اولین ارتباط جنسی یک نوجوان

1400/05/17

مقدمه:
اولین ها معمولا از یادها نمیره مخصوصا اگه مسائل مهمی چون سکس و ازدواج و استخدام و… باشه، تنها 14 سال داشتم و تازه به بلوغ جنسی رسیده بودم و بقول معلمین دوره ی ما، استنماء میکردم( امروزیش جغ میزدم) بخاطر حوادث اون روزای کشور از طرفی و شرایط خاص محله ای که زندگی میکردم داشت، یاد گرفته بودیم قوی باشیم و از خودمون حفاظت کنیم، مثلا در محل ما دعوا زیاد بود مجبور میشدی برای اینکه خودتو ثابت کنی کتک کاری کنی، این باعث میشد کسی سمتت نیاد یعنی یه دیوار حفاظتی برای خودت درست میکردی.

کوچه ها پهن و خونه ها هم اکثرا ویلایی یک طبقه بودند نه که پولدار باشیم برعکس، همه از قشر کارگر و یا کارمندان جزء اداره جات بودند، و نصف محل هم اجاره نشین، دوره ی تکنولوژی مدرن و دیجیتال و این حرفها هنوز نیومده بود و زمان زمانِ دوستی ها و بازیهای توی کوچه ها بود، ما همش تو کوچه بودیم و بیشتر وقتمون هم به بازی فوتبال و والیبال و الک دولک و هفت سنگ و… میگذشت.

تابستون اون سال و سالهای اول بعد از انقلاب 57 ما توی کوچه ها ولو بودیم و پدر و مادرها همه مشکل داشتن و سرشون به بدبختیاشون گرم بود و از خدا میخواستن پسرها تو خونه نباشن و کوچه فقط وقتی برای ما تعطیل میشد که وقت نهار و خواب بعد از ظهر اهالی محل باشه و دیگه اینکه پاسی از غروب آفتاب گذشته باشه و مردان محل از کار برگشتن و از صدای توپ فوتبالی که به در خونه هاشون میخوره و از فریاد شادی بچه های محل شاکی هستن، چرا که کار سخت روزانه را باید با آرامش شبانه ی درون خونه جایگزین کنن.
اغلب بخاطر علاقه مفرطم به فوتبال دیرتر از بقیه از کوچه ها دل میکندم و با توپ فوتبالم تنها میموندم و همیشه هم مادرم میومد دم در و چند بار صدام میکرد و بهم تشر میزد بیا تو دیگه بسه مگه خسته نشدی و بیا ناهارتو بخور و…آخر سر هم خسته میشد و من تا وقتی که یکی از همسایه ها نیاد و بخاطر صدای توپ فوتبالم بهم اعتراض کنه نمیرفتم خونه.

یه پسر بچه ای توی محلمون بود بنام بهزاد که یادمه کلاس دوم ابتدایی میرفت یعنی 8 سال بیشتر نداشت، بچه ی تخس و تپلی بود که البته همه بازی ما نبود و با هم سنهای خودش بازی میکرد، پدر بهزاد تا جایی که یادمه نظامی بود چون عصرها با لباس فرم به خونه برمیگشت، مادرش یه زنی
بود که برخلاف اکثر زنهای محلمون سر و وضع خوش تیپی و بهتری داشت و به خودش میرسید و کاری که زیاد تکرار میشد این بود که میومد دم در خونه ش و بخاطر توپ فوتبالی که به در خونه ش میخورد بهمون بد بیراه و فحش میداد، برای همین هم نه از پسره و نه مادره خوشمون نمیومد اما یه پسری به اسم صابر در همسایه گی شون بود که همسن و هم بازی ما هم بود که ارتباط خیلی خوبی باهاشون داشت و نوکر مادر بهزاد شده بود و میرفت براشون نون و نفت و… میخرید.
صابر توی خونه ی اینا هم میرفت و بچه ها هم سربه سرش میذاشتن که تو با این بچه خوشگل بهزاد چیکار داری؟ که صابر همیشه سعی میکرد از موضوع گذر کنه و جواب نده، اما شایعه بود که در این بچه میماله و باهاش حال میکنه.

اواسط ظهر تابستون گرمی بود و دیگه حتی هیچ بچه ی سمجی توی کوچه پرسه نمیزد و همه برای خوردن نهار و استراحت تو خونه هاشون بودند محل شلوغ ما فقط اون ساعات روز خالی میشد و من تنهایی با یه توپ فوتبال داشتم تمرین شوت زدن میکردم که یهو بهزاد رو دیدم که اومد پیشم و گفت منم بازی، از طرفی ازش خوشم نمیومد و از یه طرف دیگه هم اصلا اهل توپ و فوتبال نبود و تعجب کردم و بهش گفتم برو بچه منم دارم میرم خونه مون( خواستم از سرم وا کنمش) که در یه لحظه توپ رو برداشت و فرار کرد و من هم دنبالش دویدم.

کوچه ی ما در محل نوسازی واقع شده بود و زمینهای خالی و بایر نساخته که تبدیل به محل ریختن نخاله ساختمان و زباله شده بود درش زیاد پیدا میشد، یه قواره زمین نزدیک خونه ی این بهزاد اینا بود که فقط پی ساختمونش مدتها قبل ساخته شده بود و به حال خودش رها شده بود و از سطح کوچه پایینتر و خوراک قایم باشک بازی بچه های کوچکتر و حتی ماها بود، بهزاد خودشو رسوند به اون زمین که ما بهش خرابه میگفتیم و رفت داخل یکی از پی های ساختمون، به سرعت خودمو بهش رسوندم و از پشت گردنشو گرفتم که توپ رو انداخت ولی با اینکه ولش کردم فرار نکرد، بهم گفت من کاری با توپت ندارم بیا اینجا یه کاری باهات دارم، چون سنش کم و قدش کوتاه بود یه لحظه پشت یکی از پی های بلند گم شد و منم که دنبالش بودم تا دوباره دیدمش شلوارشو تا روی زانوهاش کشید پایین و دولا شد و بهم گفت آی پسر منو بکن.

من قبلا هیچ تصور عملی از کردن نداشتم و تنها چیزی که زمان ما از آشنایی با سکس مرسوم بود شوخیها و فحشهای جنسی و به ندرت دیدن مجلات سکسی بود که گاهی یکی از بچه های محل یا مدرسه یواشکی آورده بودند و دیده بودم، البته اون عکسها همیشه برای همه مون سوژه جغ (جلق) و یا بقول معلم دینی مون استنماء بود.
اگه یکی تو محلمون مادرش حامله میشد بچه ها سربه سرش میذاشتن که مار بابات مادرتو نیش زده و …که بیشتر موقعها هم سر این حرفها دعوامون میشد.
واقعا هاج و واج مونده بودم که این بچه چه کاری داره میکنه؟ خیلی میترسیدم که یهو یکی پیداش بشه و بیاد داخل خرابه و ببینه و فکر کنه اینو من آوردمش بکنم و آبرو ریزی بشه، پسره با اینکه بچه سال بود ولی معلوم بود که روشو باز کردند و تردید و ترس و تعجب منو که دید گفت نترس بیا اینجا کسی نمیاد مامانم هم الان خونه نیست زود بیا بکن تا بریم.

من حتی بلد نبودم چطوری باید بکنمش با ترس و احتیاط نگاهی به اطراف انداختم داخل خرابه کسی نبود ظاهرا پشت اون پی هم از کوچه دید نداشت، رفتم از روی شلوارم خودمو به کون لختش چسبوندم کیرم بلند شده بود و در کونش میمالیدم، بهم گفت شلوارتو درآر بکن تو، خیلی آروم طوری که صدامو یه وقت کسی نشنوه بهش گفتم تا حالا دادی؟ که خندید و گفت بکن زود باش، من سالها به اون لحظه فکر کردم و همیشه تو ذهنم چرخیده و برای همین هم خوب یادم مونده که میخواستم دربرم و نکنم واقعا میترسیدم آبرو ریزی بشه اما دیدن اون کون برهنه و چاق و یادآوری عکسهای سکسی که مردان گنده داشتند کون دختر بچه ها میذاشتن بهم فشار میاورد که بکنمش، البته اون موقع پدوفیلی و این حرفها تحریم نبود و داخل مجلات خارجی سکسی عکسهای سکس با بچه به وفور دیده میشد.
زیپ شلوارمو کشیدم پایین و شروع کردم به فشار دادن کیرم به سوراخش، بهزاد از من خیلی واردتر بود یواش گفت اینجوری نمیشه که تفیش کن، تف انداختم و خیسش کردم بهزاد هم با دستهاش لپهای کونشو گرفت کشید و سوراخشو بازتر کرد، کلی کلانجار رفتم تا تونستم کله ی کیرو داخل کونش بذارم، بهزاد خندید و گفت کردیش ها نذار بیاد بیرون و بچه ی تخس کون خودشو به عقب فشار داد نمیدونم چقدر دیگه رفت توش اما چیزی که هیچ وقت فراموش نکردم اینه که خیلی زود آبم با لذت بسیار زیادی از کیرم ریخت توی کونش، درست مثل اولین باری که جغ زده بودم و بدنم در عین لذت زیاد خیلی سست شده بود، سست و بی حال شدم و کیرم شل شد و کشیدمش بیرون و تازه شروع کردم به ترسیدن که اگه الان کسی بیاد ببینه چی، سریع از پسره دور شدم و بهش گفتم شلوارتو بکش بالا و در حالی که اون داشت خودشو جمع و جور میکرد در رفتم.

وقتی رفتم خونه و خیالم راحت شد که کسی چیزی نفهمیده تا مدتها شاید یک سال سوژه جغ من فقط شده بود کون بهزاد و کردن کونش، بهزاد هر از چندی سر راهم سبز میشد اما همیشه از ترس آبرو ریزی و لو رفتن ازش دور میشدم، بعدها با صابر حرف زدم و فهمیدم که گویا اولین بکنش صابر بوده و داخل اون خرابه بارها ترتیب بهزاد رو داده بوده و بقول ما کونیش کرده بوده، ما یک سال بعد از اونجا اساس کشی کردیم و هیچگاه نه دیگه بهزاد و نه بیشتر بچه های اون محل رو ندیدم و نفهمیدم اون بچه عاقبتش چی شد، اما اگه اسم این تجربه ی ناخواسته کون کردن رو بذارم گی، بعد از اون هیچوقت با پسر و کلا همجنس سکس نداشتم و سالها بعد برای اولین بار با یک زن قبل از ازدواجم به خواست هردومون سکس داشتم.

پ.ن: سالهای زیادیه که به این سایت سر زدم و هیچگاه عضو نشدم، خواستم تجربه ی شخصی که بیشتر هم رده های سنی ما مشابهش را از اولین سکسشون( چه فاعل و چه مفعول) داشتند براتون تصویرسازی کنم و سعی کردم بیشتر فضای زندگی کودکانه اون روزگار رو هم لابلای اتفاقی که برام پیش اومد را برای کسانی که علاقه دارند ترسیم کنم.

نوشته: نسل سوخته


👍 10
👎 10
17401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

824890
2021-08-08 00:26:34 +0430 +0430

داستانتو نوشتی حالا برو بخواب خوب نیست بچه با این سن و سال تا حالا بیدار باشه 😂

1 ❤️

824896
2021-08-08 00:29:29 +0430 +0430

کاری به محتوای پندآموز داستان شما ندارم،ولیکن
استمناء درسته
:)

2 ❤️

824903
2021-08-08 00:33:44 +0430 +0430

نسل پدرسوخته

0 ❤️

824957
2021-08-08 02:07:04 +0430 +0430

خوب نوشتی دمت گرم . من هم خاطره ای مشابه شما دارم و اون رو برام تداعی کرد .

0 ❤️

824970
2021-08-08 02:31:12 +0430 +0430

فقط میشه گفت گـــــوه خـــــوردوووو

0 ❤️

824978
2021-08-08 03:25:02 +0430 +0430

پیرسگ الان به کی کون میدی؟؟؟🍆😂😂😂

0 ❤️

825011
2021-08-08 08:22:54 +0430 +0430

دمت گرم داداش
ما رو بردی به دوران کودکی و نوجوانی.همه ازاین خاطرات زیبای به یاد ماندنی کم و بیش داریم.و جالب اینکه اون لذت های بیاد ماندنی جنس خاصی داشتند و انگار تکرار شدنی نیستند.

0 ❤️

841013
2021-11-05 18:36:01 +0330 +0330

خیلی خوب بود
داستان متفاوت که منو با شرایط سکس توی زمان های قدیم آشنا تر کرد :)
شما هم همسن پدر من هستید احتمالا الان :)
موفق باشید.

0 ❤️