انتشار تاریکی

1396/01/19

روبه‌روی آینه‌ی قدی باشگاه ایستاده بود و با مهشید صحبت می‌کرد.
-سینه‌هامو اینجوری کنم شوهرم دوست داره. ببین . پرتقالی . همه‌ش میگه اینجوری دوست داره.
-کون هم باید بیاری

  • آره . نمیشه بی کون. وقتی می‌کنه دوست داره جلوش پر و پیمون باشه. راحت نیست .
  • خب بزن تمریناتو میاری .
  • نه بدرد نمیخوره . باید یجور باشه که قشنگ قلنبه باشه. فرم داشته باشه.زده باشه بیرون . اینجوری.
    با دست نشان می‌دهد.
  • اینجوری باید کون بدی.[با خنده و نشان دادن دندان‌ها]
  • خب . دادم قبلا . ولی درست نیومد. یکبار دوبار دو دبیرستان.
    کمی مکث‌می‌کند. می‌چرخد و کون لاغرش را روبه آینه می‌گیرد. می‌خندد . چشم ها به کون لاغرش و بعد به دختر ترکه‌ای روبه روی اش.
    -اما فایده نداشت.
    [با خنده ] خوب نمی‌کرد. تو کونت خوبه ولی .
    -من خوب دادم . هاهاهاها
    بعد بلند می‌شود .
    -دیگه بریم.
    -ها الان می‌ریم.
    خیابان از ماشین ها‌مملو . بوق های زیاد.خفه .ساختمان ها در ابر سیاه شب .صف اتوموبیل ها؛ جویباری از جیوه‌ی سنگین.پراید یشمی رنگ پت پت کنان پشت بنز ترمز می‌زند.دستی روی شیشه کشیده می‌شود.از داخل.بخار هوا ابهام را ساخته است.اما خیلی زود دو‌نیم رخ زیبا توی اتاقک تاریک ماشین به چشم می‌آیند. راننده می‌خندد.به چه ؟ سربازی که برای تاکسی ایستاده نمی‌شنود . اما حرکات سریع دست‌های دختر دیگری که سمت شاگر نشسته حسابی توجه‌ش را جلب می‌کند.انگار چیزی در هوا میان دست هایش ورز داده می‌شود.سرباز دوست دارد برود در شیشه و ازشان بخواهد او همراهشان شود.کرختی و‌ملال فقر سرباز توی شهری غریب برای یک ساعت حتی اگر شده پنج دقیقه رخت ببندد.زن ها می‌خندند.راننده دندان‌های سفیدش توی شیشه‌ی جلو منعکس می‌شود.موهای از وسط باز شده‌ی قهوه‌ای.به آرایشگر گفته بود رنگ موهای این خانومه تو عکس.مطابق میلش بود.دو‌رشته‌ی مو از کنار صورت گردش پایین آمده بودند.قاب صورتش به کمک موها زیبا بود. سرباز می‌بیند که زن زبانش از دهان بیرون می‌زند.بعد دوباره.بعد دوباره. بعد ناگهان متوجه می‌شود.زن ادای ساک زدن بی لمس دست را در می‌آورد.سرباز از میان ماشین ها تا نزدیکی پراید می رود.تصمیمش را گرفته.اما به پراید نرسیده ترافیک حرکت می‌کند.نوبت رفتن.سرباز روی بولوار می‌پرد.خودارضایی امشب با یادآوری زبان و لب‌های دختر . برنامه مشخص است . گوشت برای خوش‌بخت هاست، برای بدبخت‌ها بوی گوشت . تمام عمر آدم میان گوشت و بوی گوشت می‌گذرد. این جور فکرهاست که از ذهنش‌می‌گذرد.خیال خود ارضایی پس می‌رود.«یک‌روز دیگه شاید» امشب اما شیفت.سیگار . شایدهم یکی دو لوز . محض بالاتر رفتن .زودگذشتن.یا هرجور تسکین دیگر.آن‌سوی خیابان تاکسی سمند زردی از بوی عرق مانده‌ی لباس سرباز سرشار می‌شود.بعد خط زردی از عبور تاکسی در سراشیبی خیابان ترسیم می‌شود
    .پراید از سراشیبی پایین می‌رود.به طرف خانه‌ی مرجان؛دختر ورانداز کننده‌ی کون . مرجان جلوی در خانه اش به راننده که مریم است می‌گوید بیاید بالا . کمی وقت گذراندن با حرف های دخترانه.کمی آشپزی .کمی هم عرقی که از جشن تولد هفته ی پیش مانده . می‌گوید همه‌ی اینها می‌تواند گرمشان کند.« عرق خوبیه.برا ارمنی هاست.»
    یک ساعت بعد پراید زیر تنها نور تمام کوچه آرمیده است که دری درست نزدیک به صندوق عقب ماشین توی دیوار باز می‌شود. مستطیلی از نور ٬محیطی از درون ، توی تاریکی کوچه می‌ریزد.زنی دوان دوان می‌آید و توی کادر مستطیل شکل می ایستاد.تاریکی اطراف ،جهان اشباح. ته کوچه ماشینی می‌پیچد داخل.دخترک با پاهای برهنه میرود و توی ورودی در خانه منتظر می‌ماند.ماشین اول از خانه عبور می‌کند.بعد عقب می‌گیرد.در جلو باز می‌شود.مردی چهل پنجاه ساله.برای زن سری تکان می دهد.می‌رود داخل . ماشینی که مرد را رسانده پت پت کنان در انتظار است. همانجا می‌ماند.مرد از کنار زن که می‌گذرد کمی مکث می‌کند.مرد انگار متوجه چیزی شده باشد می‌رود.بالا.زن هم در را می‌بندد . نور برای همیشه از بین می‌رود.ماشین پراید آرمیده زیر نور تیر برق هم حتی به تاریکی می‌زند. بعد چراغ تیر برق پر پر می‌زند.لحظه ای بعد همه چیز توی تاریکی فرو می‌رود.حتی ماشینی که راننده در آن منتظر نشسته است و دود سیگارش ،ستونی لغزان از کنار پنجره پیداست که از دل تاریکی تا آسمان که بنظر روشن تر می آید بالا می‌رود.انگار دود سیگار بخواهد جبران غیاب ابرها باشد.
    -مریم
    -مرجان
    هردو زن مثل دانش آموزان حرف گوش کن اسم‌های خودشان را به مرد می‌گویند.پس سر مرد محل چفت شدن موهای جوگندمی و سیاه است.چرب و شانه شده.کت چوب کبریتی اش به قهوه‌ای می‌زند.انگار روکش مبلی کهنه است . انگشتان مرد توی موها می‌آید.شکل منظم آنهارا به هم می‌ریزد .
    -خب . قرارهم هست برف بیاد؟
    -برف؟[هردو با تعجب] آسمون صافه که .
    -پس برفی درکار نیست.خب خوبه.کی لباس قرمز داره؟
    -من .
    مرجان است که مثل دانش‌آموزهای زرنگ مدرسه ای بل‌بل زبانی کرده است.می‌دود و توی اتاق تهی با سروصدا دنبال چیزی می‌گردد.عملا می‌جورد.یک دقیقه بعد دوباره روبه‌روی مرد ایستاده.لباس قرمز مجلسی است.تا روی زانوهای سفید و لاغرش.
    -خوبه.[مرد به زانوها اشاره می‌کند] میشه باهاشون یکاری کرد. تو چی می‌پوشی؟
    -من … چی … بپوشم؟ هوم؟ نمیدونم.
    مرجان در گوش دختر چیزی می‌خواند.موهایش روی قسمت چپ صورتش می ریزد.پوشش لب های نجواگرش می‌شود.مریم سری تکان می‌دهد.بعد می‌دود توی اتاق.مرد و مرجان در انتظار مریم به هم لبخندکی ردو‌بدل می‌کنند .مریم یک دقیقه بعد با لباس صورتی رنگی که تا زیر لبه‌های باسنش است روبه‌روی مرد می‌ایستد.شانه به شانه‌ی مرجان. سایش ملایم شانه‌ها .ران‌های تپلش را نشانمان می‌دهد.انتشار تاریکی از گوشه‌های کت مرد است یا کنج های نور ندیده‌ی خانه . هرچه هست کمی بعد دیگر نوری نمی‌ماند . در خاموشی و تاریکی مرد و‌دو زن به حرف زدن نشسته‌اند.چراغ هارا خاموش کرده اند . پیش از نشستن مرد کلید هارا پرانده بود .گفته بود« بی تصادف چشم ها» حرف زدن راحت تر است.نور دلیل همه‌چیز است . خورشید کلاش و فریب کار است. بعد یک‌کله حرف . یکدم و یکریز. سکس ؟ مشخص نیست.« دلیلی نداره بخوایم همو بکنیم»
  • دیدن کرده شدن ملت باحاال‌تره.هرچی خودت توش نباشی بهتر.

ساعت سه و نیم نصف شب است که راه می‌افتند.در تاریکی شب . ایستگاه‌های امیدوار بی آر‌.تی. متروها‌ی خاموش.چراغ‌های سرما زده‌ی خانه‌ها. آپارتمان‌های کثیف و دوده گرفته ی خیابان.خیابان بوی کهنگی می‌دهد.مرجان کلید آپارتمانی در جیب‌هاش است.بیرون می‌آورد.

ادامه…

نوشته: کایوگا


👍 13
👎 10
8990 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

588369
2017-04-08 14:28:24 +0430 +0430

گیج کننده و بی معنی

2 ❤️

588379
2017-04-08 15:17:27 +0430 +0430

یا بی سر و ته بود یا اینکه من چیزی حالیم نشد! ولیکن لایک بخاطر قلم توانا و ذهن متفاوت.

1 ❤️

588384
2017-04-08 15:31:00 +0430 +0430

مبهم بود و گیج کننده

1 ❤️

588389
2017-04-08 16:05:40 +0430 +0430
NA

ﻛﺎﻳﻮﮔﺎ ﺩﺍﺩﺵ ﻗﺒﻠﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻮﺷﺘﺘﻮ ﺩﻭﺱ ﺩﺍﺭﻡ ﮔﻴﺞ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺸﻮ ﺩﻭﺱ ﺩﺍﺭﻡ ﻓﻀﺎﻳﻪ ﻏﻤﮕﻴﻨﺸﻮ ﺩﻭﺱ ﺩﺍﺭﻡ
ﻻﻳﻚ ﻧﺎ ﻗﺎﺑﻞ ﺑﺮﺍﻱ ﻛﺎﻳﻮﮔﺎﻳﻪ ﻋﺰﻳﺰ
ﺧﻴﻠﻲ ﻛﻢ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻣﻴﺰﺍﺭﻱ ﺑﻴﺸﺘﺮﺵ ﻛﻦ
ﻭ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﺍﻭﻧﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺩﺍﺳﺘﺎﻧﺖ ﺭﺍﺿﻲ ﻧﻴﺴﺘﻦ ﺑﻪ ﺩﻝ ﻧﮕﻴﺮ

3 ❤️

588399
2017-04-08 17:36:54 +0430 +0430

دوس داشتم داداش…زبون داستانتو هرکسی نمیفهمه ؛ منم جز به جزشو کامل قورت ندادم ولی کلیتشو حال و هواش پرتابم کرد به گذشته ها

این نوستالژیو لمسش حالمو عوض کرد
واقعیت هارو به تصویر کشیدی اما خیلی گنگ
من اون چیزیرو که میخواستم از داستانت گرفتم

لایک

3 ❤️

588400
2017-04-08 17:39:07 +0430 +0430

کاش اسم داستان میزاشتی،،، پراید…؟؟ کلمه بعدیش شما بگید…

1 ❤️

588401
2017-04-08 17:40:24 +0430 +0430
NA

مادرت رو خشک خشک

1 ❤️

588484
2017-04-08 21:03:35 +0430 +0430

بعد از چند ماه نشئه کردم امشب اینو با اهنگ داریوش گوش دادم در کل یاد دوران تخمی سربازی خودم افتادم دمت گرم قشنگ بودبقیه داستانا کس شر بود امشب این ارزش خوندنو داشت

1 ❤️

588493
2017-04-08 21:32:55 +0430 +0430

فاز جالبی داری
هر کسی نمیپسنده
مث سکینه سه پستون از بعضی کامنتای زیر داستان ناراحت نشو
کار خودتو ادامه بده

3 ❤️

588527
2017-04-09 01:15:46 +0430 +0430

الان بايد راست كرده باشيم با اين داستان سكسي. كيرم دهن توهم ديگه. چيكاركنم نميتونم تفاوت قائل شم.

1 ❤️

588534
2017-04-09 02:46:19 +0430 +0430

با اینکه یه کمی مبهم بود اما من مدل نوشتنتو دوست دارم.انتخاب کلمه ها،توصیفهای صحنت و بخصوص هم اسم این داستانت خیلی خوب بود.خسته نباشی و لایک

1 ❤️

588544
2017-04-09 03:43:44 +0430 +0430

خودت باش، نمیخواد ادای شکسپیر رو درلیاری، قرار نیست مکبث بنویسی، استعدادش رو هم نداری گلم…

1 ❤️

588558
2017-04-09 06:10:24 +0430 +0430
NA

این داستان از لحاظ نوشتاری نمیشه اسمش رو سبک گذاشت …بیشتر به پلشت نویسی می خوره تا سبک خاص نگارشی از نویسنده رو نشون بده …افکارت رو میخوای انتقال بدی یا نوع نگارشت رو میخوای نمایش بدی …
چیزی که دیدم …صمد آقایی ست که لباس های عادی خودش تنش مانده …اما گیوه هاش شده کفش چرم دورنگ کلارک گیبلی …و جای کلاه نمدی …کلاه شاپو دون کورلئونه سرش گذاشته شده !!
اگر قرار بود ادبیات لمپنی قاطی ادبیات کتابی و اطوارها و کلاس های دیگه اش بشه که دیگه ادبیات لمپنی بوجود نمیومد و یا لمپنی بهش نمیگفتند !

1 ❤️

588725
2017-04-09 22:44:08 +0430 +0430

بعضی از دوستان تعریف و تمجید کردن و حتی گفتن پیام داستان رو هم گرفتن در حالی که اگه صادقانه بخوام بگم فقط یه مشت کلمات دهن پرکن و توصیفاتی که تو رمانهای دهه هفتاد مثلش رو زیاد خوندیم و هرچقدر هم که جلوتر میرفتم ربطشون رو ب هم نمیفهمیدم . تنها نکته ای که توی متن کمی دلخوش کننده و ملموس بود فقط شخصیت سرباز و اون چند خط مربوطه بود

1 ❤️

588734
2017-04-10 01:21:00 +0430 +0430

داستان تموم نشده .‌‌ این قسمت اولش بود . ذکر نشده که دنباله داره گویا . این قسمت یک بود . دو هم میاد . به زودی :) .

0 ❤️

588736
2017-04-10 01:24:28 +0430 +0430

نظر دیگه ای هم دارم . اینکه من برای داستان هام لایک‌جمع نمی‌کنم . التماس هم نمی‌کنم . پروفایل فیک نمیسازم برا لایک . پس هرکس دوست نداره، قبلا هم گفتم، نخونه . به همین ساده‌گی .

0 ❤️

588737
2017-04-10 01:46:53 +0430 +0430

کارو صدف جان و پپسی جون ممنونم که خواندید . :)

0 ❤️

588738
2017-04-10 01:53:51 +0430 +0430

چینمن . فرهاد . تینو . متشکرم که خواندید :) !

0 ❤️

588739
2017-04-10 01:59:11 +0430 +0430

فافا و شدو ممنونم که خواندید . و شدو جان من شرمنده‌ام . ولی حسابی گرفتار و بگایی‌ام . قبلا گفتم تمام داستان هام سرپایی و توی موبایل نوشته میشن . بخاطر همین دیربه دیر میذارم اینجا . :)

1 ❤️

588740
2017-04-10 02:05:13 +0430 +0430

دریم‌گرل ممنونم که خوندی . ولی حرف‌مفت میزنی . مثل تو زیاد دیدم . نقد داری بکن . نداری وِر نزن .‌‌نخون . تباه بازی در نیار . ادبیات ادبیات هم نکن برا من . من زبانم و هرچی مینویسم مال خودمه،دلمم‌میخواد اینطوری بنویسم . شر و ور میگی و حرف‌هات مجموعه ای ساده لوحانه از نقدهای مجلسی عقده ای هاست .

0 ❤️

588741
2017-04-10 02:08:43 +0430 +0430

مرد سکسی ، بچه باز ، ایکس ال ایکس ایکس متشکرم که خواندید .

0 ❤️

588742
2017-04-10 02:11:21 +0430 +0430

مستر فاکر ممنونم که خوندی عزیزم . قسمت بعدی هم میاد و مطمعنن معنی ها درست میشن . فدایت

0 ❤️

588743
2017-04-10 02:13:41 +0430 +0430

تین وولف‌ممنونم که خوندی . ولی به من نگو چطوری بنویسم .

0 ❤️

588744
2017-04-10 02:16:06 +0430 +0430

سترانگ بوی قربون کیرت عزیزم‌.‌ممنونم که خوندی .

0 ❤️

588745
2017-04-10 02:43:05 +0430 +0430

خدمت اون دسته افرادی هم که اسم شکسپیر آوردن یک سوال دارم، اصلا هملت خوندید؟ اصلا از شکسپیر جز اون شعرش تو کتاب دبیرستان و نسخه‌های مسخره‌ی سینمایی نمایشنامه‌هاش چیزی می‌شناسید؟ اصلا می‌دونید شکسپیر کی هست و چطور؟ اصلا هملت خوندید؟

0 ❤️

588822
2017-04-10 13:49:23 +0430 +0430

منتظر پارت دو هم میمونیم.لایک

1 ❤️

588862
2017-04-10 19:17:47 +0430 +0430

واسه لایک خوردن کامنت نمیذارم نظرمو رک میگم.
خوب نبود. الان اگه از من بپرسی داستان چی بود والا هیچی یادم نمیاد خیلی پراکنده نویسی و در هم بر هم بود .
گمونم باید یه چیزی زده باشی تا بفهمی داستانو چون من که چیزی حالیم نشد.
موفق باشی

0 ❤️

589322
2017-04-14 01:15:58 +0430 +0430

تین ولف‌ من بهم بر نمی‌خوره .ولی وقتی جایی برای نظر دادن هست معنیش صاحب نظر‌بودن‌‌ هرکسی نیست.

1 ❤️

589490
2017-04-14 23:37:01 +0430 +0430

مرسی کایوگا جان…منتظر ادامش میمونم…

2 ❤️

589491
2017-04-14 23:37:49 +0430 +0430

نیکبیری جان شما نمیخای یه داستان بنویسی واسمون؟!

1 ❤️

589560
2017-04-15 12:09:51 +0430 +0430

رزهات جان ادامه‌ش رو دادم سایت . منتشر میشه

0 ❤️

591024
2017-04-21 22:18:34 +0430 +0430

وات دا فاك! :|

1 ❤️

591727
2017-04-25 09:16:03 +0430 +0430

رها جان . همین فاکی که دیدی

0 ❤️