اسپنکینگ

1391/07/19

اسم من سپیده است. این داستان یا تخیل نیست بلکه این سبک زندگی منه. نمیدونم شاید افراد زیادی توی ایران با این سبک زنرگی می کنند و فقط اسمشو نمی دونن اما توی دنیا این سبک رابطه به نام domestic disciplineنامیده میشه که دوستان علاقه مند میتونن با همین نام سرچ کنند.
از وقتی که با پسر رابطه داشتم متوجه شدم که ضربه های دوست پسرم در حین سکس روی کونم احساس لذتم رو چندین برابر میکنه این قضیه ادامه پیدا کرد تا اینکه من در حال حاضر کاملا در یک چنین رابطه ای قرار دارم. معمولا به بهانه های مختلف دوست پسرم از من میخواد که کاملا لخت بشم و بعد روی زانوهای اون خم میشم و تا وقتی که لپ های کونم کاملا قرمز بشه درکونی میخورم. دوست پسرم روی روابط من با پسرهای دیگه حساسیت داره…یک شب که توی مهمونی بودیم من ناخواسته طرف صحبت یک پسری قرار گرفتم که دوست پسرم خصوصا از این آدم خوشش نمیومد. کمی خورده بودم ولی کاملا میتونستم تغییر قیافه دوست پسرمو که از اونور سالن مارو زیر نظر داشت ببینم. سعی کردم با لبخندو سکوت پسره رو رد کنم اما نمی دونم اثر مشروب بود یا شیطنت خودم که تقریبا نیم ساعت مداوم پسره جلوی من وایساده بود و جوک و خنده و…دوست پسرم دود سیگارشو به سمت بالا فوت کرد و بلند شد…لرزش کوچکی توی قلبم حس کردم…مستقیم به طرف ما اومد و در حالیکه دستشو زیر دستم می انداخت و بلندم می کرد گفت : مهمونی دیگه تمومه عزیزم… پسره از رو نرفت و پشت ما گفت میبینمت سپید… دوست پسرم غرش کوچیکی زیر لب کرد: سپید؟ چه صمیمی هم شدین. یک چیزهایی رو باید یادت بیارم سپید!
طول راه چند بار سعی کردم توضیح بدم اما با اشاره سرش ساکت شدم…همیشه توضیح دادن عواقب وخیم تری داشت…به خونش که رسیدیم دستور داد: اتاق خواب!سریع! اتاق خوابش طبقه بالا بود.پله هارو بدون هیچ مقاومتی رفتم بالا. لباسامو کامل درآوردم و منتظر موندم. هیکل خوب و تراشیده ای دارم.پاهای کشیده و باسن برجسته کاملا آماده برای درکونی خوردن و گاییده شدن.از در که وارد شد کراواتشو شل کرد و با پوزخندی گفت: خوبه این یک کار یادت نرفته…چارزانو رو تخت.کون بالا! اطاعت کردم. چهار دست و پا شدم.و کونمو به سمت اون قرار دادم…میدونم که منظره اش کاملا حشری اش میکرد…: سینه تو بچسبون به تخت! فقط اون کون لامصبت بالا باشه! اطاعت کردم…صدای کمربندش اومد!خدای من! میخواست از کمربندش استفاده کنه! ترسیدم! کمربندش خیلی درد داشت…بدون اینکه بخوام اشم توی چشمام جمع شد,با صدای لرزون گفتم:تقصیر من نبود…اولین ضربه اونقد بدون مقدمه روی کونم نشست که نفسم بند اومد :خفه شو! …چی بهت میگفت اون مرتیکه…نمیدونستی ما از این یابو خوشم نمیاد…دو ساعت زل زدی تو چشماش… و در فاصله این جمله های خشم آلودش کمربندش با بیرحمی روی کون لخت و بیچاره ام میخورد…دیگه حتی نمیتونستم جلوی اشکامو بگیرم یا صحبت کنم.بعد از حدود بیست ضربه کمرشو پرت کرد یه طرف…یک دستشو انداخت لای کسم و با دست دیگه ش سینمو چنگ زد: بگو غلط کردم…بگو آدم شدم… کس امو میمالید و من میگفتم غلط کردم…ببخشید… کس ام حسابی آب افتاده بود…عقب کشید و گفت بیا اینجا! من جلوی پاش زانو زدم…کیر شق شده و کلفتشو درآورد و کرد توی دهنم…با دل و جون ساک زدم براش. دوباره بلندم کردو منو گذاشت لب تخت. دو تا محکم زد رو کون قرمز شدم که داشت آتیش میگرفت و گفت: وا کن…امشب حالیت میکنم.کونمو دادم بالا و دو طرف لپاشو با دستم باز کردم…آب کس ام سرازیر شده بود لای پاهام.کیرشو مالوند روی کسم: چی میخوای؟ -کیرررر - میخوای بکنمت؟ نفس نفس میزد و این منو دیوونه میکرد - آررره تورو خدا جرررم بده…کیرتو میخوام…جرررم بده دیگه از این غلطا نکنم… آآآآآای ی ی کیرشو تا ته کرد توی کس ام…خم شد روم و زیر گردنمو گرفت و شروع کرد به تلمبه زدن…: دیوونتم لامصببب…دیوونتممم…

نوشته: ؟


👍 3
👎 1
88622 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

337998
2012-10-10 22:37:22 +0330 +0330
NA

درووووووووغ…
اقلا یه بهونه واقعی تر میاوردی برای شروع کردن داسنان اسپنکینگ…!!! ریدی با این داستان نوشتنت و یخ و تخمی و دروغ… حیف از وقت

0 ❤️

337999
2012-10-10 23:15:06 +0330 +0330
NA

متاسفم ولی از داستانت خوشم نیومد.

0 ❤️

338000
2012-10-11 00:27:26 +0330 +0330
NA

سلام شيطون! ديدي آخرش ريدي به ٧٠سال عبادتم!اين همه خودم جر دادم در راه رستگاري باهمون چهارخط اول داستانت وسوسه شدم.بي خيال بهشت كيلوچنده ؟ به عشق ضربه زدن دركونت دنيارو به آخرت،آخرت به دنيا،خريدوفروش كردم.دستم سنگين چنان بزنم كولي دركون بچش نزده باشه،شايد ضربه هاي گمراهي من تلنگري براي رستگاري شما باشد.فقط قبل عمليات ياآوري كن قرصهام بخورم،زير ضربه هام جونت از دست ندي.شيطون خدا چيكارت بكنه،نكنه؟فعلأكه ريدي به عبادت خالصانه،اونم٧٠سال عبادت در،سي ودو سه سال عمر،چيه؟ به ما كه رسيد نميشه؟چطور بچه چلغوز ٣٠ساله با خايه مالي سرهنگ ميشه، من باخايه مالي به ٧٠سال عبادت نرسم؟

0 ❤️

338001
2012-10-11 00:38:05 +0330 +0330

چقدر من به این نویسنده ها بگم شب قبل از نوشتن داستان غذای سبک بخورند که کمتر گه بزنن به سایت.خانم ریدی …چنان ریدنی کردی که کل نت جهان بو گوه گرفته

0 ❤️

338002
2012-10-11 01:18:31 +0330 +0330

خيلى خوب نوشتى دمت گرم :-D
اونجا كه دوست پسرت مياد سمتت حرف نداشت

0 ❤️

338003
2012-10-11 01:51:57 +0330 +0330

عجب آدمایی پیدا میشن!
از درکونی خوردن لذت میبره!

0 ❤️

338004
2012-10-11 03:51:09 +0330 +0330
NA

شرووری بیش نبود؛

0 ❤️

338005
2012-10-11 04:54:40 +0330 +0330
NA

آفرين جنده ادامه بده

0 ❤️

338006
2012-10-11 07:00:47 +0330 +0330
NA

بعضیا چرا اینقدر عقده این?!به راست و دروغش چکار دارین?!شما بخونید,خه ییییییلی هم خوشگل نوشته بود.من خودمم عاشق این مدل سکس هستم.بوس بوس آجیه ناجم ;-)

0 ❤️

338007
2012-10-11 07:34:35 +0330 +0330

عجب…!!
تا به حال ازین چیزها نخونده بودم. به حق چیزهای ندیده. نه به اون داستانهای فتیش آدمخواری که یه مشت آدم روانی به اسم داستان سکسی به خورد بقیه میدن، نه این تور دیوونه که از درکونی خوردن لذت میبره. بعضی وقتها پیش خودم میگم اگه قرار باشه نوشتن این داستانها عادی بشه چی به سر این سایت و کاربرهاش میاد…؟!

0 ❤️

338008
2012-10-11 11:08:08 +0330 +0330
NA

حالا هر چی بود بالاخره یه داستان بود دیگه

0 ❤️

338009
2012-10-11 15:20:43 +0330 +0330
NA

خوب واما داستان همیشه گفتم بازم میگم دوستان منتقد من همه چیز رو گفتن شکی نیست فقط…نمیدونم چرا تو نوشتن درست عمل نمیکنی…ببین خانوم سپید من خودم یه طرف داشتم اسپنکینگ کار اونم حرفه ای بعد ضربه از حال میرفت ولی بابا تو نوبری که جواب سکس دادی حداقل بذار یه نیم ساعتی بگذره…ولی در کل پیشرفت میکنی…اها یادم رفت تو پسری قابل توجه منتقدان گل که اشاره نشده

0 ❤️

338010
2012-10-11 15:55:46 +0330 +0330
NA

داستان بد نبود ولی شروع داستان یکم مشکل داشت… میتونستی در مورد دوست پسرت و خودت بیشتر بنویسی! :D

0 ❤️

338011
2012-10-11 16:14:17 +0330 +0330

بى كس73 شما صاحب اختيارى اجازه لازم نيست عزيزم

0 ❤️

338012
2012-10-11 16:35:52 +0330 +0330
NA

این رابطه خیلی حال میده من گی هستم و مفعول و همیشه از اسلیو و میسترس و فتیش و اسپنکینگ خوشم اومده اگ یه پسر خوب واسه دوستی واقعی و یکم هم شیطونک بازی هست بهم پیام بده

0 ❤️

338013
2012-10-11 17:21:59 +0330 +0330
NA

فقط داستان بود نه خاطره همین ولی قشنگ بود

0 ❤️

338014
2012-10-11 19:23:49 +0330 +0330
NA

خواهر این شیشه های جدیدو گاییدم که چه توهمای کیری ای میاره!نکش پسر جان!

0 ❤️

539078
2016-04-29 20:41:33 +0430 +0430

shomato nemidunam vali man yade film e fifty shades of grey oftadam ! :)))

0 ❤️