از شروع لز تا کون دادن بخاطر لجبازی (۱)

1396/03/19

سلام

اسم من سحره . برخلاف چیزی که آیدی اکانتم هست ! 19 سالمه و پارسال کنکور دادم . دلیل عضویتم اینجا و البته خیلی از سایتای ایرانی دیگه تو این زمینه + پیام رسان ها … پیدا کردن دوست پسر یا زوج بوده بعد از کنکور برای FMF که البته پارسال موفق شدم و دوستانی که تو سایتای دیگه فعالیت داشته باشن میشناسن منو …

داستانمو به اصرار برخی از عزیزان بعد از یک سال ، میزارم .
پدر من مهندس شهرسازی بود و توی پروژه های گازکشی روستاها تو جنوب کار میکرد تا سن 8-9 سالگی من . بعد از اون به دلایل شغلیش به شهر گرگان اومدیم . من توی سن بچگیم ، میشه گفت منزوی بودم و بجز بچه های همکارای بابام که تو خونه های سازمانی همسایه بودیم ، دوستی تو مدرسه نداشتم .
از بین اون دوستام ، سه تا از خانواده ها که بیشتر صمیمی بودیم ، توی یک آپارتمان 4واحدی خونه گرفتیم. صاحب خونه یک پیرمرد پیرزن بودن . شغل باباهامون هم 14-7 بود . دوهفته کار یک هفته خونه . برای همین وقتی میرفتن اونا ، ما سه تا خانواده (سه تازن و سه تا دختربچه) میرفتیم خونه یکیمون .

ما تا 10-11 سالگی کاملا چشمو گوش بسته بودیم . فقط میدونستیم که فلان جارو به کسی نباید نشون داد . البته کارای احمقانه زیاد میکردیم . مثلا وقتی تنها بودیم یواشکی حموم بریم یا تو باغچه جیش کنیم یا الکی به هم دیگه شیر بدیم .و … همه از این قبیل کارا کردن !

راستی !! اسم دوستام یکیشون مریم بود . اون سفید و نسبتا لاغر ولی خیلی خوشگل بود . یکی دیگشون هانیه که سبزه و یکم پر بود و خوش اندام . منم همه چیزم متوسط بود کلا
سال پنجم بود که فک کنم ، یکی تو فامیل مریم اینا ، بهش فیلم سکسی نشون داده بود . اینم کلا هیچی نگفته به ما … تا اینکه یک روز تو اتاق بودیم گفت : ( اونروز یکی بهم یک فیلم نشون داد که یک اقاهه “اونجاشو” میکرد تو عقب خانومه . خانومه هم آهُ اوه میکرد ) . بعدش یک مداد برداشت گفت کی حاضره روش همون کارو بکنیم ؟! کسی قبول نکرد .
بعدا من توخونه خودمون فک کردم با خودم . یعنی کلا تو فکرش بودم که اصلا یعنی چی همچین کاری و این چیزا . بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم ، تصمیم گرفتم ایندفه بهشون بگم من حاضرم .

خونه مریم اینا بودیم . تو اتفاق بهشون گفتم من قبول میکنم . اونام با شوق و اشتیاقی گفتن زود زود که انگار پسر هستنو میخان منو بکنن !! به بهانه مداد رنگی برداشتن ، رفتیم خونه هانی اینا . بهانه که نه . کلا قرار بود با مداد رنگیای اون مثل فیلمه بکنیم . رفتیمو من شلوارمو تا زانو دادم پایین و به شکم خابیدم . پاهامو یخورده باز کردم . چشمامو محکم بسته بودم منتظر بودم اونا یکاری بکنن . همونطوری خشک ولی صیقلی ، گذاشت توم . با اینکه خیلی باریک بود ، ولی خیلی خیلی احساس درد میکردم . هنوز فکر کنم اندازه یک نخود توم بود که اشکم در اومد . البته بیشتر ترس داشتم تا درد . خلاصه با کلی طعنه زدن که زدی زیرش و فلان … اندازه یک بند انگشت تو کونم فشار دادن . بعدش که در آوردن ، با صحنه حال بهم زنی روبرو شدیم که قابل گفتن نیست . مداد رو شستیم و اونقد حالمون بد شده بود که تا مدت ها اصلا از اینکارا نمیکردیم . ولی من دوست داشتم بازم تجربه کنم و همش بهش فکر میکردم

تابستون شده بود و دیگه بیکار بودیم . من برای اولین روزای عمرم ، قشنگ حشری بودن رو که تا اون موقع درکی ازش نداشتم حس میکردم . دوست داشتم تو مکان های مختلف لخت باشم . مثلا مامانم که بیرون میرفت واسه خرید ، همین که از پنجره میدیدم رفت ، لخت میشدم و میرفتم واسه خودم تو آشپزخونه و اتاق ها و حتی تو راه پله ها … یا پشت بوم خونه . دست شویی که میرفتم ، انگشت کوچیکمو سعی میکردم بکنم تو کونم و بشدت دوست داشتم اینکارو برای کص هم بکنم . ولی مامانم خیلی خیلی تاکید کرده بود که به جلوت اصلا دست نزنی و دستکاری نکنی . بزرگ نمیشی وگرنه مریض میشی (البته تو بچگی …)برا همینم میترسیدم اینکارو بکنم . حتی نمیدونستم که میشه یک چیزی رو توش فرو کرد . وگرنه اون موقع ها اینکارو میکردم قطعا !!! یا شلوارک میپوشیدم بدون شرت و وقتی با دوستام بودیم توی حیاط با دوچرخه ، عمدا یطوری پامو میذاشتم روی لبه دیوار تا کصم دیده بشه . چون دیگه از اون کارای یکی دوسال پیشش که همو لخت کنیم مثلا ، نمیکردیم یجورایی خجالتی شده بودیم نسبت به این کارا . و خلاصه از این حس ها که خیلی از دخترخانوما تجربه دارن .

من متوجه شدم که مریم هم کارای مثل من رو میکنه . یعنی اونم حشری میشه . از اونجایی که همش از اون روزی که مداد کردن تو کونم حرف میزد بطور غیرمستقیم . منم بعد از کلی مدت ، بهش گفتم بیا بدون اینکه به هانیه خبر بدیم ، یبار دیگه اینکارو بکنیم . ولی فکر کردیم که چیکار کنیم که مثل دفعه پیش مداد کثیف نشه و حالمون بد نشه . چون چیزی به ذهنمون نرسید ، منصرف شدیم . تا اینکه آخرای تابستون بود . مریم در خونمون رو زد گفتم بریم خونه ما . رفتیم مامانش نبود . منو برد تو دسشویی . گفت ببین من چیکار میکنم !! شیلنگ رو یاد گرفته بود میکرد تو کونشو میشست خودشو . نه اینکه فرو بکنه . میذاشت در سولاخش محکم فشار میداد و کلی آب اینور اونور میپاچید . ولی تمیز میشد توش یخورده . معلوم هم بود مداد و این چیزارو رد کرده . گفت تو هم بشین همینکارو بکن . با هزار اصرا منصرفش کردم و رفتیم تو اتاق خلاصه . مداد دراز کشید جلو آینه . پاهاشو داد بالا گفت اینجوری باید بشینی . مداد رو برداشت اندازه یک انگشت کرد تو کونش . بعد یکم مداد هم بغلش گذاشت . دوتایی !!! من که بیشتر ترسیده بودم و تعجب کرده بودم ، بهش گفتم چطوری اینارو یاد گرفتی ؟! فهمیدم همون فامیلشون که بهش فیلم رو نشون داده ، بهش این هارو هم یاد داده

** این مقدمه داستان بود . اگه استقبال خوبی بشه ، ادامه داستان که از اول راهنمایی تا سوم دبیرستان هست و مربوط میشه به لز کردن ما سه نفر توی همه این سال ها، تو قسمت بعدی اگه بخواید مینویسم . قسمت بعدیش هم داستان اولین کون دادنم به یک نفر بخاطر لجبازی با همین دوستام هست . اگه دوست دارید ادامه بدم ، با نظراتتون خوشحالم کنید**

نوشته: سحر


👍 35
👎 17
47241 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

616536
2017-06-09 21:08:49 +0430 +0430
NA

ﺍﺍﺍ ﺳﺤﺮ ﻛﻴﻮﻥ ﮔﺸﺎﺩ ﺧﻮﺩﺗﻲ ﻛﺠﺎ ﺭﻓﺘﻲ ﻳﻬﻮ ﺷﺮﺗﺘﻮ ﺟﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻲ:D

1 ❤️

616571
2017-06-09 21:23:39 +0430 +0430

خااااااا که چی:/
جیندا بازی که تعریف نداره

0 ❤️

616681
2017-06-09 22:09:48 +0430 +0430
NA

تو با سریال اشتباه گرفتی داستان در اینجا باید طولانی و دنباله دار نباشه فکر میکنی خیلی خاطراتت جالب و شهوت انگیزه باید در دوسه یا چهار داستان کوتاه تقسیم کنی و هریک داستان مستقل باشه وگرنه حوصله میخواد و ادمها یادشون میره و دراین شکل وقت مردم رو میگیری

1 ❤️

616716
2017-06-09 22:45:01 +0430 +0430

بابات مهندس شهرسازیه؟ داداش، قصد ازدواج نداری؟ ?

1 ❤️

616816
2017-06-10 00:45:49 +0430 +0430

(erection) (erection) خوب بود بنویس بازم یسرم بیا پیوی کارت دارم

1 ❤️

616841
2017-06-10 01:16:11 +0430 +0430

بهتره که دیگه ادامه ندی تا کمتر فحش بخوری

0 ❤️

617041
2017-06-10 07:36:23 +0430 +0430

جالب بود و با نمک
اگه روان و جذاب میتونی درش بیاری ادامه بده
ممنون
موفق باشی

1 ❤️

617081
2017-06-10 08:32:00 +0430 +0430

جالب بود.ادامه بده لطفا

0 ❤️

617161
2017-06-10 10:52:05 +0430 +0430

به نظر من شما دیگه این موضوع را ننویس

0 ❤️

617326
2017-06-10 15:43:48 +0430 +0430

مداد دراز کشید جلو آینه؟ (dash)

1 ❤️

617391
2017-06-10 18:06:17 +0430 +0430

کون دادنتو بنویس

0 ❤️

617411
2017-06-10 18:30:50 +0430 +0430

خوب نوشتي، به اين كس شعراي اين لجنهاي گروه مثل اين بچه ١٤ ساله بوبلاور و اون شادو بقيه انگلها و كونيهاي اين سايت توجه نكن

اينا مريضند و معلومه بشدت مورد سواستفاده جنسي قرار گرفتند و عقده هاشونو اينجوري خالي مي كنند

ادمين بارها اكانت اين اشغالا رو بسته ، ولي بازم اكانت جديد باز مي كنند

لطفا بقيه داستان رو بنويس ،

1 ❤️

617416
2017-06-10 18:40:26 +0430 +0430

خیلی زود شروع کردین…!!!
۱۰-۱۱ سالگی…دختربچه ها فوق فوقش یه عروسک دارن که مامانش هستن:-|…

خارج از این مطلب هم…به نظرم داستانتون به درستی روایت نمیشد…خیلی پخش و پلا بود…و راستش برا من قابل باور نبود خصوصا اون مدادا…!..و اون چند خط بالای داستان هم اصلا نیازی به گفتنش نبود:-|

0 ❤️

617426
2017-06-10 18:47:03 +0430 +0430

“۱۰-۱۱ سالگی…دختربچه ها فوق فوقش یه عروسک دارن که مامانش هستن”
شما سنت بالاست ندیدی فک کنم . یسر خیابون بری متوجه میشی

“تو با سریال اشتباه گرفتی”
این مقدمه بود . چون اگه مستقیم میرفتم سر اصل مطلب همه میگفتن این چیشد یهو فلان کار و کرد ؟!!

“اون چند خط بالای داستان هم اصلا نیازی به گفتنش نبود”
شما مجبور نیستی همش رو خونی . اصلا مجبور نیستی بخونی داستانو ! اون برای اونایی که بود باید میبود !!!

“خوب نوشتي”
مرسی متچکر

0 ❤️

617456
2017-06-10 19:14:42 +0430 +0430

تازه این مقدمه بود (dash)

1 ❤️

617471
2017-06-10 19:26:49 +0430 +0430

اتفاقا سنم از شما کمتره…

تو خیابون های ایران هم ندیدم تا بحال…فکرم نمیکنم هیچ جای دنیا دخترای ۱۰-۱۱ ساله تو خیابون با مداد…

“برای اونایی بود که باید میبود”…همین جمله تایید میکنه که به گفتن اون چند خط، به عنوان قسمتی از داستان نیازی نبود…

0 ❤️

617511
2017-06-10 20:12:14 +0430 +0430

خاطرات کودکی خیلی جالب وجذابه .ادامه بده فقط یادت باشه زیادحاشیه پردازی نکنی .
دوران کودکی اگرتخیلی هم باشه بازهم ارزش داره.
انشالله مثل من باعث بدبختیت نشده باشه.

0 ❤️

617516
2017-06-10 20:12:47 +0430 +0430

به دختر بودنت شک دارم چون واقعن هیچوقت من و دوستام و دخترخاله هام تو بچگی دنبال کنجکاوی راجبه سکس از پشت نبودیم …اکثر کنجکاوی ها در حد مالیدن و دستکاری سطحیه از جلو بوده .باورش سخته داستانت.

0 ❤️

618061
2017-06-10 22:56:21 +0430 +0430

Miago بشین روش یه کم قدت بلندتر شه شاید روی ذهنتم تأثیر گذاشت…

1 ❤️

618311
2017-06-11 04:26:45 +0430 +0430

آخ آخ یعنی زدی نابودم کردیا

یاد دوران بچگیم افتادم

یادش بخیر اون دوران دکتر بازی میکردیم دلمون خوش بود

هیییییی روزگار

1 ❤️

618391
2017-06-11 05:54:41 +0430 +0430

“اتفاقا سنم از شما کمتره…”
دیشب که تو Bioت نوشته بودی 45 الان تغییر دادی :)
“همین جمله تایید میکنه که به گفتن”
من تاکید کردم شما ملزن نیستی بخونی همه چیزو !

“به دختر بودنت شک دار”
من نمیدونم چرا داستان رو نخونده تفصیر میکنید ؟! اولا گفتم از فیلمی که به یکیمون نشون دادن شروع شد !!! دوما درباره دستمالی جلو هم گفتم شما بخونی میفهمی . خیلی جالبه حق بجانب یک عده نظر میدن . واقعا که !!!

بازم میگم دوستان این مقدمه بود برای همون طولانی بود . تو داستان بعدی اینقدر حاشیه نداره که این یکی داشت . چون باید با شرایط منو دوستام آشنا میشدید . همین :)
البته اگه دوست داشته باشید*

0 ❤️

618581
2017-06-11 08:46:18 +0430 +0430

saracia2
مطمئنین بیو منو چک کردین؟…چون از اول ۱۸ بودم!..:-|

0 ❤️

618721
2017-06-11 11:06:49 +0430 +0430

حیف مداده هر رنگی باشه تو فقط میتونی زردش کنی !
وگرنه تو تولید مداد رنگی خودکفا میشدیم 🤮

0 ❤️

627221
2017-06-18 05:25:05 +0430 +0430

جالب بود
ادامه بده
موفق باشی

0 ❤️

627431
2017-06-18 11:09:03 +0430 +0430

جالب بود بازم بنویس

0 ❤️

760583
2019-04-12 06:51:40 +0430 +0430

ادامه بده عالیه

0 ❤️