انگار رویم سطل آب سرد خالی کردند

1400/02/21

من نمی‌فهمم. حتی اسمم هم به بعضیا فشار آورده. بابا از نظر آناتومیکی بافت پوست خانم‌ها از آقایون نرم‌تر و لطیف‌تره. من نمی‌فهمم چرا از هر چیزی برداشت سکسیستی می‌کنین.
خب بیخیال. بریم سراغ داستان…
من نمی‌خواهم گولتان بزنم. من نمی‌خواهم با این داستان بازی‌تان بدهم.
او با لباسی سفید وارد شد. قلبم شروع کرد به تپیدن. به چشم‌هایش خیره شدم. چشم‌هایش درشت بود، چشم‌هایش آبی بود. ناخودآگاه دستم را دراز کردم و صورتش را لمس کردم. ناخودآگاه بدنم داغ شد. من نمی‌خواهم دروغ بگویم؛ این ها واقعیت است.
رژ لبش قرمز پر رنگ بود. تا خواست حرف بزند صورتم را جلو بردم و او را بوسیدم. بر عکس خیلی ها که این طور موقع ها غافل گیر می‌شوند و مرا به عقب هل می دهند، با من همکاری کرد.
اگر روزی خیلی ثروتمند می شدم، اولین کاری که می کردم این بود که یک کلکسیون ادکلن زنانه جمع می کردم. بوی ادکلن زنانه از هر چیز دیگری برای من جذاب تر است. با تمام توان بوی خوش ادکلنش را نفس کشیدم.
پوستم کمی عرق کرده بود و صورتم قرمز شده بود. با اشاره چشم بهش فهماندم که لباسش را در بیاورد. دستش را بالا آورد و به نشانه مخالفت انگشت سبابه اش را به چپ و راست تکان داد. نور کم حالی از پنجره کوچک اتاق روی دست‌هایش می تابید و در کنار پوست و لباس سفیدش ترکیب رنگ قشنگی را بوجود می آورد.
عاشق گودی میان بازو و ساعدم. به نظرم زیبایی خاصی دارد. همین طور از گودی زیر گردن هم خوشم می آید. اگر نقاشی‌ام خوب بود، مدام گردن زنان و به خصوص این قسمت را را می کشیدم و کیف می‌کردم، اما حیف.
مدتی به گودی گردنش خیره ماندم و دوباره با حرکت چشم‌ها و تکان دادن سرم ازش خواستم لباسش را در بیاورد. ابتدا مقاومت می‌کرد، اما بعد از کمی اصرار و سر تکان دادن، خیلی زود راضی شد. حس کردم با این کار می خواهد بیشتر تحریکم کند.
پشتش را به من کرد و از من خواست زیپ لباسش را پایین بکشم. موهایش لخت و بلند بود، تا کمرش می‌رسید. موهایش را کنار زدم و زیپ کوچک لباس را پایین کشیدم.
قلبم که مدتی آرام گرفته بود دوباره تند می‌تپید، این بار حتی تندتر. به نظرم زیباترین لحظه زندگی ام همان یک لحظه بود. کاش می‌توانستم آن لحظه را قاب بگیرم و همیشه همراه خودم داشته باشم، تا هر وقت حالم بد بود، به آن خیره شوم و حالم خوب شود. رویش را برگرداند، اما…اما…لبخندم خیلی زود محو شد. ضربانم تندتر شد. بدنش مرد بود.

نوشته: دخترا نرمن


👍 0
👎 14
11701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

808914
2021-05-11 00:22:47 +0430 +0430

امیدوارم هفت دست کونت گذاشته باشه که دیگه مزخرف ننویسی…

8 ❤️

808918
2021-05-11 00:25:07 +0430 +0430

برنامه عوض شد به روایت قصه ها 😂

2 ❤️

808935
2021-05-11 00:58:11 +0430 +0430

اندکی برایش طعام بیاورید.
بیشتر شبیه نثرهای سیصد چهارصد سال پیش بود تا داستان سکسی.
کیر وحشی بافقی تو سوراخت با این زباله‌ت.
دیس

5 ❤️

808963
2021-05-11 02:58:28 +0430 +0430

احتمالا ایرج میرزا بوده

3 ❤️

808998
2021-05-11 08:05:36 +0430 +0430

مزخرف در تو به کمال رسیده

1 ❤️

809010
2021-05-11 09:33:32 +0430 +0430

این دقیقا چه قطعه ادبی بود؟
داستان بود؟
شرح واقعه بود؟
ضرب المثل بود؟
کصواژه گان قنطور بود؟
خلاصه و چکیده بود؟

اصلا این به گودی بین کلاهک و بخش استوانه ای آلت حناب رودکی پدر شعر و ادب ایران زمین

آخرش چی شد؟ کیرشو صابون زده بود ، کص بکنه
یارو شیمل دراومد ؟::: اونم با 20 سانتی متر (حدود 8 اینچ )
کیر از نوع کله قارچی و رگ دار؟؟؟؟

ادامه اش هم دیگه روش نشد بنویسه که بنده به شعر به استحضار می رسانم:

دریغا
کصی نکرده ، دادم کونی جریممممممممممممممممممه
سزای کص کن ناشی ، همیننننننننننننننننننننننننننننننه

4 ❤️

809046
2021-05-11 14:53:46 +0430 +0430

همون لباس سفیدی وارد شد رو خوندم
یه کیر حواله کردم به سطح داستانت.

1 ❤️

809071
2021-05-11 17:17:03 +0430 +0430

آبم پاچید سقف چجوری تمیزش کنم😭

0 ❤️

809083
2021-05-11 18:11:53 +0430 +0430

پنج خط اولو خوندم فهمیدم با یه کوسخول روانی طرفم … دیگه نخوندم

0 ❤️

809188
2021-05-12 04:48:01 +0430 +0430

دقت کردین کونیای سایت دارن زیاد میشنااااا

0 ❤️