سلام میکنم خدمت دوستای حشریم …
طولانی ولی SEXY اووووف - هههههههه
خب بهتره بریم سراغ این خاطره بسیار زیبا و دوست داشتنی
این خاطره ماله فروردین 96 هست !
من یه پسر 19 ساله هستم … نه زیاد چاق و نه زیاد لاغر … متوسط !
یه داداش بزرگتر از خودم دارم !
و یه خانواده معمولی هستیم !
یه زندایی دارم که اندام خیلی خوبی داره و تو چش هست !
36 سالشه و یه پسر 5 ساله داره !
داستان از اونجایی شروع میشه که …
همیشه زنداییم لباسای تنگ میپوشه جلوی من نه ها ولی در کل تو خونشون راحت لباس میپوشه از اون جور خانواده های مذهبی هم نه ما هستیم و نه اونا
من زیاد میرم خونه داییم اینا … بیشترم بخاطر اینکه حوصلم سر نره و اینکه با پسر داییم باشم میرم چون اونو خیلی دوس دارم با این که کوچیکه ولی خیلی باهم خوش میگذرونیم … میبرمش بیرونو … استخرو خلاصه کلی باهم کیف میکنیم … دوسش دارم پسر گلیه !
بعضی وقتا فکر زنداییم میاد تو ذهنم و خیلی حشریم میکنه … همیشه دوس داشتم باهاش سکس کنم … چون من زیاد میرفتم خونشون … و لباسای راحتی هم میپوشید … اندامش هم تو ذهنم بود … و موقع جق زدنو اینا همش میومد جلو چشمم … باهم هم راحتیم … شوخی زیاد میکنیم … منظورم اینه که اونجوری سرد نیستیم وباهم گرمیم … مثلا هر موقع من بهش اس میدم میگم زندایی میشه بیام خونتون اونم از روی محبت و نه چیز دیگه میگه : بیا عشقم هههه ! شاید باورتون نشه ولی ما کلا راحتیم تو خانواده و اونم از روی اینکه منو مثل پسرش میدونه با من اینجوری حرف میزنه ! … بعضی شبا که من اونجا میمونم با داییمو زندایی فیلم یا بعضی وقتا سریال نگا میکنیم … خلاصه … داستان ما از اونجایی داغ شد که … عید سال 96 (یعنی همین امسال ) ما خونه داییم اینا شام دعوت بودیم … از اونجایی که من همیشه میرم خونشون … موقع برگشتن … به مامانم اسرار کردم و گفتم مامان من اینجا میمونم صبح میام خونه … مامانم گفت نمیشه عزیز دایی هم شب نیست … زشته بمونی … آها راستی اینم بگم که داییه من تو داروخانه شبانه روزی کار میکنه و شب باید میرفت اونجا … ؛؛؛ مخالفت کرد و در ضمن پسر داییم علی هم کلی اسرار کرد که من بمونم خونشون … خلاصه مامانم به اسرار علی گذاشت بمونم … و موندم !
منم این فرصت رو از دست ندادم و قید همه چیو زدم !
شب که شد علی همیجوری رو مبل خوابش برد و زندایی گذاشتش رو تختش تواتاق …
دایی هم کم کم رفت !
منم از اونجایی که مطمعن بودم شب میمونم خونه زندایی یه چند تا قسمت Game Of Thrones ریختم تو فلشم …
( زنداییم اینا کلا آدمایی نیستن که شبا ساعت 10 بخوابن و تا 3 بیدار میمونن … )
علی که خوابید به زندایی گفتم :
منم واقعا شق کرده بودم
گفت : به نظرت اندازشون خوبه ؟
گفتم کدومش ؟
گفت همونی که داری بهش فکر میکنی دیگع معلوم باصنم ؟
دوتایی خندیدیم
گفتم با چشم که نمیشه … بعد اینکه اینو گفتم دستمو بردم رو جفت باصنش و گفتم عالی ! اوووف
بین حرفامون آروم میخندیدیما اینم بگم
گفت میتونی وسطشم ماساژ بدی ؟
خندیدمو گفتم اونو با دست ماساژ نمیدم …
گفت پس با چی ؟
گفتم خوب میدونی با چی …
برگردوندمش و رفتم بالا اول یه لب سکسی داغ ازش گفتم و بعد
گفت امشب ماله تو …
گفتم تو خیلی سکسی … عشقتم …
چیزی نگفتم و کم کم شلوارشو در آوردم زیرش یه شرت طوری مانند مشکی پوشیده بود … از روی شرت کصش رو میخوردم …
وای عجب لحظه ای بود …
با دستام هم سینه هاش رو لمس میکردم … اوووف
شرتو در آوردم دهنمو برده بودم تو کصش و با زبون با چوچولش بازی میکردم …
کم کم داشت با نفس آه آه میکرد … داشت لذت میبرد /.
همه چی خوب بود تا اینکه یه دفه !
.
.
.
چی شد ؟
انتظار داشتین بگم یکی اومد تو ؟
نه بابا …
یه دفه با همون صدای نفس نفسش
گفت کیرتو میخوام بچشم …
رفتم رو صورتشو لبامو به لباش چسبوندمو گفتم دوسش داری ؟
خیلی لحظه نابی بود …
در حالی که نفسش میخورد تو دهنم گفت عاره … بده به من …
منو خوابوند و کیرمو درآورد و داشت ساک میزد …
از ترس اینکه زود آبم نیاد گفتم بسته …
کیرمو گذاشه بودم
رو کصش و میمالیدم به اون کص سرخش
…
میگفتم : عاشقتم … تو بهترینی زندایی جونم !
گفت بذار توش …
آروم آروم در حالی که نفس نفس میزد …
کیرم رو گذاشتم تو کصش و عقب و جلو میکردم
انگار یهو کیرتو میبری جکوری …
خیلی داغ بود …
وای بهترین لحظه عمرم بود …
کم کم صداش داشت بلند تر میشد …
همش میگفت جرم بده … نفس نفس
همینجوری ادامه دادم تا نزدیک بود آبم بیاد …
گفتم داره میاد …
گفت بریز عب نداره بستمش …
با خوشحالی ادامه دادم و ریختم تو کصش
آبم که اومدم قصه ما به سر نرسید …
برا اینکه دوباره بتونم اون کص خوشگلش رو بکنم …
رفتم و دوباره کصش رو خودم و یه دستم هم به کیرم بود که داشتم آروم میزدم تا دوباره شق شه …
اون هنوز ارضا نشده بود … و این خیلی خوب بود …
یه نکته ای رو بگم شاید بگین چرا از کون نکردیش …
در جواب باید بگم که کلا از این نوع رابطه ها خوشم نمیاد …
به چند دلیل …
اول اینکه طرف مقابل به گا میره …
دوم اینکه احتمال گرفتن بیماری از این طریق زیاده … و
سوم اینکه تا کص هست کون برا چی ؟
ههههههههههه…
خلاصه دوباره شق شد و دوباره این زنداییه کونی رو کردیم …
اینبار اونم ارضا شده بود …
خلاصه زیاد طولاتی (تر) نشه که شده …
آخرش خسته افتاده بودیم …
رفتم تو بغلش و گذاشتم بیاد تو بغلم رو تخت بودیم همینجوری تو بغلم بود … دوسش داشتم و اینکه دلم نمیخواست از دستش بدم … و با هم شرط بستیم که تا ابد در کنار یک دیگر به زندگی رویایی خودمون بپردازیم و در کنار هم به کمال برسیم …
اینجا شبیه کتاب دینی شد یه لحظه … ببخشید
خلاصه دوتایی رفتیم حموم و حموم هم با این زن خوشتیپ تجربه کردیم … ساعت شده بود 02:01 دقیقه …
هههههههههههههههههههه مگه هنده ؟
ساعت یه رب به 4 بود …
رفتیم خوابیدیم و از اون به بعد نمیخوام بگم هر روز میکردمش …
ولی ماهی یه بارو رو سکس داشتیم
بعضی وقتام نه …
تا یه ماه پیش دیگه ندیدمش … میره سرکار …
خیلی خوب بود … ممنونم از اینکه به این داستان شهوانیه من گوش دادین … به امید دیدار …
برین جق بزنین …
منم یاد اون موقع افتادم خیس شدم لامصبا …
بسه دیگه …
عع !
ههههههه
دوستای گلم نظر یادتون نره اگه هم رفت به کیرم
روز خوبی داشته باشید !
نوشته: خواجه پَشم الدین کَشکولی
تا نصفه خوندم خواستی طنز بنویسی اشکال نداره ولی وقتی طنزت زیاد خنده دار نیست سعی کن یکم اموزندش کنی و نگارشتو خوب کنی که حداقل ارزش 1 بار خوندنو داشته باشه …
نکته دیگه اینکه وقتی داری طنز میگی هیچوقت نخنده الان شما داری طنز میگی که ما بخندیم یا خودت که هی " هههههه" میذاری وسط داستان ؟ میخوای بگی اینجاشو باید بخندید ؟
پس شد یا طنزتو خنده دار کن یا اموزندش کن …
تنها جاییم که توی داستانت خندیدم اون قسمت بود که موذی رو نوشته بودی موزی
تا ‘سلام میکنم خدمت دوستای حشریم’ خوندم
ما دوستت نیستیم کص کش جغی
اینم دیسلایک تقدیمت
کی.رم ام دهنت
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻓﺎﻧﺘﺰﯾﺎﻡ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﻭﺱ ﺩﺧﺪﺭﻡ 4 ﺻﺐ ﺯﻧﮓ ﺑﺰﻧﻢ ﺑﮕﻢ ﻫﺎﻧﯽ ﺑﯿﺎ ﺩﻡ ﺩﺭ ﮐﺎﺭﺕ ﺩﺍﺭﻡ، ﺑﻌﺪﺵ ﺍﻭﻧﻢ ﺑﯿﺎﺩ ﺑﺎ ﯾﻪ ﺗﺎﭖ ﻭ ﺷﻠﻮﺍﺭﮎ ﻭ ﯾﻪ ﻣﺎﻧﺘﻮﯼ ﮊﻭﻟﯿﺪﻩ ﻭ ﭼﺸﺎﯼ ﻧﯿﻤﻪ ﺑﺎﺯ ﺗﻮ ﻣﺎﺷﯿﻨﻢ ﺑﮕﻢ ﻋﺸﻘﻢ ﺗﻮ ﺑﺨﻮﺍﺏ ﻓﻘﻂ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﻧﮕﺎﺕ ﮐﻨﻢ ! ﺑﻌﺪ ﮔﺎﺯﺷﻮ ﺑﮕﯿﺮﻡ ﺑﺮﻡ ﺷﻤﺎﻝ 7 ﺻﺐ ﻟﺐ ﺳﺎﺣﻞ ﺑﺎﺷﻢ ! ﺑﻌﺪ ﺗﻮ ﯾﻪ ﺳﺎﺣﻞ ﺁﺭﻭﻡ ﻭﺍﯾﺴﻢ ﻭ ﺩﻭﺗﺎ ﺩﺭﺍﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺸﯿﻨﻢ ﭼﺎﺭﺯﺍﻧﻮ ﺭﻭ ﮐﺎﭘﻮﺕ ﻭ ﻧﮕﺎﺵ ﮐﻨﻢ، ﺍﻭﻧﻢ ﺑﺎ ﻧﺴﯿﻢ ﺳﺎﺣﻞ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﻪ ﻭ ﺍﺯ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ ﺟﯿﯿﯿﯿﯿﯿﯿﯿﯿﻎ ﺑﮑﺸﻪ ﻭ ﺩﺭ ﺍﺛﺮ ﺍﯾﺴﺖ ﻗﻠﺒﯽ ﺟﻮﻧﺸﻮ ﺑﺪﻩ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻭ ﻣﻦ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﺑﺎ ﮔﯿﺘﺎﺭﻡ ﺍﯾﻦ ﺁﻫﻨﮕﻮ ﺑﺨﻮﻧﻢ : ﺩﺭﯾﺎﺍﺍﺍﺍﺍ ! ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻋﺸﻖ ﻣﺮﺍ ﺑﺮﺩﯾﯿﯿﯿﯿﯽ … ! ﻣﻦ:| ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻣﻦ:| ﻭ ﻫﻨﻮﺯ ﻣﻦ :|
حرف از فانتزی شد اینم فانتزی من :))))))))
Chimann به قول استادی که چن روز دیگه براش سر میشکنن کیست که مه را یاری کند ^-^
نخوندم اما دیسلایک به محارم
شادوی عزیز یه سری به تاپیک من بزن با یرو بچ یه فکری به حالت بکنیم ?
بوب لاو گل یه راهنمایی میکنمت برای اینکه اگه خواستی چیزی رو توی یه سایتی پیدا کنی خیلی بدردت میخوره …
توی گوگل میزنی :
Site:shahvani.com مردم ازاران نامدار
اینطوری گوگل توی شهوانی دنبال هر چیزی که توش مردم ازاران نامدار باشه میاری
یا خواستی از نویسنده خاصی پیدا کنی میزنی
site:shahvani.com نوشته : لوسیفر
میتونی از متغیر های intext و inurl هم استفاده کنی
روری دوبار جق و یه کون دادن برات تجویز میکنم حتما انجام بده دیگه داری رسما کسخل میشی
بابا خوش مزه ، داستانمو گوش دادین مگه صوتی بوده هواسم نبوده ،
خيلي مسخره بود داستانت. همون اول ديدم كسشعره دگ نخوندم بچه با نمك.
آخه گوتوش, گوتورن فکر کردی خیلی باحال و کمدین هستی؟ چارلی چاپلینی؟ نورمن ویزدومی؟ ماز جبرانی هستی؟ مکس امینی هستی؟ چه گوهی هستی؟ آخه قرومساق کونی, یه نگاه به نوشتت بکن
ببین چی نوشتی و چه درکی ازش میکنی؟
اصلا تو نویسنده کمدی الهی
خوبت شد؟ ننویس کونده مادر کوسکش پدر
ههههههههه و مال عبد و کاسترلو
ههههههههه و کیر خر
ههههههههه و دسته خر
کس کش چاقال
هه کسخل عه کیر خواننده پسر لگه خواننده های بانو اولیه کسخل کونیت میکنه دومیه گشادت اخه کون بچه ی کون سولاخ تپه ای کون تاقار همه میتونن به راحتی توهین کنن کسخل .عزیزان رعایت کنن فحش ندن دیگه به این کسخل
ک و ص خول باباته دیوث
هههههه و کیر خر
دیسلایک هفدهم با کیر خر تو داستانت
دیگه ننویس با نمک
من فقط میخام بدونم فاز اون ی نفری که لایک کرده چی بوده (dash)
آهای کس کش لاشی
آهای جلقی لاشی
خودم بیا بکنمت تا خیلی شاد شی
خیلی داستان بدی بود ولی!!
چیه انتظار داشتی تعریف کنم نه کیرم توش ?
خاطره ماله فروردين ٩٦ نيست كسخل!
مالِ فروردين ٩٦ عه!
كيرم تو املات.
كيرم تو سوادت.
كيرم دهنت كه محارم مينويسي…