الماس همسایه محجبه

1401/07/05

سلام دوستان -آقا خرگوشه- هستم این اولین داستان منه اول از همه بگم این یه داستانه و همش ساخت ذهنه نه خاطره پس دوستان کاراگاه و مچگیر و غلط گیر خیلی ممنون میشم بخونید و الکی گیر ندید امیدوارم خوشتون بیاد لایک یادتون نره😜💗
از این متن به بعد هرچی میخونید ساخته ای ذهن منه اگه ضعیف نوشتم به بزرگی خودتون ببخشید دیگه بار اولمه👍🏿🤍

------------------------------------------‐-------------------------------------------------------------‐–

من یعنی علی 23 ساله از شیراز با قد 193 و وزن 89 که سه سالی هست باشگاه رو شروع کردم تقریبا از همون اوایل کرونا استارت باشگاه رو زدم قبلش کشتی میرفتم ولی بنا بر دلایلی که در ادامه میفهمید بیخیالش شدم این اتفاق هم جدیده و من خیلی ذوق دارم که بنویسم البته یکمی هم ترس خلاصه ما پایین شهر شیراز زندگی میکنیم وضع مالیمون معمولیه بیشتر کسایی که پایین شهر هستن سرمایشون زمین باغ و … هستش نمیدونم چرا نمیفروشن برن یه جای بهتر از موضوع دور نشیم
از وقتی یادم میاد تو همین خونه چشم وا کردم و بزرگ شدم داخل کوچه ما همه همبازیام دختر بودن نمیدونم خوشحال باشم که از بچگی با دختر بازی میکردم یا ناراحت از بچگی با یکی از اون دختر ها خیلی صمیمی تر از بقیه بودم اون اسمش مریم بود قطعا توقع ندارید که تو اون سن ازش تعریف کنم سینه های هشتاد و پنج و … از اینا بگذریم من تو بچگی حس میکردم اون دختر خیلی خوبیه با وجود اینکه منظورم از خوبی همون حسی بود که بهش داشتم بود یکم مذهبی تر بودن خانوادش من اولین بار هم با اون شق کردم و خیلی واسم عجیب بود بیشتر تو خونه اونا بودیم بخواطر اینکه کلی سی دی کارتون داشت یادش بخیر دهه هفتادی ها و اوایل هشتاد یادشونه از این کیفا که توش پره سی دی بود خلاصه اون دمر دراز میکشید کارتون میدید ولی من نمیتونستم هرچیم بیشتر نگاش میکردم بدتر میشد وضعیت یه بار مادرش منو دید با این وضعیت کیر کوچولوم که داشتم دخترشو نگاه میکردم و هر لحظه بزرگتر میشد و با یه اخم از خونه کردتم بیرون و بعد از اون جریان چند روز مریم رو بیرون از خونه نمیدیدم و عصابم خورد بود و همش تو فکر بودم که چیکار کردم که از خونه منو با اخم انداخت بیرون بعد از چند روز دوباره مریم رو تو کوچه دیدم با ذوق رفتم پیشش ولی سزد جوابمو داد تو اون بچگی فاز شکسته عشقی گرفتم اما همش میرفتم پیشش و میگفتم چیشده هیچی نمیگفت دیگه هردومون میدونستیم از هم خوشمون میاد ولی به روی هم نمیاوردیم بعد از دو روز پی در می دنبال مشکل بودن بهم گفت مامانم گفته دیگه نباید با پسرای تو کوچه بازی کنم مامانم گفته هر وقت پسری بخواد اذیتت کنه و دست به خصوصیت بزنه از تو شلوارش یه چیزی میاد بالا که تو نداری من تقرییا فهمیده بودم مشکل چیه و اون روز بخواطر این از خونه افتادم بیرون بهش گفتم نه مامانت دروغ گفته وقتی جیش داشته باشی اینطوری میشه و فلان چند روز گذشت من کلی از دوستای مدرسه که خیلی تخس بودن و فامیلای پسرم سوال کردم و فهمیدم چی به چیه پسر خالم که از من شیش سال بزرگتر بود واسم با گوشی باباش سوپر گذاشت یکمم انگشتم کرد بیناموس بعدش من دوباره کیرم شق شد حس خوبی داشت وقتی کس رو دیدم واسم عجیب بود که چرا فرق داره و فکر میکردم مریضیه یا وقتی خطنه کردن همشو بریدن خلاصه بهم یاد داد باید چیکار کنم برم یه شارژ هزار تومنی بخرم یه بسته بخرم فیلتر شکن هاتسپات رو نصب کنم و برم کارمو بکنم از اون رو به بعد هر روز سوپر میدیدم…
میخواستم برم به مریم همه چیزو بگم ولی میترسیدم بدتر بشه و دیگه کلا حتی باهام حرفم نزنه ولی دلو به دریا زدم گفتم رفتم پیشش که داشت با بقیه دختر ها بازی میکرد و گفتم یه لحظه بیا و گفت مامانم میبینه ولم کن گفتم درباره همون دروغ مامانته یه لحظه بیا بریم تو زیر زمین خونتون یه چیزی نشونت بدم با استرس و ترس اومد پیشم رفتیم تو زیر زمین خونشون و تا رسیدیم براش سوپر گذاشتم با گوشی بابام و اون با تعجب نگاه میکرد منم بهش گفتم ببین این داره اذیتش میکنه گریه میکنه ولی من نمیخوام اذیتت کنم اونیکی رو ببین دودول نداره اذیتش میکنن تو دودول داری مثل من از چی میترسی زد زیر گریه گفت باهام کاری نداشته باش گفتم کاری باهات ندارم که من از چی میترسی گفت منم دودول ندارم من تعجب کردم و گفتم چی مگه میشه میشه ببینم؟ و گریه میکرد و جواب نمیداد اروم خودم شلوارشو کشیدم پایین دیدم هیچی نداره با دست پاهاشو باز کردم یه حس عجیبی داشتم اومدم دست بزنم ببینم چقدر فرق داره یه دفعه تو باهام خیس شد فکر کردم جیش کردم تو خودم ولی سفید بود فکر کردم مریض شدم یهو حسم عوض شد یه حالت غیرت گرفتم روس شلوارسو کشیدم بالا گفتم بیا بریم نترس کاری باهات ندارم اگه واسم یه کارایی بکنی بعدا بهت میگم اشکاشو پاک کرد و رفتیم تو کوچه و اون رفت پیش دخترا و من سریع اومدم خونه و رفتم دستشویی و با تعجب نگای تو شلوارم میکردم و میدیدم هیچی نمونده از اون مایع سفید فقط شورتم روش لکه های سفیده…
(اینجا میتونم داستان رو دو پارت کنم ولی چون هیچ چیز سکسی این پارت نداشت احتمال فحش خوردنم زیاده پس ادامش میدم)
داستان رو طولانی نکنم چند سال بعد که با فامیلای پسرم و دوستای مدرسم بیشتر گرم شدم و حرفای پسرونه شکل گرفت کم کم فهمیدم قضیه چیه.
گذشت گذشت من سیزده ساله بودم بلوغ زودرس گرفته بودم و اون حس غرور زمان بلوغ رو داشتم و کسیو ادم حساب نمیکردم و حس برتری داشتم و همین حس غرورم که حتی به مریم سلام هم نمیدادم مریمو جذب خودم کرد مثلا وقتایی که با مامانش از مدرسه برمیگشت یا وقتی مثل درخت میرفتم جلوی در مدرسه وامیستادم انگار منتظر یکیم و اصلا نگاهشم نمیکردم تو کوچه بالایی دوتاپسر بودن که میومدن تو کوچه فوتبال بازی میکردیم و و چون شیفت های مدرسه من و مریم فرق داشت اون میومد من میرفتم و هفته بعد برعکس هر روز با پسرا فوتبال بازی میکردم و مریم رو میدیدم که با مامانش میومد و وقتی منو میدید با لبخند رو صورتش معلوم بود یه حسی بهم داره منم داشتم کم کم شل میشدم یه سال گذشت و دیگه تنها از مدرسه
برمیگشت و هر روز همون لبخند همیشگی رو لبش بود با این تفاوت که منم یه لبخند بهش برگشت میدادم یه روز که داشت از مدرسه برمیگشت یکم که از مدرسه دور شد یه برگه بهش دادم که روش نوشته بود همو ببنیم؟
و سریع برگشتم تو کوچه خودمون چند دقیقه بعد اونم رسید و بهش لبخند زدم ولی حتی نگامم نکرد
یه روز وقتی داشتم با بچه ها فوتبال بازی میکردم دیدم در خونشون بازه خودشم داره پنجره نگام میکنه و برگه دستشه گفتم بچه ها من برم پیش مامانم خونه زهرا خانومه زهرا مادر مریمه… سریع رفتم تو خونه در رو بستم با استری رفتم تو دیدم جلو در بیصدا وایساده سرشم پایینه بدون هیچ حرفی رفتیم نشستیم رو مبل و نزدیک سه دقیقه سکوت ترسناکی بود و حس کردم کیرم داره شق میشه خواستم سریع فضا رو عوض کنم گفتم پدر مادرت کجان گفت پنجشنبه هستش بکی از فامیلامون فوت کرده رفتن شهرستان شب میان گفتم اها میگما مریم میدونی از بچگی باهم بزرگ شدیم بازی کردیم و از همه بیشتر باهم صمیمی بودیم چرا یه دفعه دیگه باهم حرف نزدیم و … گفت راستش من خودمم ناراحت بودم مامانم میگفت نباید با پسر های غریبه حرف بزنی و … حرفشو قطع کردم گفتم مریم میدونی که ازت خوشم میاد توهم از من خوشت میاد اینو میدونم سکوت کرد سرشو انداخت پایین سرشو اوردم بالا یکم نگاش کردم درست مثل فیلم سوپرا و چیزایی که از دوستام یاد گرفته بودم لبامو گذاشتم رو لباش هر دو بیصدا چشمامون بسته بود و داغ شده بودم همون حس عجیبی رو داشتم وقتی تو زیرزمین بودیم و تو یادم مونده بود بغلش کردم سعی کردم دستمو ببرم سمت کصش مقاومت کرد ولی دوست داشت شل کرد کیرم داشت میترکید دستم از رو شلوار خورد به کصش ارضا شدم و پاپید تو شلوارم و نگاش کردم هر دو نفس نفس میزدیم فکر کنم اونم با همین ارتباط کوچیک ارضا شده بود چون خانواده های مذهبی انقد جنس های مخالفو از بجشون دور نگه میدارن که خیلی ضعف جنسی دارن مخصوصا دختر بدون خداحافظی و هیچ چیزی سریع برگشتم خونه و رفتم دستشویی و خودمو شستم
دیگه هر روز کارمون شده بود پیدا کردن موقعیت و باهم ور رفتن و جغ زدن حتی یبار تا ساک زدن پیش رفت ولی حالش بهم خورد باهم کامل دوست شده بودیم و دیگه خیلی چیزارو میدونستیم من هفده سالم شده بود و این همه مدت دوستی و اطلاعات کسب کردن باعث شده بود خوشحال باشیم که کامل سکس نکردیم و فقط مالش بوده و … جالب بود تا وقتی فهمیدیم پرده بکارت چیه بگا نرفته بودیم…
یه روز که مثل همیشه موقعیتش پیش اومده بود خواستیم یه قدم جلوتر بذاریم و سکس از پشت رو تجربه کنیم هر دو استرس شدید داشتیم لبامو روی لباش گذاشتم زبونشو مکیدم اون شل شده بود کاری نمیکرد دستمو گذاشتم پشت کمرش و به سمت خودم هلش دادم گرمای بدنمون که بهم خورد حشرمون رفت بالاتر لباسمو دراوردم و دوباره لبو گذاشتم رو لبش اینبار باهام همکاری کرد و اروم دستشو گرفتم گذاشتم رو کیرم وحشی شده بود لبمو گاز میزد و کیرمو میمالید لباسشو از تنش دراوردم سوتین تنش نبود سینه های کوچولوش رو اول خیلی اروم لیس زدم اون گردنمو مک میزد و کیرمو از رو شلوار میمالید دیدم خیلی حشری میشه وقتی روی نوک ممش زبونمو میکشم همزمان دستمو روی شلوارش گذاشتم و کصشو میمالیدم و نوک سینشو میمکیدم و داغی بدنمون بهم خورد بوی بدنش حشریم میکرد بغلش کردم به سختی بلد شدم نشوندمش روی مبل با چشمای خمارش نگام میکرد شلوارمو در اوردم ولی شورتم هنوز پام بود پاهاشو دستم گرفتم اروم ماساژ دادم و بوس کردم یه زبون کشیدم به کف پاهاش دیدم یه حس رضایت داره و اونیکی پاش هم زبون زدم رفتم سراغ شلوارش بند شلوارشو باز کردم و شورت و شلوارشو خیلی وحشیانه باهم از پاش در اوردم کصش رو یکی دو روز بود شیو کرده بود یکم موهاش درومده بود واقعا هم همینموری دوس داشتم هیپ حرفی بینمون رد و بدل نمیشد پاهاشو باز کردم نشستم پایین مبل و دهنمو نزدیک کصش کردم ولی زبون نزدم بوش کردم و بوی خیلی خوبی میداد البته برای من نفس داغم به کصش میخورد و صدای نفساش بلند تر شد و اولین جمله از اون بود که لطفا شروع کن لطفا زبونمو کشیدم توی خط کصش مزه ترشی میداد و آهش درومد و سریع صداشو کنترل کرد من تو کصلیصی حرفه ای شده بودم و زبونمو از بالا تا پاین کشیدم رو کصش و همون مزه رو میداد و دستمو روی کصش میمالوندم و زبونمو روی چوچولش خیلی سریع حرکت میدادم و همون دقیقه های اول ارضا شد و بدنش به لرزه افتاد دستمو نگه داشتم و تکون ندادم روی کصشو بوس کردم و همونطور نگه داشتم و اون همونطوری داشت میلرزید کم کم اروم شد و زبوک اخرو روی کصش کشیدم و یه تکون ریزی خورد و خودش اومد سمت کیرم و اول با دیت یکم مالوندش کیرم داشت میترکید یه بوس کوجولو از سرس کرد و اروم اروم زبونشو از پاین تا بالا کشید روش و وقتی به بالا کیرم رسید سرشو کرد دهنش و با زبونش دور کلاهک کیرمو لیس میزد و تو فضا بودم کیرمو تا اونجایی که میتونست تو دهنش کرد و جشماش مر اشک شد و یه عوق ریز زد ولی بازم ادامه داد میدونستم زیاد اینکارو دوست نداره و بخواطر من انجام میده بخواطر همین سرشو اوردم بالا و میشونیشو بوس کردم و تو چشماش نگاه کردم سرمو تکون دادم که یعنی شروع کنیم و اونم با تکون دادن سرش تایید داد و دمر دراز کشید رفتم کاندوم و لیدوکایین و یه روغن مخصوص یبار مصرف از تو جیبم اوردم استرس داشت از لیدوکایین یکم زدم کف دستم و مالوندم رو کیرم
و زدم رو انگشتم و اروم اروم کردم تو کون مریم اولش هم سخت رفت تو خیلی خیلی تنگ بود واقعا تنگ بود کم کم کونش عادت کرد لیدوکایین هم کار خودشو کرده بود کاندومو باز کردم و کشیدم رو کیرم کیرم بی حس شده بود یه تف انداختم تو دستم زدم مالیدم رو کاندوم و تو سوراخ مریم اروم اورم فشار میدادم تو و در میاوردم خیلی کم کم ولی بازم دردش میومد انقد این کارو تکرار کردم و کم کم ببشتر کردم تو که عادت کرد عقب جولو میکردم دیدم مریم نه حرف میزنه نه صدایی ازش میاد حتی نفسم نمیکشه دیدم صورتش قرمز شده سریع کیرمو اوردم گفت نه بکن گفتم نه دردت میاد گفت میگم بکن رفتم عقب دوباره کردم تو سوراخش خواستم یکم خشن تر باشم ولی دلم نیومد عقب جولو کردم جا باز کرده بود خیلی حال خوبی داشت اولین بارمون بود استرسمون تبدیل شده بود به لذت چشمامو بسته بودم و اه میکشیدم در صورتی مریم بیصدا بود چشمامو باز کردم دیدم کیرم تا که تو کون مریمه و مریم بازم صورتش قرمز شده بود ولی اهمیت ندادم و سرعتمو بیشتر کردم جوری که گریش درومد ولی باز ادامه دادم اینکه تا الان ارضا نشده بودم اثر لیدوکایین بود پایینو نگاه کردم دیدم تو کون مریم ارضا شدم و کیرمو حس نمیکنم همونجا افتادم بغل مریم معلوم بود مریم دوباره ارضا شده و من حواسم نبوده دوتایی دراز کشیده بودیم که تو اون حس خلسه صورتشو نگاه کردم و یه حس عشق تو وجودم بود حتی بعد از ارضا شدن بغلش کردم و میشونیشو بوس کردم و بغل هم دراز کشیدیم نیم ساعت و بلند شدیم خودمونو شستیم و رفتم خونه ولی تا صب کلی باهم راجب حس هامون حرف زدیم…
سر کار میرفتم تو فست فودی کار میکردم ظهرا کشتی میرفتم و وقت های خالی با مریم میرفتم بیرون خیلی دوران خوبی داشتیم واسه بچه هامون اسم انتخاب کرده بودیم تصمیم گرفته بودیم یکم دیگه بیشتر باهم باشیم و بعد به خانواده هامون بگیم اما من نه کار درست حسابی داشتم نه وضعیت مالیمون انقد جالب بود نه قیافه و بدن زیاد خوبی داشتم و قطعا دوست داشتن و علاقه مریم کافی نبود باید نظر خانوادشم جلب میکردم(پایین شهر بزن در رو و … نداریم اخرش ازدواجه)اما خانوادش زیاد باهام حال نمیکردن نمیدونم چرا همش سعی میکردن تخریبم کنن و … انگار میدونستن با دخترشون رابطه دارم… هیجده سالم شده بود دیپلمو گرفته بودم ولی سرکار میرفتم نمیتونستم واسه کنکور بخونم هر کاری گیر میومد میکردم دو ماه بوتیک کار کردم رستوران گارسون بودم حتی کارگری کردم اولین گوشیمو با پول خودم خریدم دو شیفته کار میکردم بعضی وقتا تایم کشتیم کمتر شده بود چون یه سرگرمی بود و مربی ها و باشگاه های پایین شهر جوری نبود که بتونی ازش کسب دارمد کنی ولی بازم ادامش میدادم دوست داشتم کشتی رو یه سوپر مارکت جدید و بزرگ افتتاح شده بود رفتم اونجا کار گرفتم پولش خوب بود با اولین حقوقم یه گردبند واسه مریم گرفتم اونم هر وقت پیش منه گردنش میندازه یه روز که سرکار بودم گوشیم زنگ خورد دیدم مریمه برداشتم سریع قطع کرد هرچی زنگ میزدم جواب نمیداد نگران شدم پیام دادم چیزی شده چرا قطع کردی چرا جواب نمیدی گفت نه چیزی نشده ولی من باور نکردم تا تموم شدن شیفت کاریم از استرس مردم ساعت هشت شب بود سریع رفتم سمت خونه زنگ زدم جواب نداد پیام دادم جواب نداد ربتم تو کوچه یه سنگ پرت کردم به پنجره اتاقش اومد بیرون با دست زد تو سر خودش که مثلا برو بابام میبینه پیام دادم گفتم من تو پارک لاله منتظرتم حتمی آروم و دزدکی بیا جوابی نداد یک ربع موندم اونجا و بعد دیدم مریم اومد رفتم سمتش دیدم چشماش پر اشکه گفتم چیشده سرشو گذاشت رو سینم گریه کرد و سرشو ناز میکردم ترجیح دادم سوالی نپرسم خالی شه رفتیم رو یه صندلی تو پارک نشستیم و نزدیک پنج دقیقه گریه کرد و نای حرف زدن نداشت معلوم بود قبلشم گریه کرده تا میومد حرف بزنه و سرشو میاورد بالا منو میدید باز گرش میگرفت منم دیگه داشت بغضم میگیرفت و نگران میشدم
با صدای ترسیده با و لرزش صدام داد زدم گفتم حرف بزن چیشده با گریه گفت ببخشید ببخشید و اخرین ببخشید رو لرزش صداش گفت گفتم حرف بزن لعنتی چیشده حالم داره بد میشه واقعا هم حالم بد شده بود تصمیم گرفتم اروم باشم سرشو بوس کردم گفتم عزیزم مشکلی نیست هر اتفاقی افتاده باشه مث کوه تا تهش پشتتم گفت دیگه نه خواستگار میخواد بیاد واسم سرش روی شونم بود تکیه دادم به صندلی خشکم زد دستمو که داشتم نازش میکردم رو نگه داشتم در ثانیه هزار تا فکر اومد تو سرم هزار تا فکر تو سرم نابود شد اسم های بچه ها مون زندگیمون فهمیده بودم با گریه مریم و طرز رفتار خانوادش من هیچ شانسی ندارم به خودم اومدم دیدم مریم داره با چشمای پر اشک نگام میکنه و میگه علی علی علی گوشم سوت میکشید میدونستم دیگه تمومه بدون هیچ سوالی همونجا ولش کردم و رفتم اونشب انقد قدم زدم که پاهام درد گرفته بود نصف شیرازو با پا رفتم بالای چهار ساعت راه رفتم رفتم یه بسته سیگار گرفتم نشستم اونجا اولین نخو روشن کردم این اولین سیگارم نبود ولی اولین سیگارم بود که از نه دل میخواستم بکشم و از سر امتحان و خوشی نبود روشن کردم کام گرفتم سرم سنگین بود سیگار بدترش کرد و حس ارامشی بهم داد رو صندلی دراز کشیدم از سیگار کام میگرفتم و در ثانیه هزار تا فکر میکردم زندگیم رو سرم خراب شده بود گوشیمو نگاه کردم دیدم ساعت دوازده شبه چهار ساعت بیرون بودم و انگار پنج دقیقه بود همش تو فکر بودم من تو خانواده زیاد جالبی بزرگ نشده بودم اگه پنج صبحم میرفتم خونه واسه کسی مهم نبود تو هر سنی یادمه تو بچگیم گمشده بودم همسایه ها کمکم کردن و به پدر مادرم تحویل دادن و پدر مادرم بیخیال تشکر کردن و بدون یه کلام حرف با من بیخیال ماجرا شدن…
ساعت دوازده بود گوشیمو چک کردم دیدم مریم سه تا تماس بی پاسخ سیزده تا پیام که نوشته بود ببخشید من چیکار کنم و همش ایموجی گریه
عذاب وجدان گرفتم که همونجا تو همون حال ولش کردم پیام دادم ببخشید همونطوری ولت کردم فردا بیا باهم حرف بزنیم…
تو راه برگشت به خونه بالای ده نخ سیگار کشیدم و رفتم حونه تا شب نتونستم بخوابم ساهت پنج صبح تا شیش خوابیدم مثل یه چشم بهم زدن بود صبح سر کار نرفتم صاحب کارم زنگ زد ولی جوابشو ندادم ظهر کشتی نرفتم از همون صبح تا ظهر تو فکر بودم بعد از ظهر بود پیام دادم میتونی بیای کافه رفیق محمد حرف بزنیم گفت باشه رفتم اونجا یکم منتظر موندم اومد…

رفقا دیگه واقعا نمیتونم ادامه بدم پارت دوش که خیلی جذابه و دارم روش فکر میکنم میمونه واسه داستان بعدی البته اگه شما این داستان رو دوست داشته باشین سعی کردم بیشتر داستانی باشه تا تخیلی که هر دقیقه رو هم باشیم اگر این داستان بازخورد خوبی داشت پارت دو رو میذارم
حتمی تو کامنتا نظرتونو بگید چه بد چه خوب خوشحال میشم و درس میگیرم🤍👍🏿
بنظرتون ادامش چی میشه؟
نظرتون قطعا روی ادامه داستان تاثیر داره لایک یادتون نره کوچیک همتون
-آقا خرگوشه-

نوشته: -آقا خرگوشه-


👍 9
👎 9
119201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

897037
2022-09-27 00:49:52 +0330 +0330

۱۹۳ قدت 😂 😂 😂 تو gta رمز بزنی این قد هیکل بهت نمیده اخه گوزز

0 ❤️

897050
2022-09-27 01:14:30 +0330 +0330

داستانهای هزار و یک جق…شهرزاد کس پاره اینا چیه نوشتی

0 ❤️

897077
2022-09-27 04:05:41 +0330 +0330

این اولین داستانیه که با وجود سه سال هر شب خواندن داستان های سایت به خاطرش اکانت ساختم تا بیام کامنت بزارم ، داستان واقعا برای یه نویسنده نوپا که فکر می کنم اولین داستانش باشه عالی بود برخی از دوستان فکر می کنند نویسنده های نو پا باید داستان هایی در حد اندازه خانوم شیوا بنویسند در صورتیکه من به شخصه واقعا لذت بردم و محو داستان بودم که تموم شد این پارت بی صبرانه منتظر انتشار پارت بعدی توسط شما هستم به کامنت های سمی که فقط بلدن فحاشی کنند و نا امیدتون کنند توجه نکنید قطعا شما موفق میشید

0 ❤️

897085
2022-09-27 06:16:50 +0330 +0330

فقط خرگوش جون پاره نشدی این همه رب شعر تایپ کردی جرررررر

0 ❤️

897105
2022-09-27 11:41:04 +0330 +0330

دوست عزیز اینجا هر چی بنویسی یه عده هستند که میان و فحش میدن پس اگر نگران فحش خوردنی ننویس . نمیتونی همه سلیقه ها را پاسخ مثبت بدی

1 ❤️

897111
2022-09-27 13:12:05 +0330 +0330

گمشو دیوس با این کص شعرات

0 ❤️

897279
2022-09-28 23:44:13 +0330 +0330

کونی

0 ❤️