اولین ارتباط

1398/02/16

سلام دوستان
واقعا نمیدونم این داستان ها واقعی هست یا کس شعر
اما من یک داستان واقعی می نویسم
یک وقتی آگهی زده بودم واسه یه موسسه هنری منشی بگیرم در حالی که اصلا موسسه نداشتم و مردم رو اسکل کرده بودم ، خلاصه جیگرهای زیادی تلگرام بهم پیام میدادن حیف موسسه نداشتم وگرنه … ! یکیشون بود هی پیام میداد که من شوهرم طلاق گرفته و نیاز به کار دارم و دوست دارم کار قرآنی کنم … تو مصاحبه که در کانون یکی از دوستان گرفته بودم راجع به بد نیتی بقیه حرف میزد که مثلا یجا رفته گفتن ما مسافرت میریم باید همراه ما باشی یا جایی بهش پیشنهاد صیغه دادن و … بدشون میگفت و منم پشمام ریخته بود همش جدی حرف میزدم که جای دیگه پشت سر من هم چیزی نگه … خلاصه در دوط یکی دوماه همش پیام میداد … من دیدم اوضاع روحیش خوب نیست دعوتش کردم دانشگاه و خواستم از عرفان و این کسشعرا براش بگم و اومد و رفتیم کل دانشگاه رو گشتیم و … یادم نره بگم که فک کنم 32 سالش بود … بعد از اون روز رابطش باهام صمیمی شد و پیامای دوستانه و دوست داشتن و …یکبار دیگه دیدمش رفتیم کتاب بخریک که بسته بود و … کم کم دیدم به پیاماش جهت میده و سکسی میکنه … خلاصه در ادامه جوری شد که ما عملا با هم سکس چت می کردیم و دیگه همه چی آزاد بود یکروز دعوتش کردم واسه ناهار و اومد پارک و رفتیم جایی نشستیم دستم انداختم دور گردنش و بهش نزدیک شدم ولی همش می ترسیدم …بعد رفتیم یه کباب با هم زدیم و …بعد سوار تاکسی شدیم و من دستمو گذاشتم روی رونش و دستمو کشید سمت کسش …رفتیم یه پارک دیگه و دم غروب بود و هوا هم سرد بود جایی که کسی نبینه نشستیم و من قبلا عکس کیرم رو براش فرستاده بودم گفته بود خیلی قشنگه بهش گفتم می خای ببینیش گفت آره درش آوردم و کاپشنم هم درآورده بودم اگه کسی رد میشد مینداختم روش کمی دستش گرفت و گفتم بخورش اومد کمی بخوره وقتی بیشترش کرد گفتم خیلی تحریک نکن آبم میاد میریزه رو شلوارم و کثیف میشه …بعد ممه هاش در آورد و کمی خوردمش و ممه هاش خیلی شل بود که بعدا وقتی ازم پرسید و بهش گفتم خیلی اعصابش خورد شد نوک ممه هاش خیلی بزرگ بود اولین بارم بود می دیدم … کس کش دوتا شلوار پوشیده بود اصلا هرچی رونش لمس کردم حال بهم نمیداد … یادم اومد قبل این جریان در یه قرار دیگه دستش رو هم گرفته بودم و قدم زده بودیم … خواستم دست ببرم داخل شلوار و روی کسش نذاشت گفت بعدا ازم تشکر میکنی و کمی بوس و لب و … کلاس زبان داشت و منم جایی نداشتم کسش بکنم دیگه بلند شدیم رفتیم … وقتی ممه هاش لمس میکردم خیلی بلند بلند آه اوه میکرد بیخیال شدم ادامه بدم گفتم آبروریزیه …بعد این ماجرا درخواست دادم بکنمش و بریم خونه خالی ولی همش می ترسید و میگفت آبروم میره و داداشام خیلی تعصبی ان و … تا اینکه کم کم گفت یه خواستگار داره و میخاد ازدواج کنه و سنش بالا میره و بچه دار بشه و … دیگه کم کم جواب نداد تا اینکه دیگه ارتباطمون تموم شد …همش به من میگفت لیاقت تو یه دختر جوون و خوشگل هست و خودت خوشگلی و چشات و ابرها خوشگلن و … ولی بعد این همه سال جق زنی دستمون به ضریح رسید … ولی هنوز سعادت کس کردن نصیبم نشده لامصب …داستانم واقعی بود … مرسی از همه تون

نوشته: سامان


👍 0
👎 3
10189 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

765907
2019-05-06 20:29:45 +0430 +0430

اصلا سرو ته نداشت از یه موضوع هی میپریدی به یچیز دیگه

2 ❤️

765955
2019-05-06 21:26:29 +0430 +0430

تو پارک سینه هاشو انداخت بیرون ساک زد؟ اونم تو ایران؟ مطمئنی اونی که کیرشو انداخت بیرون تو بودی؟؟؟ ?

1 ❤️

765956
2019-05-06 21:28:07 +0430 +0430

پی نوشت: اسم داستان شو خوندم فکر کردم موجودات فضاییو کرده!!! ?

1 ❤️

766053
2019-05-07 12:52:46 +0430 +0430
NA

الان معني كلمه پارك رو ميدوني؟!!!
اصن تا حالا پارك رفتي؟!!
ميدوني چ جور جاييه؟؟!
تو پارك ساك زد بعد خونه نيومد؟!!!

يعني فك ميكرده قطعن تو بعد از سه دفعه خواستگاري ميكني ك خوب بدبخت ديده تو بكن دررويي و همين شده ك كات كرده !! مث قطار شهربازي بودي واسش

باهات خوش ميگذشته ولي ب جايي باهات نميرسيده!!احتمالن واس همينم هست ك هنوزم ك هنوزه با كسي نبودي،،،

0 ❤️

766054
2019-05-07 13:23:48 +0430 +0430

بصورت واقعی کسی ننت با این کصشعرت

0 ❤️

766059
2019-05-07 15:12:39 +0430 +0430

از همین جا زنتو گاییدم دهنتو سگ برینه ننویس جاکش کلاه بردار ننویس زنتو گاییدم

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها