الی، دختر فیتنس کار (۱)

1400/06/28

سلام، من امیر هستم و می‌خوام ماجرای آشنا شدنم با شگفت انگیزترین دختر زندگیم، الی رو براتون تعریف کنم. امیدوارم خوشتون بیاد.

من یه کار آزاد خسته‌کننده داشتم که از یه جا به بعد، از انجام دادنش هیچ لذتی نمی‌بردم. هر روز یه مشت کار تکراری رو انجام می‌دادم و حتی از جاده‌ای که به محل کارم ختم می‌شد هم کم‌کم داشت بدم میومد. اما یه روز گرم تابستونی تو همون مسیر، دختری رو دیدم که تقریبا باعث شد زندگیم از این رو به اون رو بشه.

صبح یکی از همون روزهای خسته‌کننده و تکراری، موقعی که داشتم با ماشین سمت محل کار می‌رفتم، از دور دیدم که کنار خیابون (نزدیک یه پارک محلی) یکی در حال دویدن هست. مسیری که من می‌رفتم اون موقع صبح همیشه خلوت بود، برای همین یکم تعجب کردم. جلوتر که رفتم تعجبم بیشتر شد، چون ورزشکار سحرخیزی که از دور دیده بودم یه دختر حدودا ۲۶ ساله خوش‌چهره بود. سرعت من یکم بالا بود و اونم داشت از مقابل به سمتم میومد، برای همین خیلی زود ازش گذشتم و اونم همینطوری به دویدنش ادامه داد. نمیدونم چرا، اما خیلی انتظار نداشتم تو اون مکان یه دختر رو همینطوری در حال ورزش کردن ببینم. برام جالب بود که یکی اول صبح بیاد تو این هوای گرم، کنار پارک مشغول دویدن باشه. یه گرم‌کن مشکی ساده به تن داشت که آستیناش رو بالا زده بود، با یه شلوار ساق کوتاه و یه شال نازک که نصفه و نیمه رو سرش. هر چند فقط چند ثانیه دیده بودمش، اما تو ذهن خودم اراده‌اش رو تحسین کردم.

چند روزی گذشت و تقریبا هر روز دختره رو حوالی همون ساعت صبح حین ورزش کردن می‌دیدم. خیلی وقتا هم سرعتم رو کم می‌کردم تا فرصت بیشتری برای دید زدنش نصیبم بشه، چون گاهی اوقات یه جا می‌ایستاد و یه سری حرکات کششی انجام می‌داد. یه جورایی به این روال عادت کرده بودم و راستش رو بگم دیدنش حس خوبی بهم می‌داد. هم یه جور منبع انگیزه برای اول صبح بود، هم خودم از دخترای ورزشکار و فیت خیلی خوشم میومد. تو فکر این بودم که یه بار باهاش صحبت کنم و شاید حتی بهش پیشنهاد دوستی بدم، اما نمی‌دونستم چطوری.

این ایده به ذهنم رسید که یه بار با پای پیاده همون مسیر رو طی کنم تا شاید شانس تعامل کردن باهاش رو داشته باشم. اصلا چرا زودتر به ذهنم نرسیده بود؟ تصمیمم رو گرفتم. اون روز یکم زودتر از خواب بیدار شدم و پیاده راه افتادم. می‌دونستم که دختره تو کارش منظم بود، چون همون یکی دو باری هم که کنار پارک ندیده بودش احتمالا بخاطر این بود که خودم یکم دیرتر از مسیر رد می‌شدم. اما به هر حال امروز زودتر از خونه بیرون اومده بودم و اطمینان داشتم می‌بینمش. قبل از اینکه به پارک نزدیک بشم یه نوشیدنی خنک و یه بطری آب گرفتم تا شاید بتونم به بهونه اونا سر صحبت رو با دختره باز کنم. یکم استرس داشتم، اما دل رو زدم به دریا و رفتم روی همون نیمکتی که معمولا نزدیکش توقف می‌کرد تا حرکات کششی انجام بده، نشستم. چند دقیقه که زمان برد پیداش شد، بدون اینکه توجهش رو جلب کنم دیدم که نزدیکیای من سرعت دویدنش رو کم کرد. از نزدیک تازه متوجه شدم چقدر خوشگل‌تر از اونیه که قبلا فکر می‌کردم.

هیجان‌زده شده بودم، خیلی انتظار نداشتم ایده به این سادگی جواب بده. همون‌طوری که قلبم داشت می‌زد، بالاخره با همدیگه ارتباط چشمی برقرار کردیم و گفتم: «صبح بخیر خانوم. نوشیدنی خنک میل می‌کنید؟ هوا این روزها خیلی گرمه، بدن آدم نباید کم آب بشه.» بهش بطری آب و نوشیدنی خنکی که خریده بودم رو تعارف کردم و اونم با صبح بخیر گفتن و تشکر کردن، بطری آب رو ازم گرفت. البته خیلی محترمانه گفت نوشیدنی رو نمیخوره چون شکر زیادی داره.

بطری رو که می‌دادم دستش گفتم: «اسم من امیره، محل کارم همین نزدیکی‌ها هست و خونه‌ام هم چندتا خیابون پایین‌تره. شما هر روز اینجا ورزش می‌کنید؟» سوال احمقانه‌ای بود، شاید اصلا دوست نداشته باشه جواب بده؟ خیلی استرس گرفته بودم، اما با یه صدای گرمی بهم گفت: «از آشنایی باهاتون خوش‌وقتم! آره صبح زود وقتی از کوه میام پایین از همین مسیر بر می‌گردم خونه. راستی منم الهام هستم، البته همه اطرافیانم الی صدام می‌زنن.» بعدش بهم توضیح داد که شیفت بعد از ظهر داخل یه آزمایشگاه کار می‌کنه و برای همین باقی وقتای آزادش مثل الان رو به تمرین و ورزش اختصاص میده.

الی شروع کرد به آب خوردن و یکم هم عرق‌های سر و صورتش رو با آب پاک کرد. چند دقیقه‌ای رو اونجا بودیم و همون‌طور که اون داشت حرکات کششیش رو انجام می‌داد، منم باهاش در مورد چیزای عادی روزمره مثل آب و هوا این‌جور چیزها صحبت کردم. وسط این صحبت‌ها بود که تازه متوجه شدم الی چه هیکل جذاب و رو فرمی داره. هم باسنش گرد و توپر بود، هم رون پاش نسبت به بقیه دخترای عادی بیشتر عضله داشت. شونه‌هاش هم نسبتا پهن بود، اما گرم‌کنی که پوشیده بود زیاد اجازه نمی‌داد اندازه تقریبی سینه‌هاش رو ببینم. من توی اینترنت و شبکه‌های اجتماعی مدل‌های فیتنس‌کار زن زیادی رو دیده بودم، ولی این دختر با تمام سادگیش از خیلیاشون بدن بهتری داشت. صحبت‌های عادیمون که تموم شد و می‌خواستیم بریم، جفتمون شماره همدیگه رو گرفتیم و خداحافظی کردیم.

از اون موقع به بعد یه رابطه دوستانه ساده بین ما شکل گرفت. هرازگاهی بهم پیام می‌داد و باهم احوال‌پرسی می‌کردیم، اما جفتمون ترجیح می‌دادیم که صبح‌ها کنار همون پارک همدیگه رو ببینیم. الی دختر مهربون و شیرینی بود، برای همین خیلی دوست داشتم به مرور بیشتر با هم آشنا شیم. سادگی شخصیتش یه جذابیت خاصی داشت، اما برای یه مدت یه موضوعی خیلی ذهنم رو به خودش مشغول کرده بود: اینکه پشت اون گرم‌کنی که همیشه می‌پوشید، چجور بدنی قایم شده بود؟ واقعا کنجکاو بودم که هیکل الی رو از نزدیک ببینم، یه جورایی ندیده شیفته‌اش شده بودم. هر روز صبح که با هم صحبت کنار پارک مثل همیشه صحبت می‌کردیم، این کنجکاوی هی بیشتر و بیشتر می‌شد. تا اینکه یه روز یه ایده عجیب به ذهنم رسید.

چند هفته بعد صبح پنجشنبه، حین مکالمه با الی بهش گفتم که دارم روی مبحث تاثیر ورزش روی کیفیت زندگی و سلامت روان و این‌طور چیزا یه تحقیق انجام میدم. گفتم خیلی خوشحال میشم اگه بابت این تحقیق، یه پرسشنامه‌ای رو در قالب مصاحبه برام پر کنه و تجریبات شخصیش رو باهام به اشتراک بذاره. الی اتفاقا خیلی هم خوشحال شد و در کمال تعجب، دعوتم کرد به خونه‌اش تا فردا با همدیگه در مورد این تحقیق صحبت کنیم! بهم گفت که سال‌های قبل هم تو ژیمناستیک تجربه داشته، هم به‌صورت حرفه‌ای تو دو و میدانی فعالیت می‌کرده. خلاصه که برای همین حرف‌های زیادی برای گفتن داره.

برای بار دوم، باورم نمی‌شد که ایده عجیبم بازم جواب داده. حقیقت این بود که من تحصیل و دانشگاه رو چندین سال پیش تموم کرده بودم و اصلا تحقیقی درکار نبود. فقط می‌خواستم یه جوری خودم رو به الی نزدیکی‌تر کنم و این دروغ احمقانه در مورد تحقیق، به‌شکل عجیبی جواب داده بود. به هر حال الی درخواستم رو قبول کرده بود و روز بعدش قرار شد جفتمون کنار پارک همو ببینیم و بعدشم راه بیوفتیم سمت خونه الی. شب تا دیروقت بیدار بودم تا در مورد سوالاتی که مثلا بخشی از تحقیقم هستن فکر کنم. یه سریشون رو به ذهن سپردم و یه سریشون رو هم روی یه کاغذ یادداشت کردم. صبح جمعه طبق قرار راه افتادم سمت پارک.

راستش من نمی‌دونستم چطوری قراره نقش یه دانشجویی که می‌خواد همچین تحقیقی انجام بده رو بازی کنم. اما این رو می‌دونستم که نباید شانس نزدیک شدن با همچین دختر خوشگل و جذابی که اتفاقا از مدل‌های مطرح هم بدن بهتری داره رو از دست بدم. الی اون روز یخورده زودتر کنار نیمکته رسیده بود. از دور دیدم که بیکار ننشسته. داشت با سرعت بالایی واسه خودش طناب میزنه. چون زیپ گرم‌کنش رو باز کرده بود، برای اولین بار سینه‌های خوش‌فرمش رو از پشت تی‌شرت سفید زیرش دیدم که داشتن بالا و پایین می‌پریدن. اما وقتی متوجه رسیدن من شد طناب‌ها رو جمع کرد و گذاشت توی جیبش. بعد از سلام و حال و احوال کردن، رفتیم سمت خونه الی. قبلا بهم گفته بود که این خونه در اصل مال یکی از اقوام نزدیکشه، اما چون خیلی وقته اینجا ساکن نیستن مدتیه که خونه رو سپردن به خودش. بعد از چند دقیقه پیاده‌روی رسیدیم به خونه. الی کلید انداخت و‌ رفتیم تو: «بفرمایید امیر آقا.»

خونه معمولی و ساده‌ای بود، چیز خاصی نظرم رو جلب نکرد. بیشتر داشتم به سوالاتی که قرار بود در مورد ورزش و تمرین از الی بپرسم تمرکز می‌کردم. به محض اینکه وارد اتاق شدیم، الی شالش رو بیرون آورد و گذاشتش یه گوشه. موهای مشکی قشنگی داشت، نه خیلی کوتاه بود نه خیلی بلند. با شناخت کمی که ازش داشتم، الی آدم ذهن بسته‌ای نبود. اینطور که می‌گفت قبلا چند سالی خارج زندگی کرده و اونجا هم تابستونا توی باشگاه‌های ساحلی ورزشش رو انجام می‌داده، برای همین مسئله حجاب نداشتن جلوی یه پسر براش چیز خاصی نیست. الی بهم گفت بشینم و خستگیم رو بیرون کنم، در حالی که خودش از کوه پایین اومده و احتمالا بیشتر از من به استراحت نیاز داشت. اما در هر صورت من ازش تشکر کردم و روی مبل نشستم. الی رفت توی آشپزخونه و برای جفتمون یه لیوان آب آورد. آب رو که خوردیم منتظر بودم تا بشینه و مصاحبه رو انجام بدیم، اما الی یهو یه چیزی گفت که بدجوری جا خوردم: «آقا امیر، راستش گرمای بدنم هنوز بالاست و منم معمولا این مواقع یه سری تمرین بالاتنه و پایین‌تنه انجام میدم. اتفاقا اگه نتایج تحقیقتون موثرتر میشه، می‌تونید بیاید پایین و قبل از انجام مصاحبه خود روند تمرین کردن رو هم ببینید. البته اگه دوست داشته باشید…»

من خشکم زده بود. اولش تصادفی یه دختر خوش‌هیکل رو کنار خیابون می‌بینم، بعدش با هم دوست میشیم و حالا حدود یه ماه بعد داره بهم میگه که میتونم تمرین کردنش رو ببینم؟ نمی‌تونستم این فرصت رو از دست بدم. جوری که‌ ذوق‌زدگیم معلوم نشه بهش گفتم البته که دوست دارم ببینم. الی گفت که زیرزمین اونجا رو به یه باشگاه خونگی کوچیک تبدیل کرده و هر روز صبح بعد از دویدن، میره اونجا تمرینات سختش رو انجام میده. همین‌طور که داشت منو سمت باشگاه خونگیش راهنمایی می‌کرد، تو فکر این بودم که سکسی‌ترین پورن‌هایی که تو عمرم دیدم توشون دخترای ورزشکار با بدن‌های خوش‌تراش بوده. حتی فکر اینکه الی رو حین انجام تمرین‌هاش ببینم داشت دیوونه‌ام می‌کرد. تو همین فکر و خیال، به زیرزمین رسیدیم و الی پنکه و چراغ‌هارو روشن کرد. نمی‌تونستم هیجانم رو کنترل کنم.

چندتا میز و وزنه و دمبل اونجا بود با یه آیینه نسبتا بزرگ. الی گفت اول از همه برای اینکه ضربان قلبش بره بالا، با دستگاه دوچرخه شروع میکنه. منم رفتم یه گوشه‌ای وایسادم و پوشه و کاغدهام رو هی نگاه انداختم تا مثلا یادآوری کنم برای تحقیقم اونجام. الی شروع کرد به رکاب زدن و سه چهار دقیقه بعد، کاملا خیس عرق شد. تمام این مدت زل زده بودم به سینه‌هاش که هی بالا و پایین می‌پریدن، اما زاویه خیلی خوبی نداشتم. الی همین‌طور که داشت نفس‌نفس می‌زد از دوچرخه پایین اومد. هنوز تی‌شرت و گرم‌کنش رو با زیپ باز به تن داشت. پنکه زیرزمین به‌تنهایی جوابگوی گرمای اونجا نبود. برای همین تصمیم گرفت قبل از اینکه بره سراغ تمرین بعدی، جفتشون رو از تنش در بیاره و فقط با یه سوتین ورزشی سفید به کارش ادامه بده. اینجا بود که بعد از دعوت شدنم به خونه‌اش، بزرگ‌ترین شوک چند وقت اخیرم بهم وارد شد.

به محض اینکه الی لباس گرم‌کنش رو پرت کرد یه گوشه و تی‌شرتش رو کشید بالای سر، چشمم افتاد به عضلات شکمش. الی یه کمر باریک و یه سیکس پک بی‌نقص داشت. اکثر دخترای مدل خارجی که توی فضای مجازی دنبال می‌کردم و فیتنس‌کار بودن، یا از هزار جور دارو استفاده می‌کردن که هیکلشون مردانه می‌شد، یا شکمشون عضلات تقویت‌شده‌ای نداشت. اما الی مثل هیچکدوم از اونا نبود. بدن الی به عنوان یه ورزشکار، به طبیعی‌ترین و زنانه‌ترین شکل ممکن فرم گرفته بود. سیکس پکاش حجیم و گنده نبودن، اما به‌قدری شکل خوبی داشتن که انگار ماهرترین مجسمه‌ساز دنیا با دقت تمام تکه به تکه‌اش رو صیقل داده. الی بدون اینکه به من توجه خاصی داشته باشه، رفت سمت میله بارفیکس.

این نزدیک‌ترین چیزی بود که می‌تونستم از سینه‌های گرد الی ببینم. سینه‌هاش سایز خیلی بزرگی نداشتن، اما کوچیک هم نبودن. هیکل الی به وضوح نشون می‌داد که تک‌تک تمرین‌ها و حرکاتش رو حساب‌شده انتخاب می‌کنه و کلا وسواس زیادی برای حفظ زیبایی زنانه‌اش به خرج میده. چون اگه تمرین‌های مناسبی رو انتخاب نکرده بود، فرم فوق‌العاده سینه‌هاش از بین می‌رفت.

الی از میله آویزون شد و شروع کرد به بارفیکس رفتن. دستای خیلی بزرگی نداشت، ولی قوی بودن و بارفیکس‌ها رو می‌تونست بدون مشکل انجام بده. شونه‌هاش گرد و ورزیده بودن. عضلات بازوش هم توی حالت عادی زیاد به چشم نمیومد، اما الان که از میله آویزون بود و کاملا منقبض شده بودن شکل جذابی داشتن. چند ست بیست و پنج تایی رو پشت سر هم بدون مشکل انجام داد. عرق داشت از سر و صورتش می‌ریخت روی زمین. الان دیگه سوتین ورزشیش هم کاملا خیس شده بود و چسبیده بود به سینه‌هاش. به ست آخر که رسید دستاش شروع کردن به لرزیدن. اواخر که سرعتش کمتر شده بود با هر بارفیکس داشت آروم آه و ناله می‌کرد، احتمالا چون انرژی زیادی ازش گرفته بود. ولی تونست ۵ ست ۲۵ تایی رو تموم کنه.

صدای نفس نفس زدن الی کل اتاق رو گرفته بود. بدون معطلی رفت سراغ یه وزنه سبک. همینطوری که داشت بلندش می‌کرد، ازم خواست که اگه می‌تونم بیام به کمکش. برای چند ثانیه توی عالم هپروت بودم، اما تا به خودم اومدم پوشه‌ها و کاغذها رو گذاشتم روی یه صندلی و رفتم پیشش. الی بهم توضیح داد که می‌خواد چند ست اسکوات بزنه، اما با وزنه. بهم گفت که پشتش وایسم و اگه حین بلند شدن از حالت نشسته مشکلی داشت، یکم کمکش کنم. منم با کمال میل قبول کردم. وقتی رفتم پشت سرش، دستم رو آروم گذاشتم روی عضلات پهلوش تا آماده کمک کردن باشم. این دختر باورنکردنی بود. الی داشت تو اوج خستگی و نفس نفس زدن، فرم باسن و رونش رو با این اسکوات‌ها تقویت می‌کرد. چون پشت سرش بودم و دیدی بهم نداشت، برای چند دقیقه لازم نبود که سیخ شدنم رو ازش قایم کنم. البته باید مراقب بودم که از پشت بهش نخوره، چون نمی‌خواستم تو چشمش مثل یه منحرف جنسی به‌نظر برسم.

حین انجام اسکوات، همون‌طور که الی بهم گفته بود سعی می‌کردم که کمکش کنم. دستم هنوز روی پهلوهاش بود و هر موقع که لازم بود، با یکم فشار رو به بالا وضعیتش رو پایدار نگه می‌داشتم. پهلوهای گرم الی هم مثل همه‌جاش خیس عرق بود. جوری که اگه مراقب نبودم، ممکن بود دستم تا روی کونش لیز بخوره و آبروریزی به‌پا بشه. اما من حواسم بود و دستم رو سفت روی بدنش نگه داشته بودم. تو همین حین، با سر انگشتام سعی می‌کردم عضلات خوشگل شکمش رو لمس کنم. شاید باورتون نشه، ولی دست زدن به سیکس پک الی نزدیک بود آبم رو بیاره.

هر ست که می‌گذشت، صدای ناله‌های الی هم از فشاری که داشت تحمل می‌کرد بالاتر می‌رفت. ست‌های اسکوات هم تموم شد و الی اینبار، چیزی حدود یک دقیقه به بدنش استراحت داد. وقتی دوباره از جلو دیدمش، متوجه شدم که قفسه سینه‌اش بابت این همه جنب و جوش و فعالیت قرمز شده. باید بهتون بگم که دیدن ورزش کردن یه دختر خوش‌هیکل توی یه سوتین ورزشی خیس و عرقی، چندین برابر سکسی‌تر از اونیه که فکرش رو بکنید. نفس‌های تند الی مدام سینه‌هاش رو به سمت جلو و عقب به حرکت می‌داد. تابحال به عمرم اینطوری و با این شدت تحریک نشده بودم.

تایم استراحت تموم شد و اینبار نوبت رسید به تمرین ناحیه شکم. الی روی میز شیب‌داری که کنار میله بارفیکس قرار گرفته بود، دراز کشید. یه نقس عمیق کشید، دستاش رو برد پشت سرش و پاهاش رو پشت میله قفل کرد. شروع کرد به دراز و نشست رفتن. وقتی عضلات شکمش کل بدنش رو می‌کشید بالا، می‌تونستید درد رو توی چهره الی ببینید. شیب میز خیلی زیاد بود، برای همین هر بار بالا اومدن داشت خستش می‌کرد. با خودم گفتم احتمالا ساختن چنین سیکس پکی همچین تمرین‌هایی رو هم می‌طلبه. بدن الی دوباره شروع کرد به لرزیدن، اما سعی می‌کرد شکمش رو سفت و منقبض نگه داره. انگار داشت کل توانی که توی بدنش باقی مونده بود رو برای دراز و نشست رفتن به کار می‌گرفت. این‌بار آه و ناله‌ها با فریاد از درد همراه بودن. اما ست‌های دراز و نشست هم بالاخره تموم شدن.

الی توی همون حالت خوابیده خودش رو از روی میز انداخت زمین و چند دقیقه‌ای به پشت دراز کشید تا ریکاوری کنه. برای چند دقیقه، یه دست روی عضلات میانی شکمش بود و دست دیگه، روی چشماش. همین‌طوری نفس نفس می‌زد و منم درباره خیره شده بودم به سینه‌هاش. مطمئن نیستم که داشت از شدت درد گریه می‌کرد یا نه، اما معلوم بود الی برای رسیدن به این بدن تا حد مرگ تمرین می‌کنه. چون یکم نگرانش شده بودم، ازش پرسیدم حالش خوبه یا نه که با تکون دادن سرش جواب مثبت داد. یکم بعد خواست از جاش بلند شه، اما به‌قدری از عضلات شکمش کار گرفته بود که نمی‌تونست به راحتی اینکارو انجام بده. رفتم کمکش کردم و بعد از اینکه از جاش بلند شد، بدون پوشیدن لباسش اتاق رو ترک کرد. منم دنبالش رفتم بالا.

من واقعا تحت‌تاثیر این اراده و تعهد الی نسبت به تمریناتش بودم. وقتی دوباره رفتیم بالا بهش گفتم که بدنش همین الان هم فوق‌العاده به‌نظر می‌رسه، برای چی انقدر به خودش فشار میاره؟ الی یه جواب ساده و منطقی داد که باعث شد بابت پرسیدن سوالم شبیه احمقا به‌بنظر برسم: «هرچی بدن آماده‌تری داشته باشی، نگه داشتنش هم سخت‌تره. باید روتینم رو حفظ کنم.»

الی دوباره بهم گفت که روی مبل بشینم و با هرچی که از قبل روی میز چیده بود، از خودم پذیرایی کنم. خودش هم رفت دوش بگیره اما گفت زود بر می‌گرده. تمام مدتی که اونجا نشسته بودم داشتم به اتفاقات اون روز فکر می‌کردم. شبیه رویا بود. چند دقیقه که گذشت، الی از حموم بیرون اومد. این‌بار فقط یه حوله بلند سفید دور تنش بود که چاک سینه‌اش رو به‌خوبی نشون می‌داد. بدنش هنوز درد داشت، برای همین سعی می‌کرد شونه‌هاش رو با یه دست بماله. دیدن الی توی یه حوله دوباره منو سیخ کرده بود. اونجا بود که من بازم یه دروغ عجیب دیگه به ذهنم رسید.

به الی گفتم به‌خاطر پیش زمینه‌ای که توی شناخت آناتومی بدن دارم، می‌تونم خوب ماساژش بدم. اون نه‌تنها پیشنهادم رو رد نکرد، بلکه خیلیم خوشحال شد. این‌بار از قبل حدس می‌زدم که پیشنهادم رو قبول کنه، چون بدنش واقعا درد می‌کرد و تحلیل رفته بود. صورتم رو کردم سمت دیوار تا موقع دراز کشیدن روی مبل راحت باشه. وقتی نگاهم رو بر گردوندم، دیدم که الی حوله رو گذاشته رو پشتش و رو به شکم دراز کشیده. شروع کردم به ماساژ دادن شونه‌ها و بازوهاش. یکم بعد، رفتم سراغ قسمت بالایی کمرش. تا دستم رو یکم فشار می‌دادم، الی یه ناله ریزی می‌کرد. هنوز بدنش درد می‌کرد، اما ذهنش آروم‌تر شده بود.

بعد از کمرش سعی کردم برم سراغ پهلوهاش. باورم نمی‌شد دستم فقط چند سانتی‌متر با اون سینه‌های سکسی فاصله داشت… یکم که پهلوی الی رو فشار دادم برای یه لحظه کل بدنش منقبض شد. الی سرش رو به یه طرف گذاشته بود و همین‌طوری با هر بار فشار دادن دادن و دست کشیدن، پشت سر هم با چشم بسته ناله می‌کرد. واقعا دیگه بیشتر از این نمی‌تونستم دووم بیارم، سینه‌های الی توسط هیچی پوشیده نبودن اما چون رو به شکم خوابیده بود نمی‌تونستم چیزی ببینم. صدای ناله‌های الی هی تندتر و تندتر می‌شد. منم یواش یواش از سمت پهلوهاش داشتم می‌رفتم سمت سینه‌ها…

از زمانی که وارد خونه شده بودیم یه تنش جنسی انکارناپذیر دو طرفه بینمون وجود داشت. الی تا اون لحظه به روی خودش نمی‌آورد، اما حین ماساژ دادن صبر اونم تموم شده بود. وقتی داشتم دستم رو می‌بردم سمت سینه‌هاش، الی یهو حوله رو انداخت پایین و برگشت به سمت من. برای یه لحظه تو چشمای خستش نگاه کردم. بدون اینکه چیزی بگه دستاش رو قفل کرد دور گردنم. منم یه دست رو گذاشتم رو سینه سمت چپش و با یه دست دیگه، صورتش رو لمس کردم. سفت همدیگه رو بغل کردیم و لب و گردن هم رو می‌بوسیدیم… اما باقی اتفاقاتی که اون روز افتاد رو در آینده توی یه قصه دیگه تعریف می‌کنم.

نوشته: Am!r


👍 17
👎 10
24701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

833023
2021-09-19 00:53:04 +0430 +0430

این داستان سکس بود یا تبلیغ باشگاه؟؟ مرد حسابی گزارش تیم اعزامی به المپیک اینقدر اصطلاحات ورزشی نداره کون راکی گذاشتی مگه؟

پی نوشت: زمستون 98 داشتم برمیگشتم خونه یه مادر داشت در باشگاه زار میزد و گریه میکرد. بچه پونزده سالشو تو باشگاه کرده بودن جیغ میزد که مربی رو ببینه ولی نگهبان دم در چون زن بود راهش نمیداد! خوشحالم که حالت بهتر شده…

9 ❤️

833027
2021-09-19 01:04:33 +0430 +0430

دوستان اندکی صبر سحر نزدیک است
کلاسا امسال انلاینن خیلی از کوسشعر نویسای شهوانی میرن پای درس مشق

1 ❤️

833036
2021-09-19 01:24:59 +0430 +0430

با توصيف هات الي جونت با بقيه بروبكس سايت قهرمان مستر المپيا نشيم صلوات

0 ❤️

833059
2021-09-19 02:48:18 +0430 +0430

این قسمت که حکم برنامه بدنسازی و فیتنس رو داشت

1 ❤️

833090
2021-09-19 10:14:05 +0430 +0430

جقت رو زدی تموم شد؟ مابقی داستان هم برای جق بعدی!
و این داستان ادامه دارد… 😂😂

0 ❤️

833110
2021-09-19 12:22:34 +0430 +0430

معلومه زیاد باشگاه میری ولی ففط نگاه میکنی چون هیچی از فیتنس نمیدونی برو خودتی الی بدبخت

0 ❤️

833127
2021-09-19 16:13:23 +0430 +0430

خیلی باحال توصیح دادی… ادامشو میخوام

0 ❤️

833141
2021-09-19 19:19:00 +0430 +0430

داستان ورزشی خوبی بود
موفق باشی پهلوون

0 ❤️

833155
2021-09-20 00:01:27 +0430 +0430

وجدانا به کردن و لاس و این چیزا کار ندارم😅😅دهنت سرویس وجدانا تا حالا ورزش کردن از نزدیک دیدی که میگی ۵ ست ۲۵ تایی بارفیکس رفت اونم یه زن🤔🤔🤔🤣🤣🤣

1 ❤️

833438
2021-09-21 14:15:51 +0430 +0430

از همین تریبون اعلام میکنم کصه ننت
جاکش مارو تا اینجا کشوندی که بعدش قضیه رو تعریف کنی هان؟!

0 ❤️