جریان پیدا کرد یه مایع حیات یه امید، یه آینده.
شب اومدم اتاق و برای بچه ها تعریف کردم که چی شده…
قرار شد توی تعطیلی فورجه ها با بچه ها بریم شمال…
همه دوستام دوس دختر هاشونو قرار بود بیارن اینجوری دخترا میتونستن بگن ما با دوستامون داریم میریم و پسرا هم که دیگه خودشونن و خودشون.
الهه هم با همون ترفند تونست خانواده رو بپیچونه و باهام بیاد…
هفته فورجه ها شروع شد و ما قرار شد که راه بیوفتیم…
الهه اومد بغل دستم نشت موهای لخت مشکیش باد می‌خورد و عطرش توی ماشین می‌پیچید.
چند ساعتی توی راه بودیم تا رسیدیم به ویلایی که از قبل تهیه کرده بودیم.
همگی پیاده شدیم و هر زوجمون یه اتاق برداشتیم من و الهه اتاقی که مشرف به دریا بود برداشتیم و با نق و نوق بقیه اتاق رو صاحاب شدیم.
تو همون لحظه اول که وسایل رو گذاشتیم چسبیدم به لبای الهه
اونم همراهی می‌کرد
دستمو بردم رو کمرش و کمرشو ماساژ میدادم
کیرم داشت کم کم بلند میشد بلندش کردم و بردمش رو تخت
دستمو از زیر مانتوش کردم تو و یکی از سینه هاش گرفتم نوکش سفت سفت شده بود
بهش گفتم شیطون حالت بده؟؟؟
اخماشو کرد تو هم و گفت نخیر…
ولی از تو چشماش معلوم بود که حالش چیز دیگه ایه. برا اینکه اذیتش کنم دستمو در اوردم و گفتم خیله خب بیخیال میشم.
انگار بهش برخورده بود. صورتشو آورد جلو و دوباره لباشو گذاشت رو لبم گفت قربونت برم الهی الهه دورت بگرده الان بچه ها میان خوب نیست…
دیدم راست میگه تا اومدیم خودمونو جمع و جور کنیم دوس دختر شهیاد در زد
_ آقا و خانوم اسمیت تشریف بیارید میخوایم بریم خرید کنیم برا شام…
الهه قبول کرد و باهم راه افتادیم تو بازار.
یکم گذشت تا خرید هامونو انجام دادیم تو راه برگشت الهه گفت :
_اولین باره به بدنم دست میزنی هیجان زده ام
+خندیدم و گفتم من یکی دو سالی میشه هیجان زده ام حتی اگه به بدنت دست نزنم
_میدونی چیه؟
_عشق مثل یه نردبونه وسط یه مردابه واسه اینکه بهش برسی و ازش بالا بری باید باید از او اون مرداب رد بشی میدونی اون مرداب چیه؟
+نه چیه؟
_اون مرداب سکسه. بعضیا فقط تو اون مرداب دست و پا میزنن و توش غرق میشن بعضی ها از مرداب رد میشن و به نردبون عشق میرسن
+تعریف قشنگیه عزیزدلم.
_میدونم خودمم از تو یه کتاب خوندم البته تو عشق منی
+بعله بعله خانوم زیبای مو مشکی من
وقتی رسیدیم پیاده شدیم و قرار شد خانوم ها گوشت ها و مرغ هارو مزه دار کنن و آقایون هم کباب هارو بپزن…
ساعت ها می‌گذشت و هر دقیقش من احساسم به الهه بیشتر می‌شد…
گیتار زدیم رقصیدم و غذا خوردیم حالا وقت خواب شده بود
اتاق ما با اتاق شهیاد کنار هم بود…
الهه لباس های خوابشو پوشیده بود برای اولین شب زندگیش میخواست تو بغلم بخوابه اومد بالا سرم و گفت
_عزیزم چیزی نمیخوای ؟
+همه چیزی که میخوام کنارمه
یه نگاه مهربونی بهم کرد و دستمو گرفت منم پتورو دادم بالا که بیاد بخوابه
_تو عادت داری شبا لخت بخوابی ؟
+بابا لخت نیستم که شلوار پامه
_خندید گفت این یعنی لخت
+میخوای برم چادر بپوشم عزیزم ؟
_نه خوب اینجوری حساب نیست واستا
لباس خوابشو باز کرد یه شورت و سوتین طلایی سفید تنش بود
برای اولین بار داشتم میدیدمشون سینه های 75 اناری که از زیر سوتین نوکش معلوم بود
تنش سبزه بود ولی یه لکم نداشت بدنشم به خاطر ورزش مداومی که داشت رو فرم بود
منکه مات و مبهوت شده بودم خودش با خنده گفت حالا مساوی شدیم بسه دیگه پتو رو بده بالا
پتورو دادم بالا و گرفتمش تو بغلم لباشو گزاشت رو لبامو داشت لبامو می‌کند
منم همراهی میکردم همزمان کمرشو با دستام ماساژ میدادم گاهیم میرفتم پایین و یه دستی به کونش میزدم
مثل ظهر خودشو جمع نمی‌کرد قشنگ مشخص بود که خودشو رها کرده
یه ربعی داشتیم لب میگرفتیم که دیگه دیدم اه و ناله های ریزی ازش بلند شد.
بهش گفتم میخوام سوتینت رو باز کنم اشکال نداره عشقم با تکون سرش قبول کرد
دستمو رو تنش کشیدم و بردم عقب بند سوتینش باز کردم و سوتینشون در اوردم.
دوتا سینه بزرگ اناری با نوک قهوه روشن جلو روم بود دیگه نمیتونستم تحمل کنم سرمو بردم سمت یکیش و کردمش تو دهنم. با یه اه کشدار از طرف الهه فهمیدم که تو حال خودش نیست دوباره رو تخت خوابوندمش. زبونمو دور سینه ها میچرخوندم گاهی نوکش میکردم تو دهنم و با زبونم باهاش بازی می‌کردم گاهی میرفتم سمت گلوش و لیسش میزدم…
داشتم گردن الهه رو میخوردم که یهو صدای اه و ناله از اتاق شهیاد اومد…
برگشتم به سمت الهه و اومدم سمت لباش
‌که دستم خورد به شورت پاش…
خیس خیس شده بود طوریکه که کاملا از بغل های شورتش چکه کرده بود رو پاش.
بهش گفتم خوب عزیزم چرا چیزی نمیگی…
با خجالت تو چشماش گفت :خجالت میکشم خوب
دیگه وقت خجالت نبود دستمو بردم دور شورتش و آروم آروم درش آوردم. اینقدر ترشحات الهه زیاد بود که همراه با شورتش کشیده میشد بهش گفتم
خانومم همش مال منه
شورتش کندم و دستامو گزاشتم رو قوزک پاهاش
لای پاشو باز کردم
یه کص قهوه ای روشن هم رنگ پوستش داشت لیرز کرده بود ولی یه مثلث مشکی کوچیک بالاش بود یه دستمال کاغذی برداشتم و ترشحات روشو پاک کردم
برگشت بهم گفت خوبه دوس داری دلتو نزد؟
گفتم دیوونه ای من همچین چیزی تو خوابم نميتونم ببینم
کنترلمو از دست داده بودم خم شدم و زبونم کشیدم روش
اه بلند الهه نشون میداد که خیلی خوشش اومده مجال بهش ندادم شروع کردم خوردن کسش
زبونم میکشیدم لاش
از بالا تا پایینشو میلیسدیم و میک میزدم الهه هم با دستش سرمو رو کسش فشار میداد و آه و ناله می‌کرد همش میگفت مال توعه عشقم فقط مال تو
تا اینکه یکم کسشو بالا پایین کرد و سرمو آورد بالا
یه لبخند رضایت بخشی رو صورتش بود که نشون میداد ارضا شده…
منم خسته شده بودم اومدم بالا کنارش
لبامو گزاشتم رو لباش حتی نا نداشت که لبامو گاز بگیره
خندیدم و گفتم چقدر زود خسته میشی عزیزم
به شوخی بهش گفتم من 10 دست میتونم سکس کنم خسته هم نميشم
انگار بهش بر خورد یهو چسبید به لبام و ‌دستش رو بدنم می‌لغزید از مالش گردنم شروع شد رفت پایین سینه هام شکمم
با خوردن گوشم منم دیگه حواسم جمع نبود که یهو یه دست گرم خورد به کیرم
کیرم بلند شده بود که الهه گفت جووون چه بزرگه دستشو در آورد و با دستاش شورتمو از پام کشید پایین بهش گفتم میخوری برام
گفت نه چندشم میشه منم واسه اینکه اذیت نشه قبول کردم…
بهش گفتم بلند شه چسبوندمش به دیوار و پاهاش از هم باز کردم
گفتم عزیزم این ممکنه یکم درد داشته باشه
_باشه عشقم
یکم تف انداختم رو انگشتم و مالیدم به کونش انگشتم آروم آروم کردم تو کونش
_عزیزم درد داره آروم تر
_میدونم قشنگم تحمل کن
کم کم انگشتم میکردم تو کونش و درش میاوردم کونش داشت جا باز می‌کرد و نرم شده بود
خود الهه هم بدش نیومده بود از اه و اوه های آرومش میشد فهمید
دیگه وقت کیرم بهش گفتم که با دوتا دستش لای کونش باز کنه
یه عالمه تف به کیرم و سوراخ کونش زدم و سر کیرمو کردم توش که الهه داد زد و گفت میسوزه حسام
ولی من دیگه نمیخواستم درش بیارم بهش دلداری میدادم که الان خوب میشه الان تموم میشه یکم کیرمو تو کونش بدون حرکت گزاشتم تا اینکه دردش آروم شه حالا یکم عقب جلو میکردم ولی انگار باز شده بود الهه سر و صدا نمی‌کرد و منم مشغول شدم
با عقب جلو کردن های من کون الهه بیشتر باز می‌شد و منم بیشتر میتونستم فرو کنم
از یه جایی به بعد الهه آه و ناله هاش و کلمات عاشقانش شروع شده بود.
یه چند دقیقه داشتم میکردم و قربون صدقش میرفتم که حس کردم الانه که آبم بیاد بی معطلی کیرمو در اوردم و با چند تا عقب جلو همه ابمو ریختم روی رون الهه
بی معطلی برگردوندمش و حسابی بغلش کردم هنوز الهه اه و ناله می‌کرد
با اینکه بی حال شده بودم ولی الهه نیاز داشت دستش گرفتم و آوردمش رو تخت و دوباره لبامو گزاشتم رو لباش کیرمو گرفتم تو دستم و میزدم رو کسش
یکم این کارو کردم و دوباره با دستم شروع کردم مالیدن کسش
با چند دقیقه مالوندن الهه دوباره ارضا شد بغلش کردم حسابی قربون صدقش رفتم
خسته شده بودیم سرشو گزاشت رو سینم و گفت قلب تو مال منه
لبخند زدم و گفتم
الهه عاشق این لجنزار با توعم
خندید و گفت منم
پتو رو کشیدم رومون و کم کم خوابمون برد…

نوشته: حسام


👍 19
👎 4
13701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

788379
2021-01-26 00:47:30 +0330 +0330

مثل دو قسمت قبل عالی بود.دمت گرم و قلمت پایدار

0 ❤️

788452
2021-01-26 10:00:48 +0330 +0330

عالی بود حسام

0 ❤️

788480
2021-01-26 16:23:34 +0330 +0330

هنوزم ادامه داره یا نه؟؟؟

0 ❤️

788504
2021-01-26 23:57:23 +0330 +0330

واقعا باحال بود دمت گرم

0 ❤️

788577
2021-01-27 03:24:51 +0330 +0330

عالی

0 ❤️

792704
2021-02-19 08:28:05 +0330 +0330

دمت گرم
پ بقیش چی شد
منتظریم

0 ❤️

842707
2021-11-15 20:34:34 +0330 +0330

عالی بود

0 ❤️

855993
2022-01-28 04:20:45 +0330 +0330

خوب بود

0 ❤️

861788
2022-03-02 15:16:23 +0330 +0330

مثل دو قسمت قبل عالی بود.دمت گرم و قلمت پایدار

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها