اسارت من و شوهر زنپوشم (۳)

1400/11/24

...قسمت قبل

اونروز اومدم خونه خسته و کوفته ولی در از لذت و شهوت دلم میخواست محسن تیکه تیکه کنه و جرم بده…فردای اونروز تو دانشگاه خیلی حال خوشی داشتم به قدری که مهسا از قیافه ام یه چیزایی فهمیده بود آخر کلاسم گفت شنگولی دختر گفتم هیچ همینجوری گفت با محسن خوش گذروندی بازم چیزی نگفتم فقط کتاب دفترهام رو جمع میکردم برم شرکت دیرم شده بود مهسا گیر سه پیچ شده بود !!! گفت حالا ما هم شدیم غریبه؟ گفتم نه عزیزم فقط عجله دارم باید برم قول میدم کل ماجرارو ریز ریز برات بگم مهسا گفت کی تعطیلی؟؟؟ گفتم جمعه گفت آخه جمعه ها داداشم عصرش خونه هست می‌خوام یه وقتی باشه کل روز هیشکی خونه نباشه فقط خودمو خودت باشیم گفتم پس مادرت چی گفت مادرم پیش مادربزرگمه رفته شهرستان بابام آخر شب میاد داداشم خودش خونه داره فقط جمعه عصرها میاد بار خالی می‌کنه خونمون و می‌ره کاش یه روز دیگه بود تا تمام وقت با هم بودیم جمعه هم اومدی قبل از اومدن عرفان(داداش مهسا) از خونمون برو…

خیلی ناراحت شدم از حرف مهسا یعنی چی برو ؟!!! ولی به روم نیاوردم گفتم فقط جمعه وقت دارم پنجشنبه بهم پی ام داد ازم ناراحت نشو چون چند دفعه داداشم مچ من رو گرفته و گفته حق نداری دختری رو خونه بیاری تازه دو زاریم افتاد که بابا این مهسا که انقد بهم می‌گفت بیا لز کنیم باهم منظورش جدی جدی بوده و عرفان مهسا رو موقع لز با یه دختر دیگه گرفته!!! به مهسا گفتم عزیزترین کس توی زندگیت کیه؟؟؟ گفت مادرم گفتم یه سوال دارم جان مادرت راستش رو بگو گفت باشه گفتم منظور از مچ گرفتن عرفان اینه که موقع لز گرفتت؟گفت آره بدبختانه ولی من دیگه توبه کردم فقط میترسم عرفان ببینه فک کنه با تو هم لز میکنم واسه همین گفتم برو تا وقتی که عرفان بیاد گفتم اشکال ندارد بعد خداحافظی تا صبح با این فکر بود لز کردن چه لذتی داره تقریبا به خاطر یه بارم شده دوست داشتم از کنیم اما مونده بودم چه جوری بفهمونم ‌…‌

صبح جمعه از تختم بلند شدم با یو حوله و شامپوهامو و یه دونه موبر رفتم حمام …شامپو بدن معطرم رو که زدم بدنم عین گل خوشبو شدم با موبرم هم برق انداختم رو کوسم دوس داشتم یه جورایی آمار بدم به مهسا که ازم بخواد لز کنیم بعد حموم لاک زرشکی زدم به ناخن های شیک و زیبام و یه شورت کورست ست داشتم به رنگ زرشکی که یک حلقه گیپور مانند دور گردنی هم به کورست وصل بود ست لباس زیرم توری بود با دور تا دورشون گیپور که نوک سینه کورست هم سوراخ داشت به طوری که نوک سینه میزد بیرون از تو کورست و وقتی هم موقع راه رفتن سینه هام تکون میخورد قشنگ تحریک میشدم خانما خوب میفهمن این لذتی که گفتم رو این ست با یه پیرسینگ بینی کادوی عباس(کسی که قرار بود باهاش ازدواج کنم که فهمیدم به داداشم تجاوز کرده و بعدا هم با دو تا رفیقش بهم تجاوز کردن) خریده بود که قسمت نشد بپوشم براش وسط تور شورت هم یه مروارید بزرگ بود که وقتی تنت میکردی مرواریده می‌رفت لای کوس که اونم یه بمب شهوت بود همش مالش و مالش لذت غیر قابل توصیف…

خلاصه خیلی سکسی شدم بعدش همه جامو با ادکلن معطر کردم و یه تی شرکت خیلی نازک و سفید که بالای سینه گشاد بود جوری که لبه های گیپوری کورستم دیده میشد البته کل کرست هم از زیر تی شرتم نمایان بود از بس نازک بود با یه شلوار تنگ نازک که ست همون تی شرته بود که رنگ پوست رون هام از زیر شلوار معلوم بود موهای سرم رو هم اتو کردم عین دختر پسرای امو پیرسینگ هم وصل کردم وقتی خودم رو تو آینه دیدم موهام سیخ شد خدارو شاکرم که مادرزادی یه رون بزرگ داده عین هندونه گرد و نرم بدون یک جلسه باشگاه که وقتی کفش پاشنه بلند ۱۵ سانتی رو پوشیدم باسنم دو برابر زد بیرون وحشتناک سکسی شده بودم تو فانتزیام همش به محسن و سعید فکر میکردم که دو نفری منو بگان و فیلمم رو پخش کنن بعد همه بیوفتن دنبالم…

با کفش پاشنه بلند هم نمیتونستم ماشین برونم مجبور شدم از خیابون تاکسی بگیرم تا اومدم خیابون یهو چند تا ماشین نگه داشتن اما معلوم بود مقصد اونا تن و اندام من بود بعد مجبور شدم زنگ بزنم آژانس سر کوچمون خلاصه یه راننده پیر اومد و سوارم کرد به مقصد خونه مهسا اینا تو راه راننده خیلی از آینه بهم زل زده بود انگار دلش کوکتلم رو میخواست موقع پیاده شدن کرایه نگرفت و یه شماره داد گفت تو هم عین دختر خودم هر جا خواستی بری با خودم هماهنگ شو با این سر و وضعی که تو داری مطمئنم اذیتت میکنن منو عین رانندت بدون و اینو شمارم رو بگیر …

شماره رو گرفتم و انداختم تو کیفم و پیاده شده رسیدم دم خونه مهسا آیفونت رو زدم هیشکی جواب نداد بالاخره مجبور شدم زنگ بزنم به مهسا که باز جواب ندادخواستم برگردم یهو از آیفونت صدام کرد رعناجان بیا بالا شرمنده خواب بودم در و باز کرد رفتم خونه وای دخترها چه خونه مجللی!!! خونه بزرگ و شیک عین یه کاخ حتی تو تلویزیون هم همچین خونه ای ندیده بودم با کلی اشیا گران قیمت مبل پرده لوستر کف تابلوهای روی دیوار پیانو آکواریوم اون گوشه پذیرای میز بیلیارد واقعا اصلا به مهسا نمی‌خورد دختر این خونه باشه مهسا که از پله ها پایین اومد دوید سمتم و بغلم کرد و کلی بوسم کرد و گفت چرا لباسات انقد نازکن چه اندامی داری تو وااای دختر گفت قربونت برم صبحانه رو حاظر کن بی زحمت تا منم حموم کنم و خودم رو عین تو جیگر کنم و خندید و با خنده گفت رعنا این چه سر و وضعیه درست کردی برا سکس پارتی اومدی!!!

گفتم مهسا چه خونه قشنگی دارین گفت آره اینو همه میگن تو تهران ۲۰ تا خونه لوکس باشه یکیش همین خونه هست اگه خیلی دوست داری خونمونو کادو کنم ببر گفتم میشه کادو کنی؟خندید و گفت میتونی عروس خونمون بشی اگه مخ داداشم رو بزنی گفتم مهسا من حال ازدواج ندارم گفت نگران داداشم نباش بچه کونیس یهو دیدی از تو جنده خوشش اومد زنش کردا اینارو گفت و خندان خندان رفت حمام وقتی هم در رو بست گفت خونه خودته هر جا دوس داشتی برو بگرد تا حوصله ات سر نره منم فرصت گیر آوردم اول از همه رو صندلی ماساژ تنم رو عین خمیر کردم بعد پیانو زدم و آخر سر رفتم اتاق عرفان خیلی به هم ریخته بود چند تا گونی داخل اتاقش بود با کلی کارتون که رفتم تو و دیدم داخل گونی ها لباس زیر زنانه هست و داخل قوطی ها اسباب بازی جنسی دیلدو و بات پلاگ و از این چیزا …

عکسای عرفان رو دیدم صورت خیلی زیباو جذابی داشت با ابروهای کشیده و گونه پوف شده و صد دل عاشقش شدم و حشرم زیاد شد دوست داشتم عرفان رو از نزدیک ببینم کمدش رو نگاه کردم از لباساش مشخص بود خیلی هیکل بزرگی داره فقط با به لای لباساش چند تا شورت و کورست هم بود که پوشیده شده بودن به نظرم کارکرده میومد خلاصه تا خواستم از اتاق عرفان بیام بیرون مهسا از حموم در اومد و دید که من اتاق عرفانم بهش گفتم فضولی نباشه ها عرفان مجرد نیس مگه ؟؟ مهسا گفت آره چطور میخوای زنش بشی؟؟ گفت نمک نریز همینجوری پرسیدم گفت مجرده گفتم آخه لباس زیر زنانه هست که استفاده شدند که سایز منو و تو هم نیس خیلی بزرگه!!!گفت اونا مال عرفان هستن ندیدی گشادتر و بزرگتر بودن آخه داداشم یه زنپوشه…

تو کار کالای قاچاقه لباس زیر زنانه و اسباب بازی جنسی میاره تو اینترنت با پنج برابر قیمت خرید میفروشه شش سال پیش هم وقتی از گمرک میاوردن به خاطر هزینه اونور مرز لباسارو تنشون میکردن میومدن اینور در میاوردن و میفروختن از اون زمان من دیدم وقتی گمرک هم نمیرن باز هم لباسای زیر زنونه تنشه که بعدا بهم گفت من دوست دارم زنپوش بشم… بابام و مامانم سخت مخالف بودن با عرفان که هر روز دعوا هر روز دعوا که باعث شد عرفان تصمیم بگیره تنها زندگی کنه یه کوچه بالاتر و فقط جمعه ها وقتی براش بار میاد خودشو می‌رسونه اینجا و اتاقش… یه آهی کشیدم و آقا عرفانی که بهش دلداده بودم زنپوش از آب در اومد برا من مشکلی نداشت زنپوشیش فقط جریان تجاوز و محسن رو بگم عرفان برا علاقه نشون میده؟ آخه خیلی عاشقش شده بودم مهسا هم دختر خوبی بود خودمو عروس خونه می‌دیدم … بعدش مهسا گفت حالا بعد صبحانه برام تعریف کن که با محسن چیکار کردین… بعد صبحانه براش که تعریف کردم خیلی حال کرد و وقتی تعریف میکردم همش دستش رو کوسش بود و بازی میکرد بعدش گفتم حالا تو از لز کردنات بگو که گفت باشه فقط بریم رو تخت دراز بکشیم که کمر درد دارم بعدش بگم بعد تعریف کردن هر دو خوابمون برد

یه ساعت بعد دیدم یه گرمای خوب پشت کمرم رو گرم می‌کنه و یه دست نرم رو باسنمه تا به خودم اومدم دیدم مهسا از پشت بغلم کرده یه دستش رو گذاشته سرم موهامو نوازش می‌کنه با یه دستش هم باسنم رو مالش میده ترجیح دادم وانمود کنم تو خوابم بیچاره با طرز و لرز دستش رو رسوند رو کوسم بعد دو سه دقیقه کوسم باد کرد آروم در گوشم گفت رعنا جون بیداری عزیزم بهش جوابی ندادم اما متوجه شده بود که بیدارم و می‌گفت عزیزم چه بوی خوشی داری چه خوشگلی چه سوتین جیگری داری بعد سرش رو آورد سمت سینه هام و نوک سینه ام که از سوتین زده بود بیرون رو لیس میزد و منم نفس هام تند تند شده بود مهسا دیگه مطمئن مطمئن شد که بیدارم و دلم میخواد لز کنیم بعد یهو حالت 69 شد و زبونش رو کرد تو نافم وای چه لذتی موهام سیخ شده بود بعدش گفتم قربون عشقم برم که خودتو برام تمیز و معطر کردی و منم همچنان سکوت میکردم و اونم ادامه میداد…

خیلی شرمنده بابت داستان قبلی که هم غلط املایی داشتم و به جای لز کلمه از افتاده بود و اینکه یه قسمت دوبار افتاده بود…

آنچه در قسمت بعد میخونین جریان کامل لز منو مهسا پیشنهاد ازدواجم از عرفان و دستمالی من و لب دادنم به راننده تاکسی(همان پیرمرده)

ادامه...
نوشته: رعنا


👍 17
👎 4
54201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

858865
2022-02-13 05:48:44 +0330 +0330

خوبه ولی خلاصه تر بنویس
خیلی طولش میدی

0 ❤️

858874
2022-02-13 06:55:10 +0330 +0330

طرز و لرز یعنی چی؟ من ترس و لرز شنیده بودم که میشه لرزیدن از ترس. اما طرز و لرز جدید بود. زبان فارسی چند سالی است خیلی رشد کرده. تا چند سال دیگه فکر کنم من فارسی بلد نباشم.

2 ❤️

858948
2022-02-13 18:10:54 +0330 +0330

این چی بود دیگه

0 ❤️