المیرا (1)

1393/09/04

ساعت 8 صبح با سردرد عجیب مستی دیشب از خواب با صدای آلارم موبایلم از خواب بیدار شدم ،روی تخت نشستم و سرم رو با دو دست گرفتم، به زحمت فضا و مکان و اتفاقای دیشب رو مرور کردم ، تصاویر دیشب محو آلود جلوی چشمام ظاهر میشد ، بلند شدم و به سمت دستشویی راه افتادم. اونشب چایخونه پر شده بود از دود سیگار و قلیون و صدای ترانه های دهه 70 که توسط مهمونا درخواست میشد. مهمونها همه همکلاسیهای ورودی 77 بودن و حالا بعد از 12 سال همه با همسرها و پارتنراشون اینجا تو شهر کوچیک میمه در پاتوق همیشگیمون به دعوت حمید جمع شده بودن. آخرین جرعه ویسکی رو سر کشیدم و از جا بلند شدم ، نگاهی به جمع دوستانمون انداختم و به سمت درب پشتی سالن که به باغ راه داشت راه افتادم. کنار چشمه آبی که از وسط باغ رد میشد نشستم و مشتی آب به صورتم زدم. خیلی بی ملاحظه مشروب خورده بودم و کمی سرگیجه داشتم . صدای المیرا رو از پشت سر شنیدم که صدام میکرد ، اشکان جان، اشکان. با تعجب و خیره نگاهش کردم ، اندام موزون و سکسیش منو برد به خاطرات گذشته، قد حدود 170 سینه های 75 پوست برنزه و موهای بلوندش و چهره ای که جا افتاده تر از دوران دانشگاه روبروم ایستاده بودبا لباسی مشکی رنگ که خط سینه هاش رو تا جاییکه از همدیگه فاصله میگرفتن نشون میداد و از کنار با حالتی سکسی رون برنزه و تپلش رو تا پهلوی نازش به نمایش میگذاشت. المیرا همیشه قسمتی از فانتزیهای سکسی من بود.اما هیچوقت جرات نزدیک شدن بهش رو نداشتم ، رابطه ما مثه دوتا دوست بود و با وجود مهسا فقط در حد گردش های دسته جمعی گروهمون بود، جالب اینجا بود که المیرا با همه همین رابطه رو داشت ، اما وقتی خبر نامزدی منو مهسا رو شنید آروم توی گوشم گفت خیلی احمقی ! با صدای کفشهای طرح شیشه ایش که تتوی طرح عقرب روی ساق پاش رو سکسی تر کرده بود و صدایی که مستی ازش میبارید آروم گفت جاش اینجا خیلی خالیه نه؟ از وقتی تنهات گذاشت روزی چند بار خودت و سادگیت رو لعنت میکنی؟ با این حرف نگاهم رو از اندامش گرفتم ازش رو برگردوندم.چشمام و بستم، در یک آن تمام خاطرات مهسا و خیانتش بهمراه برادرم ، مراسم عروسیشون ، خبر سقوط هواپیما شون درحین خروج از کشور و تحویل گرفتن وسایل تکه پاره تازه عروس و داماد از ذهنم گذشت. سیگاری آتیش زدمو بهش گفتم بعد 12 سال از دبی بلند شدی اومدی که منو بسوزونی؟ من مهسا رو با همه چیزاش دوست داشتم و همونجوری هم بخاک سپردمش. بغض سنگینی گلوم رو گرفت ، یک لحظه بعد گرمی لبهاش رو روی لبم حس کردم، تنم مدتها بود تشنه آغوش عاشقانه بود. چرخیدم تا کاملا روبروش باشم و بوسه های عمیقش رو به فرنچ کیس عاشقانه بدل کنم، دستهاش رو دور گردنم حلقه کرد و سینه های داغش به بدنم چسبید ، محکمتر بغلش کردم ، طعم مشروب و توتون دوسیب و عطر خوشبوی المیرا با طعم رژ لبش در هم آمیخته بود ، من با همه وجود لبهاش رو میمکیدم و عطرش رو استنشاقمیکردم. با صدای خنده مولود و دست و سوت زدنهای بچه ها به خودمون اومدیم و به سمت درب چشم دوختیم. مولود نزدیکمون شد و با خنده گفت نمیگید نگرانتون میشیم؟ بیایید تو حمید میخواد خداحافظی کنه ، شاید دیگه نبینیمش ، مثل اینکه ویزای استرالیاش جور شده تا سوار شدن در ماشینم و دعوت کردن از المیرا برای گذروندن شب تو خونه من ، هزاربار پشیمون شدم ، اما قبل از اینکه من چیزی بگم المیرا خودش گفت امشب رو میام خونه تو، دل و دماغ برگشتن به هتل رو ندارم. با تکون دادن سر و یه لبخند گیج سوئیچ رو بهش دادم. وارد خونه که شدیم برای تعویض لباس ازم کمک خواست ، زیپ لباسش باز شد و المیرا با ست سکسی لباس زیر و اون کفشهای شیشه ای روبروی من ایستاد ، دوباره لبهامون گره خورد ، در حین لب گرفتن زیپ شلوارم رو باز کرد و دستش رو به بیضه هام رسوند و اروم نوازششون کرد ، کیرم داغ و سفت شد . به سرعت دکمه های پیرهنم رو باز کردم ، و اون با بوسه های ریز و مکیدن سینه هام اروم جلوم زانو زد، کمربندمو بازکرد و دستای ظریفش رو که با ناخنهایی که لاک مشکی سکسی تر شون کرده دور کیرم حلقه کرد. از زیر تخمهام نگاه هوس آلودی به من کرد و با چشمهای بسته شروع به لیسیدن بیضه هام کرد. نا خودآگاه آهی کشیدمو سرش رو به کیرم فشار دادم ، منظره زانوزدنش و حرکت اروم سرش با موهای تیره و بلندی که تا آخرین مهره ستون فقراتش پریشون بودرو از آینه قدی اتاق خواب میدیدم. هرچی بیشتر ساک میزد ، شهوتم برای گاییدنش بیشتر میشد. موهای حالت دارش رو به کناری زدم و از جاذبلندش کردم ، دوباره نگاهم به بدن سکسیش افتاد ، نگین روی نافش با طرح پروانه بال گشوده نظرم رو جلب کرد روی تخت کاملا لختش کردم سینه های درشتش رو به کام گرفتمو وسینه چپش رو مکیدم ، صدای آه کشیدنش ارومم میکرد، چند دقیقه‌مدام هر دو سینه رو خوردم و مالش دادم، با حرکت رو به بالای لگنش ، دستم رو به کسش رسوندم و در حالیکه سعی میکردم حجم زیادی از سینه راستش رو ببلعم انگشت وسط دستم رو به حساسترین جای بدنش رسوندم، گرما نرمی و مایع لزج کسش به پیشواز اومده بودن ، اروم از سینه هاش جدا شدم و با بوسیدن و لیسیدن به پایین لیزخوردم، دو سه تا بوسه روی کسش زدم و شروع به خوردن دروازه بهشتش کردم ، عطر لوسیون بدنش دیوونم کرده بود و من حریص لیسیدن پوست ظریفش بودم ،از میون نآله هاش و حرکت مارپیچ بدنش صدای اشکان منو بگا رو شنیدم ، کاندوم رو از کشوی کناری تخت روی کیرم کشیدمو و روی کسش چند بار مالیدم و ضربه زدم ، صدای ناله المیرا بلندتر شد . با ورود کیرم ، رو تختی رو چنگ زد و لباش رو گاز گرفت. تلمبه ها رو اروم شروع کردم ، و شروع به زدن حرفهای عاشقانه کردم ، المیرا نگاهم می کرد و بازوها وپهلوم رو فشار میداد، کم کم عرق از پیشونیم جاری شده بود وضربه های من هم عمیقتر و محکمتر. ناگهان المیرا شروع به لرزیدن کرد و با انقباضها ی پشت سر هم کسش باعث شد منهم همون لحظه ارضا بشم. وقتی مطمئن شدم که کاملا تخلیه شدم ، کیرم رو که در حال کوچیک شدن بود بیرون کشیدم و کاندوم رو ازش جدا کردم، سرم به شدت گیج می‌رفت، تن عرق کرده ام و از بدن المیرا جدا کردم و بیهوش شدم ، صبح با صدای زنگ موبایل چشم باز کردم… ادامه دارد

نوشته: اساطیر


👍 6
👎 1
60884 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

445081
2014-11-25 17:37:44 +0330 +0330

عالی بود؛منتظر ادامهء داستانتون هستم عزیزم!ممنون

0 ❤️

445083
2014-11-26 02:40:55 +0330 +0330
NA

گت ورن درست حسابی بنویس اصلا کیرم هم بلند نشد اون چی بود هن

0 ❤️

445084
2014-11-26 03:47:23 +0330 +0330
NA

بد نبود فقط یه کم با جزئیات میگفتی بهتر بود ولی بازم میگم خوب بود

0 ❤️

445085
2014-11-26 15:12:07 +0330 +0330
NA

نخوندی چجوری از طرز بیانش خوشت نیومد؟ اینجا نویسنده و خواننده همه سوتی میدن.
biggrin

خوب بود .بنویس ببینیم قسمت بعد چی می شه.مرسی. give_rose

1 ❤️

445086
2014-11-27 09:37:43 +0330 +0330
NA

خوبِ… از این داستاناس که ارزش خوندن داره… give_rose

1 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها