استخر پرماجرا (۴)

1400/07/04

...قسمت قبل

سه هفته قبل از اتفاقات استخر
مهسا یه پیراهن دکلته تا بالای زانوش پوشیده بود و با یه میک آپ ساده و دلنشین داشت توی جشن تولد سروش خودنمایی میکرد، سروش نزدیک شد و من و مهسا رو به وسط سالن برای رقص دعوت کرد، مهسا گفت بذار اول سرمون گرم شه بعد میایم وسط، سروش ما رو به سمت بار کنار سالن راهنمایی کرد و سه تایی مشغول نوشیدن شدیم، حدود نیم ساعت بعد با مهسا وسط سالن مشغول رقصیدن بودیم که سروش خودش رو به ما رسوند و با نگاهش از من اجازه گرفت تا با مهسا برقصن، من که خسته شده بودم اومدم کنار تا رقص مهسا و سروش رو ببینم، نگاه سروش به سینه‌ های مهسا که حالا کمی مرطوب شده بودن و زیر رقص نور توی پیراهنش جلوه خاصی پیدا کرده بودن، خیره شده بود و دستهاش رو دور کمر مهسا حلقه کرده بود، با آهنگ بعدی دست سروش روی باسن مهسا بود و خیلی آروم و با ظرافت خاصی باسن مهسا رو لمس میکرد، مهسا یه چرخ زد و پشتش رو به سروش کرد، سروش هم از فرصت استفاده کرد و حسابی خودش رو به مهسا چسبوند، آهنگ که تموم شد مهسا از سروش جدا شد و به سمت من اومد، گفتم خانومی خوش میگذره؟، لبخندی از سر رضایت زد و گفت ایمان میشه بپرسی سرویس بهداشتی کجاست؟، با دست به سروش اشاره کردم و با ایما و اشاره محل سرویس بهداشتی رو پرسیدم که خودش اومد و مهسا رو تا توالت همراهی کرد و برگشت کنار من. بعد از ده دقیقه مهسا با چهره ای کاملا برافروخته اومد و گفت ایمان من اصلا حالم خوب نیست و از من خواست که زود بریم، هرچی من و سروش پرسیدیم که چی شده، جوابی نداد و ما تولد سروش رو ترک کردیم …
توی ماشین مهسا با عصبانیت خاصی داد میزد و گریه میکرد، دو سه تا خیابون بعد، ماشین رو نگه داشتم و سعی کردم آرومش کنم …
———————————————————————————————————————————————
پنج سال قبل از عروسی
پدر مهسا با پیشنهاد یکی از دوستان نزدیکش جهت سرمایه گذاری توی یه پروژه تجاری با حاج کامبیز مروت پور آشنا میشه و صحبت‌های اولیه برای ساخت یه مرکز خرید بزرگ توی غرب پایتخت انجام میشه، قرار بر این میشه که بابای مهسا که یکی از بازاری های خوش نام و معتبر بوده نسبت به جذب سرمایه اقدام کنه و حاج کامبیز هم با زد و بندهای سیاسی که داشته همه مجوزهای لازم رو بگیره و موانع احتمالی پیش روشون رو مرتفع کنه ، پروژه که انجام میشه، حاج کامبیز و دار و دسته سیاسی حامی اون، سهم خواهی بیشتری میکنن و بابای مهسا هم که زورش به اونا نمیرسیده و آبرو و اعتبارش در خطر بوده، سرمایه اش به باد میره و بر اثر فشارهای روحی، با یه سکته قلبی از دنیا میره …
———————————————————————————————————————————————
مهسا بریده بریده این حرفها رو زد و بهم فهموند که عکس حاج کامبیز رو روی دیوار راهرو خونه سروش دیده، بابای سروش رو توی عروسی دیده بودم که خیلی کوتاه اومد و کادوی عروسی رو به من داد و رفت، مشخصاتی که مهسا داد با شخصی که دیده بودم مطابقت داشت و الان مهسا فقط دنبال انتقام خون پدرش بود…
موبایلم پشت سر هم زنگ میخورد و سروش میخواست جویای حال مهسا بشه و بفهمه که چرا مراسم جشن تولدش رو یهویی ترک کردیم، بالاخره با سروش حرف زدم و گفتم چیزی نبوده و مهسا الان خوبه و نگران نباشه، به مهسا سلام رسوند و خداحافظی کرد.
کار هر روز مهسا شده بود فکر کردن به اینکه چه جوری تلافی کنه و از من هم میخواست که همراهیش کنم.
یک هفته بعد سروش خبر از نامزدیش با دختر یکی از مقامات مملکتی رو با خوشحالی به من داد و گفت با این اتفاق جهش خوبی توی زندگی برای خودش و خانواده اش میفته و خودش راهکار انتقام رو گذاشت جلوی پای من و مهسا…

دو هفته بعد از ماجرای استخر
اثاث کشی تموم شد و با مهسا توی خونه جدیدی که اجاره کرده بودیم مستقر شدیم، فیلم تدوین شده استخر رو توی یه فلش ریختم و به یه پیک موتوری دادم تا با یه نامه به دست حاج کامبیز برسونه، توی نامه درخواست معادل امروزی غرامتی که به خانواده مهسا زده بود رو به دلار کردم تا به آدرسی که داده بودم برسونه و با این کارش باعث بشه که فیلم جایی پخش نشه و ازدواج سروش به هم نخوره، اینقدری این وصلت براشون اهمیت داشت که سروش که تازه همه چیز رو فهمیده بود کار رو پیش ببره و همونطور هم شد و من و مهسا با رسیدن پول به فکر ضربه ی آخر به حاج کامبیز باشیم …

سه ماه بعد
تصویر ماساژی که مهسا از سروش گرفته بود از جلوی چشمام پاک نمی شد و یه حس عجیبی توی وجودم داشت شکل میگرفت و احساس میکردم با فکر کردن به دستمالی شدن زنم، کیرم بلند میشه و سکس هایی که با مهسا دارم برام دلچسب تر شده، دیگه طاقت نیاوردم و موقع سکس با مهسا بحث نفر سوم رو پیش کشیدم، این بار نوبت مهسا بود که به خواسته من توجه کنه …

ادامه...

نوشته: ایمان


👍 10
👎 9
57001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

834228
2021-09-26 00:49:33 +0330 +0330

پس تو ذاتاً كسكش تشريف دارى و زنت هم جنده! الكى فاز انتقام بر ندار لاشى! بگو زنم رو دستمايه تلكه كردن از اين و اون كردم و حق كسكشى ميگيرم…

0 ❤️

834265
2021-09-26 03:03:45 +0330 +0330

کیرم دهنت دیگه ننویس

0 ❤️

834273
2021-09-26 04:24:39 +0330 +0330

داستان خوبیه ادامه بده. سبک داستان هم خوبه فلش بک و فلش فوروارد و اینا رو میگم. ادامه بده هرکی نخواست نمیخونه. 🌹

0 ❤️

835004
2021-09-30 03:44:46 +0330 +0330

09387677648
کیرکلفت ازکرج میخام
Id : B0y026
09387677648
کیرکلفت ازکرج میخام
Id : B0y026

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها