اولین بار که ساک زدم

1399/09/05

کلاس سوم دبیرستان بودم. خانواده ی مذهبی داشتم اما خودم مذهبی نبودم. به هر حال مورد اعتماد ناظم و مشاور بودم و منو گذاشته بودن مسئول طبقه. مسئول طبقه کارش این بود که زنگ تفریح طبقه رو خالی میکرد. و زنگ تفریح ظهر که تایم نماز و ناهار هم بود نرده ی فلزی دربی که جلوی پله بود رو ببنده تا کسی توی طبقات تردد نکنه.
من معمولا ناهار نمیخوردم تو مدرسه و خب این کار کمکی بود که نمازو بپیچونم و تو کلاسا بمونم.
یکی از همکلاسیا به اسم محسن بود که ورزشکار بود. قدش نسبتا بلند بود و همیشه لباسای خوشگل و مارک میپوشید. یه زنگ روز زنگ ظهر به بهونه ی اینکه یه کاری تو کلاس داره ظاهرا ناظمو راضی کرده بود که بیاد بالا تو کلاس. از پله ی مخصوص معلما اومده بود پس در راه پله که بسته بودم مشکلی براش درست نکرد. ته کلاس نشسته بود و منم پشت میز معلم نشسته بودم.
زیاد آدم بجوشی نبودم. ساکت بودم معمولا. اما اون روز حشری بودم. نمیدونستم چطوری باید حرف بزنم. همیشه هم یه تئوری توطئه تو ذهنم داشتم (و دارم) که نکنه طرف بره منو بفروشه و مشکلی برام درست شه… به هر حال شرو کردم در مورد چیزای سکسی صحبت کردن. البته حرفام ربطی به گی نداشت…
بعد یه مقدار حرف زدن بهش گفتم دیگه کافیه و باید بره پایین چون تایم نمازه… بعد اصرارم پاشد که بره و خب من حس کردم اونم حشریه… رفتم از پشت سر بغلش کردم و دستمو گذاشتم رو کیرش. دیدم کیرش راست شده… اونم دستشو گذاشت رو کیرم. منم شق کرده بودم. در کلاس بسته بود اما در یه پنجره ی کوچیک داشت. با دقت بیرونو نگاه کردم تا ببینم مشاور تو طبقه نباشه… فک کنم تو دفترش بود و مشغول صحبت به تلفن بود چون حس کردم چند دقیقه ای وقت دارم.
محسنو چسبوندم به دیوار و نشستم زیپشو باز کردم… بعد دستمو کردم تو شرتش و کیرشو در آوردم. از بوش خوشم میومد… و برای اولین بار یه کیرو کردم تو دهنم. دهنم خیلی خیلی زیاد آب افتاده بود و داشتم براش میخوردم. بعد یک دقیقه پاشدم و از پنجره بیرونو نگاه کردم. دیدم کسی نیست هنوز، اما ترسیده بودم. شرو کردم کیرشو تند تند جلو عقب کردن… داشت آبش میومد گفت کجا بریزیم؟
گفتم همینجا… ینی پشت در… آبش اومد و ریخت رو زمین. بعد بهش گفتم باید بری. گفت من چی؟ میخواست کیر منو بخوره… اما من ترسیده بودم و بهش گفتم باید بری… محسن رفت و در کلاسو بستم. رفتم یه کاغذ سفید برداشتم و باهاش زمینو پاک کردم… بوی آبش هنوز حس میشد… ترسیده بودم. نکنه الان بره به ناظم چیزی بگه… چی میشه ینی…
بعدش رفتم تو دفتر مشاور و شرو کردم با همون حالت عصبی باهاش حرف زدن… یه حرفایی زدم که اگه بعدا حرفی شد بتونم کامل همه چیزو انکار کنم. گفتم تو این مدرسه یه اتفاقایی میفته که آدم سرگیجه میگیره… این چه وضعیتیه… باید دوربین گذاشت اصن! بعد بهم گفت آخه چیشده چی دیدی؟ گفتم اصن بدم میاد در موردش صحبت کنم… هنوز دهنم آب افتاده بود و هی آب دهنمو قورت میدادم… یادم نمیاد چطوری اون روز تموم شد ولی این داستان اولین باری بود که من ساک زدم. کاش اون روزا این تصورات احمقانه ی ایدز و هپاتیت و اچ پی وی رو نداشتم و آبشو میخوردم… کاش بهش میدادم که منو بکنه و تا امروز باکره نمیموندم… به هر حال خاطره ی عجیبی بود برای منی که تو مدرسه آدم مثبتی محسوب میشدم و مورد تایید ناظم و معلما… این اولین داستانیه که نوشتم تو شهوانی. امیدوارم خوشتون اومده باشه.

نوشته: سرخس


👍 7
👎 11
24701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

778542
2020-11-25 00:14:21 +0330 +0330

اگه واقعن یه نفر که سنش بالا باشه با شخصیت باشه تجربه اش ارزش داره اگه کسی بود پیام بده

4 ❤️

778555
2020-11-25 00:38:25 +0330 +0330

برو بسیج استخدام شو!! هم پول هم قدرت هم 24 ساعت کون کونک!! بهشت امثال شماست!!

3 ❤️

778644
2020-11-25 09:10:46 +0330 +0330

حالشو بردی بعدشمی با سیاست رفتی یجوری جمع و جور کنی خودمان امدر افرین به تو خوب کاری کردی 😁

1 ❤️

778685
2020-11-25 21:25:35 +0330 +0330

یه همچین کسشری رو ادمین چرا باید بزاره😐

0 ❤️

778875
2020-11-26 21:50:31 +0330 +0330

وی در خانواده مذهبی دیده ب جهان گشود …
او بکی از نخبگان ساک زدن در زمان خودش بود ، آنطور ک برخود واجب دانست جاب کونش و دهانش را جابجا کند. و از ان زمان هر گاه ک حرف میزد میرید و هر گاه میرید حرف میزد!

1 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها