دانشجو كه بودم خيلي سربه زير و كمرو تشريف داشتم . لاغر بودم و ته ريشي و با يه دوچرخه ميرفتم دانشكده. براي اينكه خرج تحصيلم در بياد هفته اي 3 روز استخر … ناجي و مدرس شنا بودم. نميدونم كدوم از خدا بيخبري شايعه درست كرده بود كه من آنتن حراست هستم و دشمنان زيادي برام درست كرده بود. يه روز كامران همكلاسي ام (اگه تو سايت بياد و داستان را بخونه ناراحت ميشه ) بهم گفت مياي پنج شنبه بريم ويلاي ما تو لواسان؟ گفتم نه ببخشيد كار دارم ولي اون اصرار كه بايد بريم اونجا و نذار تنها باشم. خلاصه قبول كردم و رفتيم ويلاشون و در را باز كرد ديدم خداي من چه جاي با حال و توپيه! تا رفتيم نشستيم ديدم زنگ ويلا را زدن و كامران رفت در را باز كرد ديدم 2 تا از دختراي همكلاسي به نامهاي مرجان و ندا اومدن تو. سلامي كرديم و به كامران گفتم نگفته بودي خانمها هم هستن؟ گفت اينا معمولا به من سر ميزنن. (دروغ ميگفت مرجان دوست دخترش بود و ندا دوست مرجان بود ). يه كم كه گذشت دخترا شوخي شون گرفت و به من گفتن ميتوني با كامران مسابقه شنا بدي؟ من به دروغ گفتم شنا بلد نيستم . اينو كه گفتم همه پريدن سرم كه بايد بريد تو استخر كامي به تو شنا ياد بده ما ببينيم. من يه گوشه لخت شدم و رفتم تو آب ولي خيلي آماتور كه كسي شك نكنه. كامي شروع كرد به مسخره بازي و آب ريختن سر من و منو كشيد تو عميق. منم الكي دست و پا ميزدم كه ديدم خداي من مرجان هم لخت شد و پريد تو آب.ندا هم از تو كيفش دوربين هندي كم در آورد و داره فيلم ميگيره!. به كامي گفتم ولم كن برم خوب نيست با اين خانم يه جا شنا كنيم. همه قهقهه زدن و كامي گفت وسط آب دست ما هستي ميخوايم لختت كنيم كونت بذارم دخترا هم فيلمتو بگيرن بديم به دوستاي حراستت!!!خيلي عصباني شدم و خون جلوي چشمامو گرفته بود . صبر كردم تا مرجان نزديك بشه تا حسابي از خدمتشون در بيام. تو يه چشم به هم زدن از دست كامران فرار كردم و رفتم زير آب و پاهاشو قفل كردم و كشيدمش پايين. شوكه شده بود و منم مثل مار پيچيدم بهش و زير آب نگهش داشتم. تا جايي دست و پا زد كه فهميدم حالي براش نمونده ولش كردم اومدم نفس گرفتم دوباره بردمش پايين . بعد از چند بار ولش كردم ديدم مرجان داره هاج و واج منو نگاه مي كنه. دستمو دور كمرش حلقه زدم و سر و تهش كردم رفتيم دوباره پايين. چند تا مشت بهم زد ديدم شل شد اوردمش رو آب . شروع كرد داد و فرياد كه دوباره ماجرا تكرار شد. وقتي براي پنجمين بار اين كار تكرار شد نگاهي به كامران كردم ديدم گوشه استخر داره بالا مياره. اين بار مرجان فقط گريه و التماس ميكرد. كشيدمش دم پله كان استخر و فشارش دادم به نرده فقط اشك ميريخت كه ندا اومد با داد و فرياد ميخواست كمك كنه تو يه چشم به هم زدن ندا را با دوربينش كشيدم تو آب و سرش را كردم تو آب و با اون دستم مرجان را دوباره اوردم تو عميق. حالا دو تا كوس قشنگ تو دو طرفم بود و جرات نداشتن تكون بخورن. ندا فقط فرياد ميزد و فحش ميداد. مرجان را ولش كردم و ندا را بردم زير. ولي اين بار شورتش را از پاش در آوردم و ازش فاصله گرفتم. وقتي اومد بالا ميخواست كله ام را بكنه ولي من تو كارم اوستا بودم دوباره زير آبي رفتم و همون كار اين بار با سوتين خوشكلش. براي اينكه بهم آسيب نرسونه دو تا لگد جانانه هم تو سينه اش زدم كه كوپ كرده بود. هي مي خواست خودش را نجات بده نميشد رفتم پشتش و اين دفعه شورت خودم را درآوردم كيرم به شدت سفت شده بود و هوس هولناكي بهم دست داده بود. چسبوندمش به پله و تا ته كردم تو كونش. جيغ ميزد و كمك مي خواست اما نه كامران ميتونست كمك كنه نه مرجان جرات داشت بياد نزديك. منم تلمبه ميزدم . كيرم را درآوردم و ندا را كشيدم رو خودم و كرال پشت اومدم وسط آب. گريه اي كه ندا ميكرد را هيچ وقت جايي نشنيده بودم. شل شده بود و روي من وا داده بود. گفتم چكاره اي؟ گفت يعني چي؟ گفتم كوس مي خوام يا هين جا خفه ات مي كنم. خلاصه بگم كه از ترسش راضي شد يه دور كون ما را مهمون كنه. رفتيم بالا و كنار استخر چهار دست و پا شد و چون هيكل ورزشكاري داشت كونش فوق العاده سفت بود. قبل از اينكه بكنمش ديدم سوراخش يه كم خوني شده كه معلوم بود مال دفعه قبل تو آبه. اون روز دو بار ندا خانم كه الان شنيدم مدير لايقي شده ما را مهمون كرد و هر سه اونا تا روز آخر دانشكده پيش من نيومدن. از دوستان مشترك شنيدم كه گفتن علي خيلي آدم خطرناكيه!!!
نوشته: علی
خواجه جان بیا بینیم امروز چی تو زنبیلت داری واسمون بخونیم
خدایت توفیق دهد
حالا جدا از داستان من چند تا مورد تو استخر لواسون سراغ دارم میتونی به حراست برسونی؟
عجججب ؟
شما با بوروسلی نصبتی نداری ؟
بایدبا کرال قورباغه میزدی تو کف گرگیش
رینگ بوکس و تمرین ورزش های رزمی تو آب بوده !
شما که میخواستی بکنی چرا اینطوری خودت ضایع کردی!
مثل ادم عاقل رفتار میکردی خب !
ادای سامورایی ها در اوردی !
injurish ro dige nashnide budam
adam nemidune ras kone ya jof kone!
کس گفتی آی کس گفتی . مثل یه بلبل گفتی… فیلمه زیادی دیدی … آماتور بودی شکفتی.
بدبخت تخیلی
یکی به این خل یک چیزی بگه .من ترسیدم زبونم بند ا.مده :|
تا اونجایی که گفتی تا ته کردم تو کونش فکر میکردم واقعیه
ولی معلوم شد تا حالا به عمرت کون نکردی بفهمی چه جوری کون میکنن
ایول از شوخیای خرکیت خوشم اومد.خلاقیت به خرج دادی و احتمالا فیلم های هاردکور زیاد نیگا میکنی.اگه راست گفته باشی باید خرکیف اساسی شده باشی.در مجموع کوفتت بشه!ادم باید از قدرتش به خوبی استفاده کنه نه اینکه باهاش برینه رو دیگران و تو اگه جای هیتلر بودی یکی میشدی گه تر از خودش!!یه اسم جذاب تر و خشن تر هم برای داستانت بر میداشتی بد نبود مثلا :the dark swimer rises
Vojdanan chi fkr kardi o in arajif ro neveshti…amo jan avalin dastane takhayoli tarikh ro dar kardi sorry neveshti.
فكر كنم ننت تو دريا بوده يه اسب ابي امده به ننت تجاوز كرده حالا فهميدي برا چي شنات اينقدر خوبه
كس فكر
اين داستانو بايد بدي به بيژن تا بذاره توي تاپيکش. خيلي کسشر بود.دمت گرم.
مرگ بد حجاب ، خنده فرشتگان
پيامبر(ص) از جبرئیل پرسيد که آیا فرشتگان خنده و گریه دارند؟ جبرئیل فرمود: بله ، زمانی که زن بدحجابی میمیرد ، و بستگان او را در قبر میگذارند و روی آن زن را با خاک میپوشانند تا بدنش دیده نشود.
فرشتگان میخندند و میگویند: تا وقتی که جوان بود و با دیدنش هر کسی را تحریک میکرد و به گناه میانداخت(پدر و برادر و شوهرش ازخود غیرت نشان ندادند) و او را نپوشاندند، ولی اکنون که مرده و همه از دیدنش نفرت دارند او را میپوشانند.