اولین تجربه، عجیبترین تجربه

1400/09/03

سلام دوستان، این دومین خاطره ای هستش که اینجا مینویسم. این خاطره به اندازه ای عجیبه که انتظار ندارم حتما باور کنید ولی خدا میدونه که واقعیته.
من محمد هستم و تهران زندگی میکنم، این خاطره برمیگرده به سال 89 که 20 سالم بود و پشت کنکور بودم، چند روزی از عید گذشته بود که یکی از عموهام که چند سالی از من بزرگتره زنگ زد به خونمون و بهم گفت بیا اراک برا خودت چند روزی تفریح کن، منم که درس خون نبودم قبول کردم برم یه حال و هوایی عوض کنم، نمیدونم چی شد که تصمیم گرفتم شب همون روز حرکت کنم و صبر نکردم تا فردا، دقیقا یادم نیست چه ساعتی بود ولی شب رفتم ترمینال و با اتوبوس به سمت اراک حرکت کردم. فکر کنم حدود ساعت 4 صبح رسیدم اراک و به سمت آدرسی که عموم برام فرستاده بود رفتم و به مجتمع نسیم که گفته بود رسیدم در جمتمع باز بود و نگهبان نداشت توی بلوک هاش دنبال شماره بلوکی بودم که عموم فرستاده بود اما پیداش نمیکردم و چون میدونستم خواب هستن ترجیح دادم بیشتر بگردم و زنگ نزنم که بیدار بشن، در همین حین یه پیکان وارد مجتمع شد و به سمت من اومد، دقت که کردم یه مرده پشت فرمون بود و بغل دستش یه زن نشسته بود که سرش لخت بود. مرده جلوی پای من ترمز کرد و گفت آقا مجتمع نسیم همینه منم گفتم آره بعد یه لحظه مکس کرد و رفت جلوتر، یه مقدار رفتارشون برام عجیب بود چون هم زنه سرش لخت بود و یقه مانتوش باز بود وسفیدی گردنش و بالای سینش مشخص بود و عین خیالش نبود و هم اینکه اسم مجتمع سردر ورودیش بزرگ و واضح مشخص بود و هر کسی راحت میتونست ببینه. چند قدم که به مسیرم ادامه دادم، بازم پیکانه دور زد و برگشت سمت من و دوباره ترمز کرد، مرده سرشو بیرون آورد و با لبخند گفت بیا بریم یه دوری بزنیم از این حرفش یه مقدار ترسیدم که نخواد ببره خفت کنه واسه همین گفتم برا چی بیام، مرده هم گفت همینجوی، منم گفتم نمیام و خواستم برم که زنه با خنده گفت بیا بابا بهت بد نمیگذره، به قیافه زنه که دقت کردم بهش میخورد 30 و چند سالش باشه موهاش و رنگ کرده بود و صورت گرد و سفیدی داشت و با عینکی که رو صورتش بود به نظرم خیلی جذاب بود. با شنیدن این حرف از زنه منی که تو اون سن در اوج شهوت بودم و هیچ تجربه دوس دختر یا حتی لمس یه دخترو نداشتم خودمو باختم و با نهایت پررویی گفتم به شرطی میام که یه بوس بهم بدی، اونم خندید و گفت باشه بیا بالا. یه کولی همرام بود که چند تا لباس توش بود با یه کم پول توی جیبم حتی گوشی هم نداشتم و یه کارت تلفن با چند تا شماره همراهم داشتم زیاد ترسی از خفت شدن و دزدیدن وسایلم نداشتم فقط ترسم از این بود که بلایی سرم نیارن، خلاصه سوار ماشین شدم. صندلی جلو من اون زنه بود مرده لاغر بود و قد کوتاهی داشت و یه مقدار از موهای سرش ریخته بود، شروع به حرکت کرد یه مقدار که حرف زدیم که اینجا چیکار میکنی و منم گفتم از تهران اومدم و… بعد گفت اگه میخوای سینه هاشو بگیر، منم که از شدت شهوت عقلم از کار افتاده بود بدون معطلی از صندلی عقب دستامو به سینه های زنه رسوندم و چون دکمه های مانتوش باز بود و زیرش فقط یه سوتین بود دستامو زیر سوتینش بردم و شروع کردم به مالیدن سینه هاش زیاد بزرگ نبودن شاید سایزشون در حدود 70 بود اما برای من کس ندیده خیلی باحال بودن یه کم که گذشت مرده گفت بریم خونه من یه حالی کنیم منم قبول کردم. بعد چند دقیقه رفت تو یه کوچه و رسید جلو یه آپارتمان پیاده که شدیم مرده جلوتر رفت در حیاط رو با کلیدش باز کرد و مارو فرستاد داخل حیاط تاریک بود و مرده هی میگفت سرو صدا نکنید آروم برید، بعد در واحد همکف رو باز کرد و اول زنه رفت و بعدش منو فرستاد داخل خودشم پشت سرم اومد، داخل خونه تاریک بود و یه لحظه ترس همه وجودمو گرفت منتظر بودم هر لحظه یه چوبی چیزی بخوره تو سرم برام خیلی واضح بود که ممکنه بزنن منو بکشن یا اینکه بهم تجاوز کنن و هیچکسی هم از اقوامم خبر دار نمیشد، با این حال اصلا پشیمون نبودم و میگفتم هرچه بادا باد، مرده مارو برد داخل اتاق خواب و گفت بشینید تا من چایی بیارم بیام خیلی آروم حرف می‌زد و چراغ هارو روشن نمی‌کرد چون می‌ترسید همسایه ها بیدار بشن، روی تخت خواب نشسته بودیم که زنه بلند شد لباساشو عوض کرد و یه لباس خواب پوشید هیکلش یه مقدار تپل بود و قد کوتاهی داشت اما صورتش قشنگ بود و کس و کون بزرگی داشت، هیچوقت نفهمیدم که مرده شوهرشه یا رفیق هستن ولی چون لباساشو اونجا عوض کرد به نظر میومد که مرده شوهرش باشه. اینجا هم خونه خودشون، خلاصه رو پای زنه سرمو گذاشتم و زنه سرشو خم کرد و چند تا لب گرفتیم توی حس حال خوبی بودم که تا حالا تجربه نکرده بودم، چند لحظه بعد مرده با یه سینی چایی اومد من ترسیدم چایی بخورم و مسموم بشم مرده فهمید واسه همین چایی که خودش یه کمشو خورده بود بهم داد با خنده گفت نترس بابا سم نریختم توش، منم برا اینکه کم نیارم گفتم نه بابا و چایی رو خوردم. بعد چایی مرده گفت شروع کنیم منم از اونجایی که میترسیدم زنه ایدز داشته باشه گفتم من فقط با کاندم میکنم اون هم دمش گرم رفت و یه دونه کاندم آورد برام و خودش مشغول حال کردن شد من که اولین بارم بود کاندم میدیدم و فقط اسمشو شنیده بودم بعد باز کردنش نمیدونستم چطوری بکشمش سر کیرم، مرده که این صحنه رو دید خندید و گفت یه کاندم هم نمیتونی بزنی بعد زنه زد زیره خنده منم درمونده و دست به کیر خجالت کشیدم، باز دمه مرده گرم اومد برام کاندومو کشید سر کیرم دستشو لوله کرده بود و داشت کاندمو با حوصله می‌کشید رو کیرم، بعدش کنار زنه دراز کشید و شروع کردن لب گرفتن لباس خواب زنه رو درآورد یه شرت قرمز داشت مرده گفت درش بیار، کون زنه انقد بزرگ بود که به زور تونستم شرت رو از پاش در بیارم و نزدیک بود پاره بشه شرتش، زنه داشت برا مرده ساک میزد و قمبل کرده بود. مرده گفت بکن منم مثل یه رباتی که هیچی نمیدونست و فقط به حرفای مرده گوش می‌کرد کیرمو تنظیم کردم در کس زنه و کردم تو، یه لحظه زنه جیق کشید و مرده که همش می‌ترسید همسایه ها صدامونو بشنون گفت چی شد زنه گفت خشک کرد تو جر خوردم، مرده یه نگاهی به من انداخت گفت تو دیگه کی هستی بلد نیستی یه تف بندازی خیس کنی کیرتو، منم بی تجربه تازه فهمیدم اول باید خیسش کنم چند دقیقه که کردم تو کسش زنه مرتب آه می‌کشید و مثل این فیلم سوپرا میگفت اوه یس مشخص بود که به شدت شهوتیه، بعدش مرده زیر خوابید و زنه رفت روش و کیره مرده رفت تو کس زنه منم که بالا بودم کیرم که دم کون زنه بود از شدت شهوت سر کیرمو داد داخل کونش از اونجایی که راحت رفت داخل مشخص بود که خیلی کون داده و سوراخش گشاد شده، تا اون لحظه باورم نمیشد یه زن ایرانی بتونه هم زمان از کس و کون بده و فقط مال فیلما هستش اما با دیدن اون صحنه باورم شد، منم تلمبه زدن رو تندتر کردم و صدای آه و ناله زنه بلد شد، مرده که ترسیده بود هی میگفت ساکت باش زنه هم با ناز و عشوه میگفت به من چه، بعد مرده به من گفت چرا کردی تو کونش منم گفتم خودش کرد تو کونش کیرمو، بعدش کیرمو کشیدم بیرون کون زنه گشاد شده بود و گوزید قشنگ سوراخ کونش باز شد و خندم گرفت از این صحنه. بعد چند لحظه آب مرده اومد دستمال کاغذی گرفت جلو کیرش و کشید کنار، دیگه عرصه برای من خالی شده بود و تک و تنها افتادم به جونش بعد چند دقیقه که داگی کردمش چون یکی از فانتزیام این بود که یه زن بشنه رو کیرم به پشت خوابیدم و به زنه گفتم بشینه روش، تو این حالت کمرشو گرفته بودم و با قدرت تمام بالا پایین میکردم و کیرمو تو کسش می‌کوبیدم چنان لذتی داشت که وصف کردنی نبود اینکه زنه بالا پایین میشد و از شدت درد تحمل نداشت و حس قدرت میکردم بعد چند دقیقه زنه کم آورد تو این حالت و بلند شد و دراز کشید مرده هم میگفت زود باش دیگه آبت نیومد، از اونجایی که من کاندم داشتم آبم هنوز نیومده بود، افتادم روی زنه که به شکم خوابیده بود و کیرمو کردم تو کسش و تند تند میکردم تا بلخره آبم با فشار اومد و ریخت تو کاندم . کیرمو در آوردم و کاندومو انداختم داخل یه مشما بعد مرده چندتا دستمال کاغذی بهم داد و گفت داخل کسش که خیس شده بود رو خشک کن، منم وقتی کسشو تمیز میکردم با یه شهوت خاصی نگاهم می‌کرد و کسشو می‌مالید یه دستم مشخص بود که هنوز دلش میخواد بده، از زنه جداشدم دستشویی رو نشونم داد مرده رفتم و اومدم بیرون و با یه بوس جانانه از زنه خداحافظی کردم، مرده همراهم اومد تا منو برسونه توی راه که برمیگشتیم گفت این رفیقه امشب هوس کرده بود با دو نفر همزمان سکس کنه که قسمت تو شد و… بعدش یه شماره بهم داد گفت چندتا ویسکی گیر بیار تا یه شب هماهنگ کنیم بریم بخوریم صفا کنیم، و گفت هر وقت که گیر آوردی زنگ بزن. خلاصه منو رسوند در مجتمع نسیم و رفت نزدیک صبح شده بود و هوا یه مقدار روشن تر شده بود. یه کم که گشتم شماره بلوک عموم رو پیدا کردم و رفتم خونشون. چند روز بعد هر چقد گشتم نتونستم ویسکی پیدا کنم تو اراک، از اونجایی که خیلی بهم خوش گذشته بود و میخواستم دوباره تجربش کنم پیش خودم گفتم حالا ویسکی نباشه چی میشه بعد زنگ زدم به اون مرده و گفتم بیا اونم با خانمه سوار پیکانشون اومدن در مجتمع و سوار شدم زنه آرایش قشنگی کرده بود و شاد بود منم دلمو صابون زدم که قراره یه کس محشر بکنم، مرده سلام کرد و گفت ویسکی چی شد؟ منم گفتم شرمنده پیدا نکردم مرده هم گفت توام که فقط کیرتو میاری بعدش زنه گفت اشکال نداره خشکه حساب میکنیم، انقد گیج بودم که منظوررشو نگرفتم که میگه پولشو بده منم چیزی نگفتم یه مقدار که دور زدیم مرده برد جلو بستنی فروشی بهم گفت پول بده معجون بگیریم منم یه مقدار پول بهش دادم رفت سه تا معجون گرفت و آورد فکر کنم میخواست یه مقدار از اون حالی که اون شب بهم داده بودن رو جبران کنه بعد یه مقدار چرخیدن منو ارود در مجتمع نسیم و گفت اینم بلخره این همه پول آرایشگاه داده به خودش رسیده همینجوری که نمیشه بیای چقد حاظری بدی منم پول کمی داشتم و اون انتظار زیادی داشت در آخر به توافق نرسیدیم و منو پیاده کرد و رفت و این شد اولین و عجیبترین خاطره سکسی زندگیم. بعدش که برا عموم تعریف کردم از شدت تعجب دوتا دستاشو رو سرش گرفته بود که تو با چه عقلی این کارو کردی نگفتی میبرن سرتو میبرن یا بهت تجاوز میکنن، به عموم حق دادم قبول داشتم اشتباه کردم ولی واقعا اون شب شهوت همه وجودمو گرفته بود و عقلم از کار افتاده بود، به هر حال خدا رحم کرد و به خیر گذشت.

نوشته: محمد990


👍 0
👎 8
35101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

844276
2021-11-24 00:45:53 +0330 +0330

حالا باشه تو راست میگی ولی مطمئنی یه دست کونم به مرده ندادی؟؟

2 ❤️

844282
2021-11-24 00:54:08 +0330 +0330

اون اولشم که گفتی تخم هر آدمی می‌ره تو حلقش که تو رفتی سراغش😂😂😂

1 ❤️

844303
2021-11-24 01:55:49 +0330 +0330

دقیقا چطور بلد نبودی کاندوم بکشی سر کیرت مگه طرز استفاده دیگه هم داره مثلا قرار بود بکشی رو سرت یا اون لحظه با خودت چی فکر کردی که چجوری اینو بپوشونم به کیرم فکر کردی دکمه یا زیپ داره ، اصلا هیچ کاری به داستان کیریت ندارم فقط این که نمیدونستی باید کاندومو چطوری بکشی رو کیرت بدجور فکر و ذهننو کیری کرده

1 ❤️

844318
2021-11-24 02:36:01 +0330 +0330

بچه بیا پایین صسعر نگو سرمون درد گرفت😫

1 ❤️

844414
2021-11-24 19:54:53 +0330 +0330

کسکش خودت بگو چ فحشی بهت بدم ک برازندت باشه

0 ❤️

844424
2021-11-24 23:41:31 +0330 +0330

خاک تو سرت با 20 سال سن میترسیدی یه مرد و زن به قول خودت کوتوله پیزوری بهت تجاوز کنن و یه چیز دیگه هم بود اون داستان کاندوم بود که یکی از دوستان گفت نه باس بپیچی نه چسب و بند و دکمه داره هر چقدرم خر باشی ببینی میفهمی باس چیکارش کنی

0 ❤️

844518
2021-11-25 13:07:57 +0330 +0330

اخردروغ تا کی این مردم ایران واسه ۱۰۰۰تومن همو میکشن اونوقت مرده مفت بهت میگه بیا کص مفتی بکن بعد هم ببرن برسوننت به خونه عموت اونوقت بهت سکه طلا بهت ندادن یا شماره کارت ازت نگرفتن

0 ❤️