اسارت شراره

1402/01/25

این داستان واقعیه
سلام اسم من شراره ست.۳۱ سالمه.برنامه نویسم. باشگاه میرم و بدن تو پر و خوبی دارم.
من به بی دی اس ام و باندیج و به خصوص crotch rope (طناب فاق) علاقه دارم
من تنها زندگی میکنم البته تو یه خونه بزرگ با چند تا خدمتکار که به لطف بابامه.من همیشه ویدیو های بی دی اس ام رو میدیدم و ارضا میشدم.توی یکی از کانالای تلگرامی بی دی اس ام عضو شده بودم که دیدم یکی از اعضاش به بی دی اس ام علاقه داره و کار باندیج (بستن دست و پا با طناب یا هرچیزی)انجام میده.منم از روی کنجکاوی بهش پیام دادم.از رو عکس پروفایلش دیدم زن خوشگلیه و یجورایی میلف حساب میشه. بهم گفت اسمش شیداست و ۴۲ سالشه. باهاش صحبت کردم بهش از علایقم و اینکه به crotch rope علاقه دارم گفتم. اون گفت که دامنیت نیست و فقط به باندیج علاقه داره. یکم دیگه با هم صحبت کردیم و قرار شد فردا ساعت ۱۱ همدیگرو تو کافه ببینیم تا هم عکسای کار هاشو نشونم بده هم راجب خودم صحبت کنیم.
روز بعد من آماده شدم . راس ۱۱ تو کافه بودم. اونم بعد چند دقیقه اومد. اول با هم احوالپرسی کردیم بعد دو تا قهوه سفارش دادیم. تا سفارشا رو بیارن مشغول صحبت شدیم. اون ازم پرسید که ارگاسم تو اسارت رو دوست دارم یا نه؟ منم گفتم دوست دارم. گوشیشو آورد بیرون که عکسارو بهم نشون بده اما به اومدن گارسون از کارش دست کشید. بعد اینکه سفارشامونو گذاشت دوباره گوشیش رو روشن کرد و عکساشو دونه دونه بهم نشون داد.منم با دقت به عکسا نگاه میکردم و به این نتیجه رسیدم که واقعا کارش خوبه. بعد ازش پرسیدم هرجور خودم بخوام منو میبنده یا به سبک خودش میبنده که اونم با یه نیشخند گفت هرجور خودت بخوای میبندمت. فردا بیکار بودم پس بهش گفتم فردا ساعت ۲ بیاد خونم برای انجام این کار.بعد دادن آدرس و شمارم بهش برگشتم خونه. به خدمتکارا گفتم فردا مهمون دارم که آماده باشن. بعدش به اتاقم که طبقه بالا بود رفتم. لباسام رو در اوردم و رفتم رو تخت. قبل خواب کلی به فردا فکر کردم که چجوری پیش میره. انقدر فکر کردم تا خوابم برد.
صبح بیدار شدم بعد انجام امورات به پایین رفتم تا صبحونه بخورم. بعد اینکه صبحونه خوردم دوباره به اتاقم برگشتم.ساعت ۱۰ رفتم حموم و دوش گرفتم. بعد رفتم دراز کشیدم.
خلاصه نهارمو خوردمو موندم منتظر تا شیدا بیاد. ساعت ۲ و ۱۰ دقیقه زنگ خونه به صدا در اومد. خودم رفتم تو حیاط استقبالش. یه ساک همراش بود که حدس میزدم توش طناب باشه. بعد سلام و احوالپرسی بهم گفت
ازت یه درخواست دارم.
گفتم چی؟
گفت به خدمتکارات بگو حرفمو گوش کنن.
گفتم برای چی؟
گفت حالا تو انجام بده.
گفتم باشه. رفتیم تو خونه بعد شیدارو فرستادم بالا تو اتاقم و خدمتکارارو یجا جمع کردم. بهشون گفتم تا وقتی خودم بهشون نگفتم تو اتاقم نیان تو اتاقم نیان حتی اگه کار واجبی پیش اومد. بعد هم بهشون گفتم که هرچی شیدا بگه انگار من گفتم پس هرچی گفت حرفشو گوش کنید وگرنه توبیخ میشید. اونام هرکدوم با گفتن چشم رفتن سر کارشون. رفتم بالا پیش شیدا دیدم نشسته رو تختم و ساکشم کنارشه.گفتم طنابات تو ساکه؟ گفت آره. یکم راجب موضوعات دیگه و زندگیم و زندگی اون با هم صحبت کردیم. به ساعت نگاه کردم دیدم ساعت شده سه. بهش گفتم شروع کنیم؟ اونم موافقت کرد. ازم پرسید صدا بیرون بره عیبی نداره؟ منم گفتم اتاقم عایق صداست. بعد نفسشو بیرون داد و سرشو تکون داد و بهم گفت چجوری ببندمت؟
منم گفتم یه طناب دور مچ پام ببند و یه طنابم دور مچ دستم. یه طناب فاق هم برام ببند. دهانم هم نمیخوام ببندی و اینکه مجموعا حدود نیم ساعت میخوام تو اسارت باشم. اونم گفت باشه.
بعد ازم پرسید کلید اتاقت کجاست برای اینکه قفلش کنیم. منم کلیدو از تو کشو برداشتمو درو قفل کردم. اونم شروع کرد به انجام کارش.
اول دستامو محکم بست بعد هم پامو محکم بست. واقعا خیلی خوب گره میزد. بعد دیدم داره میره سمت کشو لباسام. دونه دونه کشو هارو باز کرد تا رسید به کشو لباس زیرم. کمی تعجب کردم گفتم چیکار میکنی؟ جوابی بهم نداد. دیدم یکی از شورتای راحتی بزرگمو از تو کشو برداشت. درحالی که میومد سمتم شورتو گوله کرد. ازش پرسیدم برای چی شرتمو گرفتی اون کثیفه.(آخه اونو یه بار پوشیده بودم بعد نشسته گذاشته بودم تو کشو). اونم گفت چه بهتر.
بعد یدفعه شرتو بزور کرد تو دهنم. واقعا خیلی بزرگ بود و بوی بدی میداد. بعد از تو کیفش میکروفوم در آورد و چند دور دور دهنم پیچید. منکه بهش گفته بودم نمیخوام دهنمو ببنده. صدای تقلا هام تبدیل به ناله شده بود. من قبلا خودمو با چسب گگ کرده بودم ولی اینطوری نه. بعد قسمت زیر زانو و ران پا و آرنجمو با طناب بست. واقعا داشتم شاخ در میاوردم. حالا معنی اون نیشخند تو کافه رو میفهمم. دیگه واقعا تکون خوردن خیلی سخت شده بود و من هم فقط روی زمین تقلا میکردم.واقعا تحریک شده بودم. یه طناب دیگه برداشت. بستش دور شکمم و اونو از لای پام رد کرد (طناب فاق). یدفه چنان طنابو کشید که جیغم درومد اما چون دهنم بسته بود تبدیل به ناله شد.طنابو محکم گره زد. میدیدم که خودشم تحریک شده چون از حرکاتش معلوم بود. بعد اینکه کار بستنم تموم شد سمت راستم دراز کشید. دکمه های پیرهنمو باز کرد و سوتینمو از رو سینه هام آورد پایین. دست انداخت زیر طناب لای پام و اونو میکشید. من ناله میکردم و اون هم طنابو میکشید و سینه هامو فشار میداد. من یه بار ارضا شدم. اما اون انقدر این کارو ادامه داد که من ۲ بار دیگه هم ارضا شدم. لای پام خیس بود و واقعا خسته شده بودم و جونی تو تنم نمونده بود. بعد از کنارم بلند شد. کش و قوسی به بدنش داد و کمی راه رفت. طناب لای پام خیلی محکم بود و باعث تحریک شدنم میشد و من هم جز ناله کار دیگه ای نمیتونستم بکنم.دست و پام هم درد میکرد. شورت تو دهنمم کامل خیس شده بود. بعد از کمی راه رفتن نشست کنارم. که یدفه یکی در زد. اون هول شد و سریع شروع کرد به باز کردن دهنم. بعد اینکه دهنم باز شد چند تا سرفه کردم.اول خواستم داد و بیداد کنم اما وقتی فکر کردم دیدم بهتره این کارو نکنم چون اون همه چیزو میندازه گردن من و آبروم میره.بعدشم اتاق من عایق صداست. بعد گفتم: چیکار دارید مگه نگفتم بالا نیاید. خدمتکار پشت در گفت خانوم یه آقایی اومده با شما کار داره. میگه براتون یه پروژه داره.
گفتم بهش بگو الان نمیتونه بیاد حالش خوب نیست. بگو فردا بیاد.
اونم گفت چشم و رفت. بعد هردومون یه نفس راحت کشیدیم. بعد رو کردم به شیدا و گفتم: مگه نگفتم نمیخوام دهنمو ببندی؟ چرا انقد طناب لای پامو محکم کردی؟ چرا اینهمه دستو پامو بستی؟ اصلا چرا یکاری کردی من ارضا بشم مگه نگفتم همش نیم ساعت. من الان یک ساعتو نیمه دست و پام بستست.
پرید وسط حرفامو با حالت تهدید گفت: چرا انقدر غر میزنی یه کاری نکن دهنتو محکم تر ببندم.
اما من یه ریز حرف میزدم. شورت خیسو مالید لای پام که من ناله کردم. بعد اینکه خوب مالید؛ اونو یدفه گذاشت تو دهنم و دوباره با میکروفوم خیلی محکم تر از قبل دهنمو بست. طناب لای پامو باز کرد و دوباره محکم تر از قبل گره زد. ایندفه واقعا غیر قابل تحمل بود. ناله های من هم بیشتر شده بود. بعد رفت سمت ساکش. یه طناب دیگه اورد و منو به شکل هاگتاید(hogtied) بست تا نتونم خودمو باز کنم.وسایلشو جمع کرد و لباسشو پوشید. انگار داشت آماده رفتن میشد. ساعت ۵ بود و من واقعا میترسیدم. اون داشت میرفت و من اینجا هیچ کاری نمیتونستم بکنم. به سمت کشوم رفت. کلید اتاقو برداشت و برام بای بای کرد و سریع رفت بیرون تا صدام به گوش خدمتکارا نرسه بعدم درو دو قفله کرد. من هی به چپ و راست خم میشدم اما نمیتونستم کاری بکنم. من همچنان ناله میکردمو داشتم ارضا میشدم. اون بعد دو ساعت برگشت که من تو این دو ساعت دو بار ارضا شدم. وقتی صدای کلید اومد من ترسیدم که نکنه خدمتکارا باشن اما وقتی شیدا رو دیدم خیالم راحت شد.
اون لباساشو در آورد و دو باره کنارم دراز کشید. اون دوباره شروع کرد به کشیدن طناب لای پام و فشار دادن سینه هام. اون منو مجبور کرد یه بار دیگه ارضا بشم.بعد اینکه ارضا شدم از روم کنار رفت. بعد شروع کرد باز کردنم.اول هاگتاید رو باز کرد. بعد هم دهنمو باز کرد. من همچنان برای طناب لای پام ناله میکردم و اون هم در حالی که طنابارو باز میکرد کصمو از رو طناب میمالید. بعد دستشو که خیس شده بود کرد تو دهنم و عقب جلو میکرد. کل لای پام از ارضا شدنام خیس شده بود. بعد هم دستا و پاهامو باز کرد. من خیلی از دستش شاکی بودم ولی واقعا این اسارت برام لذتبخش بود. در آخر هم طناب فاق رو باز کرد که من ناله ای کردم. کمی دست و پامو ماساژ دادم و بهش گفتم چرا اینکارو کردی؟گفت که وقتی کسایی که میبندم رو غافلگیر میکنم هم برای خودم لذتبخش تره هم برای اونا.بعد پرسیدم بعد رفتنت چرا خدمتکارا بالا نیومدن. اون گفت که من وقتی رفتم پایین به همشون گفتم تو خوابی در اتاقتم قفله که بالا نیان.
تعجب کردم. پس همه چیز برنامه ریزی شده بود.
جای طنابا کبود شده بود و درد میکرد. بعد یه حموم سریع اومدم بیرون که دیدم رو تختم نشسته.گفتم برای چی اینجایی؟ گفت برای این و من به دوربین تو دستش خیره شدم .اون یه دوربینم کار گذاشته بود که ریکورد کنه. فیلمو ازش گرفتم بعد مجبورش کردم پاکش کنه.
بعد هم پولشو بهش دادم و فرستادمش بره.
درسته برخلاف میلم عمل کرد اما واقعا تجربه خیلی خوبی بود. من فانتزیمو به بهترین شکل تجربه کردم.

نوشته: شراره


👍 8
👎 8
32201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

923273
2023-04-14 01:50:39 +0330 +0330

جووووون

0 ❤️

923274
2023-04-14 01:51:46 +0330 +0330

خوراک خودمههه 💦💦

0 ❤️

923337
2023-04-14 09:38:44 +0330 +0330

در مجموعه سوژه متفاوت و جالبی بود. اما خالی از ایراد نیست،
یک ایرانی در قالب لرد زادگان انگلیسی! یک نفر و یک خانه بزرگ تا اینجاش درست، اما چند تا خدمتکار؟ کمی بعیده، مراجعه کننده هم بدون هماهنگی قبلی تلفنی همینطور سرش را انداخته پایبن و اومده در خونه؟ یک همچین شخصیت داستانی بایستی یک دفتر کار مستقل از زندگی داشته باشه. اما دست مایه جالبی برای نگارش است. موفق باشی

0 ❤️

923460
2023-04-15 01:13:28 +0330 +0330

عجب و عجبا . ملت کلا رد دادن .
به لطف بابات عن ریده شدی تو .

0 ❤️

923482
2023-04-15 02:10:40 +0330 +0330

نوش حونت. ولی اوردن ی نفر تو خونه خود آدم خیلی کار غلطی ه

0 ❤️

923721
2023-04-16 23:18:44 +0330 +0330

مثلا واقعی بود! خخ

0 ❤️

927526
2023-05-11 16:33:43 +0330 +0330

عالیییی بود کاش ارباب برده می‌شد حیفففف

0 ❤️

940752
2023-08-04 15:26:45 +0330 +0330

بانداژ تو اس ام یه هنر و هرکسی این هنر نداره

1 ❤️