ساعت 8 صبح با سردرد عجیب مستی دیشب از خواب با صدای آلارم موبایلم از خواب بیدار شدم ،روی تخت نشستم و سرم رو با دو دست گرفتم، به زحمت فضا و مکان و اتفاقای دیشب رو مرور کردم ، تصاویر دیشب محو آلود جلوی چشمام ظاهر میشد ، بلند شدم و به سمت دستشویی راه افتادم. اونشب چایخونه پر شده بود از دود سیگار و قلیون و صدای ترانه های دهه 70 که توسط مهمونا درخواست میشد. مهمونها همه همکلاسیهای ورودی 77 بودن و حالا بعد از 12 سال همه با همسرها و پارتنراشون اینجا تو شهر کوچیک میمه در پاتوق همیشگیمون به دعوت حمید جمع شده بودن. آخرین جرعه ویسکی رو سر کشیدم و از جا بلند شدم ، نگاهی به جمع دوستانمون انداختم و به سمت درب پشتی سالن که به باغ راه داشت راه افتادم. کنار چشمه آبی که از وسط باغ رد میشد نشستم و مشتی آب به صورتم زدم. خیلی بی ملاحظه مشروب خورده بودم و کمی سرگیجه داشتم . صدای المیرا رو از پشت سر شنیدم که صدام میکرد ، اشکان جان، اشکان. با تعجب و خیره نگاهش کردم ، اندام موزون و سکسیش منو برد به خاطرات گذشته، قد حدود 170 سینه های 75 پوست برنزه و موهای بلوندش و چهره ای که جا افتاده تر از دوران دانشگاه روبروم ایستاده بودبا لباسی مشکی رنگ که خط سینه هاش رو تا جاییکه از همدیگه فاصله میگرفتن نشون میداد و از کنار با حالتی سکسی رون برنزه و تپلش رو تا پهلوی نازش به نمایش میگذاشت. المیرا همیشه قسمتی از فانتزیهای سکسی من بود.اما هیچوقت جرات نزدیک شدن بهش رو نداشتم ، رابطه ما مثه دوتا دوست بود و با وجود مهسا فقط در حد گردش های دسته جمعی گروهمون بود، جالب اینجا بود که المیرا با همه همین رابطه رو داشت ، اما وقتی خبر نامزدی منو مهسا رو شنید آروم توی گوشم گفت خیلی احمقی ! با صدای کفشهای طرح شیشه ایش که تتوی طرح عقرب روی ساق پاش رو سکسی تر کرده بود و صدایی که مستی ازش میبارید آروم گفت جاش اینجا خیلی خالیه نه؟ از وقتی تنهات گذاشت روزی چند بار خودت و سادگیت رو لعنت میکنی؟ با این حرف نگاهم رو از اندامش گرفتم ازش رو برگردوندم.چشمام و بستم، در یک آن تمام خاطرات مهسا و خیانتش بهمراه برادرم ، مراسم عروسیشون ، خبر سقوط هواپیما شون درحین خروج از کشور و تحویل گرفتن وسایل تکه پاره تازه عروس و داماد از ذهنم گذشت. سیگاری آتیش زدمو بهش گفتم بعد 12 سال از دبی بلند شدی اومدی که منو بسوزونی؟ من مهسا رو با همه چیزاش دوست داشتم و همونجوری هم بخاک سپردمش. بغض سنگینی گلوم رو گرفت ، یک لحظه بعد گرمی لبهاش رو روی لبم حس کردم، تنم مدتها بود تشنه آغوش عاشقانه بود. چرخیدم تا کاملا روبروش باشم و بوسه های عمیقش رو به فرنچ کیس عاشقانه بدل کنم، دستهاش رو دور گردنم حلقه کرد و سینه های داغش به بدنم چسبید ، محکمتر بغلش کردم ، طعم مشروب و توتون دوسیب و عطر خوشبوی المیرا با طعم رژ لبش در هم آمیخته بود ، من با همه وجود لبهاش رو میمکیدم و عطرش رو استنشاقمیکردم. با صدای خنده مولود و دست و سوت زدنهای بچه ها به خودمون اومدیم و به سمت درب چشم دوختیم. مولود نزدیکمون شد و با خنده گفت نمیگید نگرانتون میشیم؟ بیایید تو حمید میخواد خداحافظی کنه ، شاید دیگه نبینیمش ، مثل اینکه ویزای استرالیاش جور شده تا سوار شدن در ماشینم و دعوت کردن از المیرا برای گذروندن شب تو خونه من ، هزاربار پشیمون شدم ، اما قبل از اینکه من چیزی بگم المیرا خودش گفت امشب رو میام خونه تو، دل و دماغ برگشتن به هتل رو ندارم. با تکون دادن سر و یه لبخند گیج سوئیچ رو بهش دادم. وارد خونه که شدیم برای تعویض لباس ازم کمک خواست ، زیپ لباسش باز شد و المیرا با ست سکسی لباس زیر و اون کفشهای شیشه ای روبروی من ایستاد ، دوباره لبهامون گره خورد ، در حین لب گرفتن زیپ شلوارم رو باز کرد و دستش رو به بیضه هام رسوند و اروم نوازششون کرد ، کیرم داغ و سفت شد . به سرعت دکمه های پیرهنم رو باز کردم ، و اون با بوسه های ریز و مکیدن سینه هام اروم جلوم زانو زد، کمربندمو بازکرد و دستای ظریفش رو که با ناخنهایی که لاک مشکی سکسی تر شون کرده دور کیرم حلقه کرد. از زیر تخمهام نگاه هوس آلودی به من کرد و با چشمهای بسته شروع به لیسیدن بیضه هام کرد. نا خودآگاه آهی کشیدمو سرش رو به کیرم فشار دادم ، منظره زانوزدنش و حرکت اروم سرش با موهای تیره و بلندی که تا آخرین مهره ستون فقراتش پریشون بودرو از آینه قدی اتاق خواب میدیدم. هرچی بیشتر ساک میزد ، شهوتم برای گاییدنش بیشتر میشد. موهای حالت دارش رو به کناری زدم و از جاذبلندش کردم ، دوباره نگاهم به بدن سکسیش افتاد ، نگین روی نافش با طرح پروانه بال گشوده نظرم رو جلب کرد روی تخت کاملا لختش کردم سینه های درشتش رو به کام گرفتمو وسینه چپش رو مکیدم ، صدای آه کشیدنش ارومم میکرد، چند دقیقهمدام هر دو سینه رو خوردم و مالش دادم، با حرکت رو به بالای لگنش ، دستم رو به کسش رسوندم و در حالیکه سعی میکردم حجم زیادی از سینه راستش رو ببلعم انگشت وسط دستم رو به حساسترین جای بدنش رسوندم، گرما نرمی و مایع لزج کسش به پیشواز اومده بودن ، اروم از سینه هاش جدا شدم و با بوسیدن و لیسیدن به پایین لیزخوردم، دو سه تا بوسه روی کسش زدم و شروع به خوردن دروازه بهشتش کردم ، عطر لوسیون بدنش دیوونم کرده بود و من حریص لیسیدن پوست ظریفش بودم ،از میون نآله هاش و حرکت مارپیچ بدنش صدای اشکان منو بگا رو شنیدم ، کاندوم رو از کشوی کناری تخت روی کیرم کشیدمو و روی کسش چند بار مالیدم و ضربه زدم ، صدای ناله المیرا بلندتر شد . با ورود کیرم ، رو تختی رو چنگ زد و لباش رو گاز گرفت. تلمبه ها رو اروم شروع کردم ، و شروع به زدن حرفهای عاشقانه کردم ، المیرا نگاهم می کرد و بازوها وپهلوم رو فشار میداد، کم کم عرق از پیشونیم جاری شده بود وضربه های من هم عمیقتر و محکمتر. ناگهان المیرا شروع به لرزیدن کرد و با انقباضها ی پشت سر هم کسش باعث شد منهم همون لحظه ارضا بشم. وقتی مطمئن شدم که کاملا تخلیه شدم ، کیرم رو که در حال کوچیک شدن بود بیرون کشیدم و کاندوم رو ازش جدا کردم، سرم به شدت گیج میرفت، تن عرق کرده ام و از بدن المیرا جدا کردم و بیهوش شدم ، صبح با صدای زنگ موبایل چشم باز کردم… ادامه دارد
نوشته: اساطیر
گت ورن درست حسابی بنویس اصلا کیرم هم بلند نشد اون چی بود هن
بد نبود فقط یه کم با جزئیات میگفتی بهتر بود ولی بازم میگم خوب بود
نخوندی چجوری از طرز بیانش خوشت نیومد؟ اینجا نویسنده و خواننده همه سوتی میدن.
biggrin
خوب بود .بنویس ببینیم قسمت بعد چی می شه.مرسی. give_rose
عالی بود؛منتظر ادامهء داستانتون هستم عزیزم!ممنون