اولین تجربه سکسی من بعد از ازدواج (۱)

1400/08/01

سلام و سلامتی و شاد بودن براتون آرزو دارم

من. ندا هستم ۴۲ ساله و شوهرم مجید ۴۶ ساله .
چند وقتیه متوجه شدم که مجید شوهرم ، شبها ساعاتی به شهوانی میاد و گشت و گذار می‌کنه . من که نمی‌دونستم شهوانی مربوط به چیه ، ازش پرسیدم . همه را برام گفت ، یکی یکی پنجره های مختلف را برام توضیح داد . قسمت داستانهای شهوانی نظر منو جلب کرد و به این فکر افتادم که من هم داستان زندگی با مجید را براتون مختصر بنویسم …درسته که سن من و مجید بالاست و جامون تو این سایت نیست ولی پس از گذشت یک زندگی سکسی از تک تک روزهای عمرمون استفاده کردیم و تا به حال هم نشده از هم قهر کرده باشیم .
تمام مطالب عین واقعیته . شاید کسی در ذهنش نگنجه و قبول نکنه و حتی در آخر کلی فحش و بد و بیرا برام به ارمغان بزاره . به قول مجید خیالی نیست .
من هفده سالم بود که با مجید تو راه مدرسه آشنا شدم . در آن زمان سوم دبیرستان بودم و مجید دیپلمه .
چون اولین دوست پسرم بود بزودی آتش عشق بین هر دوی ما شعله ور شد . تا اینکه با هزار مشکلات بین خانواده هامون در سن بیست سالگی زن عقدی مجید شدم . و چون مجید از طرف پدر و مادرش ساپورت نشد مجبور شدیم که در افسریه دو اطاق اجاره کنیم . اینقدر خوشحال بودیم که کنار همدیگه هستیم و به مسائل دیگه اصلا فکر نمی‌کردیم .
بعد از یک ماه متوجه شدم که مجید خیلی ضعیفه در رابطه با مسایل زن و شوهری . در واقع آلت مجید ده یازده سانت و به محض دخول سه شماره ابش می‌آمد .
من هم که واقعا تا ازدواجم هیچ رابطه جنسی با کسی نداشتم ، خیال میکردم که همینه .ولی کم کم احساس کردم که من نیاز دارم به مجید . از خاله هام راجع به مسایل شب پرسیدم و چیزی که گفتن اصلا شباهتی به شب‌های من و مجید نداشت .کم کم مجید را متوجه کردم که مشکل داره و من دارم عذاب میکشم . از او خواستم که به دکتر مراجعه کنه .
مجید کلا حرف گوش کن بود و درخواست منو قبول کرد ، ولی متاسفانه هیچ نتیجه ای حاصل نشد .ولی با دیدن چند سی دی سکسی تونستیم کمی راهکار پیدا کنیم . یعنی پس از ارضا شدن با انگشتاش منو می‌مالید تا ارضاع بشم . گاهی هم وسط مالش از خستگی خوابش میبرد .سه ماه از ازدواج من و مجید گذشته بود که در همسایگی ما یک مطب پزشک داخلی دایر شد و با برگه ای درخواست یه منشی پاره وقت را کرده بود.
مجید در آن زمان با اداره برق بصورت قراردادی نصب تابلو و کنتور منازل تازه ساخت را انجام میداد . حقوقش هم زیر صد تومن بود و به سختی زندگی میکردیم . بخاطر همین به مجید گفتم که برم پیش این دکتر شاید منشی گری منو قبول کنه ، تا من هم کمک خرج زندگیمون باشم .
مجید چون خیلی غیرتی بود با بیان چند دلیل در مورد حجاب و تماس دست من به باسن مردم بخاطر تزریق آمپول مخالفت کرد . این اولین مخالفت مجید به خواسته من بود . ولی من کنار نکشیدم و چند روزی با جلب اعتمادش و با حجاب کامل و مقنعه حین کار تونستم مشغول کار بشم . کارم هم بسیار ساده بود هشت صبح درب مطب را باز میکردم رو میز دکتر دستمال می‌کشیدم و به بیماران به نوبت شماره میدادم بعد از یکماه اولین بیست و پنج هزار تومان حقوق خود دریافت کردم . در این مدت یک ماه تزریق به عضله و سرم در رگ هم یاد گرفته بودم و انجام میدادم . و بعداً متوجه شدم که چرا دکتر موقع یاددادن از پشت به من مچسبید و با خیمه زدن دستاشو از بالا میآورد تا دستم را بگیرد .
یک هفته بعد دکتر گفت فردا مطب تعطیل است و من جلسه شورای پزشکی دارم و چون همه دکترها با منشی هاشون میان از شما خواهش میکنم که در کنار من حضور. اشته باشید .

  • کجا باید بیام ؟
  • صبح میام دنبالت و از همین جا میریم . قشنگ یادمه تو چشماش برق عجیبی میزد و رفتارش عجیب و قریب بود . مدام می‌گفت خانم اسدی صبح دیر نکنی .
    فردا صبح زود تر بیدار شدم ، مجید رفته بود . یه دوش گرفتم و بر خلاف خواسته مجید کمی هم زژ لب به لبام و گونه هام مالیدم . بجای شلوار هر روزه ، پیراهنی پوشیدم .
    در آن موقع مانتوها بلند بود و پاها دیده نمیشد .
    به مطب رفتم و در را بستم . اصلا نمی‌تونستم که تصور کنم که جلسه شورای پزشکی چگونه جلسه ای است و یا حتی کجا تشکیل میشه . برای اولین بارم بود که میخواستم قدم تو اجتماع بزارم . غرق این افکار با کنجکاوی زیاد بودم که یکباره صدای دینگ دانگ زنگ مطب مرا به خود آورد . دکتر بود بعد از صبح بخیر گفت ساعت نه میرسم ، کمی کار دارم بعد می رویم .ساعت حدودا نه بود که دکتر از اطاقش آمد و گفت خانم اسدی بریم ؟ گفتم بله بریم . یه ماشین رنو داشت ، جون قفل درب جلو را باز کرد من هم مجبور شدم جلو نشستم . پس از نیم ساعتی طول مسیر در کنار خیابان پارک کرد و گفت رسیدیم لطفا پیاده شید . به سمت درب خانه ای حرکت کرد و با کلید درب را باز کرد . بیا تو ، در همان طبقه ، دوباره کلید دیگری قفل درب ورودی یک آپارتمان انداخت خودش داخل رفت ومرا هم بداخل دعوت کرد . با تعجب پرسیدم اینجا جلسه پزشکانه . گفت هر ماه منزل یک دکتر با انتخاب خودمون برگذار میکنیم. کم کم پیداشون میشه من برم چای آماده کنم . شما هم روی مبل بشینید .یک ربعی گذشت ولی هیچ کس نیامد . دکتر هم با یه سینی چای از آشپزخانه آمد و گفت یک چای بخوریم . من که از تعجب ودلهره گلوم خشک شده بود ، بلند شم و سینی چای را گرفتم و روی میز گذاشتم . دکتر روبروی من نشست و با نگاه های سنگین مرا تماشا میکرد . چشم تو چشم بودیم که گفت اشکالی ندارد که من ندا خانم صدات کنم ، گفتم نه فرقی نمیکنه ، نیامدن همکاری شما گفت عجله نکن میان .
    چای را که خوردیم به طرف اطاق رفت و پس از یک دقیقه منو صدا کرد خانم تشیف بیارین . من هم بدون مکث و تفکر بلند شدم و به اطاقش رفتم . درب اطاق بسته شد به محض اینکه برگشتم تا از بسته شدن درب اطاق با خبر بشم دکتر مرا از پشت گرفت طوری که دستهایش را از زیر بغلم رد کرد و روی شکمم گذاشت . با صدای لرزان و وحشت کامل گفتم دکتر چیکار میکنین ، ولم کنین سعی میکردم خودمو از بدنش جدا کنم ولی بی اثر بود . آقای دکتر خواهش میکنم ، التماس میکنم با من کاری نداشته باشید . گفت ندا خانم من واقعا عاشق شما شدم و نمیتونم از تو فکر شما دربیام ،
  • چی میگید من شوهر دارم و شوهرمو خیلی دوستدارم ،
  • عزیزم آروم باش و اینقدر تقلا نکن ، هیچ اتفاقی نمی افته که اگه من و شما سکوت کنیم
  • گریه ام گرفت و با بغض باز هم التماس میکردم . کم کم مرا بطرف تخت خواب کشوند و مجبورم کرد که روی لبه تخت بشینم و خودش هم کنارم نشست . در حال مغنعه ام گفت من بتو قول میدم که با ناراحتی از اینجا خارج نشوی . با یکدستش هردودست مرا گرفته بود و باید دست دیگرش دکمه های مانتو مرا باز میکرد .
    گفتم آقای دکتر نکن ، شما ناموس سرتون نمیشه گفت من الان زیبایی و خو ش هیکلی شما سرم میشه و واقعا تعجب میکنم که چطور با مجید ازدواج کردین ؟ تو یه دختر زیبا و خوش هیکل ولی شوهرت یه پسر لاغر و ضعیف . آیا میتونه تورو راضی کنه ؟ مسلما نه . ولی من الان کاری میکنم که هیچ وقت یادت نره . از روی پیراهنم ، سینه هامو با کف دستاش اندازه می‌گرفت و بازرسی میکرد و می‌گفت ، آخ جون این سینه خوردن داره . با فشار هر دو دستش منو روی تخت دراز کش کرد و خودش هم کنار من دراز کشید ولی دستهاش روی تنم بود .کم کم دستش را به زیر دامن پیراهنیم برد و گرمی ران‌های پایم را با اوخ اوخ گفتن بیان کرد . دستم را روی پیراهنم که زیر آن دستش بود گذاشتم و سعی کردم که دستش را از پاهایم جدا کنم باز هم موفق نشدم . پیراهنم را بالا زد و با نگاه کردن گفت وای خدای من ، چی میبینم ، چقدر پاهای تو زیباست بدون هیچ لک و یا کبودی مثل آیینه برق میزند . سرش را وسط هر دوپام برد و با کنار زدن شورتم زبانش را به کوسم می‌مالید . با تعجب گفتم چیکار میکنید ، این چه کاریه . ((( هرگز مجید اینکار را با من نکرده بود .))) گفت تعجب کردی کسی تا بحال این کوس سفید کوچولو را نچشیده . خیلی خجالت کشیدم ولی گفتم کسی ؟؟؟!!!دکتربجزدست شوهرم دست هیچ کس به من نخورده . چیزی نگفت و به کارش ادامه داد . پیش خودم گفتم که چاره ای نیست باید تحمل کنم تا تمام شود فکر میکردم که او هم مثل مجید با سه شماره ابش میادو من خلاص میشم . من چشمامو بسته بودم و دلم نمی‌خواست شاهد کارهای بد او باشم . شورتم را در آورد و وسط پاهام نشست پاهامو به سمت بالا برد و روی کتفاش گذاشت . کم کم احساس کردم که تلاش می‌کنه تا کیرشو به داخل کوسم بفرسته .
    جهت اطلاع عرض کنم که کیرهای آن زمان مثل الان کلفت نبود . ولی از کیر شوهرم کلفتر و بزرگتر بود .
    از شدت درد جیغ کشیدم و با التماس میخواستم که ادامه نده . گفت کمی آروم باش تازه اولشه . سرم را بلند کردم و چیزی که باعث درد و سوزش من شده بود را در داخل کوسم دیدم که بدون وقفه عقب و جلو میکرد . اینکار برام خیلی تازگی داشت و یواش یواش لذتی که در درونم ساخته میشد را حس میکردم . دلم میخواست با دستام تمام وجودشو به درونم بفرستم .گریه و التماس‌های من تبدیل شده بود به نفس نفس های پی درپی . وای عجب حسی برای اولین بار در تمام زندگیم بوجود آمده بود . چند دقیقه قبل پیش خودم میگفتم که سه شماره کارش تموم میشه و نجات پیدا میکنم ولی الان دلم نمی‌خواست تموم بشه .
    روی بدن من افتاده بود و سینه های منو میمکید و با دو دستش بدن و پهلوهای منو لمس میکرد . دلم میخواست ببوسمش ، از طرفی هم لعنتش میکردم که باعث شد من بی حرمت بشم .تو این دو شخصیت متضاد دست و پا میزدم که یک دفعه تمام بدنم لرزید و فکر میکردم که مثل یه استکان چینی تکه تکه شدم با ناله گفتم تکون نده ترا بخدا ، ولی حرکاتشو تند تر کرد و گفت ، هان چیه ، ارضا شدی باید بشی زود باش تمام شهوت جمع شده چهار ماهتو که شوهرت نتوانسته بود بیرون بکشه را تخلیه کن . حالا فهمیدی شوهرت کامل نیست . همین طور برای خودش حرف میزد و من تلاش میکردم که دوباره به اون حالت چند دقیقه قبل برسم . نمیدونم چقدر طول کشید ولی یادمه یه بار دیگه به خودم لرزیدم . موقع ارضا شدنش با شتاب کشید بیرون و تمام آب منی شو روی شکمم خالی کرد . اندازه جهش منی دکتر نسبت به مجید شاید ده برابر بود . از روم بلند شدو صورتم را بوسید گفت معذرت میخوام که باعث ریزش اشکهای تو شدم نتونستم جلوی خودمو بگیرم . مدتهاست چشمام دنبال تو ست . این قضیه اینجا تموم میشه و هیچ ربطی به کار پزشکی من و منش گری تو نداره . دلم میخواد فردا وقتی آمدم تورو پشت میزت ببینم . بلند شد و رفت دستشویی منم با یه حس ناامیدی و پشیمانی و شرمندگی به کندی لباسهامو میپوشیدم ولی لذت اولین تجربه سکسی را هم در ذهنم میچرخوندم .
    منو سوار ماشینش کرد و به طرف افسریه حرکت کرد ، یک سره سعی میکرد که آرومم کنه و برای تبرعه خودش می‌گفت ، ندا جون واقعا تو لذت نبردی مطمعنم که سکس امروز خیلی با دفعات قبلی تفاوت داشت . و برای اینکه در ذهنت یه خاطره خوب داشته باشی ، با هیچ کس در این رابطه صحبت نکن .
    اواسط اتوبان افسریه بودیم که با خشونت گفتم نگه دار ، می‌خوام پیاده شم . گفت چیزی نمونده الان میرسیم ، گفتم نگه دار می‌خوام بقیرو پیاده برم . با تعجب کنار اتوبان توقف کرد من هم بلافاصله پیاده شدم و خلاف مسیر اتوبان حرکت کردم . نمی‌دونم چه مدتی پیاده روی کردم ولی خیلی برام مفید بود . تمام افکارهای تو ذهنم که با هم درگیر بودن را بیرون ریختم و وقتی به خونم رسیدم احساس سبکی میکردم . یه دوش گرفتم و روی تخت دراز کشیدم و چه خوب که خوابم برد . ساعت تقریبا دو بود که بیدار شدم و یکدفعه زدم زیر گریه و خودمو و دکتر و حتی مجیدو لعنت میکردم . در واقع روز خیلی سختیو گذروندم و خیلی فشار به خودم آوردم که جلوی مجید خودمو عادی نشون بدم و تضاهر کنم که هیچ اتفاقی نیافتاده .
    دوستان اگه در تایپ و جملات اشتباهی داشتم عذر خواهی میکنم . ولی مختارین که انتقاد خودتونو چه با لحن عامیانه و چه با کلمات رکیک بیان کنید .

ادامه...

نوشته: ندا


👍 36
👎 5
67301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

838784
2021-10-23 01:12:44 +0330 +0330

خوب و ساده بود
توضیحات خوب و با جزییات کافی بیان شده بودن
مرسی

1 ❤️

838808
2021-10-23 02:28:56 +0330 +0330

چ زود وا دادی خانم بیچاره مجید.

0 ❤️

838873
2021-10-23 14:46:54 +0330 +0330

خوب بود فقط چرا دامن پوشیده بودی؟ من کاری به واقعیت یا دروغ داستانت ندارم فقط میخوام وقتی مینویسی حواست به خط داستانت باشه و سوتی اینجوری ندی

0 ❤️

838884
2021-10-23 15:53:08 +0330 +0330

اگه تخیلی هم بود خوب نوشتی ،واقعا عالی بود

0 ❤️

838937
2021-10-23 22:54:22 +0330 +0330

اين نظرمو جلب كرد كه جمله “واي چي ميديدم” از اون زمان رواج داشته😂 بقيه ش خوب بود🙂

0 ❤️

839003
2021-10-24 04:16:57 +0330 +0330

ایول عالی بود

0 ❤️

839019
2021-10-24 09:15:43 +0330 +0330

مگه با مرور زمان کیرها بزرگتر و کلفت تر میشن مگه درخته که رشد کنه ؟ کیر هر مردی بنا به فیزیولوژی بدنش یه اندازه ای داره مال یکی بزرگ و کلفته مال یکی معمولی و مال یکی هم کوچیک

0 ❤️

839056
2021-10-24 15:57:25 +0330 +0330

سلام هیچ نیازی به کلمات رکیک نیست و این که این و گفتی هم فقط ایکاش ابتدا از همسرت جدا میشدی و چنین موردی و بعنوان یک کار نادرست انجام نمیدادی جدا میشدی سپس با احترام و کاملا درست و منطقی وارد زندگی بهتری میشدی اینطوری هم مجید کمترین لطمه رو می‌خورد هم شما دچار مشکل نمیشد. یقینا شما این کارو که مرتکب شدی میدونستی که چکار میکنی و چه اتفاقی داره میافته مگه در عصر حجر بودی که جوری میگی کارهای آنزمان مثل حالا کلفت نبود مگه کارهای الان چه تفاوتی با قدیم دارند .هیچی مانند همام زمان هستند شاید شما الان بیشتر مزه میده بشما حخخخخ. شوخی میکنم . موفق باشید ولی خیانت هر شکلش زشت هست

0 ❤️

839074
2021-10-24 18:20:30 +0330 +0330

بعدش چی شد؟؟؟؟

0 ❤️

839139
2021-10-25 02:25:46 +0330 +0330

جان…مگه پوله که قدیم و جدیدش میکنی؟؟؟
کیر که دیگه فرق نمیکنهِ
حکایت اون یارو ست که میگه سال ۴۲ با دو نفر دعوا کردم، اون زمان دو نفر خیلی بود🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣

0 ❤️

839207
2021-10-25 21:31:39 +0330 +0330

خوب بود

0 ❤️

839319
2021-10-26 16:13:23 +0330 +0330

کیرهای آن زمان؟؟؟ مثلا یادش بخیر قدیما کیر فلان جور بود!!

0 ❤️

839684
2021-10-29 08:22:46 +0330 +0330

کیرهای اون زمان مثل الان بزرگ نبود رو خوب اومدی.البته فقط کیرها نیست که فرق کرده الان همه چی فرق می کنه

0 ❤️

839771
2021-10-29 21:11:38 +0330 +0330

چقدر زن ساده ای بودی، طرف راحت بردت توی اتاق خواب

0 ❤️

839934
2021-10-31 01:44:42 +0330 +0330

جالب و باور پذیر نوشتین، خیلی عالی

0 ❤️

840976
2021-11-05 15:23:22 +0330 +0330

بعد از یک ماه فهمیدی مجید ضعیفه تو مسائل زن و شوهری؟

کیرهای اون زمان مثل امروز بزرگ و کلفت نبود؟ 😅😅😅

0 ❤️

898526
2022-10-10 12:55:03 +0330 +0330

عالی ادامه بده ب دادمان
منم هستم بکنمت

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها